اخلاق در قرآن ۲۴۰

آیت الله صدیقی؛ ۱۹ / مهر / ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

دلایل حَمد پروردگار متعال از نظر شیخ بهائی (رحمت الله علیه)

در ارتباط با نَظم این 5 مَرحله که از الله آغاز می‌شود و به «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ[2]» خَتم می‌شود. سَفر مِن الحقّ اِلی الحقّ است. از خداوند شروع می‌شود، به خدا هم خاتمه پیدا می‌کند. لکن مرحوم «شیخ بهائی[3]» (اعلی الله مقامه الشریف) که همه‌ی نوشته‌های شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) بوی خدا می‌دهد. از مُوفّقین روزگار در ستاره‌های درخشان آسمان علم و فقاهت و عرفان و حکمت و علوم غریبه بود و جُزء اُعجوبه‌هاست. ایشان کم و بیش در بخش‌های مُختلف قرآن کریم نوشته‌هایی دارند؛ اما سوره‌ی مبارکه‌ی حَمد را مُستقلاً به عُنوان تفسیر سوره‌ی حَمد تَحت عُنوان «عُروة الوُثقی» ایشان مَرقوم فرمودند، چاپ شده است و در بازار هم وجود دارد. بنده هم در زمان‌های سابق برایمان تهیه شد و از همان زمان خیلی خوشم می‌آمد. نکاتی را که ایشان دارد، البته ما این نکات از «مَجد البیان» گفتیم، اما دیدیم که ایشان مُقدّم هستند که حقّ ایشان ثابت بشود با زبان دیگری. ایشان می‌فرماید: علّت این‌که ما خدا را حَمد می‌کنیم، «انّما يكون حمدهم و تعظيمهم له لأحد أمور أربعة[4]»؛ که بعد مُفسّرین بعدی که مُلاحظه کردیم دیدیم که غالباً از ایشان گرفته‌اند. تفسیر «البیان» آقای «خویی» (رضوان الله تعالی علیه) همین عبارات را به شکل دیگری دارد؛ مرحوم آقای «شیخ محمّد حسین اصفهانی» (اعلی الله مقامه الشریف) در تفسیرشان همین را دارند و بعضی دیگر. «انّما يكون حمدهم و تعظيمهم له لأحد أمور أربعة»؛ وقتی آدم کسی می‌خواهد کسی را ستایش کند و در برابر او کُرنش کند، او را با عظمت باور کند، یکی از جهات چهارگانه است که اگر این اُمور را داشت، شایسته است انسان او را ستایش کند، در برابر او کُرنش کند و عظمت او را به جهان باور کند. «امّا لكونه كاملا في ذاته و صفاته»؛ خداوند متعال یک فطرتی به بَشر داده است که در برابر کمال و در برابر عظمت خُضوع می‌کند، به زانو درمی‌آید. حالا هیچ فایده‌ای هم برای من ندارد؛ ولی روح قَهرمان‌پَرستی در بَشر هست. در موجودی عظمت و کمال ببیند، آن کمال در او نُفوذ می‌کند و انسان در برابر او خُضوع می‌کند. «و امّا لكونه محسنا[5]»؛ آدم کاملی هم نیست؛ ولی همیشه ما را بدهکار خودش می‌کند، گِره‌هایمان را باز می‌کند، ابتدائاً به ما خوبی می‌کند. هروقت چیزی از او خواستیم به ما می‌دهد. یک کسی که در عبارات زیارت جامعه‌ی کبیره که الحقّ و الانصاف امام هادی (علیه السلام) منّت بر ما دارد. «عادَتُكُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ[6]»؛ آدم یک وجودی پیدا کند که مُستمراً بدون هیچ منّت اصلاً طبیعتش این است: «عادَتُكُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ». هم سَجیه و مَلَکه‌اش این است و هم تکرار کرده است و به صورت مُرتّب این کار را می‌کند. اگر انسان فطرت دست نخورده‌ای داشته باشد، وجدانِ انسانی داشته باشد، در برابر او زانو می‌زند، چوبه‌های دَرب حَرم‌شان را می‌بوسد و شبکه‌های ضَریح‌شان را می‌بوسد. این احسان، مُحسن بودن و مُنعم بودن ستایش را و تَکریم را و کُمونش را توجیه می‌کند. سوّم «و امّا لأنّهم لا يرجون الفوز في الاستقبال و الحال بجزيل إحسانه و جليل امتنانه[7]»؛ سوّمین جَهتی که انسان را در برابر وجودی، موجودی، شخصیّتی به ستایش و کُرنش وادار می‌کند، اُمید به آینده است که من در آینده‌ی سختی‌هایم به او سر و کار دارم. اوست که در روز گرفتاری دست من را خواهد گرفت و من را از مَضائق نجات خواهد داد. «يرجون الفوز في الاستقبال و الحال بجزيل إحسانه و جليل امتنانه»؛ هم احسانِ او احسان جَلیل است و هم در جَلالت خود بر ما منّت می‌گذارد، مُضایقه نمی‌کند، اِمتنانش را از ما دَریغ نمی‌دارد. وَجه چهارم «و امّا لأنّهم يخافون من قهره و كمال قدرته و سطوته فكأنّه جلّ و علا يقول[8]»؛ مُمکن است این وَجه چهارم باز من هیچ کاری که از او بترسم نکرده باشم؛ ولی هیبتی دارد، قدرتی دارد، سَطوتی دارد، جَلالی دارد، هیمَنه‌ای دارد. در روایت داریم مَلَکی از آسمان نازل شد و وقتی صورت واقعی‌اش را مُتجلّی کرد، تمام عالَم را پوشش داده بود. ولی در مقام صُعود و تَقرُّب به پروردگار عالَمیان هرچه بالا رفت کوچک شد تا به اندازه‌ی یک گُنجشک کوچک رسید؛ اصلاً دیگر چیزی از او باقی نماند. این کارِ خیری که او را بزرگ کند یا کار شَرّی که او را کوچک کند اصلاً ارتباطی به این ندارد؛ ولی هرچه کسی به جَلال و سَطوت و هیمَنه‌ی پروردگار متعال مَعرفت پیدا بکند، این قدرت، این جَلال و این هیبت آدم را در برابر او به کُرنش و ستایش وادار می‌کند. بعد ایشان می‌گویند: کأنّه خدای ما، خدای جَلّ و اعلا این‌جور می‌فرماید: «يا معشر النّاس ان كنتم تحمدون و تعظّمون للكمال الذاتي و الكمال الصّفاتى فإنّي أنا اللّه[9]»؛ چون لَفظ جَلاله است، حاوی همه‌ی کمالات است، «فإنّي أنا اللّه». «و ان كان للإحسان و التّربية و الأنعام فانا ربّ العالمين»؛ این چینش اوّل الله است که همه‌ی کمال است؛ دوّم ربوبیّت اوست که همه‌ی احسان و اِنعام و تربیت است؛ سوّم رَجا و طَمع در مُستقبَل است؛ خداوند رَحمن است. من بد یا خوب هستم،

«اَدیمِ زمین، سفره‌ی عام اوست     *****     بر این خوان یَغما چه دشمن چه دوست[10]».

هیچ‌وقت نااُمید نیستم. با همه‌ی بدی‌هایم احسانش را از ما دَریغ نمی‌دارد و در آینده هم به من می‌رسد؛ «فانا الرّحمن الرّحيم[11]»؛ «و ان كان للخوف من كمال القدرة و السّطوة فانا مالك يوم الدّين[12]». این چهار صفت یا پنج اسمی که از خداوند متعال در این سوره آمده است و بخش ابتدای سوره را در بَر گرفته است، بخش ستایش ماست، بخش توصیف ماست، دارای نکات مَعرفتی، تربیتی، احساسی و روحی است که مرحوم شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) به این کیفیت بیان فرمودند. برای این‌که شیخ بهائی (اعلی الله مقامه الشریف) از ما شفاعت کند و یک نگاهی به دل‌هایمان و اخلاص‌مان در ارتباط با قرآن داشته باشد، یک صلوات هدیه بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

نَفْس و روح و قلب انسان از اَسماء الهی بَهره می‌گیرند

در این مَسأله‌ یک نکته‌ای هم از بعضی از مُفسّرین نَقل شده است. چون بنده خودم نشاط پیدا کردم، بدم نیامد که شما هم بشنوید. خیلی بُعد تفسیری ندارد. بعضی از مُفسّرین گفته‌اند: آدمی را قلبی است و نَفْسی و روحی. نَفْس را هوای رِزق و احسان، دل را مُنای مَعرفت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی)، روح داعیه‌ی رَحمت و رضوان؛ لذا دل از نام «الله» ذوق مَعرفت و ایمان می‌یابد. وقتی الله را می‌شنود، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ … زَادَتْهُمْ إِيمَانًا[13]»؛ لذا اَهل دل و صاحبدلان با لَفظ «الله» تَغذیه می‌شوند. و کسی که دارای نَفْس است، به دنبال رِزق است، رَفع حَوائج است، از اسم «رَحمن» مُبتهج می‌شود، تَغذیه می‌شود. و کسی که دارای روح است، روح باقی است. جسم می‌میرد؛ ولی روح باقی است. لذا او از کلمه‌ی «رَحیم» بیشتر بَهره می‌بَرد.

مالکیّت حُجّت مُطلق خداوند بر همه‌ی کائنات

«مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ»؛ در مورد «مَالِكِ» صحبت شد. «آیت الله جوادی» (اَطال الله عُمره الشریف) می‌گویند: «مَالِكِ يَوْمِ» در 3 حوزه مَنظور می‌شود؛ یکی مالکیّت اعتباری است، دوّم مالکیّت حقیقی است. یک بخش از مالکیّت حقیقی در یک مَحدوده است که مالکیّت نَفْس بر جَوارح است. مالکیّت حقیقی است؛ اعتباری نیست، قراردادی نیست. آدم مالک چشم خود است، مالک گوش خود است، مالک زبان خود است. به مَعنای واقعی کلمه هر وقت او بخواهد در این‌ها تَصرُّف بکند، در مُشتش هست و خداوند متعال تَکویناً این اجازه را داده است و از اَعضاء هرجایی بخواهد استفاده می‌کند. این مالکیّت مَحدود است. و مالکیّت مُطلق که برای حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است که مَمات و حَیات از آنِ اوست، آخرت و اُولی از آنِ اوست. او مالکیّت مُطلقه‌ی حقیقیه‌ دارد. ولی یک بخش دیگری را که ایشان نیاورده‌اند، مالکیّت مُطلقه است، ولی بالعَرَض هست و ذاتی نیست و آن مالکیّت حُجّت مُطلق خداوند متعال است. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در دنیا و آخرت بر ظاهر و باطن مالکیّت دارد. امام زمان ما (ارواحنا فداه) «وُجُودُهُ لُطفٌ وَ تَصَرّفُهُ لُطفٌ آخر[14]»؛ وجودِ نازنین امام عصر (ارواحنا فداه) جلوه‌ی خداست، مَظهر اقتدار پروردگار است. هم مَظهر علم است، هم مَظهر قدرت است، هم مَظهر حکمت است و هم مَظهر رُبوبیّت است؛ لذا ایشان در کُرسی کَن فَیکون استقرار دارند. هرچه را امام اراده کند بشود، می‌شود و هرچه را اراده کند نَفی بشود، نَفی می‌شود. مالکیّت این‌ها مالکیّت حقیقی است و مالکیّت‌شان مالکیّت مُطلق است. تمام مَلائکه شب قَدر بر حُجّت خداوند نازل می‌شوند که در روایت از امام صادق (علیه السلام) هست که فرمودند: کسانی که ولایت ما را قبول ندارند، به سوره‌ی قَدر احتجاج کنید و سؤال کنید این‌که خداوند متعال می‌فرماید «تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَ الرُّوحُ[15]»، فعل مُضارع است؛ ماضی که نیست، استمرار دارد. بگویید مَلائکه در کُجاها نازل می‌شوند؟ آن‌ها آدرس ندارند؛ ولی شما کانون نُزول آن مَلائکه را می‌دانید که آن حُجّت مُطلق خداوند است. حضرت مهدی ما (عَجَّل الله تعالی فرجه الشریف) بر همه‌ی کائنات امام‌الخَلق است و همه‌ی فرشتگان که مُدبّرات اَمر هم هستند در برابر حضرت آدم (علیه السلام) سَجده کردند و این سُجود همه‌ی مَلائکه اِلی الاَبد استمرار دارد. و آن کسی که مَسجود مَلائکه است شخص آدم (علیه السلام) نیست؛ آن شخصیّت خلیفة اللهی حضرت آدم (علیه السلام) است که همه‌ی مَلائکه در اختیار حُجّت مُطلقه‌ی خداوند، حُجّت بالغه‌ی خداوند حضرت حُجّت (ارواحنا و اَرواح العالَمین لِتُراب مَقدمه الفداه) است.

«يَوْمِ الدِّينِ» روز ظُهور نتیجه و باطن اَعمال انسان است

«یَوم» در قرآن کریم بیشتر در مورد قیامت به کار رفته است. یکی همین آیه‌ای است که در مَحضر آن مُشرّف هستیم؛ «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ». در جای دیگر داریم «الْيَوْمِ الْآخِرِ[16]»؛ در آیه‌ی دیگری داریم «يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَائِكَةُ[17]»؛ در آیه‌ی دیگری آمده است «يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئًا[18]»؛ این‌که در آیات مُختلف راجع به قیامت تَعبیر به «یَوم» شده است، این یَوم به مَعنی ظُهور است؛ روز قیامت یَوم ظُهور است؛ «يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ[19]» است. پَرده‌ها کنار می‌رود و حَقایق آشکار می‌شود. بنابراین «يَوْمِ الدِّينِ» یَوم ظُهور دین هست، ظُهور پاداش هست، ظُهور عَدل پروردگار متعال است و روز ظُهور هست. این یک نکته که در آن روز آفتابی نیست، تا شب و روزی باشد؛ ماهی نیست تا گردش ماهی باشد؛ روز به وجود بیاید، شب به وجود بیاید، ماه به وجود بیاید، فَصل به وجود بیاید. «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ * وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ[20]»؛ نظام عالَم به هم می‌ریزد. روز قیامت نه آفتابی می‌تابد و نه ماهی گردش می‌کند؛ نه حرکت انتقالی، نه حرکت وَضعی؛ هیچ خبری از این کارها نیست. پایان حرکت عالَم حرکت بوده است، همه‌‌ی موجودات به مَقصد رسیده‌اند و روزی است که همه نتیجه و باطن را در آن روز دریافت می‌کنند.

اثباتِ وجود قیامت در دنیا طبق آیات قرآن کریم

حالا ظُهور چه چیزی است؟ واقعیّت این است که هر چیزی در آن‌جا ظُهور پیدا می‌کند، در این عالَم وجود دارد. کَما این‌که امام زمان ما (ارواحنا فداه) که جان ما به قُربان ایشان، وجود دارد، ولی ظُهور ندارد. حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) وجود دارند، اما ظُهور ندارند. قیامت هم وجود دارد، ولی ظُهور ندارد. دَلایلی که بر وجود فعلی قیامت هست در مَراحلی قابل ذکر است. یکی آیات قرآن کریم شاهد بر این است. در سوره‌ی مبارکه‌ی «ق» فرمود: «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ[21]»؛ قبل از آن هم فرموده است: «وَ جَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ[22]»؛ مرگ را غایب می‌دید، سَکَرات مُوت آمد، بعد یک چشم دیگری باز شد و گفته می‌شود: «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا». غفلت برای چه چیزی است؟ آدم نسبت به عَدم غافل نیست؛ دفتر در دست او هست، ولی تَوجّه ندارد؛ می‌گوید غافل بودم و دنبال آن می‌گَشتم. غفلت جایی است که اَمر موجودی مَذهول شده است، من ذُهول پیدا کرده‌ام و به آن تَوجّه نمی‌کنم؛ این می‌شود غفلت. «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ»؛ تو در غفلت بودی. الآن چشم تو حَدید شد. بود، ولی به آن تَوجّه نداشتی؛ اما حالا به آن تَوجّه می‌کُنی. این صَریح در این است که آنچه که آدم در هنگام مرگ مُعاینه می‌کند، الآن هم وجود دارد؛ ولی غافل است. آیه‌ی دیگر در سوره‌ی مبارکه‌‌ی روم آیه‌ی 7 است که می‌فرماید: «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ[23]»؛ این‌ها یک ظاهری از دنیا را می‌دانند، «وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ». پس آخرت وجود دارد؛ ولی ما به آخرت تَوجّه نداریم؛ از آخرت غفلت داریم. آیه‌ی واضح‌تر این است که در این‌جا هم علّت را بیان می‌کند و هم حقیقت را؛ می‌فرماید: «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ[24]»؛ مَعلوم می‌شود اگر کسی علم یقین داشته باشد، این هم یک نوع رَهنمود است، هم تذکُّر است و هم مَلامت است. اگر 3 آیه را کنار هم بگذاریم، یک کلاس کامل تربیتی است. فرمود: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[25]»؛ این یک آیه است. در یک آیه‌ی دیگر فرموده است: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ[26]»؛ اگر عَبد باشی، خداوند به تو یَقین می‌دهد. «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ»؛ نتیجه‌ی عُبودیّت خداوند رسیدن به یَقین است. در این آیه فرمود: اگر کسی بداند به یقین رسیده است یا نه، یعنی عَبد بوده است یا نبوده است، نشانه‌اش این است: «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ». پس اگر کسی مَقصد خلقت را، راز خلقت را باوَر بکند، جُز به بَندگی خداوند اشتغال پیدا نمی‌کند که در آن حدیث شریف عُنوان بَصری می‌خوانیم: «وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ[27]»؛ همه‌ی دل‌‌مَشغولی‌ او این است که آیا به اَوامر خداوند مُلتزم بودند؟ نَواهی خداوند را پَرهیز داشتم یا نداشتم؟ تمام اشتغال فکری‌اش این است که من مأمور هستم. فرمانفَرما بر من اِشراف دارد، اِحاطه دارد. نکند در مَحضرش خلاف او عمل کرده باشم. اگر ما بَندگی کردیم به یَقین می‌رسیم و اگر اَهل یَقین بودیم، جَحیم را الآن می‌بینیم. «لَتَرَوُنَّ» با حرف لام و نون تأکید ثقیله یعنی که خداوند متعال می‌خواهد ما را راه بیندازد؛ «لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ».

مرحوم «آقای حسن زاده» (اعلی الله مقامه الشریف) یکی از افراد صاحبدل در شهر مَشهد به صورت تلفنی به بنده می‌گفت. می‌گفتند: من شبی خواب دیدم کسی شماره‌ی تلفن آقای حسن زاده (اعلی الله مقامه الشریف) را به من داد و گفت: به ایشان بگو با مردم مُدارا کنند؛ سختگیری نکنند. می‌گفت: من به ایشان زنگ زدم و گفتم: آقا! در خواب چنین پیامی به من گفته شد، من هم با شما اُنسی ندارم و شماره‌ی تلفن شما را هم نداشتم. دیدم ایشان یک گونه‌ای شدند. گفتند: من وارد یک مَحفلی شدم و دیدم یک مُشت جانور و حیوان در آن‌جا هست. نتوانستم بایستم؛ وحشت کردم و به این‌ها پَرخاش کردم. خداوند متعال می‌خواهد که ما پَرده‌پوشی کنیم، آبروداری کنیم. همان‌گونه که خودِ خداوند سَتّار است، امام زمان ما (ارواحنا فداه) سَتّار است، ائمه‌ی ما (سلام الله علیهم اجمعین) سَتّار هستند؛ این‌هایی هم که به مقام یَقین می‌رسند صورت مَلکوتی اَشخاص را می‌بینند. «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ».

باز آیه‌ی دیگری که خیلی روشن است، می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا[28]»؛ این‌هایی که اَموال یَتامی را ظُلماً مورد تَصرُّف قرار می‌دهند، این‌ها جُز آتش در درون خودشان نثار نمی‌کنند. این غذا نیست، این آتش جَهنّم است. ولی چه کسی می‌بیند؟ «آقای بهاءالدینی» (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند: در نَراق دعوت بودیم. در یک باغی کباب درست کرده بودند که از بوی عُفونت او من نمی‌دانستم کُجا فَرار کنم و این‌ها چه لذّتی می‌بُردند و آن را می‌خوردند! آنچه در این عالَم هست مَلکوت دارد و مَلکوت آن همان قیامت است. «فَإِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِيَامَتُهُ[29]»؛ قیامت آدم با مرگش او قیام می‌کند. یعنی آنچه که بوده است و این تَوجّه نداشته است، حالا مُتوجّه می‌شود.

دلیل دیگری که مَطرح فرمودند، مَسأله‌ی بَرزخ است «وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ[30]»؛ ما یُوم البَعث داریم، دنیا داریم و بَرزخ داریم. این «مِنْ وَرَائِهِمْ» که بَرزخ بین دو چیز است، دو چیزِ موجود و مَعدوم یا دو چیزِ موجود؟ اگر قیامت الآن وجود نداشته باشد، بَرزخ یعنی حَدّ وَسط؛ میان این و آن است. وسطیّت نخواهد داشت. این هم یکی از اُموری است که ذکر شده است.

تنها اراده‌ای که در عالَم وجود دارد اراده‌ی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است

نکته‌ی دیگر در مورد قرآن کریم دارد: «يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ[31]»؛ تأویل قرآن یعنی باز کردن آن، در پایان انسان به آن می‌رسد. قرآن ظاهر و باطنی دارد. در این‌جا ظاهر قرآن را فرمود: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[32]»؛ اما روز قیامت باطن قرآن ظاهر می‌شود و همه می‌بینند. در اُصول شریف کافی در بخش آخر جلد دوّم که مربوط به ذکر و دعا و قرآن است، آن‌جا دارد بر این‌که وقتی صُفوف در روز قیامت تشکیل می‌شود و همه صَفّاً آن‌جا هستند، یک وجودِ نورانی در صَف اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) سان می‌بیند (این تَعبیر بنده است) و هر پیامبری او را می‌بیند می‌گوید این با ما آشناست، این از خودِ ماست. بعد از صَف عُلما، از صَف شهدا، از صَف عُرفا همه احساس می‌کنند با این آشنا هستند و از خودشان هست. بعد که این صُفوف را سان دید و همه از جَمال دل‌آرایش بَهره بُردند، اعلان می‌شود که این همان قرآن است. لذا هرکسی در این‌جا اُنس بیشتری با قرآن داشته باشد، «فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ‏ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ[33]»؛ هم در مورد جَهنّمی قرآن این‌ها را به جَهنّم هُل می‌دهد؛ «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا[34]»؛ قرآن نسبت به ظالم خسارت است، به سوی جَهنّم تَحریک می‌کند، هُل داده می‌شود. ولی آن کسی که پُشت قرآن قرار گرفت و قرآن امامِ اوست، با امامت قرآن به دَرجات بهشت نائل خواهد شد. و در آیه‌ای فرمود: «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ[35]»؛ روزی که خداوند متعال حقّ دینِ حقّ را وَفا می‌کند. آنچه حقیقت دین است، باید نسبت به روشن بودن او انجام می‌شد، خداوند متعال در آن روز وَفای خودش را نسبت به دینِ حقّ اعلان می‌کند. یعنی دین را با اَبعاد مُختلفی که دارد، خداوند متعال در آن‌جا ظُهور می‌دهد. در این‌جا خداوند متعال به ما فرموده است: «وَ لَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ[36]»؛ این‌ را این‌جا فرموده است؛ ولی ما که دَرک نمی‌کنیم اگر غیبت کردم گوشت برادر مؤمن خودمان را که در قیدِ حَیات نیست را داریم می‌خوریم. یعنی داریم از شخصیّت او کم می‌کنیم، داریم او را کوچک می‌کنیم، داریم او را تکه و پاره می‌کنیم. ولی روز قیامت این مُشخّص می‌شود، مُجسّم می‌شود. کَما این‌که حقیقت نماز که نماز برای انسان «تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ[37]» این رشته‌ای بود که ما را با خدا مُرتبط می‌کرده است. ما این‌جا از نماز یک حُکم شرعی و فقهی بَلد هستیم که قیام و قُعود می‌کنیم؛ ولی نماز حقیقت نوری دارد که در عالَم بَرزخ یکی از پاسداران ماست و جلوی حَرارت گناه و آتش را بر ما می‌گیرد. روزه هم همین‌جور است. هم در بُعد بُروز و ظُهور فَضائل هست، هم در بُعد اَحکام و اجرائیات و هم در بُعد توحید که خداوند حقّ مُطلق است و جُز خدا نیست. لذا «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» هست.

تنها خداست که اَثرگذار در عالَم است

خداوند متعال این‌جا هم مالک است؛ ولی مانند بسیاری از اَسرار که در این‌جا پَس پَرده است و ما مَحجوب هستیم، مالکیّت خداوند هم این‌جوری است. ما دَوا می‌خوریم و فکر می‌کنیم دَوا برای ما درمان بود؛ ولی در عالَم بیش از یک اراده نیست؛ وَحدت حَقّه‌ی حقیقیه است. خداوند ما را شفا می‌دهد. حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم در آن آیات فرمودند: «وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ[38]»؛ آدم وقتی مریض می‌شود دَوا آدم را شفا نمی‌دهد، دکتر آدم را شفا نمی‌دهد؛ این‌جا عالَم کثرت است و حکمت خداوند متعال بر این تَعلُّق گرفته است که همه و همه‌چیز یک مجموعه‌ای است که باید همدیگر را کمک کنند تا امتحان الهی تَکمیل بشود. ولی اَثر برای هیچ‌چیزی نیست. آتش می‌سوزاند؛ ولی خداست که این سوزش را ایجاد می‌کند. هرجا خداوند نخواهد نه تنها آتش نمی‌سوزاند؛ بلکه خاصیّت ضدّ آن را دارد؛ «قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَ سَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ[39]». آب غَرق می‌کند، ولی به اذن‌الله غَرق می‌کند. اَثر غَرق کردن یا سیراب کردن برای آب نیست؛ برای خداست. «وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ[40]»؛ این‌جا عالَم عالَم‌ کثرت است، عالَم عالَم‌ حجاب است؛ ما این‌جا اَشیاء مُختلفی را در زندگی خودمان مُؤثر می‌دانیم و وابسته شده‌ایم. ولی وقتی قیامت می‌شود، در آن‌جا مَعلوم می‌شود که در این عالَم هم هیچ‌کسی هیچ‌کاره‌ای نبوده است. وقتی خودِ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به فَرمان خداوند حقیقت خودش را به عالَمیان بازگو می‌کند: «قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا[41]»؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گوید من خودم هم مالکِ نَفع و زیانم نیستم. «يَا‌ مَنْ بِيَدِهِ نَاصِيَتِى[42]»؛ فَرمان به دستِ اوست. این فَرمان پیشانی را در دست خود گرفته است و هرجایی بخواهد می‌کِشد. هیچ‌کسی کاره‌ای نیست. چشم‌بَندی کرده است، به ما اختیار داده است و ما شَقاوت و سعادت خودمان را از رَهگُذر انتخاب خودمان رَقم می‌زنیم و خداوند هم به انتخاب ما اَثر می‌دهد و ما عَنْ اختیارٍ بهشتی یا جَهنّمی می‌شویم. وَگرنه وجود یکی است، اَثر وجودی هم برای همان ایجاد است. هیچ‌چیزی غیر از خداوند اَثری ندارد. آقا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «أصدَقُ كَلِمَةٍ قالَها شاعِرٌ كَلِمَةُ لَبِيدٍ: أَلا كُلُّ شَيءٍ ما خَلا اللَهَ باطِلُ[43]»؛ با این‌که شعر برای یکی از اُدبای جاهلیّت است، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: صادق‌ترین چیز این شعر است. بنابراین «يَوْمِ الدِّينِ» روز ظُهور توحید هست. دین در آن‌جا ظُهور می‌کند؛ در مرحله‌ی توحید، در مرحله‌ی اخلاقیّات و در مرحله‌ی حقیقت اَفعال انسان بُروز می‌کند؛ «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ».

تأثیر اِنذار در تربیّت عامّه‌ی بَشر

فرموده‌اند: آن صفات قبلی مَرحله‌ی جَمال خداوند بود؛ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏» ، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ» همگی صفات جَمال خداوند بود و خداوند که می‌خواهد تربیت کند، بُعد اِنذاری را هم آورد؛ «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ». که حَواس انسان باشد. اگر خداوند رَحمن و رَحیم است، خداوند «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» هم هست. هرکاری بکنید برای خودتان کرده‌اید؛ خداوند نیازی به شما ندارد؛ ولی روز حسابی در کار است و شما در مَحکمه‌ی عَدل الهی باید حساب عُمرتان را بدهید. و این مَسأله‌ی اِنذار «وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ[44]»؛ آن‌جا دیگر «بَشیر» را ندارد. در قرآن کریم بَشیر بدون نَذیر نداریم؛ ولی نَذیر بدون بَشیر را خداوند در یکی دو جای قرآن آورده است. این نشانه‌ی این است که تأثیر اِنذار در تربیت عامّه‌ی مردم بیشتر از بشارت است.

سه گروهی که در مُراقبه مَطرح شده‌اند

و آیاتی را که آیت الله جوادی آملی (اَطال الله عُمره الشریف) آورده‌اند و به جا هم آورده‌اند، یکی این است که وقتی خداوند می‌خواهد فَضیلت عُلما را مَطرح بکند، قبل از آن‌که علم فَضیلت باشد، آن انگیزه‌ی عملی مهم‌تر است که در مورد شب‌زنده‌داران است که حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) فرمود: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَ قَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ[45]»؛ می‌خواهد وِجدان‌های توحیدی ما را بیدار کند. «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ»؛ کسی که اَهل قُنوت هست، اَهل طاعت هست، در آناء لَیل گاهی وقت خود را به سَجده، گاهی به قیام سِپَری می‌کند، ولی انگیزه‌ی این شب بیداری، شب‌زنده‌داری، سُجود و قیام او «يَحْذَرُ الْآخِرَةَ»؛ این ترس از آخرت دارد. «وَ يَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ»؛ تَخلیه مُقدّم بر تَحلیه است. اوّل «يَحْذَرُ الْآخِرَةَ» را فرمود، بعد «وَ يَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ» را فرمود. به دنبال آن فرمود: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ[46]»؛ مَعلوم می‌شود علمی که در سنگر شب‌زنده‌داری، قُنوت شبانه، سُجود و قیام و آن انگیزه‌ی «يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ» نباشد، آن علم مَطلوب نیست، مُراد نیست، به دردِ کسی نمی‌خورد. لذا در مَسأله‌ی مُراقبه آن 3 گروه مَطرح هستند. گروهی «خَوْفاً مِنْ نَارِكَ[47]»، گروهی «طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ[48]» و گروهی کمی هم که «ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ * وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ[49]» هستند. آن‌ها مُقرّبین هستند و آن‌ها مَسأله‌ی محبّت خداوند، شُکر نعمت‌های خداوند که جُزء اَحرار هستند. ولی اوساط و توده‌ی مردم از مُجازات می‌ترسند؛ والّا به قانون پایبَند نیستند و قَلیلی از آن‌ها مَصالح‌شان را در قانون‌گرایی می‌بینند. می‌خواهند راحت زندگی کنند، دنبال زندگی هستند، برای زندگی به قانون تَن دَر می‌دهند و گروهی که انگیزه‌شان خُوف از مُجازات نباشد یا طَمع زندگی راحت نباشد، این‌ها بسیار کم هستند و آن مقدار کم هم باز خُوف نار را دارند، طَمع جَنّت را هم دارند.

«وَ صَلَّی اللَّهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[2] سوره مبارکه فاتحه، آیه 4.

[3] محمد بن عزّالدین حسین (۹۵۳ق ـ۱۰۳۱ق) متخلص به بهائی و معروف به شیخ بهائی و بهاءالدین عاملی، فقیه، محدث، حکیم و ریاضیدان شیعه عصر صفوی بود. شیخ بهائی بیش از ۱۰۰ کتاب در زمینه‌های مختلف تالیف کرده است. جامع عباسی و اربعین از جمله آثار اوست. آثاری نیز در معماری بر جای گذاشته که منارجنبان اصفهان، تقسیم زاینده‌رود اصفهان، گنبد مسجد امام اصفهان و نقشه حصار نجف، از آن جمله است. وی سفرهای بسیاری به نقاط مختلف دنیا کرد و سفر مشهوری نیز همراه شاه عباس صفوی با پای پیاده به مشهد داشته است. او مقام شیخ الاسلامی بالاترین منصب رسمی دینی در حکومت صفویه را بر عهده داشت. بیشتر تحصیلات بهائی، در قزوین بود که آن زمان حوزه علمی فعّالی داشت. پس از قزوین، در اصفهان به تحصیل خود ادامه داد. اولین و مهمترین استاد بهائی، پدرش بود که نزد وی تفسیر و حدیث و ادبیات عرب و مقداری معقول خواند واز او اجازه روایت دریافت کرد. شهرت علمی و موقعیت اجتماعی بهائی موجب شد شاگردان بسیاری داشته باشد. امینی،  سید محسن امین در اعیان الشیعه از سید نعمت‌الله جزایری نقل می کند که شاگردان شیخ بهایی درایام تعطیل از شیخ بیشتر بهره می‌بردند زیرا در این ایام شیخ برایشان از علوم مختلف، اخبار نادر، اشعار و حکایات برایشان نقل می‌کرد. بهاءالدین عاملی چند روز قبل از مرگ با جمعی از همراهان و شاگردان خود به زیارت قبر بابا رکن الدین شیرازی رفت و مکاشفه‌ای برایش روی داد که از آن نزدیک بودن مرگش را استنباط کرد. محمدتقی مجلسی، که خود از همراهان شیخ بوده، این مکاشفه را گزارش کرده است. بهائی از آن پس خلوت گزید و بعد از ۷ روز بیماری از دنیا رفت و طبق وصیتش او را به مشهد انتقال دادند و در مَدْرس سابق خودِ او در پایین پای امام رضا (علیه السلام) به خاک سپردند. اسکندر منشی، وقایع‌نگار روزانه شاه عباس، و نیز مظفر بن محمدقاسم گنابادی، منجم معروف آن عصر، در تنبیهات المنجمین که چند ماه پس از مرگ بهائی نوشته، سال وفات شیخ بهایی را ۱۰۳۰ق ذکر کرده‌اند. اما نظام الدین ساوجی، شاگرد بهائی و تمام‌کننده جامع عباسی، وفات وی را در ۱۰۳۱ق ذکر کرده است و بسیاری از تذکره‌نویسان از وی پیروی نموده‌اند.

[4] العروه الوثقي (تفسير سوره الحمد)، صفحه 33.

[5] همان.

[6] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.

«…آتاكُمُ اللّٰهُ مَا لَمْ يُؤْتِ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ، طَأْطَأَ كُلُّ شَرِيفٍ لِشَرَفِكُمْ، وَ بَخَعَ كُلُّ مُتَكَبِّرٍ لِطاعَتِكُمْ، وَ خَضَعَ كُلُّ جَبَّارٍ لِفَضْلِكُمْ، وَ ذَلَّ كُلُّ شَيْءٍ لَكُمْ، وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِكُمْ، وَ فازَ الْفائِزُونَ بِوَلايَتِكُمْ، بِكُمْ يُسْلَكُ إِلَى الرِّضْوانِ، وَ عَلَىٰ مَنْ جَحَدَ وِلايَتَكُمْ غَضَبُ الرَّحْمٰنِ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مَالِي، ذِكْرُكُمْ فِي الذَّاكِرِينَ، وَ أَسْماؤُكُمْ فِي الْأَسْماءِ، وَ أَجْسادُكُمْ فِي الْأَجْسادِ، وَ أَرْواحُكُمْ فِي الْأَرْواحِ، وَ أَنْفُسُكُمْ فِي النُّفُوسِ، وَ آثارُكُمْ فِي الْآثارِ، وَ قُبُورُكُمْ فِي الْقُبُورِ؛ فَمَا أَحْلَىٰ أَسْماءَكُمْ، وَ أَكْرَمَ أَنْفُسَكُمْ، وَ أَعْظَمَ شَأْنَكُمْ، وَ أَجَلَّ خَطَرَكُمْ، وَ أَوْفَىٰ عَهْدَكُمْ، وَ أَصْدَقَ وَعْدَكُمْ، كَلامُكُمْ نُورٌ، وَ أَمْرُكُمْ رُشْدٌ، وَ وَصِيَّتُكُمُ التَّقْوَىٰ، وَ فِعْلُكُمُ الْخَيْرُ، وَ عادَتُكُمُ الْإِحْسانُ وَ سَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ، وَ شَأْنُكُمُ الْحَقُّ وَ الصِّدْقُ وَ الرِّفْقُ، وَ قَوْلُكُمْ حُكْمٌ وَ حَتْمٌ، وَ رَأْيُكُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ، إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْواهُ وَ مُنْتَهاهُ بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي، كَيْفَ أَصِفُ حُسْنَ ثَنائِكُمْ، وَ أُحْصِي جَمِيلَ بَلائِكُمْ، وَ بِكُمْ أَخْرَجَنَا اللّٰهُ مِنَ الذُّلِّ، وَ فَرَّجَ عَنَّا غَمَراتِ الْكُرُوبِ، وَ أَنْقَذَنا مِنْ شَفا جُرُفِ الْهَلَكاتِ، وَ مِنَ النَّارِ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي، بِمُوالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللّٰهُ مَعالِمَ دِينِنا، وَ أَصْلَحَ مَا كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا، وَ بِمُوالاتِكُمْ تَمَّتِ الْكَلِمَةُ، وَ عَظُمَتِ النِّعْمَةُ، وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَةُ…».

[7] العروه الوثقي (تفسير سوره الحمد)، صفحه 33.

[8] همان.

[9] همان.

[10] سعدی، بوستان، در نیایش خداوند، بخش ۱.

[11] العروه الوثقي (تفسير سوره الحمد)، صفحه 34.

[12] همان.

[13] سوره مبارکه انفال، آیه 2.

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ عَلَىرَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ».

[14] کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، جامعه مدرسین قم، بی‌تا، ص 362.

[15] سوره مبارکه قدر، آیه 4.

«تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ».

[16] سوره مبارکه بقره، آیه 62.

«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ النَّصَارَى وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ».

[17] سوره مبارکه نبأ، آیه 38.

«يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلَائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صَوَابًا».

[18] سوره مبارکه انفطار، آیه 19.

«يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئًا وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ».

[19] سوره مبارکه طارق، آیه 9.

[20] سوره مبارکه تکویر، آیات 1 و 2.

[21] سوره مبارکه ق، آیه 22.

[22] سوره مبارکه ق، آیه 19.

[23] سوره مبارکه روم، آیه 7.

[24] سوره مبارکه تکاثر، آیات 5 الی 7.

[25] سوره مبارکه ذاریات، آیه 56.

[26] سوره مبارکه حجر، آیه 99.

[27] بحار الانوار، جلد ۱، صفحه ۲۲4.

«…وَ قَالَ أَبُو مَنْ قُلْتُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ ثَبَّتَ اللَّهُ کُنْیَتَکَ وَ وَفَّقَکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَوْ لَمْ یَکُنْ لِی مِنْ زِیَارَتِهِ وَ التَّسْلِیمِ غَیْرُ هَذَا الدُّعَاءِ لَکَانَ کَثِیراً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ مَا مَسْأَلَتُکَ فَقُلْتُ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَعْطِفَ قَلْبَکَ عَلَیَّ وَ یَرْزُقَنِی مِنْ عِلْمِکَ وَ أَرْجُو أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَجَابَنِی فِی الشَّرِیفِ مَا سَأَلْتُهُ فَقَالَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلًا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ قُلْتُ یَا شَرِیفُ فَقَالَ قُلْ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ قُلْتُ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا حَقِیقَهُ الْعُبُودِیَّهِ قَالَ ثَلَاثَهُ أَشْیَاءَ أَنْ لَا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْکاً هَانَ عَلَیْهِ الْإِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ إِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ إِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاهِ مَعَ النَّاسِ فَإِذَا أَکْرَمَ اللَّهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلَاثَهِ هَان عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ إِبْلِیسُ وَ الْخَلْقُ وَ لَا یَطْلُبُ الدُّنْیَا تَکَاثُراً وَ تَفَاخُراً وَ لَا یَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزّاً وَ عُلُوّاً وَ لَا یَدَعُ أَیَّامَهُ بَاطِلًا فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَهِ التُّقَى قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ…‏».

[28] سوره مبارکه نساء، آیه 10.

«إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَ سَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا».

[29] إرشاد القلوب، جلد ۱، صفحه ۱۸.

«وَ قَالَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: أَكْثِرُوا مِنْ ذِكْرِ هَادِمِ اَللَّذَّاتِ فَإِنَّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فِي ضِيقٍ وَسَّعَهُ عَلَيْكُمْ فَرَضِيتُمْ بِهِ فَأَثْبَتُّمْ وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي غِنًى نُغِصُّهُ إِلَيْكُمْ فَجُدْتُمْ بِهِ فَأُجِرْتُمْ فَإِنَّ أَحَدَكُمْ إِذَا مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِيَامَتُهُ يَرَى مَا لَهُ مِنْ خَيْرٍ أَوْ شَرٍّ إِنَّ اَللَّيَالِيَ قَاطِعَاتُ اَلْآجَالِ وَ اَلْأَيَّامَ مُدْنِيَةُ اَلْآجَالِ وَ إِنَّ اَلْمَرْأَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِهِ وَ حُلُولِ رَمْسِهِ يَرَى جَزَاءَ مَا أَسْلَفَ وَ قِلَّةَ غَنَاءِ مَا خَلَّفَ وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ أَوْ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ».

[30] سوره مبارکه مؤمنون، آیه 100.

«لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَ مِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ».

[31] سوره مبارکه اعراف، آیه 53.

«هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنَا مِنْ شُفَعَاءَ فَيَشْفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ».

[32] سوره مبارکه واقعه، آیات 77 الی 79.

[33] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏ ۲، ص ۵۹۸؛ وسائل الشيعة، ج‏ ۶، ص ۱۷۱؛ بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏ ۷۴، ص ۱۳۴.

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ فِي دَارِ هُدْنَةٍ وَ أَنْتُمْ عَلَى ظَهْرِ سَفَرٍ وَ السَّيْرُ بِكُمْ سَرِيعٌ وَ قَدْ رَأَيْتُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ يُبْلِيَانِ كُلَّ جَدِيدٍ وَ يُقَرِّبَانِ كُلَّ بَعِيدٍ وَ يَأْتِيَانِ بِكُلِّ مَوْعُودٍ فَأَعِدُّوا الْجَهَازَ لِبُعْدِ الْمَجَازِ- قَالَ فَقَامَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دَارُ الْهُدْنَةِ قَالَ دَارُ بَلَاغٍ وَ انْقِطَاعٍ فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ‏ اللَّيْلِ‏ الْمُظْلِمِ‏ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ مَاحِلٌ مُصَدَّقٌ‏ وَ مَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ وَ هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ فَظَاهِرُهُ حُكْمٌ وَ بَاطِنُهُ عِلْمٌ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ نُجُومٌ وَ عَلَى نُجُومِهِ نُجُومٌ‏ لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُهُ فِيهِ مَصَابِيحُ الْهُدَى وَ مَنَارُ الْحِكْمَةِ وَ دَلِيلٌ عَلَى الْمَعْرِفَةِ لِمَنْ عَرَفَ الصِّفَةَ فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ لْيُبْلِغِ الصِّفَةَ نَظَرَهُ يَنْجُ مِنْ عَطَبٍ‏ وَ يَتَخَلَّصْ مِنْ نَشَبٍ‏ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ حَيَاةُ قَلْبِ الْبَصِيرِ كَمَا يَمْشِي الْمُسْتَنِيرُ فِي الظُّلُمَاتِ بِالنُّورِ فَعَلَيْكُمْ بِحُسْنِ التَّخَلُّصِ وَ قِلَّةِ التَّرَبُّصِ‏».

[34] سوره مبارکه اسراء، آیه 82.

[35] سوره مبارکه نور، آیه 25.

[36] سوره مبارکه حجرات، آیه 12.

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لَا تَجَسَّسُوا وَ لَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ».

[37] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 45.

«اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ».

[38] سوره مبارکه شعراء، آیه 80.

[39] سوره مبارکه انبیاء، آیه 69.

[40] صحیفه سجادیه، فرازی از دعای هفتم.

«…ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ…».

[41] سوره مبارکه اعراف، آیه 188.

«قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ».

[42] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.

«…الَّذِينَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا يَكُونُ مِنِّى، وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوارِحِى، وَ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَىَّ مِنْ وَرائِهِمْ، وَ الشَّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ، وَ بِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ، وَ بِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ، وَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّى، مِنْ كُلِّ خَيْرٍ أَنْزَلْتَهُ، أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلْتَه، أَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ، أَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ، أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ، أَوْ خَطَاً تَسْتُرُهُ، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ؛ يَا إِلهِى وَ سَيِّدِى وَ مَوْلاىَ وَ مالِكَ رِقِّى، يَا مَنْ بِيَدِهِ نَاصِيَتِى، يَا عَلِيماً بِضُرِّى وَ مَسْكَنَتِى، يَا خَبِيراً بِفَقْرِى وَ فاقَتِى، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَ قُدْسِكَ وَ أَعْظَمِ صِفاتِكَ وَ أَسْمائِكَ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقاتِى مِنَ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً، وَ بِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً؛ وَ أَعْمالِى عِنْدَكَ مَقْبُولَةً، حَتَّى تَكُونَ أَعْمالِى وَ أَوْرادِى كُلُّها وِرْداً وَاحِداً، وَ حالِى فِى خِدْمَتِكَ سَرْمَداً…».

[43] الديوانن، ديوان لبيد بن ربيعة، اقتباسات لبيد بن ربيعة. 

«أَلا كُلُّ شَيءٍ ما خَلا اللَهَ باطِلُ   ***   وَ كُلُّ نَعيمٍ لا مَحالَةَ زائِلُ

وَ كُلُّ أُناسٍ سَوفَ تَدخُلُ بَينَهُم   ***   دُوَيهِيَةٌ تَصفَرُّ مِنها الأَنامِلُ».

[44] سوره مبارکه فاطر، آیه 24.

«إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ».

[45] سوره مبارکه زمر، آیه 9.

«أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّيْلِ سَاجِدًا وَ قَائِمًا يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ».

[46] همان.

[47] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۶۷، صفحه ۱۹۷.

«قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ: مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لاَ طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ وَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلاً لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُكَ».

[48] همان.

[49] سوره مبارکه واقعه، آیات 13 و 14.