امام حسن(علیه السلام)پس از چند روز اقامت در کوفه تصميم گرفت عراق را به قصد مدينه جدش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ترك گويد و يارانش را از تصميم و قصد خود آگاه ساخت. وقتى اين خبر همه جا پيچيد ، مسيّب بن نجبه فزارى و ظبيان بن عُماره تميمى براى خدا حافظى حضور آن بزرگوار شرفياب شدند. امام رو به آنان کرد و فرمود:

سپاس خدايى را که فرمانش چيره است ، اگر همه مردم بخواهند قضاى او را دگرگون سازند ، بر اين کار قادر نخواهند بود… به خدا سوگند! با تمام توان مى کوشند تا دوستى ما را به خود جلب کنند.

مسيّب و ظبيان از امام(علیه السلام)درخواست کردند در کوفه بماند ، حضرت درخواست آنان را پذيرا نشده و فرمود: راهى براى اين کار وجود ندارد.[1]

آن گاه که امام(علیه السلام)به اتفاق خانواده اش رهسپار مدينه جدش رسول خدا(صلى الله عليه وآله)بود ، کليه اقشار مردم ، گروهى گريه کنان و دسته اى با تأسف ، در مراسم توديع و خدا حافظى آن بزرگوار حضور يافتند.[2]

کاروان امام(عليه السلام)به حرکت درآمد ولى هنوز از کوفه فاصله نگرفته بود که فرستاده معاويه به آن حضرت رسيد تا او را به کوفه بازگرداند و با گروهى از خوارج که بر او شوريده بودند بجنگند ، امام(علیه السلام)از بازگشت امتناع ورزيد و به معاويه نوشت: اگر ترجيح مى دادم با مسلمانى بستيزم ، از تو شروع مى کردم اين که مى بينى دست از تو برداشته ام به جهت مصلحت مسلمانان و جلوگيرى از ريختن خون آنان است».[3]

کاروان امام(علیه السلام)به مدينه رسيد ، وقتى مردم از تشريف فرمايى امام(علیه السلام)آگاه شدند ، همه به استقبال آن حضرت شتافتند و بدين وسيله خير و برکت به آنان رو آورد ، ديارشان را سعادت و رحمت فرار گرفت و خير و برکاتى که از هنگام شهادت جانسوز اميرمؤمنان(علیه السلام)از آنان قطع شده بود ، يك بار ديگر به آنان بازگشت.

امام حسن(علیه السلام)همراه با برادران و خانواده خويش وارد مدينه شد و ده سال در آن سامان اقامت گزيد و جاى جاى آن ديار را از الطاف و مراحم و مهر و محبت و بردبارى سرشار ساخت که به برخى از آن امور نگاهى گذرا خواهيم داشت:

مرجعيت علمى و دينى

مرجعيّت علمى و دينى امام مجتبى(علیه السلام)در تربيت جمع زيادى از دانشوران تجسّم يافت و با انحرافات دينى که دين و آيين الهى را دستخوش تغيير و دگرگونى ساخته بود ، به مخالفت برخاست و از توطئه دگرگون ساختن سنت شريف نبى اکرم(صلى الله عليه وآله) که معاويه از طريق فعال نمودن گردونه جعل روايات و جلوگيرى از تدوين احاديث رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى آن طرح و برنامه ريخته بود ، جلوگيرى به عمل آورد.

مكتب امام و فعاليت علمى

امام حسن(علیه السلام)در مدينه دست به ايجاد مكتب بزرگ خويش زد و در نشر فرهنگ معارف اسلام در جامعه اسلامى، فوق العاده به تلاش پرداخت. بسيارى از دانشمندان بزرگ و محدثان و راويان برجسته ، به اين مكتب گرايش يافتند و امام(علیه السلام)آنان را براى انجام رسالت اصلاح گرانه جاويد خود که عقل و خرد جامعه را تبلور مى بخشيد و از غفلت و بى روحى بيدار مى ساخت ، بهترين يارو ياور به شمار آورد که مورّخان نام برخى از شاگردان و راويان حديث آن بزرگوار را ياد آورد شده اند.

از جمله:

فرزندش حسن مثنى ، مسيّب بن نَجَبة ، سويد بن غفلة ، علا بن عبد الرحمن ، شعبى ، مبيرة بن برکم ، اصبغ بن نباتة ، جابر بن خلد ، ابو الجوزا، عيسى بن مأمون بن زرارة ، نفالة بن مأموم ، ابو يحيى عمير بن سعيد نخعى ، ابومريم قيس ثقفى ، طحرب عجلي ، اسحاق بن يسار پدر محمد بن اسحاق ، عبد الرحمان بن عوف ، سفين بن ليل و عمرو بن قيس را که همه کوفى بودند مى توان نام برد.[4] شهر مدينه ، به فروغ وجود اين اختران علم و دانش و راويان مى درخشيد و در علم و دانش و ادب و فرهنگ و معارف ، بارورترين شهرهاى اسلام به شمار مى آمد.

امام حسن(علیه السلام)همان گونه که مسئوليّت نشر علم و دانش را در مدينه به عهده داشت ، مردم را به فضايل اخلاقى و انجام کارهاى نيك و آراسته شدن به سنت نبى اکرم(صلى الله عليه وآله) فرا مى خواند. اين امام همُام مشعل فروزان اخلاق پسنديده اى که جدّ بزرگوارش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى اصلاح و تهذيب جامعه به ارمغان آورده بود ، پر فروغ نگاه داشت. فضايل بلند اخلاقى امام مجتبى به گونه اى بود که حتى نسبت به دشمنان و مخالفان خويش نيز ، نيكى و احسان روا مى داشت. وقتى اطلاع يافت وليد بن عقبه مبتلا به بيمارى شده با اين که وليد به کينه توزى و بغض اهل بيت معروف بود ، امام(علیه السلام)به عيادت وى رفت. وقتى امام در جاى خود قرار گرفت وليد در مقابل او به پا خاست و گفت: «من از امورى که بين خود و تمام مردم وجود داشته به پيشگاه خدا توبه مى کنم جز آن چه بين من و پدرت بوده که از آن توبه نخواهم کرد».[5]

امام(علیه السلام)از وى رو گرداند و با وى مقابله به مثل نكرد ، بلكه هدايايى نيز برايش فرستاد.[6]

مرجعيت اجتماعى

مرجعيت اجتماعى امام مجتبى(علیه السلام)در مهربانى و احسان و نيكى به مستمندان و پناه دادن به پناه جويان ، براى رهايى از چنگال ظلم و ستم و آزار و اذيت امويان ، تجلّى يافت.

الف – مهربانى با مستمندان

امام حسن(علیه السلام)نسبت به فقرا و تهيدستان فوق العاده نيكى و احسان مى نمود آن چه را داشت به آنان مى بخشيد و با نيكى و احسان خويش دلشان را سرشار از سرور و شادى مى کرد ، در مورد آرم و بخشش امام حسن(علیه السلام)آمده است که:

نيازمندى بدو مراجعه کرد حضرت به او فرمود: نياز خود را در نامه اى بنويس و به ما بده. آن شخص چنين کرد و حضرت دستور داد دو برابر آن چه را خواسته بود به او بدهند ، يكى از حاضران عرضه داشت:

اى پسر پيامبر! اين نامه براى اين فرد چه برکاتى به دنبال داشت ؟ حضرت به او پاسخ داد:

برکت اين نامه براى ما بيشتر است ، چرا که او ما را شايسته انجام کار نيك دانست. آيا نمى دانى کار نيك بايد پيش از درخواست شخص انجام پذيرد. زيرا اگر پس از اعلان نياز ، بدو احسان نمايى ، در حقيقت به بهاى آبرويش تمام شده و شايد اين فرد نيازمند شب را ميان اميدوارى و نوميدى با اضطراب به سربرده و نداند چگونه نيازش برآورده مى شود ، با دل شكستگى به خواسته اش مى رسد يا با شادى و سرور و کاميابى؟ . آن گاه که نزد تو مى آيد ، اندکمش مى لرزد ، دلش ترسان است ، اگر نيازش را در قبال آبرويش بر آورده ساختى ، اين آبروريزى از احسانى که دريافت کرده  است ، برايش گرانتر تمام مى شود.

امام مجتبى(علیه السلام)حامى مستمندان و محرومان ، پناه زنان بى سرپرست و يتيمان بود. پيش از اين نمونه اى از آثارِ کرم و بخشش و احسان آن بزرگوار که در بخشش و سخاوت ضرب المثل شده ، از نظرتان گذشت.

ب – پناهجويى به امام

امام حسن(علیه السلام)در مدينه مرکز رسالت جدش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) ، براى پناه جويان به آن حضرت، دژى استوار و پناهگاهى شكست ناپذير تلقى مى شد. اوقات شريف خود را به برآوردن نياز مردم و برداشتن ستم و ظلم و بيداد از آنان مصروف مى داشت.

سعيد بن ابى سرح که از ناحيه زياد ، مورد ستم و بيداد قرار گرفته بود ، به حضرت پناه آورد ، امام او را پناه داد. به گفته راويان: سعيد به دوستى و محبت اهل بيت(عليهم السلام) معروف بود ، به همين دليل زياد او را تحت پيگرد قرار داد و جهت پناه جستن به امام حسن(علیه السلام)به مدينه گريخت ، زياد با اطلاع يافتن از ماجرا ، به سراغ برادر و فرزندان و همسر سعيد رفت و آن ها را زندانى و خانه يشان را ويران و اموالش را مصادره کرد ، وقتى امام حسن(علیه السلام)از قضيه آگاه شد ، اين کار فوق العاده بر او گران آمد و طى نامه اى به زياد به او دستور داد ، سعيد را امان دهد و زن و فرزندانش را آزاد و خانه اش را بنا کند و اموالش را به وى بازگرداند.[7]

مرجعيت سياسى

امام حسن(علیه السلام)از موضع قدرت با معاويه از در صلح درآمد چنان که در متن قرارداد صلح به صراحت آمده که خلافت پس از معاويه به امام حسن(عليه السلام)مى رسد و نبايد در باره امام حادثه ناگوارى به بار آورد و مكر و حيله اى به کارببرد.

بنابر اين ، طبيعى بود که امام(علیه السلام)محور مخالفت و قدرتى به شمار آيد که حكومت بنى اميه و معاويه را در کامشان تلخ و زندگى آن ها را تيره و تار سازد. به همين دليل در دعاها و ديدارهاى امام(علیه السلام)با حكّام و اطرافيان آن ها و در نامه ها و خطابه هاى آن حضرت تلاش سياسى روشنى مى بينيم که در امور ذيل متبلور است.

الف – حضرت بر اوضاع و رخدادها مراقبت و آن ها را پى مى گرفت و رفتار حكّام و کارگزاران آنان را زير نظر داشت ، آن ها را امر به معروف و نهى از منكر مى نمود ، چنان که در نامه اش به زياد از او خواست ، دست از تعقيب سعيد بن ابى سرح بردارد و هنگام طواف ، حبيب بن مسلمه را در مورد فرمانبردارى اش از معاويه مورد نكوهش قرارداد.[8]

ب – امام مجتبى(علیه السلام)از فعاليت هاى سياسى منظّمى برخوردار بود که در استقبال از هيئت هاى نمايندگى مخالفان و توجيه و راهنمايى آنان و دعوت آن ها به صبر و بردبارى و تصميم گيرى و انتظار صدور فرمان امام در وقت مناسب ، تجسم مى يافت. چنان که همواره بر نقش رهبرى اهل بيت و شايستگى خلافت و پيشوايى آنان نيز تأکيد داشت.

دکتر طه حسين بر اين باور است که امام حسن(علیه السلام)در مدت اقامت خويش در مدينه دست به تشكيل حزب سياسى زده و شخصاً رياستِ آن را بر عهده داشته و به تناسب شرايط آن زمان ، آن را جهت داده است.

ج – با اين که نظام حاکم، سعى در جلب رضايت امام و يا سرپوش نهادن بر فعاليت هاى وى و يا محكوم ساختن آن ها داشت ، حضرت هيچ گاه به ارکان آن نظام تمايل نشان نداد.

اين بخش از موضع گيرى امام(علیه السلام)زمانى تبلور يافت که حضرت به خويشاوندى سببى امويان تن در نداد و طرح و نقشه هاى آن ها را فاش ساخت و واقعيت انحرافى آنان ، و بى لياقتى معاويه را به خلافت ، آشكارا بيان داشت و اين حقيقت به روشنى در مناظرات حضرت با معاويه و اطرافيانش در مدينه و دمشق به طور يكسان جلوه گر شد که در بيان مواضع آن بزرگوار ، به اشاره اى بسنده مى کنيم.

  منبع: کتاب پیشوایان هدایت 4 – سبط اکبر؛ حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام / مجمع جهانی اهل بیت علیهم السلام


 

[1] – حیاۀ الامام الحسن 20/ 285- 286.

[2]– تحفة الأنام فاخورى ٦٧.

[3]– حیاۀ الامام الحسن 2/ 287.

[4]– تاريخ ابن عساکر ج ١٢ ، نسخه کپى در کتابخانه امام امير المؤمنين.

[5]– شرح ابن ابى الحديد ١/ 364.

[6]– حياة الامام الحسن ٢/ 288- 289.

[7]– حياة الامام الحسن ٢/ 289- 290.

[8]– حياة الامام الحسن ٢٩٣.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *