اي علوي ذات و خدايي صفات

صدر نشين همه ي کاينات

سيد و سالار شباب بهشت

دست قضا و قلم سرنوشت

زاده طوبي و بهشت برين

نور خدا در ظلمات زمين

نور دل و ديده ي ختمي مآب

سايه اي از پرتو تو آفتاب

آينه ي پاک که نور خدا

تابد از اين آينه بر ما سوي

باب تو سر سلسله ي اولياست

چشم پر از نور خدا مرتضي است

مادر تو دخت پيمبر بود

آيه اي از سوره ي کوثر بود

عاشق کل، حضرت سلطان عشق

خون خدا، شاه شهيدان عشق

با تو ز يک گوهر و يک مادر است

ظل خدايي تواش بر سر است

آيه تطهير به شان شماست

حکم شما امر اولي الامر ماست

سينه ي سيناي شما طور وحي

نور شما شاخه اي از نور وحي

در رمضان ماه نشاط و سرور

ماه دعا، ماه خدا، ماه نور

نورفشان شد ز دو سو آسمان

در دو افق تافت دو خورشيد جان

وحي خدا از افق ايزدي

نور حسن از افق احمدي

مشک و گلابي به هم آميختند

در قدح اهل ولا ريختند

اي رمضان از تو شرف يافته

نور تو بر جبه ي او تافته

سرخي گل عکس گل روي توست

ظلمت شب سايه گيسوي توست

اي رخ تو در رمضان بدر ما

هر سر موي تو شب قدر ما

ديده که بي نور تو شد کور به

سر که نه در پاي تو در گور به

بعد علي شاخص عترت تويي

وارث ميراث نبوت تويي

مصلحت ملت اسلام و دين

کرد تو را گوشه عزلت نشين

صبر هم از صبر تو بي تاب شد

کوزه شد و زهر شد و آب شد

بعد شهادت نکشيد از تو دست

تير شد و بر تن پاکت نشست

سبزه برآمد ز گلستان دين

تا رخ تو سبز شد از زهر کين

کلک «رياضي» که گهر ريز شد

ز آن نظر مرحمت آميز شد

 

شاعر: رضا یزدی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *