اي آن كه در عزاي تو چشم جهان گريست

وز درد جانگزاي تو هفت آسمان گريست


تنها نه آدمي زغمت خون زديده راند
در ماتم تو عرش و زمين و زمان گريست


هر كاو، حديث داغ جگر سوز تو شنيد
لرزان چو شمع با دل آتش فشان گريست


از محنت تو شور به جنّ و ملك فتاد
وز ماتم تو ديده پير و جوان گريست


ماهي زحسرت لب خشكت در آب سوخت
مرغ از حديث عشق تو در آشيان گريست

 

خیر النسا به چهره ز اندوه لطمه زد

خیر البشر به ناله و آه وفغان گریست


زين داغ، مرتضي به بهشت برين گداخت
زين درد، مجتبي به رياض جنان گريست


گريد چگونه ابر بهاري به باغ و راغ؟
زينب كنار كشته تو آنچنان گريست


آن سان کنار جسم تو بگریست زار زار

کز سوز آن محب و معاند شد اشک بار

 

شاعر:  محمود شاهرخي

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *