امام حسين در سوّم[1] (يا پنجم)[2] شعبان سال چهارم[3] هجري در مدينه ديده به جهان گشود.
سن آن بزرگوار به هنگام رحلت پيامبر خدا (ص) شش سال و چند ماه بوده است.
دوران ابوبكر: در نتيجه ايشان به هنگام غصب خلافت از سوي ابوبكر كودكي شش ساله بودهاند.
دوران عمر: با توجه به حكومت دو ساله ابوبكر ايشان به هنگام غصب خلافت از سوي خليفه دوم، عمر، تنها هشت ساله بودهاند و در پايان دوران دهساله حكومت عمر سن ايشان را ميتوان حدود هجده سال دانست. در نتيجه حضرت در دوران ابوبكر وعمر اصلا شرط سني حضور در نبردها را نداشتهاند.[4] مسئله ديگر آنكه علي بن ابيطالب(ع) در عصر امامت و خلافت خويش حسنين(ع) را از شركت در معركه صفين باز ميداشت و چون در يكي از روزها آن حضرت متوجه شد كه امام حسن آماده كارزار است فرمود: «از طرف من جلوي اين جوان را بگيريد تا با مرگش پشت مرا نشكند كه من از رفتن اين دو (امام حسن(ع) و امام حسين(ع)) به ميدان نبرد دريغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو نسل رسول خدا(ص) قطع شود».
حال با چنين اكراه و امتناعي از سوي حضرت نسبت به حضور حسنين(ع) در نبردهايي كه به فرمان پيشواي عادلي همچون خويش صورت ميگرفت، چگونه آن بزرگوار حاضر مي شود كه تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندان خويش را كه پيشوايان آينده جامعه اسلامي هستند به جبهه جنگ بفرستد؟
علاوه بر تمام نكات فوق توجه به اين نكته نيز جالب است كه بدانيد علي رغم تحقيقات گسترده و عميق در ميان منابع كهن تاريخي, حضور امام حسين عليه السلام در هيچ يك از نبردهاي صورت گرفته توسط عمر و ابابكر ثبت نشده است.
(جهت كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه اين پرسشتان ميتوانيد به: مجله «تاريخ در آيينه پژوهش، پيش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علي(ع) در برابر فتوحات خلفا» ، مراجعه فرماييد).
منبع:پرسمان
[1]. شيخ مفيد، مسارالشيعة، [مؤلفات الشيخ المفيد، ج7]، ص61؛ شيخ طوسي، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ص826.
[2]. ابوالفرج اصفهاني، مَقاتلالطالبيين، ص78؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج2، ص27؛ شيخ طوسي، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ص852. محمّدهادي يوسفي غروي، موسوعةالتاريخ الاسلامي، ج2، ص439 ـ 441.
[3]. ابنسعد، ترجمةالحسين و مقتله، فصلنامه تراثنا، ش10، ص127؛ محمّد بناحمد الدولابي، الذُّريّة الطّاهرة، ص102؛ طبري، تاريخالامم و الملوك، ج2، ص555؛ مسعودي، مُرُوجُالذَّهَب و معادنالجوهر، ج2، ص295؛ مسعودي، التنبيه و الْاِشْرَاف، ص213. امّا شيخ كليني تولّد حضرت را در سال سوّم هجري نوشته است: الاصول من الكافي، ج1، ص385.
[4] . از برخي منابع تاريخي به دست ميآيد كه پيامبر خدا (ص) به نوجوانان شانزده ويا هفده ساله اجاره نبرد در ميادين را نميداد. به عنوان نمونه ميتوان به اين مورد اشاره نمود: «پيامبر (ص) روز يكشنبه دوازدهم رمضان با همراهان خود – به منظور انجام جنگ بدر- از مدينه بيرون آمد و لشكرگاه ساخت و سپاه را سان ديد. از ميان ايشان اسامة بن زيد، رافع بن خديج، براءة بن عازب، اسيد بن ظهير، زيد بن ارقم، و زيد بن ثابت را به مدينه باز گرداند و به آنان اجازه شركت در سپاه نداد. از سعد بن ابى وقاص مىگفت: در آن روز پيش از اين كه پيامبر (ص) ما را سان ببيند، ديدم برادرم خودش را مخفى مىكند. گفتم: اى برادر تو را چه مىشود؟ گفت: مىترسم پيامبر (ص) مرا ببينند و به واسطه كم سن و سالى مرا برگردانند و من دوست دارم بيرون بيايم، شايد خداوند شهادت را روزى من گرداند. سعد مىگويد: اتفاقا چون از جلو پيامبر (ص) عبور كرد، سن او را كم دانستند و فرمودند، برگرد … سن او در اين هنگام شانزده سال بود(واقدي، مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، ترجمه:مهدوى دامغاني، ص15-16.)