«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
مَعبود بودن علی الاطلاق خداوند متعال
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[2]»؛ مَباحثی در ارتباط با این آیهی کریمه بزرگان اَهل معنا و مُترجمان قرآن کریم بیان کرده بودند که در 3ـ2 جلسهی گذشته به مَحضر شما تقدیم شد. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»؛ اَصل اینکه عبادت که دقیقترین تَعبیر، تَعبیر «علّامهی طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) بود که عُبودیّت را مَملوکیّت تَعبیر کردند و مَملوکیّت عَبد برای خداوند مُطلق است. بنابراین مَعبود بودن خداوند هم مُطلق است. تقاوت بین عُبودیّت خدا و غیر خدا این است که اوّلاً مالکیّت غیر خدا اعتباری است نه حقیقی، ثانیاً محدود است و نه مُطلق. ولی خداوند مَنّان هم مالکیّتش مالکیّت حقیقی است و هم مالکیّت او علیالاطلاق است. وقتی یک اِنحصار است، آنوقت فَهم آن خیلی روشن است. فقط خدا مالک است و غیرِ خدا همه مَملوک هستند و مالکیّت خداوند هم علیالاطلاق است؛ ولی مالکیّت غیر خدا محدود است. این دو نکته خیلی نکات اَساسی هستند.
هیچ موجودی از خداوند طَلبی ندارد
مرحوم علّامهی طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) باز نکتهای دارند که این مَملوک چون همهی شُئون وجودیاش مِلک طِلق پروردگار متعال است، بنابراین خداوند طلبکاری است که امکان اَدای دِین او برای اَحدی نیست. تَعبیرشان این است: «وَالله سُبحانَهُ قَرینٌ لا یُقضَی دَینٌ»؛ طلبکاری است که هیچوقت دِین او قابل پرداخت نیست. در این راستا مَسألهی پاداش هم حَل میشود که هیچکسی هرقَدری هم در اطاعت، در خُضوع، در خلوت گوی سِبقت را رُبوده باشد، مُستحقّ هیچچیزی نیست. پاداشی را از خداوند طَلب ندارد. بنابراین بهشت تَفضُّل است. عنایاتی که در این دنیا مُتعاقب اطاعت و عبادت ما خداوند به ما میدهد، همهی اینها تَفضُّل است و استحقاق نیست.
ماسوی الله همگی دارای فقر وجودی هستند
مرحوم «آقای خویی» که رضوان خداوند بر ایشان باد، مَباحث به روزی را مَطرح کردهاند. بد نیست ما هم فیالجُمله به ایشان تأسی کنیم. هم ایشان و هم دیگران استعانت را میگویند: استعانت عبارت است از طَلب مَعونه برای انجام کاری که برای ما مَعسور است یا مَعذور است. ما از عُهدهاش به طور کُلّی برنمیآییم و کمک میخواهیم؛ و یا از عُهدهاش برمیآییم، ولی اگر یکی دیگر در کنارمان بیاید از عُهدهاش برمیآییم؛ خودمان نمیتوانیم این کار را بکنیم. و استعانت هم مُتعدّی به نَفْس هست و هم مُتعدّی با باء است. لذا گفته میشود: «إستَعَنْتُهُ» یا گفته میشود: «إستَعَنْتُ بِهِ». چون ماسویالله فقیرِ ذاتی هستند، امکان وجودی دارند، امکان زمانی نیست. در ذاتش فقر است، هیچچیزی از خودش ندارد. تَعبیری که «آیت الله جوادی» (اَطال الله عُمره الشریف) خیلی بر روی این تَعبیر در خُطبهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) تکیه کردهاند، این است: «بَلْ هُوَ لا شَیءٍ»؛ لا شَیءٍ است. یعنی اصلاً هیچ موجودی شیئیّتی ندارد و هرچه دارد شُمول عنایت الهیه است. هیچ موجودی در هیچ شأنی شیئیّتی ندارند؛ مَگر به عنایت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی). اگر اینجور باشد، هم مَسألهی حَصر عُبودیّت و هم مَسألهی حَصر استعانت خیلی واضح است. وقتی هیچ موجودی از خودش هیچچیزی ندارد، به دیگری هم هیچ نوع کمکی نمیتواند بکند و چیزی که او را مُستحقّ عُبودیّت بکند، مُستحقّ این بکند که او مالک ما بشود، مُطلقا وجود ندارد. بنابراین هم عُبودیّت در حَصر حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است و هم اِعانت؛ هر دو در حیطهی ذاتِ بینیاز اوست. «اللَّهُ الصَّمَدُ[3]»؛ تنها موجودی که خَلأ ندارد، جُوف ندارد خداوند است. ماسوی الله همه خلأ دارند، همه فقر دارند. بیشتر از یک بینیاز در عالَم وجود ندارد. «أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ[4]»؛ یعنی «أَنْتُمُ الْفَقَرِ إِلَى اللَّهِ». نه اینکه خودتان یکچیزی هستید و کَمبودی دارید؛ خیر. اَساساً فقیر هستید.
یک صلواتی مَرحمت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»؛ دربَست مِلک تو هستم. هیچکسی در وجود من هیچ دَخل و تَصرُّفی ندارد. چون دربَست مَملوک هستم، فکر من، احساس من، باطن من، ظاهر من، جسم من، بَرزخ من، عقل من همگی دربَست در اختیار توست و قائم به توست. وقتی اینجور بود و همهی موجودات هم مانند من هستند، «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» استعانت هم مُنحصراً از ناحیهی تو خواهد بود.
اَنواع فَرضی که برای انسان وجود دارد
مرحوم آقای خویی که رضوان خداوند بر او باد، مَباحث مُفیدی را که مَطرح فرمودند و مَسائل روز هست، آن این است که خُضوع برای غیرِ خدا را چند گونه میشود فَرض کرد. یک خُضوع و تَواضُع، خاکی شدنی است که خودِ خداوند دستور داده است: «وَ أَمْرٍ مِنَ اللَّهِ»؛ انسان در برابر موجودی که در ظاهر فکر میکنیم غیرِ خداست خُضوع میکنیم. «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[5]»؛ هیج مَحدودیّتی ندارد. «أَطِيعُوا اللَّهَ» هر وِزانی دارد، «أَطِيعُوا الرَّسُولَ» هم همان وِزان را دارد. هیچ تَخصیصی، هیچ تَقییدی ندارد. خداوند گفته است و وقتی خداوند گفته است، اطاعت او واجب است. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ[6]»؛ این «أَذِلَّةٍ» نهایت نَرمش است. آدم هیچ نوع اَنانیّتی در برابر مؤمن ندارد. پس فرض اوّل این است که انسان برای غیرِ خدا به اَمر خدا یا به اِذن خدا خُضوع میکند یا از او اطاعت میکند. اینکه هیچ بَحثی ندارد. اطاعت از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ[7]»؛ اطاعت از او اطاعتِ ذات رُبوبی است.
فَرض دوّم جاهایی است که خداوند متعال نَهی فرموده است. خداوند از خُضوع یا اطاعت نَهی کرده است. «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ[8]»؛ آنجا عُبودیّت به مَعنی اطاعت است. حالا فَرض بگیریم مُطلق است؛ هم به مَعنی پَرستش باشد، هم به مَعنی فرمانبَری باشد؛ در هر صورت خداوند متعال نَهی کرده است. یا راجع به کُفّار و مُنافقین میفرماید: «لَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ[9]»؛ یا «لَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِينٍ[10]»؛ در آیات سورهی مُبارکهی قَلم خداوند متعال 8 گروه را فرموده است که اطاعت نکنید. «فَلَا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ[11]» ، «هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِيمٍ * مَنَّاعٍ لِلْخَيْرِ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ * عُتُلٍّ بَعْدَ ذَلِكَ زَنِيمٍ[12]»؛ خداوند متعال 8 گروه را در آنجا فرموده است اطاعت نکُن. در این آیات فرمود: کافرین و مُنافقین را اطاعت نکُن. باز فرموده است: «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ كَفُورًا[13]»؛ نباید از آثِم و کَفُور اطاعت کرد. در مورد پدر و مادر هم خداوند متعال فرموده است: «وَ إِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا[14]»؛ این هم فَرض دوّم است که خداوند متعال رَسماً دستور داده است که اطاعت نکنید؛ اطاعت را حرام کرده است.
فرض سوّم جایی است که خداوند متعال نه اَمر دارد و نه نَهی دارد. همین اُمور جاری و ساری که انسان در زندگی برای اَشخاصی احترام قائل است، دوستشان دارد، خُضوع میکند؛ شاگرد در برابر اُستاد، فرزند در برابر والدین، برادر کوچک در برابر برادر بزرگ، هر اُستادی شاگردی که دارد آن شاگرد در برابر اُستاد حَریم قائل است، او را اطاعت میکند. در غیر از موارد اَمر و نَهی که دو خطّ قرمز الزامی است، در بَقیهی موارد اَصل اِباحه است. نه حرام است و نه واجب است. انسان میتواند با آنها کنار بیاید، حرفشان را عمل کند و میتواند هم عمل نکند. مَگر عَناوین ثانویهای در یکجاهایی اقتضاء بکند طبیب یکچیزی را برای آدم الزامی میکند و میدانیم که اگر به آن نُسخه عمل نکنیم، در مَعرض خطر هستیم. آن عُنوان ثانویّه است، حفظ آن واجب است و نظر طَبیب نظر مُتبّعی است و باید اطاعت کرد. در همهی موارد هم همینجور است. یک ضرورتهایی در زندگی هست، «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[15]»؛ آنها در این مَسائل مُتذکّر هستند. بَلدچی هستند و ما هم بَلد نیستیم. این اِرشاد ضالّ یا تَنبیه غافل یا تَعلیم جاهل اقتضائاتی دارد، در همهی موارد هم هست.
مُرور برخی از فَضائل آیت الله خویی (رضوان الله علیه)
و زیارت بزرگان، انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و حضرات مَعصومین (علیهم السلام)، ایشان این را در این «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» بَحث قابل ارائهای را تدارک دیدند و آقای خویی (رضوان الله تعالی علیه) هم قَلم خوبی دارند و هم علم خوبی دارند و هم صَفای خوبی داشتهاند. رضوان خداوند بر ایشان باد. نَفَس مرحوم «آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) به ایشان خورده بوده است و خیلی در جایگاه خودشان از حُجج الهی بودهاند. با آن همه فشارهایی که بود، هیچجا علیه انقلاب نبودند؛ هیچجا در هیچ شرایطی رقابتی نداشتند. بد نیست از این فَضائل بزرگان بشنوید. خداوند رحمت کند یک «آقای انصاری» بود، هم «حاج انصاری قُمی» که 3ـ2 مِنبری بودند که در زمان طلبگی ما مِنبریهای دست اوّل بودند. مرحوم «آقای بُرقعی» بود، مرحوم «آقای آلطه» بود مرحوم آقای «حاج انصاری» بود. حاج انصاری خیلی رِوایی بود. «آقای بهجت» (اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: یک شخصی در شهر سامرا بود که مِنبر رفت و از ابتدا تا انتها هیچ حرفی از خودش نزد. همهاش حدیث بود. بدون استثناء یک کلمه از خودش نبود. همهی مِنبر او حدیث بود. مرحوم حاج انصاری هم در حدیث مانند آنها تَقدُّم داشت. یک برادری داشت که در زمان «صدام» ناپَدید شد و او را دستگیر کردند و دیگر خبری از او نشد و بعد هم شهید شد. و این سوّمین مورد به دلیل اینکه ما در روضهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) شُهره بودیم، در یک مَقطعی ایشان به این جَهت خیلی به ما علاقه داشت. گاهی از راهِ دور میآمد. یکوقت به بنده گفتند: فُلانی! من وجود مُقدّس امام زمان (ارواحنا فداه) را دیدهام، ولی به کسی نگفتم. به شما میگویم به لحاظ آن تَعلُّقی که به حضرت زهرا (سلام الله علیها) دارم. گفتند: من با حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) نماز خواندم و از مسجد جامع شهر قُم تا خیابان آذر ایشان با ما همراهی کردند. ایشان نَقل میکردند و میگفتند: آقای خویی که رضوان خداوند بر او باد، بر کُرسی درس نشسته بودند، صدها مُجتهد هم پای درس ایشان بودند. ایشان یکمَرتبه چشمشان به پدرشان اُفتاد که در این جمع هستند. بیمحابا و سراسیمه از مِنبر پایین آمد. رفت و مُقابل پدرش زانو زد و شروع به عُذرخواهی کرد. آقا! ببخشید من مُتوجّه نبودم شما اینجا هستید و بالا رفتم. اِجمالاً آقای خویی (رضوان الله تعالی علیه) دارای مَزایایی در میان مَراجع بودهاند، یک خُصوصیّاتی دارند. بنده توصیه میکنم تفسیر ایشان را هم ببینید. تفسیر «البیان» فقط یک جلد است. قَلم قَلم رسا، واضح و روشنی است و خودشان هم که در میان فُقها سرآمد هستند. ایشان هرچه نوشته است خوب نوشتهاند. تفسیرشان خوب است، کتابهای فقهیشان خیلی خوب است، تقریرات درس ایشان خیلی خوب است. خیلی جامع بوده است. رِجال آقای خویی (رضوان الله تعالی علیه) خاتم الرّجالییّن است.
نظر آیت الله خویی (رحمت الله علیه) نسبت به زیارت بزرگان و اَهل قُبور
ایشان در ارتباط با زیارت حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) و صالحین و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میگویند: در میان مُسلمین رُجحان این رفتن جُزء ضَروریّات بود؛ تا زمان این «عَبدُالحَلیم ابنتَیمیّه» که حَرّانی بود (لَعنت الله علیه) و آمد و کَمر بَست که این را از بین ببَرد. ایشان میگویند: اگر تَعمُّدی هم نباشد، ولی این کارشان مُلازمه داشت، ایجاد شکاف جدیدی در صُفوف مُسلمین قرار داد. اوّلین کسی بود که آمد یکچیز جدیدی گفت و مُوج جدیدی را ایجاد کرد و ایجادِ شکاف و اختلاف در میان مسلمانها بود. و ایشان میگویند: عُلمای عامّه هم علیه او قیام کردند، چون مَسأله اِجماعی بود. تا آن زمان هیچکسی نبود نسبت به زیارت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) یا ائمهی اطهار (علیهم السلام) حرفی داشته باشد. و روایاتی که در مورد زیارت حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است، یا در مورد صالحین آمده است، سیرهی خودِ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در زیارت قُبور برای اَحدی هیچ نوع اِبهامی باقی بود. ولی او آمد و بعد میگویند: خودِ اَهلسُنّت روایاتی که نَقل کردهاند که همهی شما اینها را بَلد هستید که «مَنْ زَارَنِي بَعْدَ مَمَاتِي كَانَ كَمَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي[16]» یا «مَنْ زَارَنِي أَوْ زَارَ أَحَداً مِنْ ذُرِّيَّتِي[17]»، من هم روز قیامت او را زیارت میکنم. از این قَبیل اَحادیث به صورت فراوان شیعه، سُنّی همگی نَقل کردهاند. بنابراین اجماع بر این بوده که این اشکالی ندارد. اگر اجمالی هم نبود، وقتی نَهی نیست اَصل بر این است که هیچ اشکالی ندارد.
نظر آیت الله خویی (رضوان الله علیه) در مورد مَسألهی «سُجود»
بَحث بعدی که ایشان میکنند، بَحث سُجود است. در بَحث سُجود میگویند: سَجده آن است که ساجد با نیّت سَجده سر به شیء یا خاکی بگذارد به نیّت سَجده. بنابراین اگر کسی نیّت نداشته باشد، وَلو سر خَم کند، سر به آستان بگذارد، سر بر روی پای کسی بگذارد؛ این سُجود به شُمار نمیآید. اوّلین شرط سُجود نیّت سَجده است تا آن کسی که این کار را میکند، اگر نیّتی غیر از سَجده داشته باشد، این جُزء اُمور مُحرّم به حساب نمیآید.
بعد هم میفرماید: و اما سَجدهی آدم؛ در سَجدهی آدم که نَصّ صَریح قرآن کریم است که میفرماید: «وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ[18]»، خداوند متعال سه عُنوان مَنفی به او بار کرد. این سَجده چیست؟ ایشان میگویند: در این مَسأله 3 قول وجود دارد. یکی اینکه بعد از فِراق اینکه باز اِجماع هست که سَجده مَخصوص خداوند است و این آیهی کریمه «لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لَا لِلْقَمَرِ[19]»، میخواهد برای این سَجده از باب مِصداق شَمس و قَمر را نام بُرده است؛ وَگرنه همهی موجودات مُنحصراً سَجدهشان برای خداوند است و برای غیرِ خدا سَجده نیست؛ سَجده اختصاص به خداوند دارد.
اما در مورد «اسْجُدُوا لِآدَمَ»؛ یک قول این است که این «اسْجُدُوا» در اینجا به مَعنای خُضوع است. مَلائکه مأمور شدند در برابر خلیفهی خداوند خُضوع کنند. ایشان میگویند: این قول با ظُهور آیات نمیسازد. در چند مورد خداوند رَسماً مَسألهی لَفظ سَجده را آورده است. سَجده یعنی سَجده؛ خُضوع هم یعنی خُضو(علیه السلام)
رأی دوّم این است که جناب آدم (علیه السلام) حُکم قبله را داشت. همانگونه که همهی مسلمانها رو به قبله میکنند، هیچکسی هم بَحثی در آن ندارد، در اینجا جناب آدم (علیه السلام) قبلهی آنها بود؛ همه رو به او آوردند. تَعظیماً و تَکریماً همانگونه که ما رو به سوی بیت الله الحرام میکنیم، تَکریم است، تَعظیم است، اَمر خداست، در اینجا هم جایگاه حضرت آدم (علیه السلام) همان جایگاه بیت الله الحرام است و برای مَلائکه قبله بود. ایشان میگویند که این هم با ظَواهر آیات سازگاری ندارد.
قول سوّم این است که سَجده است، ولی سَجدهی به اَمرالله است. وقتی خودِ خداوند دستور میدهد سَجده کُن، باید از خداوند اطاعت کرد. آدم که نمیتواند خودِ خداوند را مُتّهم به شِرک کند! وقتی او میگوید سَجده کُن، باید سَجده کرد و این سَجده سَجدهی واجب هست. برای غیرِ خدا هست، اما به اَمرالله است. و این مشکل را برطرف میکند. بله سَجده اختصاص به خدا دارد؛ مَگر آنجایی که خودِ خداوند دستور داده باشد به او سَجده کنید. این هم یک مَطلبی بود که مُفید بود و بَحث روز هم هست و نکتهای ندارد.
استعانت از غیرِ خداوند با نظر حضرت حقّ (جَلَّ و عَلا) مانعی ندارد
در مورد استعانت هم، در مورد استعانت باز یکوقت انسان کسی را در عَرض خداوند میبیند و از او کمک میخواهد که این خلاف «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» است. اما یکوقت اینجور نیست؛ شُعار او شُعار حضرت ابراهیم خلیل خداوند (علی نبیّنا و آله و علیه السّلام) است. «الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ * وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ * وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ[20]»؛ آب میخوریم. خودِ خداوند متعال فرموده است: «اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ[21]»؛ ما از نماز کمک میگیریم. فرموده است: «تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى[22]»؛ کمک از همدیگر که این فطری هست؛ انسان در رَفع نیازهایش در جامعه باید هم اَثرگذار باشد و هم اَثرپذیر باشد؛ وَگرنه جامعه رُشد نمیکند؛ ولی مؤثر را خدا میدانیم. در اُمور عُرفی که از همدیگر کمک میخواهیم، کمک را خداوند متعال در اینها اَثر قرار داده است. خودش هم نه تنها اجازه داده است، بلکه فرموده است: از غیرِ خدا کمک بگیرید که یکی از آنها نماز است؛ «اسْتَعِينُوا». یکی همین تَعاون بر بِرّ و تقواست که عُموم مؤمنین مُکلّف هستند کمک بکنند. اصلاً لَفظ عُون را به کار بُرده است. لکن دَرجات بندگان خدا در استعانت از خداوند متعال مُتفاوت است. بعضیها تَوجّه ندارند و استقلالی در اَشخاص میبینند. اگر از او بپُرسید اعتقاد ندارد و میگوید که همهی کارها به دستِ خداست؛ ولی در عینحال که میگوید همهی کارها به دستِ خداست، میگوید: اگر فُلانی نبود من هلاک شده بودم. این شِرک هست، ولی شِرکی نیست که خداوند متعال این را در حُکم مُرتدّ حساب کند و دیگران هم به او طَعنه بزنند. خیر؛ اینجور چیزها عُرفی است، اعتقادِ او اعتقاد حقّ است؛ لکن دیگران را هم مؤثر میبیند، خودش را هم در کار دیگران مؤثر میبیند. شِرک رایجی است و اینجور شِرکی را هیچ فقیهی هم به عُنوان آدم مُرتدّ یا مُشرکی که نَجس باشد، به حساب نمیآورد. «إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ[23]»؛ اینها نیستند. این در حَدّ خودش اعتقاد دارد. ولی در مَراحل تربیت توحیدی کمک خواستن از غیرِ خدا مایهی سُقوط است. فقط خداوند است که کمک میکند. «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»؛ یعنی آن کسی که مالک هست، آن کسی که مَعبود هست، یعنی مالک هست و من مَملوک او هستم، کسی در شُئون مَملوک مالک مُطلق نمیتواند دَخل و تَصرُّفی داشته باشد. همه مَملوک هستند، همه فقیر هستند، همه ذاتشان هیچچیزی ندارد؛ حتی وجودشان هم برای خودشان نیست، شُئون وجودیشان هم همگی تَحت سُلطه و سیطرهی مالِک مُطلق است و بندگان خدا هم به اَمر او به همدیگر کمک میکنند، حمایت میکنند. این کمک است مُعدّ است، بِستر لُطف پروردگار متعال است. اگر آدم نماز نخواند، درون جَهنّم میاُفتد. نه اینکه نماز ما را از جَهنّم نجات میدهد، خیر؛ این خداست که آدم را از جَهنّم نگاه میدارد؛ ولی خودِ خداوند فرموده است: من این را حفاظ قرار دادهام. اگر این حفاظ را نداشته باشید، درون جَهنّم میاُفتید. همهی شُئون زندگی بَشر به همدیگر ارتباط دارد، همه به هم کمک میکنند مانند همهی موجودات عالَم. «لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ[24]»؛ ولی «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ[25]»؛ همهی اینها در مَدار خودشان دارند دستور خداوند متعال را انجام میدهند، اَمر خدا را اطاعت میکنند. ما هم به اَمر خدا میتوانیم در خدمت یکدیگر باشیم. بنابراین استعانت به تَبَع عُبودیّت فقط مُنحصر به پروردگار متعال است. زیرا مالکیّت او عَلیالاطلاق است، کمک او هم عَلیالاطلاق است، مَعبودیّت او هم عَلیالاطلاق است. در مَسیر تربیت توحیدی خداوند تَوکُّل را برای کلاسهای مُتوسط قرار داده است و فرموده است: در همهی کارها خدا را وَکیل خودتان بدانید. این شما نیستید؛ او وَکیل شماست و دارد کارها را انجام میدهد. شما دارید به وظیفهی خودتان عمل میکنید، انجام وظیفه میکنید؛ ولی آن کسی که کار را به سامان میرساند خداوند است. «كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ «بِسْمِ اَللَّهِ» فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ[26]»؛ اصلاً نتیجه ندارد. این اسمالله است که اَثر میگذارد در اینکه شیئی مؤثر واقع بشود. اگر بدون یاریِ خداوند باشد، هیچچیزی هیچ اَثری ندارد. زیرا اَثر هرچیز هم به اذنالله است. آتش به اذن خدا میسوزاند، آب هم به اذن خداوند آدم را سیراب میکند، غذا هم به اذنالله آدم را سیر میکند. و همهی اُمور دیگر هم همینجور است؛ هرجا اذن خدا نیست؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مُعاویه (لَعنت الله علیه و علیه الهاویه) را نفرین کرد که سیر نشود؛ غذا میخورد ولی بدبَخت تا آخر عُمر هیچوقت سیر نشد. این اَثر سیری را خداوند میگذارد، به اذنالله است. خداوند را وکیل بدانیم؛ «وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا[27]» ، «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ[28]» ، «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ[29]». ولی اگر کلاس آن اِرتقاء پیدا بکند، از مرحلهی تَوکُّل به مرحلهی تَفویض میرسد که اصلاً من کارهای نیستم که تو وکیل باشی؛ همهچیز به دست خداست. اوّل اوست، آخر هم اوست، باطن هم اوست، ظاهر هم اوست؛ هیچکسی هم غیر از او نه اوّل است، نه آخر است، نه ظاهر است و نه باطن است. هیچکسی کارهای نیست و همهکاره خودِ خداست. لذا «لا مؤثر فی الوجود الا الله تبارک و تعالی».
هیچ موجودی در عالَم دارای هیچ نوع استقلالی نیست
اما در این آیهی کریمهی «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» هم میتوانیم بگوییم «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» مُطلق است و هم میتوانیم بگوییم آن چیزی که مهم است همهچیز به عُبودیّت ماست. در عُبودیّت مِنهای کمک خداوند اخلاصی به وجود نمیآید. آن چیزی که در عُبودیّت عبادت را عبادت میکند، اخلاص است که آدم مَحضاً برای خدا دارد سَجده میکند، رُکوع میکند، کار میکند. فقط در اختیارِ خداست و نهایت خُضوع و تألُّه را دارد. این «اَلْإِخْلاَصُ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِي[30]»؛ اخلاص اختیار ما نیست. وقتی میگوییم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، باید بگوییم: «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ». یکی این نکته است.
نکتهی دیگر این است که وقتی ما میگوییم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ»، گویا یک استقلالی داریم. خودمان را به حساب آوردهایم؛ «إِيَّاكَ نَعْبُدُ». بلافاصله خداوند فرموده است: «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»؛ تا این عُبودیّتتان هم «قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيَايَ وَ مَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[31]»؛ این نماز را هم خداوند به شما داده است، این عُبودیّت را هم خداوند به شما داده است، این نیّت را هم خداوند به شما داده است. شما در هیچ شرایطی هیچ نوع استقلالی ندارید. حُکم شما حُکم حرف رَبط است؛ جُز یک موجودِ آویزِ وابستهی به تمام مَعنا نیستید، در هیچچیز استقلال ندارید حتی در عُبودیّتتان. این هم از جانب حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است.
بَحث جَبر و اختیار که از این دعای «لاَ جَبْرَ وَ لاَ تَفْوِيضَ[32]» استفاده میشود انشاءالله در یک جلسهی دیگر مَطرح خواهد شد.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[2] سوره مبارکه فاتحه، آیه 5.
[3] سوره مبارکه اخلاص، آیه 2.
[4] سوره مبارکه فاطر، آیه 15.
«يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ».
[5] سوره مبارکه نساء، آیه 59.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلًا».
[6] سوره مبارکه مائده، آیه 54.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».
[7] سوره مبارکه نساء، آیه 80.
«مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا».
[8] سوره مبارکه یس، آیات 60 و 61.
[9] سوره مبارکه احزاب، آیه 48.
«وَ لَا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ وَكِيلًا».
[10] سوره مبارکه قلم، آیه 10.
[11] سوره مبارکه قلم، آیه 8.
[12] سوره مبارکه قلم، آیات 11 الی 13.
[13] سوره مبارکه انسان، آیه 24.
[14] سوره مبارکه لقمان، آیه 15.
«وَ إِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ».
[15] سوره مبارکه نحل، آیه 43.
«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».
[16] جامع الأخبار، جلد ۱، صفحه ۲۰.
«وَ قَالَ: مَنْ زَارَنِي بَعْدَ مَمَاتِي كَانَ كَمَنْ زَارَنِي فِي حَيَاتِي كَانَ فِي جِوَارِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ».
[17] کامل الزيارات، جلد ۱، صفحه ۱۱.
«حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنِي عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا مِنْهُمْ أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ اَلْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ يَحْيَى وَ كَانَ خَادِماً لِأَبِي جَعْفَرٍ اَلثَّانِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا رَفَعَهُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: مَنْ زَارَنِي أَوْ زَارَ أَحَداً مِنْ ذُرِّيَّتِي زُرْتُهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَأَنْقَذْتُهُ مِنْ أَهْوَالِهَا».
[18] سوره مبارکه بقره، آیه 34.
[19] سوره مبارکه فصلت، آیه 37.
«وَ مِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَ لَا لِلْقَمَرِ وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ».
[20] سوره مبارکه شعراء، آیات 78 الی 80.
[21] سوره مبارکه بقره، آیه 45.
«وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ».
[22] سوره مبارکه مائده، آیه 2.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَ لَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَ لَا الْهَدْيَ وَ لَا الْقَلَائِدَ وَ لَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْوَانًا وَ إِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَ لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَ لَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ».
[23] سوره مبارکه توبه، آیه 28.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِكُونَ نَجَسٌ فَلَا يَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هَذَا وَ إِنْ خِفْتُمْ عَيْلَةً فَسَوْفَ يُغْنِيكُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ».
[24] سوره مبارکه یس، آیه 40.
[25] همان.
[26] التفسير المنسوب إلى الإمام العسکري عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۲.
«…فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلاَئِكَةِ اَلسَّمَاءِ وَ إِلَى نَبِيِّ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ فِي اَلْأَرْضِ: أَنِّي أَنَا اَللَّهُ اَلْكَرِيمُ اَلْمُتَفَضِّلُ اَلْقَادِرُ، لاَ يَضُرُّنِي مَا أُعْطِي، وَ لاَ يَنْفَعُنِي مَا أَمْنَعُ، وَ لاَ أَظْلِمُ أَحَداً مِثْقَالَ ذَرَّةٍ، فَأَمَّا اَلْكَافِرُ فَإِنَّمَا سَهَّلْتُ لَهُ أَخْذَ اَلسَّمَكَةِ فِي غَيْرِ أَوَانِهَا، لِيَكُونَ جَزَاءً عَلَى حَسَنَةٍ كَانَ عَمِلَهَا، إِذْ كَانَ حَقّاً عَلَيَّ أَنْ لاَ أُبْطِلَ لِأَحَدٍ حَسَنَةً حَتَّى يَرِدَ اَلْقِيَامَةَ وَ لاَ حَسَنَةَ فِي صَحِيفَتِهِ، وَ يَدْخُلَ اَلنَّارَ بِكُفْرِهِ. وَ مَنَعْتُ اَلْعَابِدَ تِلْكَ اَلسَّمَكَةَ بِعَيْنِهَا، لِخَطِيئَةٍ كَانَتْ مِنْهُ أَرَدْتُ تَمْحِيصَهَا عَنْهُ بِمَنْعِ تِلْكَ اَلشَّهْوَةِ، [وَ] إِعْدَامِ ذَلِكَ اَلدَّوَاءِ، لِيَأْتِيَنَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَيْهِ، فَيَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ. فَقَالَ عَبْدُاَللَّهِ بْنُ يَحْيَى: يَا أَمِيرَاَلْمُؤْمِنِينَ قَدْ أَفَدْتَنِي وَ عَلَّمْتَنِي، فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُعَرِّفَنِي ذَنْبِيَ اَلَّذِي اُمْتُحِنْتُ بِهِ فِي هَذَا اَلْمَجْلِسِ، حَتَّى لاَ أَعُودَ إِلَى مِثْلِهِ. قَالَ: تَرْكُكَ حِينَ جَلَسْتَ أَنْ تَقُولَ: «بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِيمِ» فَجَعَلَ اَللَّهُ ذَلِكَ لِسَهْوِكَ عَمَّا نُدِبْتَ إِلَيْهِ تَمْحِيصاً بِمَا أَصَابَكَ. أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَدَّثَنِي عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَالَ: كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ «بِسْمِ اَللَّهِ» فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ. فَقُلْتُ: بَلَى بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي لاَ أَتْرُكُهَا بَعْدَهَا. قَالَ: إِذاً تُحْصَنُ بِذَلِكَ وَ تَسْعَدُ. ثُمَّ قَالَ عَبْدُاَللَّهِ بْنُ يَحْيَى: يَا أَمِيرَاَلْمُؤْمِنِينَ مَا تَفْسِيرُ «بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِيمِ» قَالَ: إِنَّ اَلْعَبْدَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَقْرَأَ أَوْ يَعْمَلَ عَمَلاً [وَ] يَقُولُ: [بِسْمِ اَللَّهِ أَيْ: بِهَذَا اَلاِسْمِ أَعْمَلُ هَذَا اَلْعَمَلَ. فَكُلُّ أَمْرٍ يَعْمَلُهُ يَبْدَأُ فِيهِ بِ] «بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِيمِ» فَإِنَّهُ يُبَارَكُ لَهُ فِيهِ».
[27] سوره مبارکه مائده، آیه 23.
«قَالَ رَجُلَانِ مِنَ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا ادْخُلُوا عَلَيْهِمُ الْبَابَ فَإِذَا دَخَلْتُمُوهُ فَإِنَّكُمْ غَالِبُونَ وَ عَلَى اللَّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ».
[28] سوره مبارکه تغابن، آیه 13.
«اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ».
[29] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 12.
«وَ مَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا آذَيْتُمُونَا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ».
[30] کلیات حدیث قدسی، جلد ۱، صفحه ۳۳۱.
«قَالَ: وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُخْبِراً عَنْ جَبْرَئِيلَ : قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: اَلْإِخْلاَصُ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِي، اِسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ أَحْبَبْتُ مِنْ عِبَادِي».
[31] سوره مبارکه انعام، آیه 162.
[32] الاحتجاج، جلد ۲، صفحه ۴۱۴.
«وَ عَنْ يَزِيدَ بْنِ عُمَيْرِ بْنِ مُعَاوِيَةَ اَلشَّامِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا بِمَرْوَ فَقُلْتُ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ رُوِيَ لَنَا عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ لاَ جَبْرَ وَ لاَ تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ اَلْأَمْرَيْنِ مَا مَعْنَاهُ؟ فَقَالَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اَللَّهَ يَفْعَلُ أَفْعَالَنَا ثُمَّ يُعَذِّبُنَا عَلَيْهَا فَقَدْ قَالَ بِالْجَبْرِ وَ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اَللَّهَ فَوَّضَ أَمْرَ اَلْخَلْقِ وَ اَلرِّزْقِ إِلَى حُجَجِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ فَقَدْ قَالَ بِالتَّفْوِيضِ وَ اَلْقَائِلُ بِالْجَبْرِ كَافِرٌ وَ اَلْقَائِلُ بِالتَّفْوِيضِ مُشْرِكٌ فَقُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَمَا أَمْرٌ بَيْنَ اَلْأَمْرَيْنِ؟ فَقَالَ وُجُودُ اَلسَّبِيلِ إِلَى إِتْيَانِ مَا أُمِرُوا بِهِ وَ تَرْكِ مَا نُهُوا عَنْهُ قُلْتُ وَ هَلْ لِلَّهِ مَشِيَّةٌ وَ إِرَادَةٌ فِي ذَلِكَ؟ فَقَالَ أَمَّا اَلطَّاعَاتُ فَإِرَادَةُ اَللَّهِ وَ مَشِيَّتُهُ فِيهَا اَلْأَمْرُ بِهَا – وَ اَلرِّضَا لَهَا وَ اَلْمُعَاوَنَةُ عَلَيْهَا وَ إِرَادَتُهُ وَ مَشِيَّتُهُ فِي اَلْمَعَاصِي اَلنَّهْيُ عَنْهَا وَ اَلسَّخَطُ لَهَا وَ اَلْخِذْلاَنُ عَلَيْهَا قُلْتُ فَلِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهَا اَلْقَضَاءُ؟ قَالَ نَعَمْ مَا مِنْ فِعْلٍ يَفْعَلُهُ اَلْعِبَادُ مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ إِلاَّ وَ لِلَّهِ فِيهِ قَضَاءٌ قُلْتُ مَا مَعْنَى هَذَا اَلْقَضَاءِ؟ قَالَ اَلْحُكْمُ عَلَيْهِمْ بِمَا يَسْتَحِقُّونَهُ مِنَ اَلثَّوَابِ وَ اَلْعِقَابِ فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ».





