1 – قوای رؤيت فرابشرى

احاديث امامی به ستون نور (عمود، مَنار، مصباحٌ من نور) اشاره دارند كه امام با كمك آن مي‌تواند آن چه را بر ديگران نهان است، ببيند. در مورد زمان دقيقی كه اين نور در اختيار امام قرار مي‌گيرد، اختلاف ‌نظرهايی وجود دارد: هنگامی كه[امام] به اين دنيا مي‌آيد، آن زمان كه به سخن گفتن[20] يا راه رفتن آغاز مي‌كند[21]، زمانی كه به جوانی مي‌رسد[22]، يا هنگامی كه به امامت مي‌رسد.[23] با كمك اين عمود نور، امام مي‌تواند از اين سر دنيا تا آن سر (من بين المشرق و المغرب)[24] را ببيند، دروني‌ترين افكار انسان‌ها (ضمير آن‌ها) را بداند و اعمال آن‌ها را هر كجا كه باشند مشاهده كند.[25] هم چنين گفته شده است زمانی كه امام به امامت مي‌رسد، در هر بلد يا قريه‌ای برای وی عمود نوری برافراشته مي‌شود كه به وی امكان مي‌دهد آن چه را مردم انجام مي‌دهند، ببيند.[26]
قوای نظری امام از سطح زمين درمي‌گذرد و آن بخش‌هايی از ملكوت و زمين را در برمي‌گيرد كه بر چشم سر نهان است. بنياد اين باور بر این آيه از قرآن  كريم است که
((وَكَذَلِكَ نُرِی إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ)). (انعام:75) بر طبق سنن شيعي، همان رؤيتی كه به ابراهيم داده شده، به ائمه نيز اعطا شده است. ماهيت اين رؤيت محل نزاع است. برخی بر اين باورند كه آيه مذکور به نور درون اشاره دارد[27]؛ اما تفسيری كه ظاهراً سنت شيعی متقدم را دقيق‌تر منعكس مي‌سازد، آن است كه ابراهيم، سماوات و زمين را با ديدگان [جسماني] خود ديد.[28] فعلی كه برای شرح آن چه بر زمين و آسمان رفته است بيشتر به كار مي‌رود، «كشط» به معنای «كندن» (مانند كندن پوست حيوان)[29] است.
اما شايد كندن پوست آسمان و زمين را نبايد به معنای ظاهری گرفت، بلكه بايد به اين معنا فهميد كه ابراهيم مي‌توانست هم اشيای دوردست را درك كند و هم فراسوی آن‌ها را ببيند: « به ديدگان وی چنان قدرتی داده شده بود كه در آسمان‌ها نفوذ مي‌كرد و او آن چه را در ميان آن‌ها بود مي‌ديد؛ او عرش و آن چه را بالای آن است، زمين و آن چه را زير آن است، ديد»[30]. ابراهيم، آن گاه كه به زمين مي‌نگريست، مي‌توانست آن چه را ديگران از ديدنش منع شده بودند، ببيند. اين مهم آن گاه ميسر شد كه خدا او را به نقطه‌ای برد كه بلافاصله زير آسمان قرار داشت و آن گاه ديدگان او را قدرت بخشيد (قوّ علی بصره) و بدين‌ترتيب وی را قادر ساخت زمين و آنان را كه در وى اند ببيند، اعم از آن كه همه بتوانند آن را ببينند يا نهان باشد (ظاهرين و مستترين)[31]. او مرد و زنی را ديد كه به فحشا مشغول بودند و از خدا خواست كه آنان را نابود سازد؛ درخواست وی اجابت شد. ابراهيم درخواست خود را در مورد دو زوج ديگر نيز تكرار كرد، و آن‌ها نيز مردند؛ اما در مورد چهارم، خدا به ابراهيم امر كرد دست بكشد و فرمود كه خود نسبت به نوع انسان رحيم‌تر از ابراهيم است.[32]
در برخی احاديث ميان ابراهيم و ائمه ارتباطی برقرار شده است. مثلاً [امام] جعفر صادق عليه السلام اعلام مي‌كند كه هفت آسمان بر ابراهيم عليه السلام گشوده شد تا او بتواند آسمان هفتم را و آن چه را در آن است ببيند؛ به همين نحو، هفت لايه زمين گشوده شد تا او بتواند آن‌ها و آن چه را در آن‌هاست ببيند؛ همين برای محمد صلی الله عليه وآله وسلم روی داد و «من معتقدم برای صاحب شما [يعنی علی عليه السلام ] و امامان[عليهم السلام ] پس از وی نيز روی داده است»[33]. هم چنين از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه گفته است:
«خدا آسمان‌ها را بر ابراهيم گشود تا وی آن چه را بالای عرش بود ديد، و زمين برای وی حركت داده شد تا وی آن چه را زير مرزهای آن بود ديد. همين برای محمد صلی الله عليه وآله وسلم روی داد. من معتقدم برای صاحب شما و امامان پس از وی نيز روی داده است»[34].
روش ديگر درك اشيای دوردست، نزديك‌تر ساختن آن‌ها با منقبض ساختن زمين است. در حديثی كه از يكی از موالی پيامبر، طوبان، نقل شده است، محمد صلی الله عليه وآله وسلم اعلام مي‌كند كه زمين برای وی منقبض گرديده (زويت الأرض)، به نحوی كه وی مي‌تواند مشرق و مغرب را ببيند. پيامبر مي‌افزايد كه حكومت امت وی به تمام مكان‌هايی كه وی ديده است، مي‌رسد.[35] زمانی كه حاكم حبشه، نجاشي، درگذشت، محمد صلی الله عليه وآله وسلم به قبرستان بقيع رفت و تمام آن چه بين مدينه و حبشه بود بر وی مكشوف گرديد؛ او بستر نجاشی را ديد و بر وی نماز گزارد.[36] در حديثی ديگر،[امام] جعفر صادق[عليه السلام] مي‌گويد كه زمين برای امامان[عليهم السلام ] منقبض گرديده است؛ آن‌ها مي‌دانند كه اصحابشان چه مي‌كنند.[37]
دليل آن كه امامان[عليهم السلام] اشيای دوردست را مي‌بينند در داستانی بيان شده كه عبدالله  بن  بكير (يا بكر) الارجانی (يا الرجاني[38])، كه زماني[امام] جعفر صادق صلی الله عليه وآله وسلم را از مكه تا مدينه همراهی كرده بود، نقل كرده است. در راه به كوهی به نام الغمد (اندوه) رسيدند. امام به ابن  بكير فرمود كه زير اين كوه يكی از دره‌های دوزخ است كه در آن قاتلان حسين عليه السلام و دشمنان شيعه تحت شكنجه‌های وحشتناك قرار دارند. هر گاه كه امام صادق عليه السلام از آن مكان مي‌گذشت آن‌ها را مي‌ديد و صدايشان را مي‌شنيد كه طلب كمك مي‌كنند و به آن‌ها مي‌گفت: چون آن گاه كه در قدرت بودند شفقتی نشان ندادند، اكنون سزاوار هيچ شفقتی نيستند.[39] اين امر موجب گرديد كه بكير از امام عليه السلام بپرسد كه آيا وی مي‌تواند هر آن چيزی را كه ميان مشرق و مغرب است ببيند؟ امام صادق عليه السلام فرمود: به واقع چنين است؛ چگونه ممكن است امام، حجت خدا بر زمين باشد اگر نتواند هر آن كس را كه در آن است ببيند؟ چگونه مي‌تواند وظايف خود را انجام دهد اگر نتواند تمام نوع بشر را ببيند و از سوی آنان ديده شود[40]؟ اين نكته كه امام عليه السلام بر همه مرئی است در این حدیث بیش از این دنبال نشده است؛ اما در گفت گوی دیگری میان[امام] جعفر صادق عليه السلام و ابن  بکیر تبیین شده است.[امام] جعفر صادق عليه السلام از شاگرد خود می‌پرسد: چگونه پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم می‌توانست پیام خود را به تمام نوع بشر برساند، در حالی که در مدینه اقامت داشته است؟ ابن  بکیر پاسخ را نمی‌داند و امام توضیح می‌دهد: به فرمان خدا، جبرئیل زمین را با پری از بال خود از جای ‌کند و آن را برای محمد صلی الله عليه وآله وسلم بالا ‌آورد، به نحوی که مانند کف دستش در برابر وی باشد. بدین‌ترتیب، او می‌توانست به تمام مردم جهان بنگرد و هر گروه را به زبان خود ایشان مورد خطاب قرار دهد (و احتمالاً هر گروهی می‌توانست او را ببیند)[41]. محتمل است که امامان نیز می‌توانستند انسان‌ها را به همین شیوه ببینند.
در حالی که قوای فرابشری ائمه[عليهم السلام ] ارتباط نزدیکی با معرفت ایشان از امور نهان دارد، در برخی تبیین‌ها بر یک جنبه بیش از جنبه‌های دیگر تأکید شده است. در مثال زیر، این قوای رؤيت ایشان است[كه بر آن تأكيد شده است]: هنگامی که مبصر بیاع الزوطی[42] به خانة امام باقر عليه السلام آمد و بر در کوفت، در را مستخدمه‌ای جوان گشود. مبصر دست بر سینة او نهاد و از او خواست تا امام را از حضورش مطلع سازد. در آن لحظه، امام باقر عليه السلام که در انتهای دیگر خانه بود، به وی گفت وارد شود و فرمود: «اگر این دیوارها دید ما را می‌پوشاندند، آن گاه که دیدگان شما را می‌پوشاندند، شما و ما [یعنی امامان] یکسان بودیم». این توبیخ ضمنیِ رفتار گستاخانة مبصر با این پوزش روبه  رو شد: «من فقط می‌خواستم اعتقاد خود را محکم سازم»[43].
مثال دیگر، ما را به دوره پس از انتصاب امام رضا عليه السلام به ولایت  عهدی از سوی مأمون می‌برد. يكی از خوارج تصمیم می‌گیرد که امام رضا عليه السلام را بیازماید و اگر از پاسخ‌های امام رضا عليه السلام راضی نشد، او را بکشد. او مسلّح به خنجری زهرآگین که آن را در آستین خود پنهان ساخته است، به نزد امام رضا عليه السلام می‌آید. امام رضا عليه السلام قول می‌دهد که پاسخ پرسش‌های وی را بدهد، به شرط آن که اگر پاسخ‌ها را قانع‌کننده یافت، شیئی را که در آستین خود پنهان ساخته است، بشکند. خارجی، متحیر، خنجر را بیرون می‌کشد و آن را می‌شکند.[44] در این مورد بر معرفت خاص امام رضا عليه السلام تأکید شده است.
امامان قادرند اجنه را ببینند؛ هر چند به دلیل آن که بدن‌هایشان شفاف و لطیف است،[45] علی‌القاعده در چشم انسان نادیدنی هستند. اجنه برای یافتن پاسخ‌های فقهی خود به نزد امامان می‌آیند و بیشتر به عنوان خدمة ایشان رفتار می‌کنند.[46]
هر چند فرشتگان از جوهری ساخته شده‌اند که همان کیفیات جوهری را دارد که اجنه از آن ساخته شده‌اند، پرسش از این که آیا ائمه می‌توانند فرشتگان را ببینند، پاسخ روشنی ندارد.[47] گفته شده است، هنگامی که پیامبر رحلت فرمود، جبرئیل و دیگر فرشتگان به زمین فرود آمدند؛ چشمان علی عليه السلام باز بود (فتح لامیرالمؤمنین بصره) و او دید که ایشان در غسل پیامبر، نماز گزاردن بر بدن وی و حفر قبر او به وی پیوسته‌اند. آن گاه گوش‌های وی گشوده شد (فتح لامیرالمؤمنین سمعه) و او شنید که فرشتگان به پیامبر می‌گویند: او[یعنی، علی] دیگر هرگز با چشمان خویش آن‌ها را نخواهد دید (انه لیس یعایننا ببصره بعد مرّتنا هذه). پس از مرگ علی عليه السلام ، حسن عليه السلام و حسین عليه السلام فرشتگان را دیدند که جسد پدرشان را می‌شویند و پیامبر به ایشان کمک می‌کند؛ هنگامی که حسن عليه السلام وفات کرد، حسین عليه السلام فرشتگان را دید که جسم برادرش را می‌شویند و پیامبر صلی الله عليه وآله وسلم و علی عليه السلام به ایشان کمک می‌کنند. بر[جنازه] حسین عليه السلام نیز فرشتگان، محمد[صلی الله علیه وآله وسلم]، علی عليه السلام و حسن عليه السلام حضور یافتند. این الگو با هر امام جدیدی تکرار می‌شود: او فرشتگان، پیامبر و امامان قبلی را می‌بیند که آداب کفن و دفن پدر او را انجام می‌دهند.[48] همین که امامی به امامت می‌رسد، فرشتگان دیگر برای وی دیدنی نیستند.
شاید این باور که امام حاضر نمی‌تواند فرشتگان را ببیند با نظریة امامی محدَّث بودن امام (کسی که فرشتگان وی را خطاب می‌کنند) ارتباط داشته باشد. بر اساس این نظریه‌، وحی ای که هم با شنیدن صدای فرشته و هم با دیدن وی دریافت شود، امتیاز خاص انبیاست؛ امامان معرفت را فقط از طریق شنوایی دریافت می‌کنند (الهام)[49]. شاید احساس شده است که اگر امام نمی‌تواند فرشته‌ای را که از وی معرفت الهی را دریافت می‌کند ببیند، آن گاه در هر موقعیت دیگری هم نمی‌تواند وی را ببیند؛ اما نشانه‌هایی هست که این تنها دیدگاه نیست؛ برای مثال، [امام] جعفر صادق عليه السلام می‌گوید، فرشتگان از خانة امامان بازدید می‌کنند و دست‌شان را تکان می‌دهند. وقتی از او پرسیده می‌شود که آیا فرشتگان بر ایشان نیز ظاهر می‌شوند، پاسخی غیرمستقیم می‌دهد: «آن‌ها با فرزندان ما مهربان‌تر از خود ما هستند[50]». امام صادق عليه السلام این را نیز می‌گوید که هنگامی فرشتگان از خانة او بازدید می‌کنند، گاهی بعضی پرهای خود را جا می‌گذارند.[51] پرسش از این که آیا امامان به واقع فرشتگان را در چنین مواردی می‌بینند، بار دیگر بدون پاسخ می‌ماند. در جای دیگر، امام صادق عليه السلام از امامانی سخن می‌گوید که معرفت را از مخلوقی بزرگ‌تر از جبرئیل و میکائیل می‌گیرند و ایشان او را با چشمان خود می‌بینند.[52]
نوع خاصی از قوه رؤیت فرابشری، توانایی دیدن در تاریکی است. اغلب این توانایی را به ذوالقرنین نسبت می‌دهند. به گفته [امام] علی عليه السلام ، او در شب نیز می‌توانست مانند روز ببیند.[53] همین توانایی به پیامبر نیز نسبت داده شده است.[54] او می‌توانست آن چه را در پشت سرش قرار دارد به همان وضوحی ببیند که آن چه را روبه  رویش بود می‌دید[55] و بنابراین می‌توانست آنان را که در نماز پشت سرش صف بسته بودند، به همان وضوح کسانی که در برابرش بودند ببیند.[56] امامان عليهم السلام نیز می‌توانند آن چه در پشت سرشان و در برابرشان قرار دارد ببینند.[57]
به انبيا و امامان فقط قوای رؤيت مخصوص عطا نشده بود؛ ايشان قادر بودند از ديده  شدن از سوی ديگران نيز بگريزند. اين توانايی به ويژه در زمان‌های خطر، به كار گرفته مي‌شد. داستانی نمونه‌وار در اين مورد به وليد بن مغيره مربوط مي‌شود كه تصميم داشت پيامبر را به قتل برساند. او به جايی آمد كه محمد صلی الله عليه وآله وسلم نماز مي‌گزارد و صدای او را شنيد، اما نتوانست وی را ببيند.[58] هنگامی كه ام  جميل، همسر ابولهب، می‌خواست سنگ بزرگی به سوی محمد صلی الله عليه وآله وسلم پرتاب كند، نتوانست پيامبر را ببيند؛ پيامبر (برای ابوبكر) توضيح داد كه خدا حجابی بين وی و آن زن قرار داده بود.[59] ديگر دشمنان دچار كوری موقت مي‌شدند[60] يا با جانوران شرير روبه  رو مي‌گرديدند.[61] خدمت‌گزاری كه خليفة منصور به وی دستور قتل[امام] جعفر صادق عليه السلام را داده بود، نتوانست مأموريت خويش را به انجام برساند؛ امام از خدا حمايت خواست و شیئی مانع ديد آن خدمت‌گزار گرديد.[62] هنگامی كه خانه [امام] حسن عسكری عليه السلام از سوی حاميان برادر وی جعفر (موسوم به كذاب) مورد حمله قرار گرفت و غارت شد، پسر شش ساله او (امام دوازدهم) بر دشمنان وی نامرئی گرديد، از ميانِ در گذشت و ناپديد شد (غيبت)[63].

 

2 – معجزات مربوط به رؤيت

احاديث معجزات مربوط به رؤيت، بخشی از مجموعة غنی احاديث اعجازی امامی را تشكيل مي‌دهد. اين احاديث را بايد در زندگي‌نامه‌های فردی امامان و در مجموعه‌های احاديث امامی پيدا كرد. آثاری نيز هست كه صرفاً به معجزات محمد رسول  الله صلی الله عليه وآله وسلم و دوازده امام[عليهم السلام ] اختصاص يافته است.[64] واژه رايج برای اين قبيل خرق عادات، معجزه است. اين تصادفی نيست؛ با به كارگيری واژه‌ای كه در وهله اول برای معجزات انبيا به كار گرفته مي‌شد، اين نكته بيان مي‌گردد كه هم معجزات انبيا و هم معجزات امامان در خدمت يك هدف هستند: نشان دادن صفات فرا انسانی ايشان و اثبات آن كه ايشان واقعاً همان  اند كه ادعا مي‌كنند (يعنی نبی يا امام).[65]
دو معجزه‌ مربوط به رؤيت وجود دارد: وادار كردن ديگران به ديدن غيب و بيناساختن نابينا.

 

2ـ1 – واداركردن ديگران به ديدن غيب

نقل شده كه يك معجزه از اين نوع، هنگامی روی داد كه پيامبر و ابوبكر در آغاز سفر خود از مكه به مدينه به غاری پناه بردند. پيامبر، جعفربن  ابي‌طالب و همراهان وی را در كشتی روی درياهای طوفانی ديد و به ابوبكر آن چه را ديده بود گفت. هنگامی كه ابوبكر خواست خود اين را ببيند، پيامبر چشمان وی را مسح كرد و به وی گفت: «بنگر!» ابوبكر كشتی و محل اقامت اهل مدينه را نيز ديد. با خود گفت: «اكنون باور دارم كه تو ساحري». پيامبر كه افكار وی را مي‌خواند، گفت: « تو آن كسی هستی كه صدق آن چه را گفته شده است، مي‌پذيرد»[66]. نكته پنهان اين نظر كنايه  دار آن است كه ابوبكر، دو بار عليه پيامبر تخلف كرده است: نخست با ترديد در آن چه محمد گفته بود كه ديده است، و دوم، با توضيح معجزه به عنوان «سحر».
در مورد برخی از امامان روايات مشابهی نقل شده است. هنگامی كه جابر بن يزيد از [امام] باقر عليه السلام درباره آيه 75 سورة انعام پرسيد، امام دست خود را بالا برد و از جابر خواست كه سرش را بالا ببرد. جابر به بالا نگريست و ديد كه سقف خانه‌ای كه در آن سكونت دارند ترك برداشته است. از ميان ترك نگريست و نور خيره‌كننده‌ای را ديد. امام توضيح داد كه اين گونه بود كه ابراهيم، ملكوت آسمان‌ها و زمين را ديد. سپس به جابر گفت به زمين بنگرد و پس از آن سر خود را بالا بياورد. هنگامی كه جابر به بالا نگريست ديد كه ترك ناپديد شده است.[67] در روايتی طولاني‌تر، داستان چنين ادامه مي‌يابد كه [امام] باقر عليه السلام جابر را به خانة ديگری هدايت مي‌كند. آن جا امام لباس خود را عوض مي‌كند و شاگرد را به سفری مي‌برد كه در طول آن، جابر ظلماتی را كه ذوالقرنين از ميان آن گذشته بود، چشمة آب حياتی را كه خضر از آن نوشيده بود و پنج جهانی را كه مانند جهان ما هستند مي‌بيند. امام توضيح مي‌دهد كه اين‌ها ملكوت زمين هستند كه ابراهيم نديده بود.[68] سپس به جابر گفته مي‌شود كه چشم خود را ببندد. امام وی را با دست مي‌گيرد و هنگامی كه چشم خود را باز مي‌كند درمي‌يابد كه به خانه‌ای بازگشته‌اند كه سفر خود را از آن آغاز كرده بودند. امام لباس‌های قبلی خود را مي‌پوشد و هر دو به خانة نخست باز مي‌گردند. كل سفر سه ساعت طول كشيده بود[69]. اين امر كه امام مي‌تواند جاهايی را كه بر ابراهيم پوشيده مانده بود ببيند و به ديگران نشان دهد، متضمن برتری او بر ابراهيم است.
در اين روايت، جابر نخست با تقويت بينايي‌اش و سپس با انتقال فيزيكی به مكان‌های دوردست آن مكان‌ها را مي‌بيند. در روايات ديگر، اين روش نخست است كه شرح داده شده است. صالح بن سعيد روايت مي‌كند كه امام دهم علی الهادی عليه السلام را ديده و حيرت خود را از منزلگاه نامناسب امام بيان كرده است.[70][امام] هادی عليه السلام در پاسخ با دست خود اشاره‌ای مي‌كند و صالح باغ‌های زيبا و سرسبز را با زنانی به عطر‌آغشته و جوانانی به زيبايی مرواريد‌های پنهان (قرآن كريم، 52:24)، پرندگان، غزالان و نهرهای جاری مي‌بيند. صالح ادامه مي‌دهد: «چشم من لعن و نابينا شده است و چشمم از ديدن عاجز است». امام به وی گفت مكانی كه هم اكنون ديده‌اند، آمادة استقبال از امامان است.[71]
در روايتی ديگر، [امام] علی زين‌العابدين عليه السلام از ابوخالد كابلی مي‌پرسد كه آيا دوست دارد بهشت را ببيند؛ آن گاه كه ابوخالد پاسخ مثبت مي‌دهد، امام چشمان وی را مسح مي‌كند و ابوخالد خود را در بهشت مي‌يابد. پس از مدتی دوباره مي‌نگرد و مي‌بيند كه به خانة امام بازگشته است.[72] هنگامی كه منخل بن علي، امام نهم، محمد جواد عليه السلام را در سامرا ديد از وی درخواست پولی كرد تا بتواند به اورشليم برود. امام به وی صد دينار داد و به وی گفت چشمانش را ببندد. هنگامی كه منخل چشمان خود را بازگشود، خود را در اورشليم يافت.[73]
در روایات دیگر، امام مردم گوناگون را به دیدن و شنیدن صدای کسانی که مرده‌اند قادر می‌سازد. وقتی مرد جوانی از طایفة بنی  محزوم به علی عليه السلام از اندوه خود در مرگ برادر گفت، علی به وی پیشنهاد کرد که این برادر را به وی نشان دهد. هر دو بر سر مزار برادر رفتند و علی سحابی بر تن کرد؛[74] یعنی همان جامه یا بردی که پیامبر بر تن می‌کرد. علی چیزی زمزمه کرد و آن گاه به قبر ضربه‌ای زد؛ با این کار برادر درگذشته از زمین برخاست و کلامی به پارسی گفت.[75] علی از او پرسید: «آیا تو عرب نمردی؟» و مرد پاسخ داد: «بلی، اما ما در پیروی سنت این و آن[76] مردیم و زبانمان وارونه شد».[77]
مدتی پس از مرگ پیامبر، علی عليه السلام به عمر اطلاع داد که تازه از ملاقات با محمد صلی الله عليه وآله وسلم و گروهی از فرشتگان بازگردیده است. هنگامی که عمر ناباوری خود را بیان کرد، علی عليه السلام به وی گفت چشم‌هایش را ببندد، و سپس سه بار آن‌ها را مسح کرد. وقتی عمر چشم خود را گشود، پیامبر را به همراه گروهی از فرشتگان دید. علی عليه السلام به وی گفت که چشم‌هایش را ببندد و هنگامی که چشمش را بازگشود، محمد صلی الله عليه وآله وسلم و فرشتگان ناپدید شده بودند[78]. پس از مرگ علی عليه السلام ، برخی از شاگردان وی (از جمله رُشید حجری) اشتیاق خود را برای[دیدن] وی بیان کردند. حسن عليه السلام پرده‌ای را که روی یکی از درها بود بالا برد و به حاضران گفت: «بنگرید (انظروا)، در این خانه کیست؟» علی عليه السلام آن جا نشسته بود. حسن عليه السلام پرده را انداخت.[79]
هر چند معمولاً پيامبر و امامان به نحوی نشان داده شده‌اند كه به يك سان قادر به رؤيت غيب هستند، دست كم يك روايت وجود دارد كه حاكی از آن است كه اين توانايی فقط به پيامبر اختصاص دارد. به گفته [امام] زين‌العابدين عليه السلام ، پيامبر قبل از ترك تبوك به علی عليه السلام اطمينان داد كه وقتی خود (محمد[صلی الله علیه وآله وسلم]) دور است، خداوند به جبرئيل فرمان خواهد داد كه زمينی را كه وی بر آن گام برمي‌دارد و زمينی كه علی عليه السلام (در مدينه) بر آن ايستاده است را برافرازد و رؤيت علی عليه السلام را تقويت كند تا علی عليه السلام همواره بتواند محمد صلی الله عليه وآله وسلم و اصحاب او را ببيند[80] (و صدايشان را بشنود). مردی كه اين سخن را از امام زين‌العابدين عليه السلام شنيده بود فرياد برداشت: «چگونه ممكن است اين برای علی عليه السلام روی دهد؟ اين قدرت فقط به پيامبران عطا شده است.» امام پاسخ داد: اين معجزة محمد صلی الله عليه وآله وسلم بوده است و نه كسی ديگر؛ هنگامی كه خدا زمين را برای علی عليه السلام برافراخت و نور ديدگان وی را تقويت كرد، در پاسخ به دعای محمد صلی الله عليه وآله وسلم بود.[81]

 

2ـ2 – بينا ساختن نابينا

قرآن توانايی بيناساختن نابينا و شفای جذامی را به مسيح نسبت مي‌دهد (49:3 و 110:5). بر اساس احاديث اماميه، مسيح اين توانايی را به برخی از حواريون خود منتقل كرد. يكی از حواريون نزد پادشاه روم برده شد و به وی جوان نابينايی را با چشمان از حدقه بيرون‌آمده (منكشف الحدقة) نشان دادند. حواری دو فندق برداشت[82] و آن‌ها را بر چشمان جوان نهاد و دعايی خواند؛ بينايی آن مرد بازگشت.[83] دو حواری ديگری كه مي‌توانستند بيمار، نابينا و جذامی را شفا دهند از سوی مسيح به انطاكيه فرستاده شدند تا مردم آن جا را به ايمان به خدا فراخوانند. پادشاه بت‌پرست آن جا دستور داد كه ايشان را تازيانه بزنند.[84]
علمای اماميه تأكيد مي‌كنند كه قدرت شفای معجز‌آسا كه به مسيح داده شده بود، به محمد و امامان نيز عطا شده است. هاشم  بن زيد[85] مي‌گويد كه در زمانی كه امام دهم، امام علی الهادی عليه السلام شخص كوری (اکمه)[86] را شفا بخشيد و در پرنده‌ای ساخته‌شده از گل رس دميد و آن را به پرنده‌ای زنده تبديل كرد، حاضر بوده است. هنگامی كه هاشم گفت كه تفاوتی بين امام و مسيح نيست، امام پاسخ داد: «من از اويم و او از من است».[87]
در اين روايت، امام و مسيح برابر نشان داده‌ شده‌اند. با اين همه، نظرية غالب آن است كه محمد صلی الله عليه وآله وسلم و امامان[عليهم السلام] برتر از مسيح هستند. بر اساس احاديث اماميه، از 73 حرفی كه اسم اعظم خدا (اسم الله الأعظم) را تشكيل مي‌دهند دو حرف به مسيح داده شده بود. مسيح با كمك اين دو حرف مي‌توانست مرده را به زندگی بازگرداند و كور و جذامی را شفا بخشد. پيامبر و امامان، به نوبة خود، 72 حرف را در اختيار دارند.[88]
قدرت شفابخشی پيامبر و امامان از دوران زندگی ايشان فراتر مي‌رود. قطب‌الدين راوندی (م. 573 ق/1178ـ1177م.) مي‌گويد:
«اگر او[عيسي] مي‌توانست كور و جذامی را با اجازة خدا شفا بخشد، پس پيامبر ما و آل او نيز مي‌توانند. امروز، كور و جذامی به آرامگاه‌های ايشان[محمد صلی الله عليه وآله وسلم و امامان] مي‌آيند و خداوند با بركت بخشيدن به خاكی كه محمد صلی الله عليه وآله وسلم و امامان[عليهم السلام] در آن دفن شده‌اند، به ديدة ايشان نور مي‌بخشد و جذام آن‌ها را رفع مي‌كند؛ اين را از خراسان تا بغداد و از كوفه تا حجاز مي‌دانند».[89]
روايات مربوط به توانايی محمد صلی الله عليه وآله وسلم به بازگرداندن بينايي، بخشی از زندگي‌نامة وی در منابع سنی و شيعی را تشكيل مي‌دهد.[90] مثلاً عثمان بن حنيف[91] روايت مي‌كند كه زمانی كه مرد نابينايی به نزد پيامبر آمد و از شرايط خود شكايت كرد، حضور داشته است. پيامبر به وی گفت كه غسل كند و پس از آن دو ركعت نماز بگزارد و سپس از خدا بخواهد كه شفاعت محمد صلی الله عليه وآله وسلم را بپذيرد و كوری را از چشم وی بردارد. آن مرد رفت و اندكی بعد بازگرديد، در حالی كه نابينايي‌اش از ميان رفته بود.[92] در روايتی ديگر، پيامبر دعا مي‌كند كه به زنی نابينا كه نزد خديجه[سلام الله علیها] بود بينايی عطا شود؛ درخواست او اجابت شد. خديجه[سلام الله علیها] يادآوری مي‌كند كه اين دعايی متبرك بود و پيامبر با تلاوت آيه 107:21 قرآن پاسخ داد: «ما تو را چونان رحمتی بر عالميان فرستاديم».[93] هنگامی كه زنی از پيامبر مي‌خواهد كه دختر وی را كه كور مادرزاد است شفا دهد، پيامبر با مسح چشمان دختر وی با تكه‌ای چوب (ظاهراً برای اجتناب از تماس مستقيم بدني) چنين می كند[94]. در طول غزوة احد، يكی از چشمان قتادة بن ربيع (يا قتادة بن نعمان انصاري) از حدقه بيرون آمد. پيامبر آن را در دست خويش گرفت و به جای خود برگرداند. از آن پس، اين چشم سالم‌ترين چشم قتادة بود و قتادة به «مردی با دو چشم»[95] (ذوالعينين) مشهور گرديد. علی عليه السلام اين را معجزه‌ای بزرگ‌تر از شفای نابينا توسط عيسی دانست.[96] هنگامی كه يكی از چشم‌های عبدالله  بن انيس[97] مجروح شد، پيامبر آن را مسح كرد و سلامت آن چشم بازگشت.[98] در زمان قتل كعب بن الاشرف، رهبر بني  نذير، چشم محمد بن مسلمه از حدقه بيرون آمد و دستش قطع شد؛ پيامبر چشم و دست او را مسح كرد و هر دو به جای نخست خود بازگشتند و اثری از جراحت باقی نماند.[99] كنيز عبدالدار، موسوم به «زنيرا»، كه به اسلام مشرف شده بود، به همين دليل تحت شكنجه قرار گرفت تا اين كه ابوبكر او را خريد و آزاد كرد.[100] پس از آزاد شدن، او كور شد.[101] كافران مدعی شدند كه لات و عزّی وی را به آن دليل كه ديگر به آن‌ها ايمان نداشت، مجازات كرده‌اند. پيامبر بينايی وی را بازگرداند.[102]
هنگامی كه جابر بن عبدالله، كه در آن زمان مردی پير بود، با [امام] محمد باقر عليه السلام در سنين جوانی ديدار كرد، درودهای پيامبر را به او رساند. جابر گفت كه محمد صلی الله عليه وآله وسلم به او گفته است: «يك روز كور خواهی شد، اما بينايی تو باز خواهد گشت».[103] در اين جا محمد صلی الله عليه وآله وسلم پيش‌بينی مي‌كند كه جابر دوباره خواهد ديد، اما آن قدر زنده نمي‌ماند كه تحقق پيش‌بينی خود را شاهد باشد.
هر چند تمام امامان در اصول مي‌توانستند نابينا را شفا بدهند، اما اين توانايی به برخی از امامان بيش از امامان ديگر نسبت داده شده است. اين نكته را روايات ذیل كه بر حسب امامان مرتب شده‌اند، نشان مي‌دهند:

 

2ـ2ـ1 – [امام] علی ابن ابي‌طالب عليه السلام

چهار نفر برای استمداد به نزد[امام] علی عليه السلام آمدند: دو نفر از آن‌ها كور بودند، ديگری لنگ و چهارمی جذامي.[امام] علی عليه السلام از ظرفي، كاغذی زرد (يا سفيد) برداشت و با صدای بلند از آن خواند؛ همه آن‌ها شفا يافتند.[104] هر چند به ما گفته نشده است كه[امام] علی عليه السلام از روی چه متنی خواند، ممكن است اين يكی از الواحی بوده باشد كه در اختيار امامان بوده است.[105]
پس از آن كه یکی از موالي[امام] علی عليه السلام در نبرد صفين كشته شد، علی به ديدار بيوة او و دو دخترش رفت كه يكی از آن‌ها در اثر آبله كور شده بود. امام آياتی را تلاوت كرد و دستش را بر صورت دختر نابينا قرار داد؛ او بي‌درنگ بينايي‌اش را بازيافت.[106]
كوری شنيد كه[امام] علی عليه السلام نيايش مي‌كند؛ دعای وی جمله زير را در خود داشت: «يا رحمان، از تو مي‌خواهم كه در چشمم نور و در قلبم يقين قرار دهي!» آن گاه كه مرد كور دعاي[امام] علی عليه السلام را تكرار كرد و به اين جمله رسيد، بينا گرديد.[107]
صرف محبت [امام] علی عليه السلام بينايی را بازمي‌گرداند. سليمان  بن مهران اعمش (م. 148هـ.ق/765م. (تقريباً)) در حال عبور از قادسيه در مسير خود به سوی حج، به زن بدوی كوری رسيد كه دعا مي‌كرد[امام] علی عليه السلام بينايی وی را بازگرداند. اعمش، در راه بازگشت، دوباره زن را ديد و اين بار او بينا بود. زن به وی گفت كه پس از هفت شبانه‌روز دعا، مردی به سوی او آمد و پرسيد كه آيا محب علی است؟ زن به وی گفت كه هست، و مرد دعا كرد كه بينايی وی بازگردد. پس چنين شد. مرد به وی گفت كه خضر است و به وی اندرز داد كه به محبت علی ادامه دهد، زيرا اين هم در دنيا و هم در عقبی به سود او خواهد بود.[108]

 

2ـ2ـ2 – [امام] علی زين‌العابدين عليه السلام

ابراهيم اسود تميمی (يا يمني) روايت مي‌كند كه كودكی كور را ديد كه به سوي[امام] زين‌العابدين عليه السلام آورده مي‌شود؛ امام چشمان كودك را مسح كرد و بينايی وی بازگشت.[109]
2ـ2ـ3. [امام] محمد باقر عليه السلام و[امام] جعفر صادق عليه السلام
اغلب معجزات در اين جا به ابوبصير مربوط مي‌شود كه هم شاگرد[امام] باقر عليه السلام و هم شاگرد[امام] صادق عليه السلام بود[110]. در این جا دو درون  مآيه عمده وجود دارد؛ نخستين آن‌ها شاگرد نابينايی است كه به وی بينايی داده مي‌شود و دوباره به حال نابينايی بازگردانده مي‌شود. اين امر، هنگامی روی داد كه[امام] صادق عليه السلام ديدگان ابوبصير را مسح كرد، او را بينا ساخت، و سپس بار ديگر چشمان وی را مسح كرد و دوباره وی را به حال نابينايی بازگرداند[111].
يك توضيح برای رفتار امام در روايتی ديگر آمده است. در اين جا، [امام] صادق عليه السلام ، پس از بينا ساختن ابوبصير مي‌گويد، برای ابوبصير درست نيست كه در اين حال بماند، زيرا ممكن است مردم بدين‌وسيله توانايي‌های خارق‌العادة امام را دريابند. سپس امام چشمان ابو بصير را مسح مي‌كند و او به حال كوری بازمي‌گردد.[112] بنابراين، قدرت امام در بازگرداندن بينايي، رازی است كه اگر آشكار شود ممكن است هم امام و هم شاگرد وی را به خطر اندازد.[113] در اين روايت بازگشت به حال نابينايي، امری است كه ابوبصير در آن هيچ اختياری ندارد.
با اين همه، هميشه چنين نيست. در روايتی ديگر، ابوبصير از [امام] باقر عليه السلام مي‌‌پرسد: آيا پيامبر دانش تمام پيامبران پيشين را به ميراث برده است و آيا امامان دانش پيامبر را به ميراث برده‌اند؟ هنگامی كه[امام] باقر عليه السلام به هر دو پرسش پاسخ مثبت مي‌دهد، ابوبصير مي‌خواهد بداند آيا امامان مي‌توانند مرده را به زندگی بازگردانند، نابينا را بينا سازند و سلامت جذامی را بازگردانند. امام مي‌گويد كه مي‌توانند. سپس به ابوبصير مي‌گويد نزديك شود و چشم‌ها و صورت او را مسح مي‌كند؛ ابوبصير خورشيد، آسمان، زمين و اطراف خود را مي‌بيند. امام به وی حق انتخاب مي‌دهد: او مي‌تواند همان گونه كه اكنون هست (بينا) بماند، هر چند اگر چنين كند، در روز رستاخير بايد با داوری بازپسين روبه رو شود؛ يا مي‌تواند به حال نابينايی بازگردد و از بهشت خود اطمينان داشته باشد. ابوبصير راه دوم را انتخاب مي‌كند؛ امام چشمان وی را مسح مي‌كند و او دوباره كور مي‌شود.[114]
در روايتی ديگر از اين حديث، ابوبصير مي‌گويد كه اين امر پس از اين كه نابينا شد، روی داد كه نشان مي‌دهد او كور مادرزاد نبوده است.[115]
اين انديشه كه بهشت كوران تضمين شده است، در جای ديگری نيز مشاهده مي‌شود.[امام] صادق عليه السلام به شاگرد خويش ابوعوف، از كوری مي‌گويد كه از پيامبر خواست تا دعا كند بينايي‌اش بازگردد. پيامبر دعا كرد و بينايی آن مرد بازگشت. مرد دومی آمد و همان درخواست را كرد؛ پيامبر به وی گفت از ميان بينايی و بهشت يكی را انتخاب كند. هنگامی كه آن مرد پرسيد: آيا پاداش نابينايی بهشت است؟ پيامبر پاسخ داد: «خدا، كريم‌تر از آن است كه مؤمنی را مبتلا به كوری سازد و آن گاه بهشت را پاداش وی نسازد.»[116] اين مفهوم به روايات شيعی محدود نيست. در حديث قدسی منقول از انس بن   مالك، پيامبر مي‌گويد: «خدا مي‌گويد: اگر بنده‌ام را به دو حبيبش (يعنی چشم‌هايش) مبتلا سازم و او صبورانه مدارا كند، آن گاه وی را به بهشت پاداش مي‌دهم.»[117]
دومين درون‌مايه، شاگردی است كه به وی امتياز ديدن مسخ‌شدگان، يعنی آدميانی كه به حيوان تبديل شده‌اند، داده شده است. البته قرآن به مجازات تبديل انسان‌ها به ميمون و خوك اشاره مي‌كند؛[118] و در روايات سنی شواهد زيادی برای اين مفهوم وجود دارد كه دسته‌های گناه‌كاران در گذشتة پيش از اسلام به حيوان تبديل شده‌اند يا در آينده، به اين سرنوشت دچار خواهند شد.[119] آن چه خاص سنت اماميه است اين ادعاست كه آنان كه به اين شيوه تنبيه شده‌اند (يا خواهند شد)، دشمنان شيعه هستند و اين مسخ با مرگ ايشان هم‌زمان است. دشمنانی كه نام‌شان ذكر شده است عبارت  اند از: عمر بن سعد (فرماندة سپاه شام در كربلا) كه به ميمون[120] تبديل شد و امويان كه به وزغ تبديل شدند.[121]

 

در روايات مربوط به مسخ، باز هم، ابوبصير چهره اصلی است. در يكی از اين گونه روايات، او از حجّی مي‌گويد كه در طی آن نزد [امام] جعفر صادق عليه السلام رفت. در حين طواف، پرسيد: آيا خدا تمام كسانی را كه در اطراف ايشان هستند، مي‌بخشد. امام پاسخ داد كه اغلب ايشان ميمون و خوك  اند. هنگامی كه ابوبصير خواست آن‌ها را ببيند، امام كلامی چند گفت و سپس دست خود را از روی چشم‌های ابوبصير گذراند؛ ابوبصير ميمون‌ها و خوك‌ها را ديد و اين امر وی را هراسان ساخت. امام بار ديگر دست خود را روی چشم‌های وی گذاشت و اين بار ابوبصير آن‌ها را به شكل انسان ديد.[122]
دو تفسير احتمالی از اين روايت وجود دارد. نخستين تفسير آن است كه در آغاز ابوبصير كور بوده است. در اين مورد، آن چه در اختیار داریم، معجزه‌‌ای دومرحله‌ای است: امام نخست اجازه می‌‌دهد که ابوبصیر شکل آینده حجاج را ببیند. هنگامی که ابوبصیر این تجربه را بسیار هراس‌آور می‌یابد، واداشته می‌شود که حجاج را در شکل فعلی ایشان ببیند. تفسیر دوم آن است که در آغاز ابوبصیر کور نیست،[123] که در این حالت معجزه فقط عبارت از این است که شکل آینده حجاج به ابوبصیر نشان داده می‌شود.
این که افراد بیناشده می‌توانند تجربه‌ای از این نوع داشته باشند، در روایتی مربوط به[امام] زین‌العابدین عليه السلام و الزهری نشان داده شده است. این دو در عرفات ایستاده‌اند و الزهری تخمین می‌زند که بیش از نیم میلیون حاجی در اطراف ایشان است. [امام] زین‌العابدین عليه السلام چنین پاسخ می‌دهد: «چه بسیار غوغا و چه اندک حاجی!» سپس، چهره الزهری را مسح می‌کند و الزهری می‌بیند که به استثنای یکی در هر ده‌هزار، همه آنان که در اطراف ایشان  اند میمون هستند. [امام] زین‌العابدین عليه السلام بار دیگر چهره الزهری را مسح می‌کند و این بار الزهری همه ایشان را به شکل خوک می‌بیند.[امام] زین  العابدین عليه السلام این کار را تکرار می‌کند و الزهری می‌بیند که، به استثنای تنی چند، تمام کسانی که در اطراف ایشان  اند، خرس هستند.[124] سپس به الزهری می‌گوید چهره‌اش را با دستان خودش مسح کند و الزهری بار دیگر[ایشان را] به شکل انسان می‌بیند. امام توضیح می‌دهد که فقط آن‌هایی که امامان را دوست دارند، حاجی واقعی هستند.[125]

 

برخی روایات، ترکیبی از این دو درون مایه را نمایش می‌دهند. در یک داستان، ابوبصیر که کور است، از [امام] باقر عليه السلام می‌خواهد که تضمین کند که وی وارد بهشت می‌شود. امام به وی می‌گوید نخست علامتی از توانایی‌های امامان را به وی نشان می‌دهد؛ او چشم ابوبصیر را مسح می‌‌کند و ابوبصیر همه چیز را در سقیفه‌ای که در آن نشسته‌اند می‌بیند. سپس [امام] باقر عليه السلام به وی‌ می‌گوید، به اطراف خود بنگرد و آن گاه که ابوبصیر چنین می‌کند، فقط سگان، خوکان و میمون‌ها را می‌بیند. او درمی‌یابد که اینان مردمی هستند که مسخ شده‌اند و می‌پرسد: اینان کیستند؟ امام به وی می‌گوید: اینان اکثر مردم (سواد عام) هستند؛ اگر پرده از چشم تمام شیعه برداشته شود، آنان مخالفان خود را فقط در این شکل می‌بینند. امام به ابوبصیر حق انتخاب می‌‌دهد: یا بینا بماند و با روز داوری رو به رو شود یا به حال کوری بازگردد و از بهشتش اطمینان داشته باشد. ابوبصیر دومی را انتخاب می‌کند و می‌گوید نیازی به دیدن این خلق منکوس (آنان که سر و ته شده  اند) ندارد.[126]،[127]

 

در داستانی که یادآور برخورد میان[امام] زین‌العابدین عليه السلام و الزهری است، ابوبصیر می‌گوید: «چه بسیار حاجی و چه سر وصدایی راه انداخته‌اند!» [امام] باقر عليه السلام سخن وی را تصحیح می‌کند و می‌گوید: «بیشترشان غوغایی‌اند و کمترشان حاجی». سپس چشمان ابوبصیر را مسح می‌کند و دعا می‌کند؛ ابوبصیر بینایی خود را بازمی‌یابد. امام به وی می‌گوید: «به حاجیان بنگر!» هنگامی که ابوبصیر چنین می‌کند، می‌بیند که بیشتر آن‌ها میمون و خوک  اند؛ تنها موارد استثنا مؤمنان (یعنی شیعه) هستند که مانند ستاره‌ای در ظلمت می‌درخشند. امام دعا می‌کند و ابوبصیر به حال نابینایی بازمی‌گردد. هنگامی که ابوبصیر از این امر به شگفت درمی‌آید، امام دو دلیل برای وی می‌آورد. نخست، کوری وی از سوی خدا ظلم نیست، بلکه لطفی است الهی (که ماهیت آن بیش از این توضیح داده نشده است، اما باید آن باشد که به ابوبصیر در بهشت پاداش داده خواهد شد). دلیل دوم آن است که امام هراس آن دارد که مردم با این تصور گمراه شوند که امامان، و نه خدا، دارای قوای الهی هستند.[128]
امامان، همان گونه که می‌توانند کور را بینا سازند، می‌توانند بینایان را نیز با کوری مجازات کنند. در روایتی که هر دو عنصر در آن ترکیب شده‌اند، ابوهارون مکفوف نقل می‌کند که زمانی که به یکی از دشمنان امام رسید که به وی گفت: « تو کوری هستی که با شتاب به سوی کوری دیگر می‌روی؛ عاقبت شما، ساحران و کافران، دوزخ خواهد بود»، در راه بود که به دیدار [امام] صادق عليه السلام برود. ابوهارون گریان به نزد امام آمد و داستان را برای وی بازگو کرد. [امام] صادق عليه السلام به وی اطمینان داد که این دشمن با بیرون افتادن مردمک‌های چشم‌هایش مجازات شده است. در برابر، امام به ابوهارون می‌گوید: «خدا تو را بینا ساخت، هر چند نابینا بودی».[129] معنای این آن است که ابوهارون از این پس قادر به دیدن اموری است که برای وی اهمیت دارند، و قادر نخواهد بود فقط چیزهایی را ببیند که اهمیتی ندارند. ابوهارون راهنمای خود را بر می‌گرداند و قادر می‌شود که بی‌راهنما راه برود، نوشته‌های روی سکه‌ها را بخواند و آذین دیوارها را ببیند. از احوال مردی که او را نفرین کرده بود جویا می‌شود و درمی‌یابد، پیش از آن که به خانه برسد، مردمک چشم‌های آن مرد از چشم‌هایش بیرون افتاده است. آن مرد که ثروتمند بود به سائلی تبدیل شد[130].

 

2ـ2ـ4 – [امام] محمد جواد عليه السلام

عمارة بن زید[131] گزارش می‌دهد که زنی را دید که پسر کورش را به نزد امام نهم، ابوجعفر محمد جواد عليه السلام آورد. امام پسر را لمس کرد، پسر برخاست و شروع به دویدن کرد، گویی چشم‌هایش هرگز کور نبوده است.[132]
داستان‌های مربوط به[امام] جواد عليه السلام اغلب با این هدف روایت می‌شوند که نشان دهند او هنگامی که هنوز پسری بسیار خردسال بوده، حتی پیش از رسیدن به امامت در سن هفت سالگی، قادر به انجام معجزات بوده است.[133] یکی از این داستان‌ها مربوط به محمد بن میمون می‌شود که در اثر بیماری، بینایی خود را از دست داده بود.[134] هنگامی که امام هشتم، امام رضا عليه السلام ، قصد داشت سفر بازگشت به خراسان را آغاز کند، او در مکه همراه امام بود. به درخواست ابن میمون، امام رضا عليه السلام به وی نامه‌ای برای ابوجعفر عليه السلام داد. هنگامی که ابن میمون به مدینه رسید، خدمت گزار ابوجعفر عليه السلام ، موفق، او را از گهواره برای دیدار ابن میمون بیرون آورده بود. از آن جا که ابوجعفر عليه السلام خردسال‌تر از آن بود که خود نامة پدرش را بگشاید، موفق آن را برای او باز کرد. ابوجعفر عليه السلام نامه را خواند و از ابن میمون پرسید: «بینایی تو چگونه است؟» ابن میمون پاسخ داد: «همان گونه که می‌بینی، چشم‌های من بیمار شده‌اند و من بینایی خود را از دست داده‌ام». ابوجعفر عليه السلام به وی گفت نزدیک شود؛ آن گاه دست خود را بیرون آورد و چشم‌های او را مسح کرد. بی‌درنگ، بینایی ابن میمون به وضع نخست آن بازگشت.[135]
در روایتی متفاوت، شخص نابینا محمد بن سنان (م. 220هـ.ق/835م.)[136] است و هنگامی که ابوجعفر عليه السلام را لمس می‌کند و می‌گوید: «فطروسیه، فطروسیه» (شاید: باشد که نتیجة این عمل مشابه نتایج اعمالی باشد که برای فطروس ـ یا به وسیلة او ـ انجام شد)[137]، بینایی‌اش بازگردانده می‌شود. هویت فطروس را می‌توان با حدیثی دیگر اثبات کرد. در این جا، ابن  سنان مبتلا به بیماری چشم است. [امام] رضا عليه السلام او را با نامه‌ای به نزد ابوجعفر عليه السلام می‌فرستد، در عین حال به ابن سنان می‌گوید که به زودی برای او چیزی روی خواهد داد، اما آن گاه که چنین می‌شود، او هرگز نباید آن را بر کسی دیگر فاش سازد. ابوجعفر عليه السلام به نامة پدر خود می‌نگرد، سر خویش را رو به آسمان بالا می‌برد و می‌گوید: «نجات یافت.» او آن قدر به تکرار این سخن ادامه می‌دهد تا سلامت به چشم‌های وی بازمی‌گردد. ابن  سنان شکرگزار ابوجعفر عليه السلام را شبیه صاحب فطروس (کسی که شبیه صحابی فطروس است) می‌نامد. ابن سنان توضیح می‌دهد که فطروس فرشته‌ای بود که خدا بر او خشمگین شده بود؛ خدا یکی از بال‌های او را شکست و او را به جزیره‌ای تبعید کرد. هنگامی که [امام] حسین عليه السلام متولد شد، خدا جبرئیل را فرستاد تا به پیامبر تهنیت بگوید. جبرئیل به سراغ فطروس رفت و به وی پیشنهاد کرد تا او را به نزد محمد صلی الله عليه وآله وسلم ببرد تا پیامبر برای وی شفاعت کند. فطروس این را پذیرفت. پیامبر به وی گفت با بال شکسته‌اش گهوارة [امام] حسین عليه السلام را لمس کند. هنگامی که فطروس چنین کرد، خدا بال او را ترمیم کرد و او را به جای خود در میان فرشتگان بازگرداند.[138] روایت ابن  سنان، برخلاف داستان فطروس، پایان خوشی ندارد؛ ابن  سنان به هشدار [امام] رضا عليه السلام توجه نمی‌کند و پس از مدتی، آشکار می‌سازد که ابوجعفر عليه السلام او را شفا داده است؛ بیماری وی به عنوان تنبیه، عود می‌کند.[139]

 

2ـ2ـ5 – [امام] علی الهادی عليه السلام

روایت شفای شخص کور به وسیلة[امام] هادی عليه السلام پیش تر بیان شده است.[140]

 

2ـ2ـ6 – [امام] حسن عسکری عليه السلام

هنگامی که علی بن عاصم کوفی، که کور بود، به نزد [امام] حسن عسکری عليه السلام آمد، امام به وی گفت او فرشی می‌بافد که بسیاری از انبیا و امامان بر آن گام برداشته‌اند و راه رفته‌اند. علی به خود می‌گوید: «چقدر دلم می‌خواهد که می‌توانستم این فرش را ببینم!» امام که افکار علی را می‌خواند، به وی گفت که نزدیک شود و صورت او را لمس کرد و بدین‌ترتیب موجب گردید که او ببیند. علی رد پاهایی را روی فرش دید و امام توضیح داد که این‌ها ردّپای انبیا و وارثان ایشان از آدم تا امامان است. سپس [امام] به علی امر کرد که نگاه خود را پایین بیاورد و علی چنین کرد؛ و دوباره کور شد.[141]
توانایی شفای نابینایی به [امام] حسن عسکری عليه السلام نیز نسبت داده شده است. بر اساس یک روایت، محمد بن حسن شمون (م. 258هـ.ق/871ـ872م.) به بیماری چشم مبتلا بود که در نتیجة آن، بینایی یک چشم خود را از دست داده بود و در خطر آن بود که بینایی چشم دیگر خویش را از دست بدهد. او نامه‌ای برای[امام] حسن عسکری عليه السلام نوشت و از [امام] حسن عسکری عليه السلام خواست که برای شفای چشم بیمار او دعا کند.[142] امام این درخواست را اجابت کرد و شفا به چشم محمد بازگشت.[143]

 

2ـ2ـ7 – امام دوازدهم عليه السلام

ابوعبدالله محمدبن احمد صفوانی (که در 346هـ.ق/988ـ957زنده بود)[144] روایت می‌کند که قاسم بن علا، که امام دهم و امام یازدهم را دیده بود، هنگامی که بینایی‌اش را از دست داد، بیش از هشتاد سال داشت. سال‌ها بعد، در زمانی که رسولی با نامه‌ای از امام دوازدهم از راه رسید که اعلام می‌کرد قاسم ـ که اکنون 117ساله بود ـ هفت روز پس از رسیدن نامه بیمار خواهد شد، سپس بینایی به چشمش بازگردانده می‌شود و چهل روز پس از دریافت نامه درخواهد گذشت، صفوانی در خانة خود در شهر آران آذربایجان بود. این پیک لباس‌هایی هم آورده بود که قاسم بر تن کرد. رویدادها همان گونه که در نامه گفته شده بود، پیش آمدند؛ قاسم هفت روز بعد بیمار شد. چند روز بعد، خانواده و دوستانش به گرد او جمع شدند. او چشمان خود را با آستین جامه‌ای که بر تن داشت (که ظاهراً از لباس‌هایی بود که امام برای وی فرستاده بود) مالید و مایعی شبیه عصارة گوشت از چشمش بیرون آمد. پسر خود، حسن و دیگر حاضران را صدا کرد و آن‌ها دیدند که شفا به عنبیه (یا چشم‌ها و یا حدقتین) او بازگشته است. خبر این رویداد خارق‌العاده، منتشر شد و قاضی‌القضات بغداد، ابوسائب عتبة بن عبیدالله حمدانی مسعودی شافعی (م.350هـ.ق/962ـ961م. یا 351هـ.ق/963ـ962م.)[145] برای آزمایش بینایی چشم او آمد. حلقه‌ای با نگین فیروزه به وی نشان داد[146] و قاسم تشخیص داد که سه خط روی آن حک شده است (هر چند نتوانست متن این خطوط را تشخیص بدهد). چهل روز پس از رسیدن نامه، قاسم درگذشت (23 شعبان 304هـ.ق/19فوریه 917م.)[147]. یکی از آشنایان قاسم، به نام عبدالرحمن  بن محمد که مشهور به شدید النصب بودن (شیعی‌ستیزی شدید) بود، از آن پس به شیعه پیوست.[148]

 

2ـ3 – مسح

همان گونه که مثال‌های ارائه شده در این جا نشان می‌دهند، وسایل گوناگونی وجود دارد که محمد صلی الله عليه وآله وسلم و امامان از طریق آن‌ها معجزات مربوط به بینایی را انجام می‌دهند. این وسایل عبارت ند از: دعا (با عملی همراه با آن یا بدون آن)، قرائت از روی متنی مقدس (لوح)، واداشتن شخصی که معجزه برای وی انجام می‌شود به لمس امام و یا لمس چشم یا صورت شخص با میله یا با پارچه‌ای مخصوص. رایج‌ترین روش برای امام، لمس یا مسح چشم یا صورت شخص است. این عمل به کار معکوس ساختن وضعیتی معین می‌آید: نابینا را بینا می‌سازد، اما بینا را هم کور می‌کند.
البته اعتقاد به اثرات جادویی و شفابخش لمس یا مسح، منحصر به شیعة امامی نیست، بلکه در عربستان پیش از اسلام و در بخش‌های مختلف عالم اسلامی مشاهده شده است[149]. این [باور] در ادبیات امامی در ارتباط با انواع گوناگون معجزه یافت می‌شود؛ وقتی امام دوازدهم به دنیا آمد، پس از آن که پدرش صورت او را مسح کرد، به سخن گفتن آغاز نمود[150]. محمد و امامان، برای درمان ناشنوایی،[151] جذام،[152] جراحات سر[153] و سردرد،[154] قرار دادن دستی قطع‌شده بر سر جای خود،[155]یا بازگرداندن طراوت به درختی خشک‌شده،[156] از مسح استفاده می‌کردند. فقط پیامبر یا امام می‌توانستند چنین استفاده‌ای از مسح داشته باشند. تلاش ناموفق برای شفابخشی یا انجام معجزه با استفاده از این روش، فریبی را فاش می‌سازد. هنگامی که به مردم یمن خبر رسید که پیامبر پسری را با مسح سر او شفا بخشیده است، زنی به همراه پسرش و به امید درمانی مشابه به نزد مسیلمه[پیامبر دروغین] آمد. اما هنگامی که مسیلمه سر پسر را لمس کرد، پسر تاس شد و تمام اخلاف وی نیز به همین نحو تاس بودند.[157]

 


پی نوشت ها :
[1]. مشخصات كتاب شناختی اين مقاله بدين صورت است :
Kohlberg Etan, “Vision and the Imams”, in: Autour du regard: Melanges Gimaret, Ed. E. Chaumont, avec la collaboration de D. Aigle, M.A. AMIRـMoezzi et P. Lory, Peeters, 2003, pp. 125ـ157.
[2]. Etan Kohlberg.
[3]. Frank H. Stewart, “Etan Kohlberg; Works of Etan Kohlberg” in : “Le shi’isme imamite quarante ans après: Hommage à Etan Kohlberg,eds. Muhammad Ali AmirـMoezzi, Meir M. BarـAsher and Simon Hopkins,Paris, 2008, pp.11ـ23).
[4]. Shii Hadith.
[5]. AlـUsul alـarbaumia.
[6]. Bara’a in Shi’i doctrine.
[7]. Belief and law in Imami Shi’ism.
[8]. Early Shiism in History and Research.
[9]. Early Attestation of the Term “Ithna ‘Ashariyya”.
[10]. From Imamiyya to Ithna ‘Ashariyya .
[11]. Imam and community in the preـGhayba period.
[12]. Zayn alـAbidin, Ali b. alـHusayn b. Ali b. Abitalib (in, “Encyclopedia of Islam. Vol. 11).
[13]. Muhammad b. Ali Zayn alـAbidin Abu Dja’far called alـBakir (in, “Encyclopedia of Islam. Vol. 7).
[14]. Muhaddath.
[15]. Musa alـKazim (in, “Encyclopedia of Islam. Vol. 7).
[16]. The Evolution of the Shi’a.
[17]. The Term ‘Rafida’ in Imami Shi’i Usage.
[18]. Some Imami Shii Views on the Sahaba.
[19]. من به فرانک استیوارت به دلیل نظراتش درباره این مقاله، مدیونم.
[20]. صفار، بصائر،431ـ432، ح 4، ص432ـ433، ح 7 و 8، ص434، ح 10؛ حلی، مختصر، 127 و مجلسی، بحار، 26/136.
[21]. صفار، بصائر،432، ح 2.
[22]. صفار، بصائر، 434ـ 435، ح1 و2 و مجلسی، بحار،26/ 132، ح1. به گفته مجلسی، منبع حلی نوادرالحكمة (اثری از محمد بن احمد اشعری (دوران شكوفايی اواخر قرن سوم هجری/ نهم ميلادی؛ نگاه كنيد به Kohlberg, Scholar, p. 299, n° 469) است كه حلّی از مؤلف گمنام مناهج التحقيق الی سواء الطريق نقل قول می‌كند (مقايسه كنيد با آقا بزرگ تهرانی، الذريعة،23/184، ح 8570).
[23]. صفار، بصائر، 434، ح10. اين اختلاف را می‌توان با پرسش از اين امر مرتبط دانست كه: آيا قوای فرا انسانی امام فطری است يا اين قوا را در مرحله‌ای از زندگی خويش دريافت می‌كند.
[24]. صفار، بصائر،434ـ 435، ح 1 و 2 و مجلسی، بحار، 26، ح1. اين روايت در كتاب خصيبی، هداية(ص240 از امام باقر عليه السلام ) چنين است: «امامی از ميان ما كلماتی را در شكم مادرش می‌شنود؛ هنگامی كه زاده می‌شود، ستونی از نور از وی برمی  خيزد، كه با آن ستون اعمال مردم را می‌بيند».
[25]. صفار، بصائر، 432، ح4، ص433، ح7 و 8؛ حلي، مختصر،127 و مجلسی، بحار،26/136، ح16.
[26]. صفار، بصائر، 435ـ 437، ح1ـ7 و ص437، ح1ـ3 و مجلسی، بحار،26/ 133ـ134، ح3ـ 8. برای اين موضوع نک: AmirـMoezzi, Guide divin, p. 151ـ153; Divine Guide, p. 58 ـ59.
[27]. محمدباقر مجلسی از اين سخن می‌گويد كه به ابراهيم رؤيت (يا رويت در) قلب عطا شده است (بحار،7/ 61). برای بحث گسترده در مورد کاربرد اين مفهوم در نزد شيعه امامی متقدم نک:AmirـMoezzi, Guide divin, particularly p. 1)2ـ 45 Divine Guide, p. 44ـ 55. فخرالدين رازی از «عين البصيرة» و «بصيرةالقلبي» ابراهيم سخن می‌گويد ‌(رازی، مفاتيح، 8/ 35)؛ در حالی كه عالِم الجزيری عبدالرحمن  ابن محمد ثعالبی (م 875 هـ. ق/1470م) از اين سخن می‌گويد كه به ابراهيم رؤيت قلبی داده شده بود كه به هيج فرد ديگری از نسل وی داده نشده بود (ثعالبی، جواهر،5 / 490).
[28]. مجلسی اشاره می‌كند كه اين تفسير با سنت امامی انطباق بيشتری دارد، در حالی كه تفسير مبتنی بر رؤيت قلبی پذيرفتنی  تر است (بحار، 7 / 61).
[29]. مثلاً: « سطح زمين برای وی بركنده شد تا او بتواند آن را و آن چه را درون آن است، آسمان و آن چه را درون آن است، فرشتگانی كه آن [آسمان] را حمل می‌كنند، عرش [خدا] و آن چه را بر آن است، ببيند (عياشی، تفسير، 5 /363، ح33؛ بحرانی، برهان،5 /534. نک: طبرسی، مجمع  البیان،7/106 و فيض، صافی،2/131).
[30]. عياشی، تفسير،5/ 364، ح36 و فيض، صافی،2/ 132.
[31]. نقل شده است كه پيامبر اين روايت را به ابوجهل نسبت داده است؛ نک: [امام] عسكری عليه السلام ، تفسير، 513 ؛ طبرسی، احتجاج، 35ـ36 و مشهدی، تفسير،4/ 367.
[32]. [امام]عسكری عليه السلام ، تفسير، 513 (تا آيه 108 سوره بقره)؛ طبرسی، احتجاج، 36، هر دو .مجلسی، بحار،12/ 60، ح 37 و 61، ح6؛ ابن بابويه، علل، 585 ـ586 تمام و طبرسی، جامع،7/ 246 (تا آيه 6:75 نيز نگاه كنيد).
[33]. راوندی، خرائج،2/ 867، ح83؛ هم چنين نک: صفار، بصائر، 107، ح2 و مجلسی، بحار،7/ 72، ح18. [امام] باقر عليه السلام درباره محمد صلی الله عليه وآله وسلم و علی عليه السلام بيان مشابهی دارد (عياشی، تفسير،5 /363، ح14؛ عاملی، اثبات،2/ 137، ح562 و بحرانی، برهان،5/ 534، ح562.
[34]. راوندی، خرائج،2/ 866 ـ867، ح81؛ مشهدی، تفسير،4/ 368 و حلی، مختصر، 120.
[35]. طبرسی، تفسير،17/ 67؛ عاملی، اثبات، 2/ 70، ح395 (تا آيه 21:105). برای منابع سنی نک:ensinck, Concordance, s.v. zawa; Gahdami, Guz›, p. 44ـ50؛ بغوی، انوار، 5 /10، ح9.
[36]. طبرسی، مجمع البیان،4/ 311 (تا آيه 3: 199) و عاملی، اثبات،2/ 57، ح371. مقايسه كنيد با Cf. El2, art. «alـNadjashi» (E. van Donzel)
[37]. صفار، بصائر، 398، ح5. معجزات مربوط به طی  الارض (انزوی الارض) (Zusammenfaltung der Erde) در Gramlich, Wunder, p. 287ـ297 مورد بحث قرار گرفته است. برای نگرش شكاكانه نک: مرتضی، رسائل،3/ 57 ـ 155.
[38]. در مورد رجان به عنوان نامی ديگر برای ارجان (در مرز ميان خوزستان و فارس) نک: ياقوت، معجم البلدان، 3/28.
[39]. ابن  قولويه، كامل  الزیارات،539 ـ541؛ مفيد، اختصاص،340ـ341، هر دو؛ مجلسی، بحار، 25/ 372ـ374، ح24. هم چنين نک: Crow, «The Death of alـI;Iusayn», p. 92.
[40]. ابن  قولويه، كامل  الزیارات،542؛ مجلسی، بحار ،25/ 375، ح24 و بحرانی، برهان،3/351، ح2 (تا آيه34:28). اين باور را كه ديگران بايد هميشه امام را ببينند، نمی‌توان به سادگی با غيبت او جمع كرد. بنابراين ممكن است احاديثی از اين نوع، مقدم بر غيبت باشند.
[41]. قمی، تفسير،2/ 202ـ203 (تا آيه34:28) و بحرانی، برهان،3/ 351، ح1. نسب ابن  بكير در اين جا به اشتباه الدجانی (الرجانی) داده شده است.
[42]. شايد او همان بشر بياع زوطی باشد كه از او در زمره شاگردان [امام] باقر عليه السلام اشاره شده است (طوسی، رجال، 108، ح6).
[43]. ابن شهرآشوب، مناقب،4/182 (در احاديث ديگر از آغاز توضيح داده شده است كه شاگرد خواهان آزمودن قوای امامان است؛ برای مثال، نک: خصيبی، هداية،250). در روايت‌های ديگر از اين حديث، شخص مورد بحث ابوالصباح الكنانی (راوندی، جرائح،5/ 272ـ273، ح2؛ إربلی، كشف،2/ 355 و مجلسی، بحار،96/ 248ـ 249، ح40) يا ميسر (اشتباه در استنساخ) (برسی، مشارق،90 و عاملی، اثبات،5/304، ح56) می  باشد. در روايتی مشابه، [امام] صادق عليه السلام شاگرد خود را به دليل لمس شهوت‌آلود يك مستخدمه سرزنش می‌كند، هر چند امام در زمان وقوع اين امر در خانه حضور نداشته است (صفار، بصائر،243، ح2؛ مجلسی، بحار،97/ 71، ح29؛ عاملی، اثبات،5/381، ح87؛ طبری، دلايل، 115؛ طبرسی، اعلام،275؛ ابن  شهرآشوب، مناقب،4/226).
[44]. راوندی، جرائح،2/ 766ـ767، ح86؛ مجلسی، بحار، 99/ 55، ح67 و خلاصه شده در بياضی، صراط، 198، ح 20.
[45]. طبرسی، مجمع البیان،8/38؛ تا آيه7:27 ((إِنَّهُ يرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ)). فقط در ايام سليمان بود كه خدا اجسام ايشان را كدر (كثيف) ساخت و به ايشان قدرت جسمانی بخشيد تا بتوانند برای سليمان كار كنند؛ (طبرسی، مجمع البیان،8/38 و Gimaret, Lecture, p. 341 تا همين آيه. پس از مرگ سليمان آن‌ها به حالت نخستين خود بازگرديدند؛ رازی، مفاتيح،22/175، نقل‌شده در Gimaret, Lecture, p. 615 (تا آيه21:82)؛ رازی، مفاتيح، ج7، منقول درGimaret, Lecture, p. 162ـ164، تا آيه2: 275.
[46]. برای مثال نک: روايات گردآوری  شده در صفار، بصائر، 95ـ103.
[47]. مقايسه كنيد با: بيان شيخ مفيد (م413هـ. ق/1022م.) كه خدا گاهی فرد رو به موت را با تقويت قدرت بينايی وی قادر می‌سازد كه بدن‌های شفاف و لطيف فرشتگان را ببيند؛ مفيد، اوايل، 48 و Sourdel, «L›irnarnisme», p. 280, McDermott, Mufid, p. 272. نظريه جسمانی بنيادين اين نكته آن است كه پرتوهای نور از چشم آغاز می‌شود و به سوی شیء می‌رود و نه برعكس؛ مقايسه كنيد با Vemet, «Mathematics», p. 483. هنگامی كه يكی از مخالفان برجسته پيامبر، عبدالله بن ابی  امية مخزومی، خواست فرشته‌ای كه پيام محمد p را تأييد می‌كند به وی نشان داده شود، پيامبر پاسخ داد كه حتی اگر بينايی كافران تقويت می‌شود و ايشان می‌توانستند فرشتگان را ببينند، تصور می‌كردند آن چه می‌بينند، انسان است؛ ([امام]عسكری عليه السلام ، تفسير، 505؛ طبرسی، احتجاج،31؛ مجلسی، بحار،99/171، ح1 و بحرانی، برهان،2، ح1، تا آيه 17: 95ـ90.
[48]. صفار، بصائر، 225، ح17.
[49]. اين نكته در Kohlberg, «Muhaddath» بیشتر مورد بحث قرار گرفته است.
[50]. صفار، بصائر،90، ح1و 92، ح9؛ هم چنين نک: راوندی، جرائح،2/850 ـ851، ح65 و مجلسی، بحار،99/ 186، ح30.
[51]. صفار، بصائر،90، ح2و91، ح5 و93، ح13و94،ح20. عبارات مشابهی به [امام] زين‌العابدين عليه السلام (ص91ـ92، ح6) و [امام] باقر عليه السلام (ص91، ح3) نسبت داده شده است؛ بحرانی، برهان،4/110، ح7 (تا آيه41:30)، ص91، ح7 و ص92، ح8..
[52]. صفار، بصائر،231، ح1. هم چنين نک: صفار، بصائر، 232، ح 4، 5 و 7.
[53]. عیاشی، تفسیر،2/ 341، ح78 تا آیه18:85؛ مجلسی، بحار،12/ 198، ح28؛ بحرانی، برهان،2/ 483، ح24 ([امام] علی عليه السلام عبارت «بسیط له فی النور» را چنین توضیح می‌دهد که ذوالقرنین می‌توانست در شب نیز مانند روز ببیند)؛ طبرسی، مجمع  البیان،16/ 196؛ مجلسی، بحار، 12/ 172؛ ابن  بابویه، اکمال،373 و مجلسی، بحار،12/ 193ـ194، ح16. AmirـMoezzi, Guide divin, p. 237, with note 503 = Divine Guide, p. 94, 209 را نیز ببینید. در میان علمای امامی در مورد این که آیا ذوالقرنین پیامبر بود اختلاف وجود دارد (نک: متون مورد اشاره در مجلسی، بحار،12/ 172، 180ـ182، 210ـ212).
[54]. قضاعی، تاریخ،162 و نبهانی، وسائل،47. برای مثال‌هایی از این امر که صوفیان می‌توانستند در شب ببینند، نک: Gramlich, Wunder, p. 168.
[55]. صفار، بصائر، 419، ح4، 5 و 7؛ قضاعی، تاریخ،162؛ راوندی، جرائح،2/507، ح20؛ مجلسی، بحار،17، ،299، ح10؛ راوندی، قصص،299، ح10 و ابن  شهرآشوب، مناقب،5/124.
[56]. طبرسی، جامع،13/ 144، سیوطی، (از مجاهد تا آیات 218ـ219: 26: ((الَّذِی يرَاكَ حِينَ تَقُومُ تَقَلُّبَكَ فِی السَّاجِدِينَ))؛ طبرسی، مجمع،19/ 189؛ فیض، صافی،4/ 54؛ قرطبی، جامع،13/ 144 و سیوطی، درّ، 5/ 183.
[57]. صفار، بصائر،420، ح6، و421، ح12؛ طبرسی، احتجاج،437.
[58]. طبرسی، اعلام،30 و بحرانی، برهان، 5، ح4 (تا آیه 36:9).
[59]. حمیری، قرب  الاسناد،140 و عاملی، اثبات، 475، ح70. هم چنین نک: طبرسی، اعلام،30؛ عاملی، اثبات،5/605 ـ606، ح280 و بحرانی، برهان،4/ 519، ح2 (تا آیه 111:4) (هر دو از سعدبن  عبدالله، بصائر الدرجات). در مورد احادیث سنی نک: منابع داده‌ شده در Rubin, «Abu Lahab», p. 20~ note47. یک مانع (که به عنوان سد توصیف شده است، نک: آیه 36:9) در جلو و پشت دشمنان محمد قرار داده شده بود که دیدن او را ناممکن می‌ساخت؛ او سپس بر سر ایشان خاک می ریخت. طبرسی، احتجاج،213 و بحرانی، برهان،4/ 4، ح1.
[60]. مثلاً هنگامی که پیامبر با ابوبکر وارد غار شد، تعقیب‌کنندگان ایشان کور شدند؛ (طبرسی، مجمع،10/ 64 (تا آیه9:40)؛ عاملی، اثبات،2/ 62، ح383). هم چنین نک: مقاتل، تفسیر،5/171.
[61]. طبرسی، مجمع،23/ 7 (تا آیه 36:9) و عاملی، اثبات،2/ 75، ح 405 و طبرسی، اعلام،29.
[62]. صفار، بصائر،494ـ 495، ح1؛ حلی، مختصر،8 ـ 9؛ مجلسی، بحار،97/16 و کلینی، کافی،559 ـ560، ح12 و عاملی، اثبات، 5/344 ـ 345، ح20. بحرانی، مدینه،3/239ـ240، ح18. روایت تا حدی متفاوت در Gramlich, Wunder, p. 219 نقل شده است (برای مثال‌های بیشتر در مورد نامرئی شدن نک: ص218ـ221). دو روایت دیگر در مورد [امام] صادق عليه السلام در صفار، بصائر، 495، ح2 و 3 و حلی، مختصر،9 نقل شده است.
[63]. ابن  بابویه، اکمال،373؛ مجلسی، بحار،102/ 47، ح33 و بحرانی، مدینه،5/ 249، ح121. این ناپدید شدن ممکن است همان باشد که غیبت صغری را آغاز کرد. برای یافتن تاریخ‌های تولد گوناگون امام دوازدهم نک: Modarressi, Crisis, p. 77, note 123.
[64]. برای بررسی نوشته‌ها نک: AmirـMoezzi, «Savoir». برای معجزات در کل، نک: Andrre, Person, p. 92ـ123; Gramlich, Wunder, passim; van Ess, Theologie, index, s.v. «Wunder»; Adang, Muslim Writers, index, s.v. «miracles». برای معجزات در نظریه شیعی امامی، نک: McDermott, Mufid, index, s.v. «Miracle» و به ویژه AmirـMoezzi, «Savoir».
[65]. برای بحث در مورد این باور که می‌تواند معجزاتی انجام دهد، نک: مفید، اوایل،40ـ41؛Sourdel, «L›imamisme», p. 275، McDermott, Mufid, p. 112; cf. Madelung, «Imiimism», p. 24. پیش تر یادآوری شده بود که به گفته اشعری، گروهی از شیعه به این باور معتقد بودند (اشعری، مقالات،5/125، نقل‌شده در Modarressi, Crisis, p. 45, note 150). بنی  نوبخت که عمدتاً نظریات معتزلی داشتند، آن را رد می‌کردند (مفید، اوایل،40 وModarressi, Crisis, p. 44).
[66]. صفار، بصائر،422، ح14 و مجلسی، بحار،19/71، ح23 که در AmirـMoezzi, Guide divin, p. 238ـ239 و یادداشت 508 = Divine Guide, p. 95, 210 مورد بحث، تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. روایت اندکی متفاوت در قمی، تفسیر؛ عاملی، اثبات،143، ح576 و بحرانی، برهان،2/125ـ126 نقل شده است. این عبارت در ویرایش نجف تفسیر قمی وجود ندارد، در حالی که باید در ج5، ص290، خط 6 (تا آیه9:40) آمده باشد. از آن جا که در این روایت تفسیر موهنی از لقب ابوبکر (صدیق) شده است، ممکن است حذف آن نتیجه سانسور بوده باشد (در این مورد نک: BarـAsher, Scripture, p. 39ـ 45). هم چنین نک: صفار، بصائر، 422، ح13 و عاملی، اثبات،5 / 595 ـ596، ح260.
[67]. ابن  شهرآشوب، مناقب،4/ 194؛ فیض، صافی،2/132 و مشهدی، تفسیر،4/ 363 (تا آیه 6:75).
[68]. نک: مجلسی، بحار،96/ 281 (توضیحات).
[69]. صفار، بصائر،404ـ 405، ح4؛ عاملی، اثبات،5/285ـ287، ح36؛ مفید، اختصاص،317 ـ 318؛ مجلسی، بحار،96/ 280ـ281، ح82 و بحرانی، برهان،532. صفار به روایات دیگری اشاره می‌کند که توانایی امام را در انتقال خود و دیگران به مکان‌های دوردست نشان می‌دهد (بصائر،397ـ407)؛ فقط در حدیثی که در این جا نقل شده، امام نخست لباس خود را عوض می‌کند. برای استفاده از لباس در انجام معجزات، نک: Gramlich, Wunder, p. 233ـ237.
[70]. بر اساس روایت طبرسی، اعلام  الورى، این در روزی بود که امام رسیده بود (احتمالاً به سامرا، در سال 233هـ ق/848م.).
[71]. صفار، بصائر،406، ح7 و 407، ح11 و مجلسی، بحار،100/132ـ133، ح15. روایت تقریباً مشابهی در کلینی، کافی،1/ 498، ح2؛ طبرسی، اعلام، 365ـ366؛ عاملی، اثبات،6/214؛ راوندی، خرائج،2/680ـ681، ح10 و مجلسی، مرآة،6/115 یافت می‌شود. مجلسی تفسیرهایی از این حدیث ارائه می‌کند که یکی از آن‌ها آن است که خدا بینایی صالح را موقتاً تقویت کرد و بدین ترتیب او را قادر ساخت، بنده‌های لطیف ایشان را ببیند که ادراک آن‌ها معمولاً برای فانیان معمولی منع شده است (بحار،100/ 133ـ135 و مرآة،6/ 115ـ117).
[72]. طبری، دلايل  الإمامة،90؛ عاملی، اثبات،5/257، ح64 (از محمد بن   جریر بن رستم طبری، کتاب مناقب فاطمه و ولدها)، بحرانی، مدینه،3/74ـ 75، ح23 (از اثری از محمدبن  جریر طبری). برای ابوخالد کابلی، نک: van Ess, Haresiographie, p. 29ـ31; Capezzone, «Abiura». در حدیث آمده است که ابوخالد در ابتدا پیرو محمد بن  حنفیه بود و سرانجام، هنگامی که امام زین‌العابدین او را «کنکر» خطاب کرد ـ لقبی که مادرش به وی داده بود و هیچ کس دیگری نمی‌دانست ـ ، قانع شد که امام زین‌العابدین عليه السلام امام واقعی است؛ خصیبی، هداية،221ـ222 و 226؛ عاملی، اثبات،5/253ـ254، ح54؛ طبرسی، اعلام،259؛ راوندی، احتجاج/1، 261ـ262، ح6؛ مجلسی، بحار،92/ 95، ح24 و 97، ح48؛ ابن  حمزه، ثاقب المناقب (مقایسه کنید با تهرانی، الذریعة،5، ح8)؛ بحرانی، مدینه،3/ 127، ح94 (پدر ابوخالد به همسرش می‌گوید که پسرشان را، پس از آن که وی را وردان می‌نامد، کنکر خطاب کند)؛ بیاضی، صراط،2/180ـ181. مقایسه کنید با کشی، رجال؛ مجلسی، بحار،92/94ـ 95، ح23 و 96/46، ح47؛ عاملی، اثبات،5/251، 49، ترجمه Capezzone, «Abiura», p. 5 ـ 6؛ بحرانی، مدینه،3/ 75، ح24 (از محمد بن   جریر طبری). به نظر می‌رسد که این یک شیوه ادبی سنتی باشد: هنگامی که مردی از یمن به نزد [امام] صادق عليه السلام آمد، امام او را سعد خطاب کرد ـ نامی که مادرش به وی داده بود و هیچ کس دیگری از آن آگاه نبود ـ (طبرسی، احتجاج،352).
[73]. طبری، نوادر،181، ح5.
[74]. در روایتی از بصائر که در بحار نقل شده، چنین آمده است. در نسخه چاپی بصائر و نیز نزد ابن  شهرآشوب، این کلمه به شکل المستجاب (اشتباه السحاب) آمده است. مقایسه کنید با: خصیبی، هداية،69. نام السحاب (ابر) بیشتر به عمامه پیامبر داده می‌شود، زیرا در هوا مانند ابر دیده می‌شد. نک: Lane, Lexicon, s.v.. گفته می‌شود که پیامبر اغلب عمامه خود را روی سر علی قرار می‌داد (نک: مجلسی، بحار،16/250ـ251 و20/203 و 38/297 و 91/ 88) و سپس از هر امامی به امام دیگر رسیده است تا این که در اختیار [امام] مهدی عليه السلام قرار گرفت (مجلسی، بحار،103/ 15 و 36). مقایسه کنید با:Cf. Kister, «Turban», p. 220 با یادداشت 16.
[75]. این کلمه به شکل«ر ـ م ـ ای ـ ک ـ آ» یا «و ـ م ـ ای ـ ک ـ آ» داده شده است.
[76]. در برخی نسخه‌ها آمده است: «علی سنت فلان و فلان».
[77]. صفار، بصائر،273، ح3؛ مجلسی، بحار،6/230، ح39 و 91/195ـ196؛ ابن  شهرآشوب، مناقب،2/340؛ مجلسی، بحار،27/30ـ31. روایت کوتاه‌تری در بیاضی، صراط،1/ 105 آمده است؛ در آن جا گفته می‌شود که این زبان، زبان دوزخیان است. در این مورد که فلان اشاره‌ای است به سه خلیفه، نک: BarAsher, Scripture, index, s.v. هم چنین نک: فصلی در بصائر تحت عنوان «امامان به دیدار مردگان می‌روند و مردگان به دیدار ایشان می‌روند»، ص274ـ282.
[78]. طبری، نوادر،50 ـ51، ح19. پس در این حدیث، هم [امام] علی عليه السلام و هم عمر قادر به دیدن فرشتگان هستند.
[79]. راوندی، احتجاج/810 ـ811، ح19؛ عاملی، اثبات،5/152، ح15 و بحرانی، مدینه،2،/187ـ 188، ح35. به همین نحو در برسی، مشارق،88. در برخی تقریرها، هنگامی که امام با مرده سخن می‌گوید شاگرد حاضر است، اما نمی‌تواند آن‌ها را ببیند (برای مثال نک: کلینی، کافی،3/243، ح1 و 2.
[80]. عسکری عليه السلام ، تفسیر،561 (تا آیه 2:114) و مجلسی، بحار،/ 237ـ238، ح24.
[81]. عسکری عليه السلام ، تفسیر،561 ـ562؛ مجلسی، بحار،21/ 238ـ239، ح24؛ طبرسی، احتجاج،330 و عاملی، اثبات،2/ 52 ـ53، ح361.
[82]. گفته می‌شود فندق هندی، برای چشم بسیار مفید است (Lane, Lexicon, s.v).
[83]. راوندی، قصص، ص268 و مجلسی، بحار،251، ح43.
[84]. طبرسی، مجمع،23/14 (تا آیه36:20)؛ مجلسی، بحار،14/ 265 (از ثعالبی، تفسیر). مقایسه کنید با: طبری، نوادر،12. گفته می‌شود الیسا (الیشا) همان معجزات عیسی را انجام داد: روی آب راه رفت، مرده را زنده کرد و کور و جذامی را شفا بخشید (مجلسی، بحار،13/401، ح8 که از چند منبع نقل قول می‌کند). در مورد این پیامبر نک: Ez2, art. «Alisa›« (M. SeligsohnـG. Vajda)).
[85]. در کتب معمول رجال به وی اشاره‌ای نشده است.
[86]. این کلمه به معنای «کور»، «کور مادرزاد» و «شب  کور» است (Ullmann, WKAS, I, p. 367b). هم چنین نک: مقاتل، تفسیر،1/ 277؛ طبری، جامع،3/ 276ـ277؛ طبرسی، مجمع،3/ 86 ـ87 و مجلسی، بحار،14/ 259 (تا آیه 3:49). طبری ادعا می‌کند (جامع،277ـ 278) که اکمه آیه 3:49 به معنای «کور» است و با «قتاده» که کور مادرزاد بود موافقت می‌کند، که این به ویژه اشاره‌ای است به کسی که کور مادرزاد است. به گفته طبری، مخالفان عیسی ممکن است ادعا کرده باشند که آن‌ها نیز می‌توانند کور مادرزاد را درمان کنند، اما روشن است که درمان نابینا معجزه است، زیرا هیچ پزشکی قادر به انجام آن نیست.
[87]. شریف مرتضی (منسوب)، عیون  المعجزات (مقایسه کنید با: تهرانی، الذریعة،15/383ـ 385، ح2390)؛ مجلسی، بحار،50/ 185، ح63، بحرانی، مدینه،5/27، ح40.
[88]. صفار، بصائر،208ـ209، ح3؛ مجلسی، بحار،4/ 211، ح5، و 11/ 68، ح25. به Gramlich, Wunder, p. 164ـ6 نیز نگاه کنید.
[89]. راوندی، خرائج،2/ 921؛ مجلسی، بحار،17/ 259، ح4.
[90]. روایات متعددی وجود دارد که توانایی محمد صلی الله عليه وآله وسلم را شفای بیماران چشم بیان می‌کند. یکی از بهترین آن‌ها به [امام] علی عليه السلام مربوط می‌شود که دچار افتالمیا (رمد) شده بود و هنگامی که پیامبر در نبرد خیبر به چشم او دمید (یا آب دهان انداخت)، شفا یافت (ابن  بسطام، طب،80؛ عاملی، اثبات،2/ 147ـ 148، ح583؛ طبرسی، اعلام،99؛ مجلسی، بحار،21/21ـ22، ح17؛ عاملی، اثبات،2/110،ح506؛ راوندی، خرائج،160، ح249, مجلسی، بحار،18/13، ح36 و 21/ ح30؛ راوندی، قصص،347؛ ابن  شهرآشوب، مناقب،1/ 116؛ مجلسی، بحار،18/40، ح28؛ مقایسه کنید با: طوسی، امالی،1/ 86؛ مجلسی، بحار،18/ 4، ح2؛ عاملی، اثبات،1/ 568 ـ 569، ح211؛ اربلی، کشف،1/ 213 (از ابن  حنبل و عاملی، اثبات،2/140، ح569). این داستان اغلب در منابع تاریخی بیان شده است؛ برای مثال نک: طبری، تاریخ، سری اول، ص1579. برای آب دهان به عنوان ابزاری برای شفا، نک: AmirـMoezzi, «DIn ‹Ali», p. 56ـ58.
[91]. در برخی منابع به خطا آمده است، جنید.
[92]. راوندی، خرائج،1/55، ح88؛ مجلسی، بحار،18/13، ح32 و 94/5، ح6. این داستان در منابع سنی نیز نقل شده است. نک: منابع داده شده از سوی مصحح در راوندی، خرایج،1/55، ح6.
[93]. ابن شهرآشوب، مناقب،1/83 و مجلسی، بحار،/17، ح45.
[94]. ابن  شهرآشوب، مناقب،1/225 و مجلسی، بحار،16/416ـ417، ح1.
[95]. ابن  شهرآشوب، مناقب،1/116؛ مجلسی، بحار،18/40، ح28 ( ابن  شهرآشوب و صفدی (نکت، ص38ـ39) دو آیه را نقل می‌کنند که خرنق اوسی این رویداد را یادآوری می‌کند. دو تقریر مشابه در ابن عبد البر، استيعاب، 1275ـ1276 آمده است. به قضاعی، تاریخ،156 و منابعی که مصحح داده است نیز نگاه کنید: راوندی، خرایج،1/42ـ43، ح50؛ مجلسی، بحار،18/9، ح12؛ راوندی، قصص،310؛ مجلسی، بحار،17/294، ح7 و250، ح3 و20/113، ح42؛ طبرسی، احتجاج،224؛ مجلسی، بحار،17/294، ح7؛ صفدی، نکت،37ـ 38؛ بیاضی، صراط،1/54، ح25. در تقریرهای دیگر، نام صحابی و غزوه داده نشده است (طبرسی، اعلام،28؛ راوندی، خرایج،32ـ33، ح30، هر دو؛ مجلسی، بحار،18/ 8، ح9).
[96]. طبرسی، احتجاج،224؛ مجلسی، بحار،10/ 46، ح1.
[97]. در مورد او نک: ابن  عبدالبر، استیعاب،869 ـ870؛ ابن  حجر، اصابه،15ـ17، ح4553.
[98]. ابن شهرآشوب، مناقب،1/117؛ مجلسی، بحار،18/40، ح28؛ طبرسی، احتجاج،224؛ مجلسی، بحار،17/294، ح7؛ عاملی، اثبات،2/ 45، ح349.
[99]. طبرسی، احتجاج،224؛ مجلسی، بحار،17/295، ح7 و عاملی، اثبات،2/45، ح349. در مورد نقش محمدبن  مسلمه در قتل کعب، نک: Lecker, «Account», p. 25ـ26. در مورد این داستان به طور کلی، نک: Rubin, «Assassination». به نظر می‌رسد، در مورد مجروح شدن مسلمه در آن زمان، مطلبی در منابع تاریخی وجود نداشته باشد؛ اما گفته می  شود که وی در حین مأموریت در ذوالقسصه در سال ششم مجروح شده باشد (برای مثال نک: بلاذری، انساب، ص377).
[100]. ابن  عبدالبر، استیعاب،1849.
[101]. به نظر بلاذری؛ کوری او، نتیجه شکنجه بوده است.
[102] . ابن  شهرآشوب، مناقب،1/ 117 و مجلسی، بحار، 18/40، ح28 (در هر دو منبع نام او به اشتباه «زهرا» ذکر شده است). در تقریرهای مختلفی که در سیره ابن  هشام (ص210) و استیعاب ابن  عبد البر (ص1849) ذکر شده (هر دو از عروه)، این خداست که بینایی وی را باز می‌گرداند. در تقریری که بلاذری ارائه کرده است (انساب،196)، خدا بینایی او را باز می‌گرداند، اما کافران ادعا می‌کنند که این سحر محمد صلی الله عليه وآله وسلم بوده است.
[103]. طوسی، امالی،2/250؛ عاملی، اثبات،1/563، ح202 و راوندی، خرائج،1/270ـ271، ح14؛ مجلسی، بحار،46/32، ح26 و طبری، بشارة،66. در سنن دیگر که این ملاقات را ثبت کرده‌اند، جابر [امام] باقر عليه السلام را ‌می‌بیند و اشاره‌ای به کوری نمی  شود (برای مثال: کلینی، کافی،1/469ـ470، ح2 و ابن بابویه، علل،233ـ234)، در حالی که در جای دیگر، جابر کور است و تنها وقتی نام[امام] باقر عليه السلام را می‌پرسد، می‌داند که امام در برابر او ایستاده است (برای مثال: قاضی نعمان، شرح الاخبار،3/276، ح1186؛ مفید، ارشاد،262؛ طبرسی، اعلام،268؛ اربلی، کشف،2/330 و 335؛ نک: Kohlberg, «Isnad», p. 146). ابن قتیبه، معارج،254؛ صفدی، نکت،2 در فهرست اشخاص کور (مخافیف) به نام جابر بن  عبدالله اشاره می‌کند. صفدی به منابع دیگری اشاره می‌کند که در آن‌ها نام جابر در چنین فهرست‌هایی آمده است (نکت، ص3 و 4؛ مقایسه کنید با: ص132). شهید ثانی ادعا می‌کند که جابر در زمان مرگ کور بوده است (نقل‌شده در مجلسی، مرآة،6/19).
[104]. راوندی، خرائج،1/496، ح34؛ مجلسی، بحار، 41/ 195؛ بیاضی، صراط،1/ 106؛ ابن حمزه، ثاقب المناقب؛ بحرانی، مدینه،1/291، ح281.
[105] . Kohlberg, «Scriptures», p. 297-307.
[106]. ابن حمزه، ثاقب المناقب، راوندی، خرائج،2/543 ـ544، ح5؛ بحرانی، مدینه،1/290ـ291، ح280؛ ابن  شهرآشوب، مناقب،2/ 334ـ335. در تقریری دیگر، علی هر دو دختر و یکی از برادران او را شفا می‌دهد (طبری، بشارة،71ـ77؛ مجلسی، بحار،41/ 220ـ221، ح32).
[107]. ابن  شهرآشوب، مناقب،2/287 و بحرانی، مدینه،292ـ293، ح284.
[108]. شریف رضی، مناقب فاخرة (مقایسه کنید با: تهرانی، الذریعة،22/ 331، ح7319)؛ بحرانی، مدینه،1/ 291ـ292، ح282. اعمش سند دو روایت، مشابه نیز هست. در روایت نخست، به زن کوری در مدینه می‌رسد؛ سپس با آن زن در مکه ملاقات می‌کند. او پس از آن که خضر (که خود را از زمره شیعه علی  ابن  ابی  طالب توصیف می‌کند) برای وی دعا می‌کند، بینا شده است (بحرانی، مدینه،1/292، ح283، از کتاب صفوت الاخبار عن الائمة الاثار (مقایسه کنید با: تهرانی، الذریعة،15/ 48، ح317). در روایت دوم، اعمش در راه مکه در کنار جاده زن کوری را می‌بیند؛ در راه بازگشت، درمی‌یابد که آن زن در اثر دیدار با محمد صلی الله عليه وآله وسلم و علی عليه السلام بینا شده است (فرات، تفسیر،1/ 228، ح306؛ مجلسی، بحار،42/ 44ـ 45، ح17).
[109]. طبری، نوادر، 115و بحرانی، مدینه،3/60، ح7.
[110]. [امام] باقر و [امام] صادق سه شاگرد به نام ابوبصیر دارند: لیط بن  باختری مرادی، عبدالله  بن  محمد اسدی و یحیی  بن ابوالقاسم. از آن جا که لیط در میان این سه تن از همه به امامان نزدیک‌تر بود، ممکن است این احادیث به وی اشاره داشته باشند (نک: روایت کشی، رجال، 155 که در زیر به آن اشاره شده است؛ مقایسه کنید با AmirـMoezzi, Guide divin, p. 87, note 182 = Divine Guide, p. 163). یحیی تنها کسی است که دریافته‌ام که درباره او گفته شده که کور مادرزاد بوده است (حلی، رجال،130؛ بحرانی، مدینه،3/159، ح35، و297، ح83؛ مامقانی، تنقیح، بند 12، 975، تمام با سند عالم قرن چهارم هجری/دهم میلادی، علی  بن  احمد عقیقی که کتاب رجالی به وی نسبت داده شده است)؛ نک: طوسی، فهرست،127، ح426، اردبیلی، جامع،334 و تهرانی، نوابغ، 172.
[111]. ابن  شهرآشوب، مناقب،4/239؛ مقایسه کنید با: حلبی، تقریب،121.
[112]. صفار، بصائر، 271ـ282؛ مجلسی، بحار،47/79، ح59؛ عاملی، اثبات،5/390، ح105؛ طبری، دلایل، 133؛ بحرانی، مدینه،3/ 297، ح83، ترجمه Gramlich, Wunder, p. 45; AmirـMoezzi, Guide divin, p. 235, note 495 = Divine Guide, p. 209.
[113]. این راز حفظ نشد: هنگامی که ابوعروه (که جز در این مورد ناشناخته است؛ نک: ممقانی، تنقیح، ص26) و ابوبصیر وارد خانه امام می‌شوند، ابوبصیر به پنجره کوچکی نزدیک سقف اشاره می‌کند. ابوعروه متعجب می‌شود که ابوبصیر چگونه جای آن پنجره را می‌داند و به وی گفته می‌شود که: «ابوجعفر [یعنی امام باقر] آن را به من نشان داد» (طبری، اعلام،267؛ عاملی، اثبات،5/291، ح36؛ ابن شهرآشوب، مناقب،4/ 184؛ بحرانی، مدینه،3/159ـ160، ح35 و297، ح83).
[114]. صفار، بصائر،269، ح1؛ مجلسی، بحار،46/237، ح13؛ بحرانی، برهان،3/158ـ159، ح35؛ کلینی، کافی،1/470، ح3؛ عاملی، اثبات،5/270ـ271، ح6؛ بحرانی، مدینه،3/158، ح35؛ مسعودی، اثبات،175ـ176؛ خصیبی، هداية،243ـ244؛ طبری، دلایل،100؛ طبرسی، اعلام،267؛ راوندی، احتجاج،2/ 711ـ712، ح8؛ مجلسی، بحار،46/ 237، ح14؛ ابن  شهرآشوب، مناقب،4/ 184؛ Gramlich, Wunder, p. 435ـ6 (with further references). کشی در رجال خود (ص155)، در زندگی‌نامه لیط  بن باختری، تقریر (نسبتاً کوتاه‌تری) ارائه می‌کند و بدین‌ترتیب او را با ابوبصیر این روایت یکی می‌داند. در تقریری دیگر، این حق انتخاب پس از آن که ابوبصیر به حال نابینایی باز می‌گردد به وی داده می‌شود؛ نک: راوندی، خرائج،1/274ـ 275، ح5؛ اربلی، کشف،2/ 356؛ برسی، مشارق، ص91 (بدون پایان) و مجلسی، بحار،46/ 249ـ250، ح42. برای این مفهوم که ابتلای در این جهان با نوید پاداش در جهان دیگر همراه است، نک: Kohlberg, «Martyrdom», p. 24ـ 5.
[115] . ابن  شهرآشوب، مناقب،4/ 184 و بحرانی، مدینه،3/ 159، ح35. در روایتی دیگر، ابوبصیر می‌گوید «زمانی که پیر شده بودم و بینایی‌ام از میان رفته بودم و پایانم نزدیک می‌شد» نزد [امام] صادق عليه السلام رفتم»؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار،2/464، ح1356؛ ایضاً در دعائم،1/ 76.
[116] . صفار، بصائر،272، ح8 و مجلسی، بحار،18/ 5، ح4. گفته نشده است که چرا پیامبر همین جواب را به مرد اول نداد؛ شاید محمد صلی الله عليه وآله وسلم می  دانست که تقدیر آن شخص نیست که به بهشت برود.
[117]. بخاری، صحیح،4/42 (کتاب المرض، باب فضل من ذهب بصر)، ابن حنبل، مسند،3/144. در تقریری با سند ابوهریره، پیامبر نقل می‌کند که خدا می‌گوید: «همان گونه که دو حبیب [بینایی] شخصی را از او می‌گیرم و او ثابت‌قدم است و امید به پاداش دارد، برای او به پاداشی کم‌تر از بهشت راضی نیستم»؛ ترمذی، صحیح،9/ 245؛ ابن حنبل، مسند،2/265؛ دارمی، سنن،2/231ـ2: کتاب الرقاق باب فی‌من ذهب بصره فصبر).
[118]. نک: Cook, «Dietary Law», p. 222ـ3.
[119]. نک: Rubin, «Apes».
[120]. مرتضی، رسائل،1/351 (نقل‌شده در نعمان، کتاب التسلی والتقوی) و مجلسی، بحار،45/111.
[121]. کلینی، کافی،8/ 232ـ233، ح305 و مجلسی، بحار،61/ 53، ح41، و 65/ 226، ح7؛ راوندی، خرائج،1/ 283ـ284، ح17؛ مجلسی، بحار،6/ 235، ح51، و 27/ 268، ح17. عبدالملک، درست قبل از مرگ خود، به وزغ تبدیل شد و خزیدن آغازید؛ پسرانش تنه درخت را گرفتند و بر آن کفن پوشاندند و چنین وانمود کردند که این جنازه پدرشان است (نک: منابع ابتدای این یادداشت). در برابر، گفته می‌شود که [امام] علی زین‌العابدین این امر را رد کرده است که آن‌هایی که اهل بیت پیامبر را کشتند در این جهان مسخ می‌شوند؛ اما تنبیه ایشان در جهان دیگر به مراتب بدتر از مسخ خواهد بود (طبرسی، احتجاج،312). هم چنین نک: AmirـMoezzi, «Seull›homme», p. 207ـ8. در مورد نظریه مسخ در میان فرقه‌های مختلف غلات نک: Ralm, Gnosis, index, s.v. mash; Freitag, Seelenwanderung, index, s.v. mash.
[122]. صفار، بصائر،270، ح4؛ راوندی، خرائج،2/ 827، ح40؛ عاملی، اثبات،5/384ـ 385، ح93؛ بحرانی، مدینه،3/ 296، ح82؛ حلی، مختصر،112ـ113. روایت کوتاه‌شده‌ای در طبری، دلایل،132
(tr. Gramlich, Wunder, p. 277) داده شده است.
[123]. به نظر می‌رسد که این نظر گراملیش باشد (Wunder, p. 277).
[124]. اشتباه خواندن ذب به جای دب. در مورد خرس به عنوان حیوانی مسخ شده، نک: ابن بابویه، علل،483ـ 489 و نیز خصال،464ـ466.
[125]. [امام] عسکری، تفسیر،606 ـ 608 (تا آیه 202ـ 198: 2). منابع امامی تأکید می‌کنند که الزهری برای [امام] زین العابدین احترام بسیار قائل بود (El2, art. «Zayn alـ›.AbidIn» (E. Kohlberg) (forthcoming »).
[126]. هنگامی که ابلیس با بدن خوک و صورت میمون در برابر یحیی بن زکریا ظاهر شد، او را ممسوخ منکوس توصیف کردند (مجلسی، بحار،43/227، ح71 (با اشاره به غور الامور، حکیم ترمذی). هم چنین نک: تفسیر مجلسی از منکوس به مثابه اشاره به کسی که از انسان به حیوان تبدیل شده است (بحار،63/ 245). عبارت «الخلق المنکوس» ممکن است صرفاً به عنوان ناسزایی به کار برده شده باشد، بی آن که ربطی به مسخ داشته باشد (برای مثال، نک: طبرسی، احتجاج، 440).
[127]. راوندی، خرائج،2/ 821 ـ822، ح35 و مجلسی، بحار،27/30، ح3؛ عاملی، اثبات،5/ 303، ح54، بحرانی، مدینه،3/ 215ـ216، ح103، حلی، مختصر،113؛ مجلسی، بحار،46/284ـ 285، ح88 (در این جا ابوبصیر نخست تمام انسان‌های حاضر در سقیفه را می‌بیند). در تقریر بیاضی، صراط،2/ 182، ح3، ابوبصیر همه کس جز شیعیان را به شکل سگ، خوک و میمون می‌بیند.
[128]. ابن شهرآشوب، مناقب،4/ 184 و بحرانی، مدینه،3/ 160، ح36 (تقریری که تا حدی تحریف شده است)؛ مقایسه کنید با: حلبی، تقریب، ص121. در داستانی متفاوت، ابوالجارود از تعداد زیاد حاجیان در مکه (یا مدینه) ابراز شگفتی می‌کند اما [امام] باقر عليه السلام به وی می‌گوید که شمار حاجیان واقعی اندک است (طبری، بشارة، 73 مقایسه کنید با: ص99). برای مکالمه‌ای مشابه میان [امام] صادق عليه السلام و ابوبصیر نک: صفار، بصائر،271، ح6؛ راوندی، خرائج،2/ 821، ح34 و مجلسی، بحار،27/ 29ـ30، ح2.
[129]. این تقریر بحرانی است. در متن خصیبی آمده است: «تو پس از او بینا شده‌ای».
[130]. خصیبی، هداية،257؛ بحرانی، مدینه،4/ 52 ـ53، ح257. مثال‌های دیگری از مردمی که به عنوان مجازات کور شده‌اند نیز هست: برای مثال، صحابه‌ای مانند براء بن عازب (کشی، رجال،46 و قهپایی، مجمع،1/239ـ140) و انس بن مالک (ابن شهرآشوب، مناقب،2/ 338) که می‌دانستند علی جانشین محمد است اما اطلاعات خود را پنهان کردند، مردی که از حسین بدگویی می‌کرد (قرشی، عیون،110، 112 و 115)، مردی که برای معاویه جاسوسی می‌کرد (راوندی، خرائج، 1/ 207، ح48 و منابعی که مصحح داده است) و محمدبن  صفوان که به علی ناسزا گفت (ابن  شهرآشوب، مناقب،2، 343).
[131]. در مورد او نک: قهپایی، مجمع،4/ 252.
[132]. طبری، دلایل،207 و بحرانی، برهان،315، ح31.
[133] . McDermott, Mufid, p. 85; Modarressi, Crisis, p. 62ـ4.
[134]. در مورد او نک: ممقانی، تنقیح، بند 11، 435.
[135]. راوندی، خرائج،1/ 372، ح1؛ اربلی، کشف،3/ 157؛ مجلسی، بحار،50/ 48، ح20؛ عاملی، اثبات،6/ 184، ح24, بحرانی، مدینه،4/ 333، ح48 و خلاصه ‌شده در بیاضی، صراط،2/ 199، ح1.
[136]. در مورد او نک: مدخل طولانی در مامقانی، تنقیح، بند 10، 820 و منابع مورد اشاره در آن جا. ابن  سنان اغلب به غلو متهم شده است (Ralm, «Schatten », p. 236ـ41, Gnosis, p. 242ـ3 and index; Modarressi, Crisis, index, s.v.).
[137]. مسعودی، اثبات،203ـ204 و عاملی،6/ 207، ح82 (از: حمیری، قرب  الاسناد). هم چنین نک: کشی، رجال،488 و مجلسی، بحار،50/ 67، ح44.
[138]. کشی، رجال،487ـ 488؛ مجلسی، بحار،50/ 66ـ67 و مامقانی، تنقیح، بند10، 820. هر چند بدین‌ترتیب هم جبرئیل و هم محمد صلی الله عليه وآله وسلم دارای عنوان فطروس تلقی شده‌اند، اما به نظر می‌رسد که این اشاره به [امام] حسین عليه السلام در دوران کودکی باشد، که فطروس را یاری کرد همان گونه که ابوجعفر نوزاد، بعدها به ابن  سنان کمک کرد. حدیث دیگر آن است که هنگامی که حسین زاده شد، خدا به جبرئیل فرمان داد که با فرشتگان دیگر به زمین برود و به پیامبر تبریک بگوید. او از روی جزیره‌ای گذشت که فرشته‌ای به نام فطروس در آن زندگی می‌کرد. فطروس در انجام مأموریتی که خدا وی را به آن اعزام کرده بود تعلل کرد؛ پس خدا یکی از بال‌های او را شکست و او را در آن جزیره قرار داد. در آن جا به مدت 700 سال خدا را عبادت کرد. فطروس از جبرئیل خواست که او را به نزد پیامبر ببرد، بدان امید که پیامبر برای او دعا کند. جبرئیل به محمد از شرایط فطروس گفت و محمد صلی الله عليه وآله وسلم گفت: «به او بگو بالش را بر روی نوزاد بکشد». فطروس بالش را بر گهواره حسین کشید و خدا بلافاصله بال او را ترمیم کرد؛ سپس، فطروس همراه جبرئیل به بهشت بازمی‌گردد (راوندی، خرائج،1/ 252ـ253، ح6 (و منابع داده شده از سوی مصحح) و مجلسی، بحار،42/182، ح7. هم چنین نک: ابن  بابویه، امالی،121 ـ 122 و کامل،140ـ141؛ مجلسی، بحار،42/243ـ244 و (تا دی) ج101/ 367). در تقریر طبری، بشارة، محمد از خدا می  خواهد که فطروس را (که در این جا ملکی کروبی توصیف شده) ببخشد. خدا این درخواست را می پذیرد و فطروس فرشته نگهبان آرامگاه حسین می‌شود. برای این روایت، نک: Ayoub, Suffering, p. 1›7 (and p. 268, notes 36ـ 39. در تقریری متفاوت، جنایت فطروس تصدیق نکردن ولایت علی است؛ نک: صفار، بصائر،68، ح7 و مجلسی، بحار،26/340ـ341، ح10.
[139]. كشی، رجال/ 487؛ مجلسی، بحار،50/ 66، ح43. در مورد گناه اذاعه (نشر باورهای سرّی شيعه، نک: Kohlberg, «Taqiyya», p. 352).
[140]. نک: منابع يادداشت 70.
[141]. برسی، مشارق،100ـ101؛ مجلسی، بحار،50/ 304ـ 305، ح81؛ حلی، اثبات،6/ 329ـ330، ح88 (تقرير ناقص). تقريری كه اندكی تحريف شده است در خصيبی، هداية/ 335ـ337 آمده است. هم چنين نک: بحرانی، مدينه،5/ 100ـ102، ح59 (منبع داده نشده است) و مامقانی، تنقيح، بند8336 (اشاره به روايت برسی).
[142]. جالب است كه محمد نمی‌خواهد كه بينايی به ديده نابينايش بازگردد.
[143]. كلينی، كافی،510 ـ511، ح17؛ عاملی، اثبات،6/290، ح20. هم چنين نک: كشی، رجال،448؛ قهپايی، مجمع،5/ 186ـ187. روايت مشابهی از اشجع  بن اقرا نقل شده است (ابن  شهرآشوب، مناقب،4/432 و مجلسی، بحار،50/ 285، ح60).
[144]. در مورد او نک: Kohlberg, Scholar, index, s.v ..
[145]. در مورد او نک: بغدادی، تاريخ،12/320ـ322؛ ذهبی، سير،47 و منابعی كه مصحح داده است.
[146]. مقايسه كنيد با: طوسی، امالی،1/ 48.
[147]. اين تاريخ را می‌توان بر اساس تقرير ابن  طاووس، فرج، 250 محاسبه كرد كه در آن جا گفته می  شود كه پيام امام دوازدهم در تاريخ 13 رجب 304 مطابق با 10 ژانويه 917 رسيده است.
[148]. راوندی، خرائج،1/467ـ470، ح14. تقرير طولانی  تر در طوسی، غيبه، 188ـ192؛ مجلسی، بحار،51/313ـ316، ح36 آمده است. در اين جا ابوالقاسم از هر يك از امامان می‌خواهد از جانب او در نزد خدا شفاعت كنند؛ هنگامی كه به نام موسی و علی (امامان هفتم و هشتم) می‌رسد، در پلك‌های او صدايی ايجاد شد، مانند آن صدايی كه كودكان هنگام تركاندن شقايق نعمان ايجاد می‌كنند؛ عنبيه او منبسط شد، و هنگامی كه چشم‌هايش را با آستين خود مالاند، مايعی مانند عصاره گوشت از آن بيرون آمد. بينايی او بازگشته بود (طوسی، غيبه،191 و مجلسی، بحار،51/315، ح36). اين تقرير را ابن  طاووس، فرج، به نقل از راوندی، خرائج نقل كرده است. بنابراين، ممكن است كه ابن  طاووس نسخه‌ای از اين اثر در اختيار داشته كه از آن چه در نمونه‌های چاپی آمده متفاوت است (مقايسه كنيد با: Kohlberg, Scholar, p. 215, nO 260). تقرير ديگر در بحرانی، مدينه،5/221ـ223، ح89 آمده است كه به اثری از شيخ مفيد اشاره می‌كند ولی نام آن را نمی‌برد.
[149]. نک: Lefebure, . «Miroir», p. 207; Goldziher, «Zauberelemente», p. 327 = p. 56; Fahd, Pantheon, p. 27. از پروفسور ميشائيل لكر برای اين منابع بسيار سپاسگزارم. گفته می‌شود كه مسح از سوی فرشتگان مورد استفاده قرار می‌گرفته است. پيامبر از مردی از بنی  اسرائيل سخن می‌گويد كه وقتی فرشته‌ای او را مسح می‌كند بينايی‌اش بازمی‌گردد، بخاری، صحيح،2/373ـ374 و صفدی، نكت،35ـ36؛ مقايسه كنيد با: Gramlich, Wunder, p. 396ـ7. گفته می‌شود، افعی به سن هزار سال می‌رسد. سپس مسافات طولانی طی خواهد كرد تا برگ‌های رازيانه تازه بيابد، زيرا می‌داند با كشيدن آن‌ها به روی چشم‌هايش، بينايی‌اش باز خواهد گرديد (زمخشری، كشاف،4/243 (تا آيه87:3) و دميری، حيوان،1/27.
[150]. برسی، مشارق،101.
[151]. [امام] جواد عليه السلام گوش‌ها و سر شخص ناشنوايی را مسح می‌كند (ابن  شهرآشوب، مناقب، ج4، ص390).
[152]. طبري، دلايل،93.
[153]. [امام]عسكری عليه السلام ، تفسير، 23.
[154]. ابن  شهرآشوب، مناقب،4/232 و مجلسی، بحار،47/134 و 182.
[155]. مانند كاری كه روايت شده است كه پيامبر وقتی دست عبدالله بن  عتيق قطع شد انجام داد؛ نک: راوندی، قصص،310 و مجلسی، بحار،17/250، ح3 و20/113، ح42؛ طبرسی، احتجاج، 224؛ مجلسی، بحار، ج17، ص294، ح7. هم چنين نک: روايت مربو.ط به محمدبن مسلمه كه پیش تر نقل شد.
[156]. حلی، مختصر،72 و مجلسی، بحار،27، ح5.
[157]. طبرسی، اعلام،27 و راوندی، خرائج،1/29، ح19 و مجلسی، بحار،17/8، ح8. در تقرير ابن  شهرآشوب، مناقب،1/116 و مجلسی، بحار،18/39ـ40، ح28، نام پسر ابن  محلب ذكر شده است. منبع ابن  شهرآشوب، ابانة  الكبری و اثر ابن  بطة الكبری (م387هـ ق/997م.) است كه فقط بخشی از آن باقی مانده است (نک: (Kohlberg, Scholar, p. 185ـ6, nO 182.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *