اي جمال تو جلوه ي ازلي

آيت کردگار لم يزلي

اي دمت معجز مسيحايي

بر تنت جامه ي شکيبايي

آشنا با تو رسم مهر نداشت

چشم ديدار آن سپهر نداشت

کس به درد دلت طبيب نبود

در وطن چون تو کس غريب نبود

غربت تو ز تربتت پيداست

سينه ها در غم تو خون پالاست

غربت تو هنوز مشهود است

خاک پاک تو غصه آلود است

اي بقيع اي زمين درد آلود

غصه و غم ز چهره ات مشهود

غم و درد فراق مشکل ماست

اينکه در برگرفته اي دل ماست

 

شاعر: عباس براتی پور

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *