سیّد بن طاووس گوید:

سر مطهّر امام را همراه زنان و اسیران حرکت دادند. نزدیک دمشق که رسیدند امّ کلثوم که جزو اسیران بود، نزد شمر رفت و گفت: خواسته‌ای دارم. گفت: چیست؟ گفت: وقتی ما را وارد شهر می‌کنی از دروازه‌ای وارد کن که تماشاگران کمتری باشند و بگو این سرها را هم از بین محمل‌ها کنار ببرند. بس که ما را در این حال تماشا کردند، خوار شدیم. در پاسخ خواسته‌اش، شمر از روی دشمنی و طغیان دستور داد سرها را بر نیزه‌ها وسط کجاوه‌ها قرار دهند و آنان را همان‌طور از میان تماشاچیان ببرند تا به دروازه‌ی دمشق رسیدند و در آستانه‌ی در مسجد جامع نگه داشته شدند؛ جایی که اسیران را نگه می‌داشتند.

 

 

 قال السّیّد بن طاووس:

قَالَ الرَّاوِي: وَ سَارَ الْقَوْمُ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ (ع) وَ نِسَائِهِ وَ الْأَسْرَى مِنْ رْجَالِهِ فَلَمَّا قَرُبُوا مِنْ دِمَشْقَ دَنَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ مِنْ شِمْرٍ وَ كَانَ مِنْ جُمْلَتِهِمْ فَقَالَتْ: لَهُ لِي إِلَيْكَ حَاجَةٌ.

 فَقَالَ: مَا حَاجَتُكِ؟ قَالَتْ: إِذَا دَخَلْتَ بِنَا الْبَلَدَ فَاحْمِلْنَا فِي دَرْبٍ قَلِيلِ النَّظَّارَةِ وَ تَقَدَّمْ إِلَيْهِمْ أَنْ يُخْرِجُوا هَذِهِ الرُّءُوسَ مِنْ بَيْنِ الْمَحَامِلِ وَ يُنَحُّونَا عَنْهَا فَقَدْ خُزِينَا مِنْ كَثْرَةِ النَّظَرِ إِلَيْنَا وَ نَحْنُ فِي هَذِهِ الْحَالِ فَأَمَرَ فِي جَوَابِ سُؤَالِهَا أَنْ يُجْعَلَ الرُّءُوسُ عَلَى الرِّمَاحِ فِي أَوْسَاطِ الْمَحَامِلِ بَغْياً مِنْهُ وَ كُفْراً وَ سَلَكَ بِهِمْ بَيْنَ النُّظَّارِ عَلَى تِلْكَ الصِّفَةِ حَتَّى أَتَى بِهِمْ بَابَ دِمَشْقَ فَوَقَفُوا عَلَى دَرَجِ بَابِ الْمَسْجِدِ الْجَامِعِ حَيْثُ يُقَامُ السَّبْيُ.[1]


[1]– اللهوف: 210، مثیر الاحزان: 97، تسلیة المجالس و زینة المجالس 2: 381، البحار 45: 127، العوالم 17: 427.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *