اخلاق در قرآن ۲۴۳

آیت الله صدیقی؛ ۱۰ / آبان / ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

بررسی مَسأله‌ی «عبادت» از مَنظر مرحوم علّامه طباطبایی (رحمت الله علیه)

در «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ[2]» مَباحث در اَبعاد مُختلف از صاحب‌نظرهای دست اوّل عالَم اسلام به صورت فراوان گفته شده است. «آقای طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) در میان این‌ها هم شخصیّت‌شان مُتفاوت است و هم آراء و نظرات مُبارکی که ارائه کردند با همه فرق دارد. ایشان می‌فرمایند: مَسأله‌ی عبادت، عُبودیّت به مَعنی مَملوکیّت است. در انسان عَبد به کسی می‌گویند که مالک دارد و با تَجرید از ویژگی‌ها این لَفظ در موجودات دیگر هم همین را اِفاده می‌کند. بعد به آیه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی مریم اِستناد می‌کنند: «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا[3]»؛ پس عُبودیّت اختصاص به انسان ندارد. عَبد یعنی مَملوک؛ مُنتها در موجودات دیگر این اصطلاح نیست و باید تَجرید کرد تا بگوییم در آن‌جا خداوند هم در یک بَخشی خارج از مَحدوده‌ی انسان‌ها این را به کار بُرده است. وقتی عَبد به مَعنی مَملوک شد، مُطلقا با استکبار نمی‌سازد. مِلک تَحت تَصرُّف مالک است. مَملوک که مُقابل مالک نیست؛ ولی مِلک مُمکن است شریک داشته باشد. هم در نظام بَردگی مُمکن است یک بَرده‌ای به ارث برسد و چند نفر مالک یک بَرده باشند یا بالاتّفاق او را بخَرند. مُمکن است در بَرده مالک یکی نباشد. ولی چه شریک داشته باشد و چه نداشته باشد، عَبد در اختیار مولاست، در اختیار مالک است. خداوند متعال در مورد اِستکبار فرموده است: «يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ[4]»؛ از اِستکبار نَهی نکرده است؛ بلکه تَهدید خودش و وَعید خودش را اعلان فرموده است. ولی در مورد شریک فرمود: «وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا[5]»؛ در آیات به صورت مُکرّر از شِرک نَهی شده است؛ برای این‌که شِرک امکان دارد. ولی اِستکبار مورد نَهی قرار نگرفته است؛ بلکه خداوند وَعید داده است. و مَحدوده‌ی عُبودیّت به مَعنی مَملوکیّت و اُلوهیّت به مَعنی مالکیّت یا رُبوبیّت به مَعنی مالکیّت بستگی دارد به حُدود تَصرُّفاتی که مالک می‌تواند در مَملوک خودش داشته باشد. در مَسأله‌ی رِقیّت و اَرباب و مولا و عَبدی که در نظام جاهلی مَطرح بوده است، الآن هم که جاهلیّت قَرن پیشرفت‌های کَذا هست، این است که هر مالکی، هر مولایی مالکیّتش مَحدود به اَفعال اختیاری عَبد است. اما نسبت به این‌که پدرش، مادرش، قَد او، وزن او، رنگ او چطور باشد، مولا در این‌ها هیچ تَصرُّفی ندارد و نسبت به قَتل او هم از نظر حُقوقی اختیار ندارد. بنابراین چون مالکیّت مَحدود است، عُبودیّت عَبد هم مَحدود به همان حَدّی است که او می‌تواند تَصرُّف نماید. اما مالکیّت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) در هیچ وَجهی مَحدودیّت ندارد. خداوند «مَا شَاءَ اَللَّهُ كَانَ وَ مَا لَمْ يَشَأْ لَمْ يَكُنْ[6]» ، «يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ بِقُدْرَتِهِ وَ يَحْكُمُ ما يُريدُ بِعِزَّتِهِ[7]» که هنگام خوابیدن اگر سه مَرتبه این دو آیه را به زبان بیاورید، ثَواب فوق تَوقُّع و تَصوُّر برایش نوشته‌اند. «يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ بِقُدْرَتِهِ»؛ مالک حقیقی هست، مالک تَکوینی هست و همه‌‌ی موجودات در دست او نَرم هستند. هیچ موجودی به هیچ‌وَجه مُقابل اراده‌ی خداوند قرار نمی‌گیرد. این یک نکته است که مولویّت خداوند مولویّت مُطلق است و عُبودیّت همه‌ی موجودات هم عُبودیّت مُطلق هست.

وقتی مالکیّت مُطلق شد، عُبودیّت هم مُطلق شد، لوازمی دارد. یکی از لوازمش این است که در عُبودیّت آن چیزی که لازمه‌ی رَبّ هست، باید رَبِّ حاضر باشد، از بنده‌ی خودش غایب نباشد. که در این جَهت «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[8]»؛ خداوند متعال نزد همه‌ی مَخلوقاتش حُضور دارد. نه حُضور فیزیکی دارد که فقط جسمی کنار جسمی قرار گرفته باشد؛ خیر. خداوند متعال «يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ[9]» است. وجود مُقدّس حضرت امیر (علیه السلام) فرمودند: «داخل فی الاشیاء لا بالممازجة، خارج عن‌ الاشیاء لا بالمباینة[10]»؛ این اِختلاط و اِمتزاج ندارد، خارج بودن آن هم فاصله‌ای ایجاد نمی‌کند. خداوند متعال مُحیط است و اِحاطه‌ی او هم اِحاطه‌ی ایجادی است، اِحاطه‌ی قَیُومیّت است. همه‌چیز فقر مَحض هستند و وجودشان عینِ ارتباط با حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است و همه‌ی اَبعاد وجودی‌شان قائم به خداست و هیچ علّتی در هیچ بُعدی نمی‌تواند از مَعلول خودش غایب باشد. خداوند حاضر است، در مُقابل هم باید عَبد در مَحضر مولا باشد، خودش را حاضر ببیند. و اگر حُضور عَبد صوری باشد مانند نمازهای ما، این بیشتر از یک جسم نیست. عبادت می‌شود عبادتِ بی‌روح. گاهی عبادت فقط ظاهری است، لَقلقه‌ی زبان است؛ مانند همه‌ی عبادت‌هایی که عُرف بندگان خداوند در مَحضر حقّ (سبحانه و تعالی) حرفی می‌زنند و دلشان در جای دیگری است. هزار جا دل می‌رود. گاهی نماز را که تمام می‌کنید، یک لحظه هم وجود نزد خداوند نبوده است، دل نزد خداوند نبوده است، جان را نزد مَعبود خودش نبُرده است. گاهی این عَدم حُضور باطنی هم هست. این صَنمی‌ها هم خدا را عبادت می‌کنند و هم بُت را عبادت می‌کنند. این‌ها هم عبادتشان عبادت نیست. بعضی‌ها هم مَبدأ را دوتا نمی‌دانند؛ ولی آلهه را مُتعدّد می‌دانند، اَرباب را مُتعدّد می‌دانند؛ لذا بُت را می‌پَرستند به عُنوان این‌که این‌ها «لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى[11]». پروردگار متعال این نوع عبادت‌ها را مورد نَهی قرار داده است و فرموده است: «وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ[12]»؛ اخلاص در عبادت مِلاک و مِعیار هست. این نکته از آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) بود که عبادت یعنی مَملوکیّت. بعد هم از «صاحب صِحاح» نَقل می‌کنند که او عبادت را به خُضوع مَعنی کرده است؛ کَما این‌که خیلی از مُفسُرین هم آن خُضوع تامّ را می‌گویند عبادت است. ایشان می‌فرمایند: «خَضَعَ» مُتعدّی نیست و با حرف لام مُتعدّی می‌شود؛ «خَضَعَ لَهُم». ولی عبادت فی‌نَفسه مُتعدّی هست؛ «فَاعْبُدُوهُ[13]».

این نکته نکته‌ی اَساسی هست که عبادت یعنی مَملوکیّت، مَملوکیّت همه‌جانبه یعنی مُحاط بودن، یعنی هیچ‌وقت امکان غیبوبت از خداوند را نداشتن. وقتی تَکویناً این حُضور هست، تَشریعاً هم اگر بخواهد عبادت عبادت باشد، باید این حُضور اِحراز بشود، حُضور قلبی باشد. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ[14]»؛ مَبدأ این خُشوع همان حُضور قلب است. هم بدن از همه‌جا اِحراز کرده است که در مَحضر خداوند برای اجرای فَرمان خداوند متعال آمده است و هم دل باید حاضر باشد.

جَهات تکرار کلمه‌ی «إِيَّاكَ» از نظر مرحوم شیخ بهائی (رضوان الله علیه)

بعد سُراغ آیه‌ی «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» می‌آییم. چرا ضَمیر تکرار شده است؟ علّامه «شیخ بهائی» (اعلی الله مقامه الشریف) می‌‌فرمایند: «إِيَّا» ضَمیر هست، ولی «إِيَّاهُ» ، «إِيَّاكَ» و اَمثال این‌ها برای تَعیین مُخاطب و غیبت هست. «إِيَّاهُ» ، «إِيَّاكَ» ، «إِيَّانَا» برای این است که آن مُخاطب مُشخّص بشود که چه وَضعی دارد؛ والّا ضَمیر همان «إِيَّا» هست. می‌گویند: مَشهور بین نَحویین این است. در قِبال آن هم اَقوال دیگری هم وجود دارد. حالا تَقدُّم این ضَمیر مُنفصل مَفعول بَحث شد. اما چرا تکرار شده است؟ می‌شد بگوید: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ نَسْتَعِينُ»؛ دیگر «إِيَّا» را تکرار نکند. در این جَهت مرحوم شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) چند جَهت را مَطرح فرمودند. یکی این است که اگر «إِيَّا» تکرار نمی‌شد، چه بَسا قاری در ذهنش می‌آمد که این حَصر برای مَجموع است، نه برای یکایک است؛ ولی مَقصود و مُراد خداوند این است که هم عبادت باید مَحصور باشد و هم استعانت. اگر این تکرار نمی‌شد، فکر می‌شد که عبادت و استعانت مَجموعاً باید مَحصور باشد که همان حَصر عبادت کفایت بکند. این برای نَصّ در مَحصور بودن هر دو است. وقتی هر دو را بالای سرش آورد و «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» را مُقدّم داشت، حَصر مَنصوص می‌شود. ظُهور نیست که قابل تغییر باشد.

نکته‌ی دیگری که ایشان مَطرح می‌فرمایند، این است که در تَخاطُب بین حَبیب و مَحبوب آدم دوست دارد بیشتر حرف بزند. کَما این‌که در مَسأله‌ی حضرت کَلیم (علیه السلام) بَحث می‌کنند که خداوند پُرسید: «مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَى[15]»؛ یک کلمه پاسخ داشت و می‌توانست بگوید: «هِيَ عَصَايَ[16]»؛ ولی کلماتی را اضافه کرد. این در مَحضر خداوند مُبتهج بود، مُفتخر بود، مُباهات می‌کرد که خداوند از او حرفی گفته است که او هم حرف بزند. لذا اِطاله‌ی کَلام در نَظر مَحبوب جُزء لوازم بلاغت هست. این هم دلی است، هم عُرف است. وقتی آدم با دیگران صحبت می‌کند، تلگرافی صحبت می‌کند؛ ولی وقتی با حبیب خودش صحبت می‌کند، گاهی جُزئیّات را می‌گوید. برای این‌که این جلسه تَکمیل بشود و او مُدام حرف زده باشد. می‌داند که او از حرف زدنش خوشش می‌آید. این هم خوش است که با حبیب خودش حرف می‌زند. این هم یک نکته‌ی قابل عَرضه است.

برخی از دلایل تَقدُّم عبادت خداوند بر استعانت از حضرت حقّ (سبحانه و تعالی)

اما چرا به صورت جَمع آمده است؟ «إِيَّاكَ أعْبُدُ» نگفتیم؛ بلکه گفتیم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ». اوّلاً بَحث می‌کند که چرا «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» مُقدّم بر «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» است. در این جَهت جَهاتی که مَطرح شده است، یکی این است که عبادت مَطلوب خداوند است، ولی استعانت مَطلوب عَبد است. خواستِ خداوند تقدُّم همه‌جانبه بر خواستِ مَخلوق دارد. لذا «نَعْبُدُ» را بر «نَسْتَعِينُ» مُقدّم داشته است.

نکته‌ی دیگر این‌ است که وقتی «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ[17]» گفته شده است و کلمه‌ی جَلاله آمده است، لازمه‌اش عُبودیّت ماسوی الله است، این یعنی مَعنی کلمه‌ی «الله» این است که «المَعبودُ بالحَقّ». خودِ اُلوهیّت، خودِ الله بودن همه‌ی موجودات دیگر را به عُبودیّت تَثبیت کرده است. او الله است، او مُنحصراً رَبّ است و غیرِ او هرچه هست عابد هست و در عبادت او هستند. این تَقرُّب بین اِله و عَبد اِقتضاء می‌کند که اوّل این گفته بشود، بعد خُصوصیّات دیگر بیان بشود.

نکته‌ی سوّمی که مَطرح می‌کنند، می‌فرمایند: مَعونه‌ی تامّ ما استعانت می‌کنیم که ما را کمک بدهند، مَعونه بدهند؛ مَعونه‌ی تامّ ثَمره‌ی عُبودیّت تامّ است. درجه‌ی کمک خداوند به بندگانش به اِقتضای دَرجات عُبودیّت بندگان است. کمکی که خداوند برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌کند با کمکی که به یک موجودِ بی‌خبر از خدا می‌کند خیلی مُتفاوت است. بنابراین هرچه عُبودیّت عَمیق‌تر باشد، کامل‌تر باشد و جامع‌تر باشد، استعداد پذیرش بیشتر است. عُبودیّت زمینه می‌دهد، ظرفیّت می‌دهد و خداوند متعال هم به هر موجودی برحسب خواستِ او، ظرفیّت او، تقاضای او، عَرضه و تقاضا همه‌جا مُتناسب است. عُبودیّت‌ استعداد است، تقاضا ظرفیّت است و هرقَدر این عمیق‌تر و وسیع‌تر باشد، از کمک خداوند بیشتر بَهره می‌گیرد.‌ بنابراین زمینه‌ی کمک خداوند در همین عُبودیّت است. پس مُناسب است که این مُقدّم باشد.

در این‌جا حدیثی را نَقل می‌کنند: «وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا اِفْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ اَلَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ اَلَّتِي يَبْطِشُ بِهَا[18]»؛ فَرائض مَحبوب‌ترین چیز نزد خداوند است. لذا هروقت نَوافل به فَرائض ضَرر زد، «عَلَيْكُمْ بِالفَرَائِضَ»؛ نمی‌شود فَریضه‌ای را قُربان نافله کرد، واجبی را به پای مُستحبّی فدا کرد. اما خداوند متعال می‌فرماید: «إِنَّهُ»، خبر می‌دهد: «لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ»؛ بنده‌ی من‌ دَرجات قُرب را با نَوافل طِی می‌کند. یعنی نَوافل را که انجام می‌دهد، برای تَقرُّب به خدا انجام می‌دهد. اخلاص دارد، قُربةً اِلی‌الله نماز شب می‌خواند، نَوافل یومیّه می‌خواند، نَوافل دیگر را انجام می‌دهد. وقتی این تَقرُّب او اِستمرار پیدا می‌کند، به جایی می‌رسد که مَحبوبیّت من را اِحراز می‌کند، من او را دوست می‌دارم. وقتی مَحبوب من شد، ببینید که دیگر مَعونه به کُجا می‌رسد! اصلاً دیگر همه‌کاره‌اش خودم هستم؛ «كُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ اَلَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ اَلَّتِي يَبْطِشُ بِهَا».

انسان عبادت می‌کند تا از هدایت الهی بهره‌مَند بشود. این نکته‌ی دیگری است. و چون هدایت حاصل عُبودیّت هست، ما می‌گوییم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» و بعد می‌گوییم: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ[19]»؛ این هدایت ثَمره و لازمه‌ی عُبودیّت پروردگار متعال است؛ پس اَهمیّت آن بیشتر هست. از این جَهت تَقدُّم پیدا کرده است.

نکته‌ی پنجم این است که اگر عُبودیّت نباشد، اسلام نیست. اوّلین قَدم بندگی اقرار به مَعبود بودن خداوند است و قبول عُبودیّت حق‌تعالی است. بله وقتی ‌عُبودیّت احراز شد، تَثبیت شد، عَبد همه‌ی اُمورش را از خداوند می‌داند، از خداوند کمک می‌خواهد. انسان در مراحل بعدی به این‌جا می‌رسد که بدون کمک خداوند متعال به جایی نمی‌رسد. پس آن چیزی که نَقداً در همه‌ی حالات لازم است تا انسان مسلمان باشد، این است که عبدالله است، بنده‌ی خداوند است؛ بُت‌پَرست نیست، هواپَرست نیست. این هم یکی از نکاتی است که در تَقدُّم عبادت بر استعانت است.

نکته‌ی ششم می‌فرمایند که اگر انسان کمک بخواهد، وسیله‌ی استعانت از پروردگار متعال عبادت است. تا ما خداوند را عَبد نباشیم، چه کمکی از او می‌خواهیم؟ اوّل باید عَبد باشیم، او را راضی کنیم و بعد هم از او کمک بخواهیم. و همیشه وسیله مُقدَّم است از نظر زمانی و از نظر رُتبی و تا این نباشد، آن نیست. وسیله تَعیین می‌کند. می‌گویند مُقدّمه‌ی واجب، واجب هست؛ این هم واجب است. این نکاتی است که در تَقدُّم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» بر «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» مَطرح شده است.

جهات جمع آمدن کلمات «نَعْبُدُ» و «نَسْتَعِينُ»

اما چرا «نَعْبُدُ» و «نَسْتَعِينُ»؟ وَجه این‌که جمع گفته شده است چیست؟ در این جَهت اوّلین مَسأله‌ای که هست، این است که این‌ها هم قابل جمع است و هم می‌تواند به صورت تک‌تک وَجه این باشد. یکی این‌که ما حَفَظه داریم؛ «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ[20]». ما که از این‌ها جُدا نمی‌شویم، هیچ‌وقت تنها نیستیم. این‌ها هم همیشه کارشان «عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[21]» هست. این‌ها دائم العباده هستند. ما وقتی در جمع این‌ها عبادت می‌کنیم، اَدب اقتضاء می‌کند که این‌ها را هم به حساب بیاوریم. این من نیستم که مَعبودم را عبادت می‌کنم؛ بلکه دیگرانی که با من هستند این‌ها را می‌بینم، با این‌ها به عبادت پروردگار متعال مُشرّف می‌شوم.

دوّم مَعرفت بالاتر است. «إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ[22]»؛ چون همه‌ی موجودات در حال عبادت هستند، من نباید نسبت به این‌ها بی‌تَوجّه باشم. حالا که می‌روم در کاروان بروم. چرا تنها بروم؟! همه‌ی جُنود آسمان «لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ[23]»، همه‌ی موجودات آسمانی و زمینی لشکر حقّ هستند و کارشان اطاعت و عبادت پروردگار متعال است. من هم خودم را در قافله به سوی او رَوانه می‌کنم.

نکته‌ی دیگر این است که وقتی همه‌ی موجودات عبادت می‌کنند، من نمی‌توانم عبادت خودم را ببینم. یک قطره در دریا نمودی ندارد. این در تربیت من مؤثرتر است. اگر بگویم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» تَوجّه داریم که هرچه در آسمان و هرچه در زمین است جلوتر از من هستند. نمی‌توانم عبادتم را بزرگ ببینم؛ یک قطره‌ی کوچک در دریای بی‌ساحل است.

نکته‌ی پنجم این است که این اذعان به حقارت خودم در برابر عظمت کبریایی اوست. یک‌وقت آدم در دریاست، خودش را نمی‌بیند و دریا او را می‌بَرد؛ اما یک‌وقت مُستقلاً جُدا شده است، حُباب شده است، مُحتوا ندارد. قطره‌ی جُداشده‌ی از دریا بی‌مُحتواست. حُباب‌ها آب است؛ حقیقتِ آبی ندارد، هیچ‌چیزی نیست. ما می‌خواهیم حُباب نباشیم. اگر بخواهیم حُباب نباشیم، خودمان را در دامان همه‌ی موجودات و سَیلان رُبوبیّت حقّ (سبحانه و تعالی) می‌بینم که همه را دارد می‌بَرد و من هم حقارت و ناچیزی خودم را در این‌جا می‌بینم.

نکته‌ی بعدی که شبیه همین نکته است، نکته‌ی ششم این است که من خودم را نمی‌توانم بگویم که من عبادت می‌کنم؛ ولی دیگران که عبادت می‌کنند و من هم در جَمع این‌ها هستم، از زبان آن‌ها می‌گویم. اصلاً عبادت خودم به حساب نمی‌آید که من به حساب بیاورم. ولی در جمعی هستم که آن‌ها عبادت می‌کنند و من هم از زبان آن‌ها سُخن می‌گویم.

نکته‌ی دیگر این است که وقتی آدم دارد یک‌چیزی برای کسی می‌بَرد که خیلی ناقابل است، خجالت می‌کِشد. اما وقتی با هدایای دیگران قاطی کرد، قابل عَرضه خواهد بود. این هم باز آن جَهت تربیتی و جَهت مَعرفتی را دارد.

نکته‌ی هشتم این است که اگر می‌گفتم: «إِيَّاكَ أعْبُدُ وَ إِيَّاكَ أسْتَعِينُ»، خلاف گفته بودم. شَنیع است که آدم در مَحضر خداوند دروغ بگوید؛ خیلی بی‌حَیایی است. در این‌جا از مالکِ «دینار» نَقل شده است: «لولا أنَّنی مأمور مِن الله بِقرائة هذه الآیة ما کُنت أقرأها قَطُّ لأنّی کاذبٌ فیها»؛ اگر خداوند دستور نداده بود، هرگز جُرأت نداشتم که چنین کلمه‌ای را به زبان بیاورم؛ زیرا دروغ بود. هم عُبودیّت ما مُنحصر به خداوند نیست و هم استعانت ما مُنحصر به خداوند نیست. ما خداوند را در دَرجه‌ی آخر می‌بینیم. وقتی دستمان از همه‌جا کوتاه شد، «فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ[24]»؛ تا اوضاع آرام است، جنگ نیست، موشک باران نیست، بی‌آبی نیست، کم‌آبی نیست؛ چه زمانی ما به خدا احتیاج داریم! سُراغ این و آن می‌رویم. مریض هم که می‌شوم وقتی به خداوند روی می‌آوریم که پزشک می‌گوید دیگر فایده‌‌ای ندارد. این طَبع بَشر است. و در این جَهت از «رابعه‌ی عَدویه» که از شُعرای به‌ نام و مَشهور عَرب است، می‌گوید:

«لك ألف معبود مطاع أمره     *****     ماضي الحكومة غائباً وشهيدا

و تقودك الشـهوات طوعاً نحوه     *****     دون الإله و تدعي التوحيدا[25]»؛

دلت هزار دلبَر دارد، همه را هم مهم‌تر از خداوند می‌دانی، اِهتمام بیشتری به آن‌ها داری که نکند بد بشود؛ آن‌وقت مُدّعی توحید هستی؟! این برای آبروداری است؛ خداوند متعال گفته که بگویید: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ».

نکته‌ی دیگری که آخرین نکته است، وقتی آدم خودش را در کنار نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌بیند، وقتی در کنار حَضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) می‌بیند و می‌بیند کلام این‌ها قرآنِ صاعد است؛ از خودشان نیست، از خداست و به خدا می‌رسد. هرچه از خداوند بگیریم و به خداوند بدهیم، خداوند مالِ خودش را قبول می‌کند. ما از خداوند نمی‌گیریم، از هوا می‌گیریم. انگیزه‌مان و مَعرفت‌مان این‌جایی است. اما حضرات از خداوند می‌گیرند و به خودِ خداوند تَحویل می‌دهند. چون جنس جنس آن‌جاست، خداوند هم قبول می‌کند. «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ[26]»؛ این از مَنبع بَقاء آمده است؛ در مَصدر بَقاء هم در مَقصد بَقاء هم جای می‌گیرد و می‌ماند. لذا خودمان را با کسانی قاطی می‌کنیم که این‌ها جنس خدا را دارند. خودشان هم جنس خداوند هستند، نور خداوند هستند، اَسماءالله هستند. لذا به اُمید این‌که در کنار آن‌ها عبادت ما هم ذوب در عبادت آن‌ها بشود، ما با آن‌هم همراه می‌شویم و عَرضه می‌داریم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ».

یک نکته‌ی دیگری که مُفسّرین و مُحدّثین ما این را هم در دعا و صلوات مَطرح فرموده‌اند که اگر حاجتی دارید، صلوات بگویید بعد حاجت‌تان را بگویید و بعد در آخر هم باز صلوت بگویید. می‌گویند که خداوند متعال بر بندگانش تَبَعُض صَفقه را حرام کرده است. در صَفقه‌ی واحد یا همه را باید قبول کنند و یا همه را رَد کنند. این در مُعامله خودش را مَقرون می‌بیند، می‌بیند به صرفه‌اش نبوده است؛ می‌رود و به طرف می‌گوید قبول کُن. او نمی‌تواند بگوید من نسبت به بعضی اِقاله را قبول می‌کنم یا قبول را نسبت به بعضی دیگر قبول نمی‌کنم. یا باید همه را قبول کند و یا باید همه را رَد کند. اگر بعضی را قبول کرد و بعضی دیگر را رَد کرد، این را تَبَعُض صَفقه می‌گویند که در فقه مَردود است. خدایی که این‌جور حُکمی را برای بَندگانش صادر کرده است، کَرَمش اجازه نمی‌دهد یک جنس بدی که مَخلوط به جنس‌های خوب شده است را بگوید برای آن‌ها را قبول می‌کنم، ولی برای تو را قبول نمی‌کنم.

یک صلوات مَرحمت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

از آقازاده‌ی امام (رضوان الله تعالی علیه) مرحوم «حاج آقا مُصطفی» (رحمت الله علیه) هم مَطالبی است که قابل عَرضه است. حاج آقا مُصطفی (رحمت الله علیه) هرچه در هر رشته‌ای نوشته است پُر از مَطالب است و هیچ‌چیزی کم ندارد. ایشان دو جلد تفسیر دارد و سوره‌ی حَمد را تفسیر کرده‌اند. وقتی آدم وارد می‌شود، گویا تمام‌شدن ندارد. اَبعاد مُختلفی دارد که دیگر حوصله‌ی جلسه‌ی ما بیش از این نیست که می‌خواهیم از شما بزرگواران هم استفاده کنیم.

آقای سلطانی بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[2] سوره مبارکه فاتحه، آیه 5.

[3] سوره مبارکه مریم، آیه 93.

[4] سوره مبارکه غافر، آیه 60.

«وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ».

[5] سوره مبارکه کهف، آیه 110.

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا».

[6] مکارم الأخلاق، جلد ۱، صفحه ۳۶۹.

«عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِعَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا عَلِيُّ أَمَانٌ لَكَ مِنَ اَلْحَرَقِ أَنْ تَقُولَ سُبْحَانَكَ رَبِّي لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ وَ أَنْتَ رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِيمِ يَا عَلِيُّ أَمَانٌ لَكَ مِنَ اَلْوَسْوَاسِ أَنْ تَقُولَ وَ إِذٰا قَرَأْتَ اَلْقُرْآنَ جَعَلْنٰا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اَلَّذِينَ لاٰ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجٰاباً مَسْتُوراً `وَ جَعَلْنٰا عَلىٰ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذٰانِهِمْ وَقْراً وَ إِذٰا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي اَلْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلىٰ أَدْبٰارِهِمْ نُفُوراً  يَا عَلِيُّ أَمَانٌ لَكَ مِنْ كُلِّ سُوءٍ تَخَافُهُ أَنْ تَقُولَ مَا شَاءَ اَللَّهُ كَانَ وَ مَا لَمْ يَشَأْ لَمْ يَكُنْ أَشْهَدُ أَنَّ اَللّٰهَ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اَللّٰهَ قَدْ أَحٰاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً  وَ أَحْصىٰ كُلَّ شَيْءٍ عَدَداً  وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ».

[7] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۵، صفحه  ۴۹ ، باب ۱۰.

«عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله‏: أَنَّهُ قَالَ لِعَلِیٍّ علیه السلام مَا فَعَلْتَ الْبَارِحَهَ یَا أَبَا الْحَسَنِ فَقَالَ علیه السلام صَلَّیْتُ أَلْفَ رَکْعَهٍ قَبْلَ أَنْ أَنَامَ فَقَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله‏: وَ کَیْفَ ذَلِکَ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام سَمِعْتُکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ تَقُولُ مَنْ قَالَ عِنْدَ مَنَامِهِ ثَلَاثاً “یَفْعَلُ‏ اللَّهُ‏ مَا یَشَاءُ بِقُدْرَتِهِ‏ وَ یَحْکُمُ‏ مَا یُرِیدُ بِعِزَّتِهِ”‏».

[8] سوره مبارکه حدید، آیه 3.

[9] سوره مبارکه انفال، آیه 24.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ ۖ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ».

[10] انسان کامل، مرتضی مطهری، جلد 1، صفحه 341.

[11] سوره مبارکه زمر، آیه 3.

«أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِي مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ».

[12] سوره مبارکه بینه، آیه 5.

«وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ حُنَفَاءَ وَ يُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُوا الزَّكَاةَ وَذَلِكَ دِينُ الْقَيِّمَةِ».

[13] سوره مبارکه مریم، آیه 36.

«وَ إِنَّ اللَّهَ رَبِّي وَ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِيمٌ».

[14] سوره مبارکه مؤمنون، آیات 1 و 2.

[15] سوره مبارکه طه، آیه 17.

[16] سوره مبارکه طه، آیه 18.

«قَالَ هِيَ عَصَايَ أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَ أَهُشُّ بِهَا عَلَى غَنَمِي وَ لِيَ فِيهَا مَآرِبُ أُخْرَى».

[17] سوره مبارکه فاتحه، آیه 2.

[18] الکافي، جلد ۲، صفحه ۳۵۲.

«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ أَبُو عَلِيٍّ اَلْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ جَمِيعاً عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ بَشِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا اِفْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ اَلَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ اَلَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ اَلَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ اَلَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ اَلْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ اَلْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ».

[19] سوره مبارکه فاتحه، آیه 6.

[20] سوره مبارکه انفطار، آیه 10.

[21] سوره مبارکه انبیاء، آیه 96.

«وَ قَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ».

[22] سوره مبارکه اسراء، آیه 44.

«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا».

[23] سوره مبارکه فتح، آیه 7.

«وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا».

[24] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 65.

«فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ».

[25] الرئيسية، القصائد، صدر الدين فضل الله.

[26] سوره مبارکه نحل، آیه 96.

«مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ».