آنچه مسلم است و در صحت آن ترديدي نيست، اين است كه امام معصوم بايد به تمام احكام و قوانين شريعت كه براي سعادت دنيوي و اخروي مردم ضرورت دارد، آگاهي داشته باشد و همين طور از صفات نيك و زشت وعقايد صحيح و باطن مطلع باشد. به عبارت دیگر، او می بایست آنچه را كه براي ارشاد و هدايت انسان ها و ادارهء امور دنيوي و اخروي آنان لازم است، بداند؛ اما اينكه در ساير رشته ها و فنون علمي، مثل طبابت، گياه شناسي، صنعت، فناوري، جبر، مثلثات، هندسه، فيزيك و شيمي نيز مهارت و تخصص داشته باشد، بين انديشه گران اسلامي اختلاف است.

عده اي مي گويند: امام بايد همه چيز را بداند و از همهء زبان ها آگاهي داشته باشد؛ ولي برخي معتقدند دانستن سايرعلوم، از شرايط امامت نيست و آگاهي آن براي امام معصوم ضرورت ندارد.

حق مطلب اين است دلايلي كه براي اثبات عالم بودن امام علیه‌السلام ارائه مي شود، بيش از اين دلالت ندارد كه امام علیه‌السلام بايد به تمام علومي كه به گونه اي در ارشاد و هدايت مؤثر است، آگاهي داشته باشد، اما براي ساير علوم دليل نداريم.

اینکه دلیل نداریم، بدین معناست که امام علیه‌السلام مهندس و رياضي دان و زمين شناس ومخترع و يا مكتشف نیست؛ اما اگر دانستن يكي از اين ها براي اثبات امامت يا ارشاد و هدايت خلق ضروري باشد، مي تواند از نيروي باطني خود استفاده كند و با جهان غيب تماس بگيرد و علوم و اطلاعات لازم را به دست آورد.

یعنی منبع تمام حقايق در اختيار امام علیه‌السلام است و هر وقت ضرورت اقتضا كند، مي تواند از آن بهره برداري كند؛ به همين دليل مي بينيم ائمه اطهار علیهم السلام، گاهي ازخواص گياهان و از حوادث زمين و آسمان خبر مي دادند و زماني از سخنان حيوانات گزارش مي دادند و با زبان هاي غير عربي تكلّم مي كردند؛ اما گاهي براي مداوا و درمان خود، به دكتر مراجعه مي كردند و دارو استفاده مي نمودند،چنان كه براي درمان زخم سر مبارك مولاي متقيان علي بن ابي طالب علیه‌السلام به دكترمراجعه كردند[1].

بنابرین با توجه به مطلب فوق، باید گفت که:

اولاً: لازم نبود انبيا و ائمه اطهار به اعتبار بدن مادي و عنصري و نیز علم حصولي، همه چيز را بدانند و به پيروان خود ياد بدهند. هر چند به اعتبار نورانيت ذاتي كه داشتند و به اعتبار مقام ولايت، همهء حقايق را مي دانستند و به آن علم حضوري و شهودي داشتند و تنها در مواردي از آن بهره مند مي شدند كه اثبات امامت يا ارشاد و هدايت مردم مقتضي آن بود، و اگر از علوم و ابزاري مثل رايانه و اينترنت خبر نداده اند، شايد يكي از علل آن، عدم ضرورت بوده است، تا امام علیه‌السلام براي اطلاع از آن، از عالم غيب استمداد بجويند.

ثانياً: هميشه معلم و مربي و استاد مطالبي را براي شاگردان بيان مي كند كه ظرفيت و توان درك را داشته باشند. اينكه ائمه اطهار ما را از اين علوم مطلع نکرده اند، شايد يك علتش عدم توانايي و ظرفيت نداشتن پيروان بوده است؛ يعني چون ديده اند نمي توانند فرمول هاي پيچيدهء ساخت رايانه و اينترنت را بفهمند، لذا از بيان آن صرف نظر كرده اند؛ چنانچه وقتي خواستند به مردم تفهيم كنند موجودات مرموزي به نام ميكروب وجود دارد، مي فرمودند: از كوزه هاي گلي شكسته آب ننوشيد، زيرا محل و جايگاه جنيان است!

ثالثاً، انبيا و اولياءاللّه و ائمه اطهار علیهم السلام، صلاح ديدند که كشف اين گونه علوم وفنون را به مردم واگذار نمايند و مردم بروند درس بخوانند و زحمت بكشند و با انديشه گران تماس بر قرار نمايند و از اندوخته ها و تجربيات آنان استفاده كنند و از اين طريق باب علم و دانش باز باشد و از تضارب آرا، جامعه بالنده شده ورشد نمايد.

بنابرین اگر قرار بود انبيا و ائمه همه چيز را به مردم تعليم دهند، پس عقل و انديشه بشر چه فايد داشت؟! اين كه خداوند به آن ها عقل و انديشه داده، يكي به خاطر اين بوده است كه تلاش كنند و از طريق علم و دانش و تفكر چيزهايي را كه براي زندگي مادي فايده دارند، بسازند و كشف نمايند.


[1] ابراهيم اميني , بررسي مسائل كلّي امامت , ص 322ـ 325

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *