اخلاق در قرآن ۲۴۵

آیت الله صدیقی؛ ۲۴ / آبان / ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

«عبادت» مَقصد آفرینش است

نکاتی در ارتباط با «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[2]» مُفید است مُتذکّر بشویم، یکی مَسأله‌ی عبادت و یَقین است. یکی از وُجوه تَقدُّم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» بر «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» برای این است که عبادت غایت خلقت است. «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[3]»؛ خلقت عالَم برای آدم استو خلقت آدم برای عُبودیّت است؛ و این عُبودیّت مَقصد مَخلوق است، نه مَقصد خالق. خالق چون بی‌نهایت است، نامَحدود است، مَقصد چیزی است که انسان ندارد؛ می‌رود که برسد. خداوند همه‌چیز دارد؛ لذا نمی‌شود برای خداوند خارج از ذات مَقصدی فَرض کرد. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[4]»؛ یعنی مُحیط، موجودی که اِحاطه‌اش لایتناهی است هرچه باشد به سوی اوست؛ ولی او مَقصدی خارج از ذات ندارد. اما مَقصد آفرینش در مجموع عبادت است. بعضی‌ها در این مَسأله تَوجّه نکرده‌اند که عبادت غایت مُتوسط است. خودِ عبادت مَقصد دارد. «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ[5]»؛ بعضی‌ها به قَرینه‌ی «حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ[6]» گفته‌اند یقین به مَعنای مرگ است؛ در حالی‌که یقین در هیچ لُغتی به مَعنای مرگ نیست؛ یقین یعنی یقین. دوّم «حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ» چون با مرگ همه به یقین می‌رسند. «فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ[7]»؛ پَرده‌ها کنار رفت و آنچه را فکر نمی‌کردی حالا ببینید. از این جَهت از مَصادیق بارز یقین مرگ است که مرگ آدم را به پَس پَرده واقف می‌کند و هیچ تَردید و شَکی دیگر باقی نمی‌ماند. در آن‌جا رَفع شَک هم دیگر فایده‌ای ندارد. باید قبل از آن‌ رَفع شَک می‌کرد؛ ولی با آن اَمری که پیش آمده است، آن حجاب او باقی است.؛ «حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ». لذا برخی از فِرقی که تَحت عُنوان تَصوُّف می‌خواهید بگویید یا هرچه می‌خواهید بگویید، این‌ها اشتباهاً از این آیه استفاده کرده‌اند که اگر انسان عبادت کرد، به مقام یقین رسید، ـ حالا آن‌ها می‌گویند وصال ـ وقتی که حقّ در او تَجلّی کرد و به تَعبیر ناصحیح آن‌ها حُلول کرد، دیگر بعد از یقین عبادتی نیست. آدم می‌تواند بعد از آن دیگر عبادت نکند. در حالی‌که خداوند عَلیّ حَکیم عبادت را غایت آفرینش مُعرّفی کرده است و یقین را میوه‌ی این درخت مُعرّفی فرموده است. اگر این میوه بخواهد باقی باشد، باید آن درخت باقی باشد تا آن یقین از او چیده بشود. اگر عبادت انسان او را به یقین نائل کند، این یقین دَرجات دارد، حَدّ لایَقف دارد؛ همین‌جور دَرجه به دَرجه انسان را بالا می‌بَرد. و حیثُ این‌که دارِ تَکلیف دارِ عُبودیّت است و تا کسی عبادت نکند به مَقصد آفرینش خودش بی‌تَوجّه شده است، تا در این دار هست باید همه‌ی عبادت‌هایش را انجام بدهد. البته اگر عبادت کسی عبادت خالصانه باشد، نور یقین هم علم الیقین، عین الیقین و حقّ الیقین نَصیب او می‌شود و آن‌هایی که به مرحله‌ی بالای یقین مانند مولای ما «لَوْ كُشِفَ اَلْغِطَاءُ مَا اِزْدَدْتُ يَقِيناً[8]» می‌گویند، بیش از همه به عبادت عشق می‌وَرزیدند و هرگز عبادتشان تَرک نشده است. ما هیچ موردی از انبیاء (علیهم السلام) و از سُفرای الهی نداریم که این‌ها بگویند: ما عبادت کردیم، به یقین رسیدیم، پس دیگر عبادت نمی‌کنیم. این جُزء شُبهاتی است که آن‌ها گرفتار شدند و از دَرب رَحمت عبادت الهی محروم گشتند.

«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» بیانگر توحید در عبادت و توحید اَفعالی است

نکته‌ی دیگر این است که ما در آن فرازهای قبلی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ[9]» با تَوجّه به آن آیات الهی به توحید صفاتی و توحید ذاتی مُتوجّه شدیم و «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» توحید در عبادت و توحید اَفعالی را مورد تَوجّه قرار می‌دهیم. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» که مَعبود غیرِ خدا نیست. این حَصر عبادت یعنی در عبادت باید مُوحّد باشیم و به غیرِ خدا به هیچ‌وَجه «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ[10]»؛ صراط مُستقیم بیش از یک راه نیست که ما در تمام نمازهایمان عَرضه می‌داریم «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ[11]» و آن صراط، صراطی است که در سور‌ه‌ی مُبارکه‌ی یس فرموده است: «وَ أَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ». بنابراین با این «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» مراحل توحید، مَراتب توحید چهارگانه، توحید در ذات، توحید در صفات، توحید در اَفعال و توحید در عُبودیّت؛ هر چهار مرحله را در این آیات مورد تَوجّه قلبی قرار می‌دهیم.

هیچ مالکی جُز خداوند در عالَم وجود ندارد

نکته‌ی دیگری که قابل ذکر است، این است که در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» هر عبادتی به دو عنایت مَحفوف است؛ تمام اُمور خیر یک‌ بار از جانب خداوند متعال اِفاضه می‌شود، اِشراق می‌شود؛ وقتی بنده‌ای مورد توفیق قرار گرفت، کاری به لُطف الهی و مورد رضای خدا قرار گرفت، مُجدداً یک شأن جدیدی که می‌خواهید اسم آن را «ثواب» بگذارید، می‌خواهید اسم آن را «دریافت دَرجه» بگذارید یا هرچیز دیگری که به اعتبار عبادت‌کننده‌ها نتیجه‌ی عبادت مُتفاوت است. یکی قبل از عبادت است و دیگری بعد از عبادت است. آن که قبل از عبادت است از ناحیه‌ی خداوند توفیق است. تا توفیق نباشد، کسی نمی‌تواند عبادت کند. حتی گاهی اِعانت هست، ولی توفیق نیست. کسی به کسی کمک می‌کند، ولی کار انجام نمی‌شود. توفیق جمع اَسباب به نَحوی که به نتیجه برسد. آن توفیق می‌شود. تأمین و تَمهید مُقدّماتی که با وجود این مُقدّمات آن کار در خارج مُحقّق می‌شود. اسم این توفیق است. که مُقابل توفیق هم خِذلان است. خداوند متعال به بعضی‌ها توفیق می‌دهد و کار انجام می‌شود، بعضی‌ها را هم رَها می‌کند و آن‌ها هم نمی‌توانند کاری که خیر است را برای خودشان انجام بدهند. در هر عبادتی قبل از عبادت عنایت خداست، توفیق الهی است؛ بعد از عبادت هم آن نتیجه‌ای است که عبادت آن نتیجه را می‌دهد. در عبادت هیچ‌کسی مُستحقّ آن نتیجه نیست؛ چون هیچ‌کسی هیچ‌چیزی ندارد. آدم وقتی با کسی مُعامله می‌کند که من مالی دارم، شما پولی دارید؛ من مالِ خودم را می‌دهم، ثَمَن را هم از جانب شما دریافت می‌کنم. دو مالک هستند که به همدیگر انتقال مِلکیّت می‌دهند. ولی اگر کسی مالک نباشد، هرچه دارد برای مالکِ او باشد و خودش هیچ‌وقت نتواند مالک بشود، هرچه دارا می‌شود آناً فآناً او دارد می‌دهد. اگر یک لحظه ندهد، ندارم. اگر کسی ذاتاً فقر باشد، هُویّت و حقیقتش فقر باشد، این هیچ‌وقت نمی‌تواند چیزی داشته باشد تا به آن کسی که می‌دهد، بدهد و از او چیزی بگیرد. این هم یک نکته است که در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» وقتی این عَبد می‌گوید فقط تو را می‌پَرستم، یعنی هُویّت من مَملوکیّت توست. فقط تو مالک هستی و جُز تو هم هیچ مالکی وجود ندارد. من هیچ‌چیزی ندارم. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» یعنی هیچ‌چیزی ندارم.

«اِستعانت» از خداوند متعال توفیقِ قبل از عُبودیّت حق‌تعالی است

«إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» هم می‌تواند پاداش باشد. اگر کسی چیزی از خداوند می‌خواهد، باید طبق دستور خداوند انجام بدهد تا خدا از او راضی بشود و خواسته‌ی او را تأمین کند. وقتی آدم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» را با همه‌ی وجودش و با باوَر می‌گوید «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، خداوند متعال به او توفیق می‌دهد که بفَهمد این عُبودیّتش هم مَعلول اِستعانت خداوند است و بگوید: «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ». یعنی آن چیزی که الآن هم انجام دادم، با کمک تو بوده است. از این به بعد هم «نَسْتَعِينُ» است؛ یعنی اِستمرار دارد، آن کمک را از تو درخواست می‌کنم. این توفیق بعدی است. اِستعانت توفیقِ قبل از عُبودیّت از حق‌تعالی است. توفیقِ بعد از عُبودیّت این است که انسان ظرفیّت جدیدی پیدا می‌کند. «وَ لَا تَزِيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطاءِ إِلّا جُوداً وَ كَرَماً[12]»؛ آدم هرچه از خدا می‌گیرد، ظرفیّت پیدا می‌کند، استعداد جدیدی پیدا می‌کند. تَکامُل انسان به تأمین ظرفیّت خودش است و ظرفیّت انسان تَدریجی حالت واقعی و نهایی خودش را نشان می‌دهد.‌ تا کسی کلاس اوّل را نخواند، استعداد کلاس دوّم را ندارد؛ لذا می‌گویند طَفره محال است. یکی از محالات در فلسفه مَسأله‌ی طَفره است. چیزی که اَسباب دارد، باید آن اَسباب یکی بعد از دیگری چینش پیدا کند. «أَوَّلُ شَيْءٍ خَلَقَ اَللَّهُ تَعَالَى مَا هُوَ فَقَالَ نُورُ نَبِيِّكَ يَا جَابِرُ[13]»؛ اگر خداوند متعال این وَسائط فیض را قرار نمی‌داد، ما نبودیم، امکان نداشت، محال بود؛ «مَا لِلتُّرابُ وَ رَبّ الأَرْبابِ؟». لذا خداوند آن نور نَبی را آفریده است، وَسائط فیض را خداوند قرار داده است تا نوبت به ما رسیده است، ما هم در جای خودمان حقیقت خودمان را خداوند نشان داده است که جای تو این‌جاست. اگر آن‌جا نبود، این‌جا هم نبود. لذا «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» این درخواست ظرفیّت‌های جدیدی برای «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» است. خداوند توفیقی داد، ما «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» را حیازَت کردیم؛ وقتی «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» می‌گوییم یعنی خدایا این عُبودیّتی که توفیق آن را دادی و من مَحضاً بنده‌ی تو بودم، باز هم این توفیق را بده تا این‌که باز هم از این کارها انجام بدهم. این هم یک نکته است.

انواع یَقینی که در اَثر عُبودیّت برای انسان حاصل می‌شود

در مورد یقین هم چند نوع یقین داریم؛ یک یقین علمی است. تَضمینی برای حرکت در یقین علمی‌ نیست، تَضمینی برای اِقرار در یقین علمی نیست. فرعون مُعجزات حضرت موسی (علیه السلام) را دید و یقین کرد؛ ولی زیر بار نرفت. «وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ[14]»؛ یَقین داشت، ولی یَقین او یَقین علمی بود. یَقین علمی حاصل رؤیت حِسّی و علوم تجربی است؛ یا علوم عقلی و بُرهانی است. البته علوم بُرهانی هم برای انسان باوَر نمی‌آورد. استدلال می‌کند، ولی دَرب دل بسته است. بُن‌بَست است، حرفی برای گفتن ندارد. «فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ[15]»؛ در مُناظره کم آورد، مَبهوت شد؛ ولی قبول نکرد. چون قبول کردن برای فکر نیست، برای مغز نیست، برای ذهن نیست. این آمادگی وجودی می‌خواهد. «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[16]»؛ تا طهارت فطری در وجود انسان نباشد، آدم نمی‌تواند بپذیرد. لذا در سوره‌ی مُبارکه‌ی قیامت فرمود: «يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ»؛ قبل از آن می‌فرماید: «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ * يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ[17]»؛ شُبهه نیست، شَهوت است، حجاب است. وقتی حجاب آمد، دیگر آدم نمی‌تواند حقّ را ببیند، گرفتار حجاب و دیواری است که آن طرف را نمی‌بیند؛ لذا پذیرش ندارد.

اما یقینی که مَعلول یا ثَمره‌ی عُبودیّت است. این را در سوره‌ی مُبارکه‌ی تکاثُر فرمود: «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ[18]». «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ»؛ ثَمره‌اش چه خواهد شد؟ «حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»؛ اگر آن یقینی که از عُبودیّت و بَندگی خدا برای انسان حاصل می‌شود، حجاب‌ها را از جان انسان برطرف می‌کند. جَحیمی که الآن موجود است و ما نمی‌بینیم، «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا[19]»؛ یا در مورد غیبت فرمود: «أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ[20]»؛ همین الآن اَکل مِیته می‌کند؛ همین الآن خورده است. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با اِعجاز خودش این را مُمثّل کرد. تَشت آوردند و به آن کسی که بدگویی کرده بود گفتند بالا بیاوَر؛ او که غیبت کرده بود بالا آورد و دیدند چیز گَندیده‌ای داخل تَشت ریخت. این با تَصرُّف رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اِعجاب کرد و آن کثافتی را که خودش خَلق کرده بود، در تَشت خودش دید. عبادت و عُبودیّت به انسان یقینی می‌دهد که آن یقین حجاب حقّ را رَفع می‌کند. انسان وَراء حجاب را آن‌گونه که هست می‌بیند. لذا از دعاهای زیبای نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) این است: «اَلَلَّهُمَّ اَرِنِی الْاَشْیَاءَ کَمَا هِیَ[21]»؛ خدایا! هرچیزی آن‌گونه که هست به من نشان بده. راهِ این بندگی است، راهِ این عُبودیّت است. «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ»؛ آن‌وقت یقین هم یک چنین خاصیّتی دارد: «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ». بنابراین یقین علمی کافی نیست. لازم هست، گاهی هم تا یقین بُرهانی نباشد، آدم به یقین این‌طرفی هم روی نمی‌آورد که حاصل بشود. علم مُقدّمه می‌شود، آدم جِدّی می‌گیرد، وارد خط می‌شود، به کمک بُرهان در وادی عمل قرار می‌گیرد و این راه را می‌رود تا به چشمه‌ی یقین برسد. آن‌جا هرچه ظرفیّت داشته باشد، چشمه برایش می‌جوشد و تا قیامت خاموشی ندارد. خداوند متعال همچنان از مَعارف جدید او را سرشار می‌کند؛ یقین به همه‌ی اَسماء الهی را شُهود می‌کند. «أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ[22]»؛ فرموده‌اند در این‌جا «شَهِيدٌ» به مَعنی مَشهود است؛ «أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مَشهُود». مُنتها چه کسی خداوند متعال را می‌بیند؟ آن کسی که چشمش کور نشده باشد، حجاب ندارد؛ والّا خداوند مَشهود همه‌ی موجودات هست. با هیچ موجودی هیچ فاصله‌ای ندارد. «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ» ، «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ[23]» ، «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[24]»؛ یک ‌چنین چیزی اگر مَشهود نباشد؛ «أَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ[25]»؛ بُرهان خودش دلالتش را از خداوند متعال می‌گیرد؛ والّا نمی‌تواند مُؤثر باشد؛ «لا مؤثر فی الوجود الا الله تبارک و تعالی». این هم یک نکته در این مَجال بود.

نظر مرحوم «مُفسّر اصفهانی» (رحمت الله علیه) در مورد نَفی جَبر و تَفویض

نکته‌ی دیگری که مرحوم آیت الحقّ آقای «شیخ محمّد حسین مُفسّر» (اعلی الله مقامه الشریف)، صاحب «مَجد البیان» آورده‌اند، می‌فرمایند: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» نَفی جَبر است و «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» نَفی تَفویض است. آدم وقتی عبادت را به خودش اِستناد می‌دهد، یعنی جَبر باطل است. خداوند متعال به من اختیار داده است، می‌توانم خودم انتخاب کنم و انتخاب خودم را هم اجرا کنم. اما بدون عنایت خداوند می‌شود؟ خیر؛ «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ». اگر آن «نَسْتَعِينُ» نبود، مُمکن بود در این‌جا کسی تَفویض بگوید که خداوند به خودم واگذار کرده است، خودم دلم بخواهد عبادت می‌کنم و دلم نخواهد عبادت نمی‌کنم. فکر می‌شد که خداوند متعال واگذار کرده است، خودش هم دَخیل نیست. مانند نایبی که هرکسی برای خودش می‌گیرد که این نایب اختیار دارد کارهای او را انجام بدهد، در این‌جا هم تَفویض مَطرح می‌شود؛ ولی وقتی می‌گوییم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» و به دنبال آن می‌گوییم «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»، یعنی در همین عُبودیّت هم من مُستقل نیستم؛ تو کمکم کردی که این شد و از این به بعد هم کمک تو را لازم دارم. «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» نَفی تَفویض است و «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» نَفی جَبر است. یا هر دو نَفی هر دو است؛ «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» هر دو نَفی هر دو هست. این هم جای تَأمُّل و مُطالعه است.

انسان باید به عَجز و ناتوانی خودش در برابر حق‌تعالی اعتقاد داشته باشد

و اما «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»؛ در «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» مُستعین باید شرایطی داشته باشد و مُستعان هم شرایطی تا این حَصر در اِستعانت مُحقّق بشود. مُستعین باید باوَر داشته باشد که خودش عاجز است، کارایی ندارد، توان لازم را برای انجام کار ندارد. اوّلین اعتقاد، اعتقادِ به فقر است. آدم تا فقر خودش را نیابد، به یک غَنی مُراجعه نمی‌کند. باوَرش بیاید که من فقر هستم، من فقیر هستم. دوّم این‌که رَفع این فقر برای من ضَروری است. باوَر داشته باشد که ندارم، ولی باید داشته باشم. ما الآن در مَسائل اَتُم هیچ اطّلاعی نداریم؛ ولی احساس احتیاج نمی‌کنیم که بگوییم من هم می‌خواهم این کار را بکنم. آدم وقتی مُستعین می‌شود که اوّلاً چیزی را ندارد، دوّم لازم دارد و اطّلاع دارد که این را لازم دارد؛ این شرط دوّم است. شرط سوّم که اگر بگویم و اِظهار کنم، مُستعان می‌داند. من به کسی می‌گویم که او از فقر من و از نیاز من اطّلاع دارد و کسی که اطّلاع ندارد، آدم نمی‌تواند از او چیزی بخواهد. شرط بعدی این است که علاوه بر این‌که آدم باید مُعتقد باشد مُستعان عالِم است، باید باوَر داشته باشد این مُستعان قادر است. هم می‌داند و هم می‌تواند. و لازمه‌ی دیگر این است که مُستعان را عالِم بدانیم، قادر بدانیم و بدانیم که جواد است. بعضی‌ها هم می‌دانند، هم می‌توانند؛ ولی جُود ندارد، نمی‌خواهد الآن بدهد، دلش نمی‌خواهد به این کمک کند. باید اعتقاد داشته باشی که او مانع خصلتی ندارد. از صفاتش این است که او «يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ سَأَلَهُ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً[26]»؛ باید اعتقاد به جواد بودن مُستعان داشته باشد. و شرط آخر این است که بداند هم می‌داند، هم می‌تواند، هم دستش باز است، «بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ[27]» است، و هم مُمکن نیست به دیگران بگوید: «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ[28]»، اما خودش جواب درخواست سائل را ندهد؛ او مُجیب است. «وَ آتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ[29]»؛ هرچه خواستید من نه نگفتم؛ همه را اجابت کردم. «یَا قَریبُ یَا مُجیبُ»؛ «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ». این هم یک نکته است.

آقای سلطانی ادامه بدهیم یا از دوستان استفاده کنیم؟ به نظر بهتر است که استفاده کنیم.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[2] سوره مبارکه فاتحه، آیه 5.

[3] سوره مبارکه ذاریات، آیه 56.

[4] سوره مبارکه حدید، آیه 3.

[5] سوره مبارکه حجر، آیه 99.

[6] سوره مبارکه مدثر، آیه 47.

[7] سوره مبارکه ق، آیه 22.

«لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ».

[8] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۶، صفحه ۲۰۹.

[9] سوره مبارکه فاتحه، آیات 1 الی 4.

[10] سوره مبارکه یس، آیه 60.

[11] سوره مبارکه فاتحه، آیه 6.

[12] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای افتتاح.

«…الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لَا وَلَداً ﴿وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِى الْمُلْكِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً﴾؛ الْحَمْدُ لِلّهِ بِجَمِيعِ مَحامِدِهِ كُلِّها، عَلَى جَمِيعِ نِعَمِهِ كُلِّها. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَامُضادَّ لَهُ فِى مُلْكِهِ، وَ لَا مُنازِعَ لَهُ فِى أَمْرِهِ. الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِى لَاشَرِيكَ لَهُ فِى خَلْقِهِ، وَ لَا شَبِيهَ لَهُ فِى عَظَمَتِهِ. الْحَمْدُ لِلّهِ الْفاشِى فِى الْخَلْقِ أَمْرُهُ وَ حَمْدُهُ، الظَّاهِرِ بِالْكَرَمِ مَجْدُهُ، الْباسِطِ بِالْجُودِ يَدَهُ، الَّذِى لَاتَنْقُصُ خَزائِنُهُ، وَ لَا تَزِيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطاءِ إِلّا جُوداً وَ كَرَماً إِنَّهُ هُوَ الْعَزِيزُ الْوَهَّابُ. اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ قَلِيلاً مِنْ كَثِيرٍ، مَعَ حاجَةٍ بِى إِلَيْهِ عَظِيمَةٍ وَ غِناكَ عَنْهُ قَدِيمٌ وَ هُوَ عِنْدِى كَثِيرٌ، وَ هُوَ عَلَيْكَ سَهْلٌ يَسِيرٌ…».

[13] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۵، صفحه ۲۱.

«وَ مِنْ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَوَّلُ شَيْءٍ خَلَقَ اَللَّهُ تَعَالَى مَا هُوَ فَقَالَ نُورُ نَبِيِّكَ يَا جَابِرُ خَلَقَهُ اَللَّهُ ثُمَّ خَلَقَ مِنْهُ كُلَّ خَيْرٍ ثُمَّ أَقَامَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي مَقَامِ اَلْقُرْبِ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَقْسَاماً فَخَلَقَ اَلْعَرْشَ مِنْ قِسْمٍ وَ اَلْكُرْسِيَّ مِنْ قِسْمٍ وَ حَمَلَةَ اَلْعَرْشِ وَ خَزَنَةَ اَلْكُرْسِيِّ مِنْ قِسْمٍ وَ أَقَامَ اَلْقِسْمَ اَلرَّابِعَ فِي مَقَامِ اَلْحُبِّ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَقْسَاماً فَخَلَقَ اَلْقَلَمَ مِنْ قِسْمٍ وَ اَللَّوْحَ مِنْ قِسْمٍ وَ اَلْجَنَّةَ مِنْ قِسْمٍ وَ أَقَامَ اَلْقِسْمَ اَلرَّابِعَ فِي مَقَامِ اَلْخَوْفِ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَجْزَاءً فَخَلَقَ اَلْمَلاَئِكَةَ مِنْ جُزْءٍ وَ اَلشَّمْسَ مِنْ جُزْءٍ وَ اَلْقَمَرَ وَ اَلْكَوَاكِبَ مِنْ جُزْءٍ وَ أَقَامَ اَلْقِسْمَ اَلرَّابِعَ فِي مَقَامِ اَلرَّجَاءِ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ جَعَلَهُ أَجْزَاءً فَخَلَقَ اَلْعَقْلَ مِنْ جُزْءٍ وَ اَلْعِلْمَ وَ اَلْحِلْمَ مِنْ جُزْءٍ وَ اَلْعِصْمَةَ وَ اَلتَّوْفِيقَ مِنْ جُزْءٍ وَ أَقَامَ اَلْقِسْمَ اَلرَّابِعَ فِي مَقَامِ اَلْحَيَاءِ مَا شَاءَ اَللَّهُ ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ بِعَيْنِ اَلْهَيْبَةِ فَرَشَحَ ذَلِكَ اَلنُّورُ وَ قَطَرَتْ مِنْهُ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ قَطْرَةٍ فَخَلَقَ اَللَّهُ مِنْ كُلِّ قَطْرَةٍ رُوحَ نَبِيٍّ وَ رَسُولٍ ثُمَّ تَنَفَّسَتْ أَرْوَاحُ اَلْأَنْبِيَاءِ فَخَلَقَ اَللَّهُ مِنْ أَنْفَاسِهَا أَرْوَاحَ اَلْأَوْلِيَاءِ وَ اَلشُّهَدَاءِ وَ اَلصَّالِحِينَ».

[14] سوره مبارکه نمل، آیه 14.

«وَ جَحَدُوا بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ».

[15] سوره مبارکه بقره، آیه 258.

«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قَالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ».

[16] سوره مبارکه واقعه، آیه 79.

[17] سوره مبارکه قیامه، آیات 5 و 6.

[18] سوره مبارکه تکاثر، آیات 5 الی 7.

[19] سوره مبارکه نساء، آیه 10.

«إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا».

[20] سوره مبارکه حجرات، آیه 12.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لَا تَجَسَّسُوا وَ لَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ».

[21] بحارالانوار، ج 14، ص 10 و 11.

[22] سوره مبارکه فصلت، آیه 53.

«سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ».

[23] سوره مبارکه انفال، آیه 24.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ».

[24] سوره مبارکه ق، آیه 16.

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ».

[25] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف عرفه‌ی حضرت سیدالشهدا (علیه السلام).

«…إِلهِى مَنْ كانَتْ مَحاسِنُهُ مَساوِئَ فَكَيْفَ لَاتَكُونُ مَساويِهِ مَساوِئَ؟! وَ مَنْ كانَتْ حَقائِقُهُ دَعاوِىَ فَكَيْفَ لَاتَكُونُ دَعاويِهِ دَعاوِىَ؟! إِلهِى حُكْمُكَ النَّافِذُ وَ مَشِيئَتُكَ الْقاهِرَةُ لَمْ يَتْرُكا لِذِى مَقالٍ مَقالاً، وَ لَا لِذِى حالٍ حالاً. إِلهِى كَمْ مِنْ طاعَةٍ بَنَيْتُها، وَ حالَةٍ شَيَّدْتُها هَدَمَ اعْتِمادِى عَلَيْها عَدْلُكَ، بَلْ أَقالَنِى مِنْها فَضْلُكَ. إِلهِى إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنِّى وَ إِنْ لَمْ تَدُمِ الطَّاعَةُ مِنِّى فِعْلاً جَزْماً فَقَدْ دامَتْ مَحَبَّةً وَ عَزْماً. إِلهِى كَيْفَ أَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْقاهِرُ؟ وَ كَيْفَ لَاأَعْزِمُ وَ أَنْتَ الْآمِرُ؛ إِلهِى تَرَدُّدِى فِى الْآثارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنِى عَلَيْكَ بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِى إِلَيْكَ، كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ فِى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إِلَيْكَ؟ أَيَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ؟ مَتى غِبْتَ حَتَّى تَحْتاجَ إِلى دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ؟ وَ مَتى بَعُدْتَ حَتَّى تَكُونَ الْآثارُ هِىَ الَّتِى تُوصِلُ إِلَيْكَ؟ عَمِيَتْ عَيْنٌ لَاتَراكَ عَلَيْها رَقِيباً، وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً؛ إِلهِى أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إِلَى الْآثارِ فَأَرْجِعْنِى إِلَيْكَ بِكِسْوَةِ الْأَنْوارِ وَ هِدايَةِ الاسْتِبْصارِ حَتَّى أَرْجِعَ إِلَيْكَ مِنْها كَما دَخَلْتُ إِلَيْكَ مِنْها مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إِلَيْها، وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاعْتِمادِ عَلَيْها، إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ قَدِيرٌ…».

[26] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای ماه رجب (یا من ارجوه لکل خیر).

«يَا مَنْ أَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ، وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ، يَا مَنْ يُعْطِى الْكَثِيرَ بِالْقَلِيلِ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ سَأَلَهُ، يَا مَنْ يُعْطِى مَنْ لَمْ يَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً، أَعْطِنِى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ جَمِيعَ خَيْرِ الدُّنْيا وَ جَمِيعَ خَيْرِ الْآخِرَةِ، وَ اصْرِفْ عَنِّى بِمَسْأَلَتِى إِيَّاكَ جَمِيعَ شَرِّ الدُّنْيا وَ شَرِّ الْآخِرَةِ، فَإِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ مَا أَعْطَيْتَ، وَ زِدْنِى مِنْ فَضْلِكَ يَا كَرِيمُ. يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ، يَا ذَا النَّعْماءِ وَ الْجُودِ، يَا ذَا الْمَنِّ وَ الطَّوْلِ، حَرِّمْ شَيْبَتِي عَلَى النَّارِ».

[27] مفاتیح الجنان، بخشی از دعای یا دائم الفضل علی البریه.

«يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ».

[28] سوره مبارکه ضحی، آیه 10.

[29] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 34.

«وَ آتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ».