«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازهگيرى است[1] «تقدير» نيز به معناى اندازهگيرى و تعيين است.[2] در اصطلاح «قدر» عبارت است از: ويژگى هستى و وجود هر چيز و چگونگى آفرينش آن.[3] به عبارت ديگر، اندازه و محدوده وجودى هر چيز «قدر» نام دارد.[4]
بر اساس حكمت الهى در نظام آفرينش، هر چيزى اندازهاى خاص دارد و هيچ چيز بىحساب و كتاب نيست. جهان حساب و كتاب دارد، بر اساس نظم رياضى تنظيم شده و گذشته، حال و آينده آن با هم مرتبط است.
استاد مطهرى رحمهالله در تعريف قدر مىفرمايد: «… قدر به معناى اندازه و تعيين است… حوادث جهان… از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعيت مكانى و زمانى آنها تعيين شده است، مقدور به تقدير الهى است.[5]. پس در يك كلام «قدر» به معناى ويژگىهاى طبيعى و جسمانى اشياء است كه شامل اندازه، حدود، طول، عرض و موقعيتهاى مكانى و زمانى آنها مىگردد و تمام موجودات مادى و طبيعى را در بر مىگيرد.
اين معنا از روايات استفاده مىشود؛ چنان كه در روايتى از امام رضا عليهالسلام پرسيده شد: معناى قدر چيست؟ فرمود: «تقدير الشىء طوله و عرضه»؛ «اندازهگيرى هر چيز اعم از طول و عرض آن است.»[6]در روايت ديگر، اين امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «هو الهندسة من الطول و العرض و البقاء»؛ «اندازه هر چيز اعم از طول و عرض و بقا است».[7] بنابراين، معناى تقدير الهى اين است كه در جهان مادى، آفريدهها از حيث هستى و آثار و ويژگىهايشان، محدودهاى خاص دارند. اين محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى كه علتها و شرايط آنها هستند و به دليل اختلاف علل و شرايط، هستى و آثار و ويژگىهاى موجودات مادى نيز متفاوت است. هر موجود مادى، به وسيله قالبهايى از داخل و خارج، اندازهگيرى و قالبگيرى مىشود. اين قالب ـ يعنى، طول، عرض، شكل، رنگ، موقعيت مكانى و زمانى و ساير عوارض و ويژگىهاى مادى ـ حدود آن به شمار مىآيد. پس معناى تقدير الهى در موجودات مادى؛ يعنى، هدايت آنها [ از جانب خداوند] به سوى مسير هستىشان كه براى آنها مقدر گرديده است و آنها در آن قالبگيرى شدهاند.[8]
در قرآن مىخوانيم: «وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدى»[9] «خداوند آن كسى است كه تقدير كرده، پس هدايت مىكند». البته چون انسان موجودى آگاه و با اراده است، لذا انتخاب سعادت يا شقاوت و نيز راه رسيدن به اين دو، به اراده او گذاشته شده است. بنابراين شب قدر، شبى است كه همه مقدرات سالانه انسان با ملاحظه، اراده و اختيار و قابليتهاى او تقدير مىگردد. شب قدر يكى از شبهاى نيمه دوم ماه رمضان است كه طبق روايات ما، يكى از شبهاى نوزدهم يا بيست و يكم و به احتمال زيادتر بيست و سوم ماه مبارك رمضان است.[10] در اين شب ـ كه شب نزول قرآن به شمار مىآيد ـ امور خير و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثهاى كه در طول سال متناسب با اراده و قابليت انسان واقع مىشود، تقدير مىگردد.[11]
شب قدر هميشه و هر سال، تكرار مىشود. عبادت اين شب، فضيلت فراوان دارد و بهرهبردارى از آن در نيكويى سرنوشت يك ساله، بسيار مؤثّر است.[12] در اين شب تمام حوادث سال آينده، به امام هر زمان ارائه مىشود و وى از سرنوشت خود و ديگران با خبر مىگردد. امام باقر عليهالسلام مىفرمايد: «انه ينزل فى ليلة القدر الى ولى الامر تفسير الامور سنةً سنةً، يؤمر فى امر نفسه بكذا و كذا و فى امر الناس بكذا و كذا»[13] «در شب قدر به ولى امر(امام هر زمان) تفسير كارها و حوادث نازل مىشود و وى درباره خويش و ديگر مردمان مأمور به دستورهايى مىشود.»
امام باقر عليهالسلام در جواب معناى آيه «إِنّا أَنْزَلْناهُ فِى لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ»[14] فرمود: «شب قدر شبى است كه همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجديد مىشود. شبى كه قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است كه خداى تعالى دربارهاش فرموده است: «فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيم».[15] در شب قدر هر حادثهاى كه بايد در طول آن سال واقع گردد، تقدير مىشود: خير و شرّ، طاعت و معصيت و فرزندى كه قرار است متولد شود، يا اجلى كه بنا است فرا رسد، يا رزقى كه قرار است برسد[16] و… بنابراين در قرآن كريم نسبت به تقدير الهى و شب قدر، توجه خاصى شده است كه ارتباط ويژه جهان هستى و عالم ماده و انسان را با حق تعالى بيان مىكند. اگر هر كس به اين ارتباط اعتقاد داشته و بر طبق آن حركت كند، به سرنوشت بسيار مطلوبى نايل خواهد شد.
نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها
نویسنده:گروه مؤلفان
[1] – سيد على اكبر، قرشى، قاموس قرآن، ج 5، ص 246 و 247.
[2] – همان، ص 248.
[3] – سيد محمد حسين، طباطبايى، الميزان، ج 12 ص 150 و 151.
[4] – همان، ج 19، ص 101.
[5] – مرتضى، مطهرى، انسان و سرنوشت، ص 52.
[6] – محاسن برقى، ج 1، ص 244.
[7] – بحارالانوار، ج 5، ص 122.
[8] – الميزان، ج 19، ص 101 ـ 103.
[9] – اعلى87، آيه 3.
[10] – سيد بن طاووس، اقبال الاعمال، ج 1، صص 312 ـ 375.
[11] – كلينى، كافى، ج 4، ص 157.
[12] – ميرزا جواد، ملكى تبريزى، المراقبات، صص 237 ـ 252.
[13] – كافى، ج 1، ص 248.
[14] – دخان 44، آيه 3.
[15] – همان، آيه 4.
[16] – الميزان، ج 20، ص 382.