اخلاق در قرآن ۲۳۷

آیت الله صدیقی؛ ۲۹ / شهریور / ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

حَمد اختصاص به وجودی دارد که همه‌ی کَمالات در او جمع است

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ[2]»؛ حَمد تفاوت‌هایی که ما در مورد شُکر و مَدح گفتیم، مَدح در برابر لُوم است. کسی مَلوم است و کسی مَحمود است. و این حَمد که ستایش است، تَکریم و تَعظیم و اِعجاب است، «لِلَّه» اختصاص به الله دارد. هم این «لِلَّه»‌ خودش لطیفه‌ای است؛ نفرمود: «لِلرَّحمن»، «لِلرَّحیم»، «لِلشّافی»؛ برای این‌که در الله همه‌ی اَسماء جَمالیه مُستتر است. «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری». چون الله است، حَمد مَخصوص اوست. و عَرض شد تَحمید در کنار تَسبیح است. تَسبیح ذات رُبوبی را از هر نَقص و عیبی تَنزیه می‌کند، یعنی ما قَهاریّت و جَلال خدا را با تَسبیح مُتوجّه می‌شویم، به آن توجّه می‌کنیم و با حَمد برای او همه‌ی اَسماء جَمالیه را که تَحلیه است به او استناد می‌دهیم. همه‌ی خوبی‌ها، همه‌ی جَلال‌ها و همه‌ی حُسن‌ها برای خداست. این «حَمْدُ لِلَّه» را که می‌گوییم، الله مَبدأ همه‌ی خوبی‌هایی است که در اسم‌های جَمالیه هم هست. خداوند اَکرم الاَکرمین است، خداوند اَرحمُ الرّاحمین است، خداوند غیاث المُستغیثین است، خداوند صَريخُ الْمُستَصْرخين است، خداوند توّاب است، خداوند کریم الصَّفْح است، خداوند عظیم المَنّ است و اِلی آخر. این اَسماء جَمالیه‌ای که کسی در وادی جوشن کبیر سِیر کند، در این کوچه‌ها مُتحیّر می‌شود و بر حیرتش افزوده می‌شود. همه را که جمع کنیم در الله جمع است. پس حَمد مَخصوص اَللّهی است که همه‌ی خوبی‌های همه‌ی اَسماء و مَظاهر اَسماء در این جمع هستند. پس حَمد اختصاص دارد به وجودی که همه‌ی کمالات و همه‌ی جَمال‌ها و خوبی‌ها در او هست.

در عالَم تنها یک رَبّ وجود دارد و رُبوبیّت او شامل همه‌ی موجودات می‌شود

«رَبِّ الْعَالَمِينَ»؛ وَجه دیگر این است که او رَبّ است و رُبوبیّت او هم رُبوبیّت مُطلقه است. تمام موجودات از مُجرّدات در سطح عَرش خدا و سدرة‌ المُنتهی تا موجودات مادی تا هیولا همه‌ی این موجودات با اَصنافی که دارند، با دَرجاتی که دارند، با طبقاتی که دارند، رُبوبیّت این رَبّ همه‌ی این‌ها را نَوازش می‌کند و خداوند متعال هر موجودی را در حَدّ خودش و به مقدار استعداد و توان خودش او را تَصاحُب دارد، تَدبیر می‌کند و تربیت می‌کند. همه‌ی این موجودات را به کَمال لایق خودش می‌رساند و هیچ موجودی که از کَتْم عَدم به عَرصه‌ی وجود قَدم گذاشته است، از رُبوبیّت او خارج نیست. حُکومت او حُکومت مُطلق است، رَبّ همه‌ی عالَمین است و حَمد شایسته‌ی چنین رَبّی است. بنابراین خودِ رُبوبیّت‌ هم توجیه اختصاص حَمد به آن وجود را دارد؛ «رَبِّ الْعَالَمِينَ».

عالَمین هم که در جلسه‌ی گذشته توضیح داده شد. هر مَجموعه‌ای یک عالَم است. عالَم نَباتات، عالَم جَمادات، عالَم حیوانات، عالَم مَلائکه، عالَم عُلما، عالَم جهاد؛ هرکسی در یک عالَمی هست و همه‌ی این عوالِم یک رَبّ دارند. این «تفسیر نمونه» دارد بر این‌که قُدما به اَرباب مُتفرّقه که در سوره‌ی یوسف هم جناب یوسف (علیه السلام) به زندانیان فرمود: «أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ[3]»؛ این اَرباب عوالِم اعتقاد داشتند باران رَبّی دارد، شَمس رَبّی دارد و وَثنی‌ها و صَنمی‌ها به تَعدُّد ارباب در نور و ظُلمت و اَمثال این‌ها قائل بودند و خداوند آمده است در این آیه‌ی کریمه خطّ بُطلان به همه‌ی اَرباب کشیده‌ است. بیش از یک رَبّ نیست و آن هم «رَبِّ الْعَالَمِينَ» است. همه‌ی عوالِم تَحت رُبوبیّت رَبّ مُطلق هستند.

«آیت الله جوادی آملی» (اَطال الله عُمره الشریف) می‌گویند: رَبّ دو نوع اِطلاق دارد: یکی «رَبِّ الْعَالَمِينَ» است که «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» است و یکی هم آن است که گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى[4]»؛ یا اَربابی که دیگران مُعتقد بودند. خداوند عَلیّ اَعلی که «رَبِّ الْعَالَمِينَ» است، از اوصاف او آن رَحمت واسعه‌اش هست. «رَبِّ الْعَالَمِينَ» است، ولی «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» هست. چون «رَبِّ الْعَالَمِينَ» است، حَمد هم مُختصّ ذاتِ اوست که هیچ موجودی از رُبوبیّت او بی‌نیاز نیست و از رُبوبیّت او خارج نیست. او «رَبِّ الْعَالَمِينَ» است.

رَحمت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) تمام موجودات را در بَر می‌گیرد

بعد از حَمد و کلمه‌ی جَلاله و حرف لامِ اختصاص، می‌گوییم: «رَبِّ الْعَالَمِينَ»؛ حَمد برای اَللّهی است که «رَبِّ الْعَالَمِينَ» است و بعد «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ». الله جامع است، بعد از الله رَبّ است و بعد از رُبوبیّت عالَمین صفت رَحمن و رَحیم است. که در دنیای قدیم و الآن هم همین‌جور است؛ این مطلب از تفسیر نمونه است. آن‌جا دارد بر این‌که در سابق غُلام‌ها در حیطه‌ی سُلطه‌ی اَرباب‌ها به گونه‌ای مَحصور بودند، مَغضوب بودند، ضعیف بودند، مَظلوم بودند؛ کافی بود یک غفلتی از یک غُلامی سر بزند. ارباب همه‌ نوع خُشونت را در مورد او رَوا می‌دانست. گاهی جلوی دَرنده‌ها می‌انداختند، گاهی در یک مُحیطی که بودند دَرنده را وارد آن‌جا می‌کردند، گاهی به عذاب‌های مُتنوّعی مُعذّب‌شان می‌کردند. «بَلال حَبشی» را اَربابش می‌خواباند و سنگ‌های به آن صورت روی سینه‌اش می‌گذاشت. در میان ریگ‌های داغی که بدن را تَفتیده می‌کرد، آن‌ها را می‌خواباندند، کُتک می‌زدند، شَلّاق می‌زدند، گاهی آن‌ها را به آتش می‌کِشیدند. و گویا این‌ها هم تسلیم بودند. لازمه‌ی غُلام بودن و مُحتاج بودن این است که هر بَلایی بر سرش آوردند تَحمُّل کند. پروردگار متعال در این آیه‌ی کریمه می‌خواهد بَندگانش را تربیت کند. خداوند در موضع قدرت است، در موضع مالکیّت است، در موضع مُدبّر بودن است. او رَبّ است، او مالک است، او مُدبّر است. ولی خدایی که «رَبِّ الْعَالَمِينَ» هست، مالکیّت همه مَحدود است؛ ولی مالکیّت نامَحدود از آنِ حضرت «رَبِّ الْعَالَمِينَ» است. کسی که به وُسعت همه‌ی موجودات رُبوبیّت دارد، وجود مُطلق هست، رَبّ مُطلق هست و همه‌ی موجودات مَربوب او هستند، مَملوک او هستند. ولی یک چنین وجودِ مُقتدر عظیم فَراگیر «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» است. هرکسی در حوزه‌ی خودش هر نوع تَصرُّفی داشته باشد، باید از خداوند متعال اُلگو بگیرد. او رَحمن است و نه تنها رَحمن است، بلکه رَحیم است.

رَحمن اسم خاصّ برای صفت عامّ است و رَحیم برعکس است؛ یعنی اسم عامّ است ولی کاربُرد خاصّ دارد. این‌که خداوند رَحمن است، یعنی همه‌ی موجودات از اَلطاف او بهره‌مَند هستند. کافر وجود دارد، ظالم وجود دارد، جانی وجود دارد، قاتل وجود دارد، موجودات دَرنده وجود دارند، موجودات موذی وجود دارند؛ در کنار این‌ها مَلَک وجود دارد، عَرش وجود دارد، کُرسی وجود دارد، قَلَم وجود دارد و انسان‌ها با تفاوتی که در اَرزش برایشان هست، وجودِ همه‌ی این‌ها عین رَحمت پروردگار متعال است. و همه‌ی صفاتشان مَسبوق به رَحمت الهی است چه خوب باشد و چه بد باشد. جَهنّم هم وجود دارد و این وجودش رَحمت پروردگار متعال است و اداره‌ی این وجود، تربیت این وجودها؛ خداوند رازق هست و به همه رِزق می‌دهد؛ خداوند حافظ هست و همه را حفظ می‌کند؛ چه بَخیل و چه کریم، چه قَبیح و چه حَسَن، چه مؤمن و چه کافر، چه ایثارگر و چه مُستأثر؛ همه‌ی این موجودات با تَضادی که در همه‌ی شُئون برایشان هست، خداوند متعال از رَحمت رَحمانیّه‌اش همه را برخوردار کرده است و هیچ موجودی نیست که از این رَحمت نَصیبی نداشته باشد. «وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ[5]»؛ رَحمت من هر شیئی را در بَر گرفته است.

در این دعای «علوی مِصری» که خیلی دعای غَنی و تماشایی است. در پایان آن دعا عَرضه می‌دارد: بارالها! به اَشک من رَحم کُن. بعد می‌گوید: خیر؛ خدایا به قَساوت من رَحم کُن. آن کسی که اَشک دارد، بالاخره خودِ این اَشک و رِقّت یک امتیازی دارد؛ ولی من که قَسی هستم، من که این‌جور شَقی هستم، من قابل تَرحُّم هستم که حتی آن را هم ندارم. بعد عَرضه می‌دارد: خیر؛ به رَحمت واسعه‌ات که «وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» است، من هم شیء هستم. هر صفتی دارم جای خودش است؛ ولی شیء هستم و رَحمت تو هم هر شیئی را در بَر می‌گیرد. من را هم به عُنوان یک شیء مَشمول رَحمت خودت قرار بده.

وُسعت این رَحمت در حَدّی است که مُقابل ندارد؛ مُقابل عذاب نیست، مُقابل جَهنّم نیست، مُقابل درد نیست؛ بلکه همه‌ی آن‌ها مَشمول رَحمت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند و در این میدان رَحمت امامت می‌کند غَضب خداوند را. که آن مَصادیق غَضبی که خداوند دارد، زیر پَرچم رَحمت اداره می‌شوند. خداوند مَنّان در نظام کُلّ «ففي نظام الكلّ كلّ منتظم‌[6]»؛ در مَجموع همه‌ی این‌ها رَحمت هستند. در نظام کُلّ این‌ها جُزء ضَروریّات عالَم بودند و خداوند متعال همه‌ی این‌ها را بر اَساس رَحمت آفریده است، هیچ‌کُدام هم رَها نیست. همه با رَحمت خداوند کار خودشان و مَسیر خودشان را ادامه می‌دهند.

رَحمت خاصّه‌ی پروردگار متعال که اختصاص به مؤمنین دارد

در کنار آن رَحمت خاصّه‌ی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است که این هدایت ایصالی است و مَخصوص مؤمنین است. «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ[7]»؛ خداوند خودش رأفت و رَحمت رَحیمیّه‌اش را به مؤمنین مُختص کرده است و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم که مَظهر صفات اوست، «بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ». این نوع رَحمن نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) و بَلَوی شامل حال کُفّار نمی‌شود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم «مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[8]» است. او هم رَحمت واسعه‌ی خداست و شامل همه‌ی کُفّار و فُسّاق و ظالمین و اَشرار و همه‌ی فاسدین هم می‌شود. اما یک رَحمت خاصّه‌ای دارد که آن اختصاص به مؤمنین دارد. هدایت خاصّه‌ی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، هدایت ایصالی پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، هدایت تلطیف‌شده‌ی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مخصوص مؤمنین است که شفاعت از مَجاری این رَحمت است و هدایت و جَذبه از مَظاهر این رَحمت رحیمیّه‌ی پروردگار عالَم است.

باز خودِ این برای تَعلیل اختصاص حَمد به حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. آن کسی که رَحمت فَراگیر عالَم‌گیر دارد، آن افراد خاصّی که عکس‌العمل مُناسبی برای آن رَحمت عامّه داشتند، لبیک گفتند، تسلیم شدند، اِنقیاد کردند، یک رَحمت ویژه‌ای و یک عکس‌العملی برای این‌هاست. این دو صفت رَحمت عامّه و رَحمت مُستمر که این هم از یک جَهت عامّ است؛ رَحمت رَحمانیّه‌ی خداوند مَنّان برای کُفّار، برای اَشقیاء تا هنگام مرگشان هست؛ از آن به بعد این‌ها دیگر رَحمتی نمی‌بینند. ولی استمرار رَحمت برای مؤمنین است، برای موجودات مُجرّد است، برای خواصّ پروردگار عظیم‌الشأن است. از این جَهت که رَحمت بی‌پایان و نَفاد ناپذیر دارد، حَدّی ندارد، رَحمت خداوند اَمَدی ندارد، از آن طرف مَحدوده‌ای ندارد و رَحمت خداوند یک رَحمت رَحمانیّه است، یک چنین رَحمتی جَمال الهی است و از صفات جَمالیه‌ی حق‌تعالی است و حَمد که ثَناء بر جَمیل است، جای آن همین‌جاست. غیر از او کسی چنین جَمالی را ندارد، چنین حُسنی را ندارد. لذا «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» هم خودش جاذبه دارد و هم ما را وادار می‌کند که در برابر این رَحمت رَحمانیّه و رَحمت رَحیمیّه مُتوجّه ستایش باشیم که ستایش ما هم جلوه‌ی ستایش حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است.

بررسی رَحمت الهی از نظر مرحوم مُفسّر اصفهانی (رضوان الله علیه)

مرحوم آقای «شیخ محمّد حسین مُفسّر»، آیتِ حقّ (سلام الله علیه)، آیتِ کُبری، آیت عُظمی، آقای شیخ محمّد حسین اصفهانی مُفسّر (رضوان الله تعالی علیه) در تَفسیرشان مَطلب بَدیعی دارند که بنده این را در جای دیگر ندیده‌ام. ایشان می‌گویند: رَحمت خداوند یکی در بِستر سِیر نُزولی مورد توجّه قرار می‌گیرد و یکی در بِستر سِیر صُعودی. در سِیر نُزولی پروردگار متعال موجودات را یکی بعد از دیگری با مَراتب آفریده است. حالا هم عوالِم ماده را «فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ[9]» مَرتبه است، در شش مَرتبه آفریده است و هم مَراتب ملأ اَعلی را اوّلُ ما خَلَق وجود نازنین حضرت نور نبی (صلی الله علیه و آله و سلم) است، بعد نور علی (علیه السلام) و ولی است، بعد نور فاطر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، بعد نور محسن (علیه السلام) است، بعد نور قدیم الاحسان است. این‌ها مَجاری فیض الهی در سِیر نُزولی هست. خداوند متعال در سِیر نُزولی اوّل رَحمت جامع خودش را، «رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ» را آفریده است، بعد سِرّ او امیرالمؤمنین (علیه السلام) شده است، مَجرای نور او حضرت علی (علیه السلام) شده است که «أنَا مَدینَهُ العِلمِ و عَلِیٌّ بابُها[10]» یا «أنَا مَدینَهُ الحِکمَهِ و هِیَ الجَنَّهُ، و أنتَ یا عَلِیُّ بابُها[11]»؛ بابِ جَنّت امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. جَنّت مُطلق در عوالِم مُطلق علی (علیه السلام) باب است و علی (علیه السلام) مَجراست، علی (علیه السلام) بِستر است. بعد حضرت صدیقه‌ی طاهره (سلام الله علیها) مادر مُطلق عالَم ایجاد هست، عالَم امکان هست. همه‌ی موجودات در دامان فاطمه‌ی طاهره (سلام الله علیها) فیض می‌گیرند، رُشد می‌کنند. در سِیر نُزولی این رَحمت عامّه‌ی پروردگار متعال جلوه می‌کند، از آن صادر اوّل تا اَسفل السّافلین دَرکات جَهنّم همه و همه از رَحمت واسعه‌ی خداوند متعال بَهره دارند.

اما در سِیر صُعودی که موجود می‌خواهد از این‌جا بالا برود، در سِیر صُعودی این مؤمن است که «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ[12]»؛ چون سِیر صُعودی برای موجودات اَشقیا نیست. آن‌ها فقط از رَحمت رَحمانیّه بَهره گرفته‌اند و این رَحمت در سِیر نُزولی همه‌ی موجودات را سر جای خودش قرار داد و به آن‌ها وجود داد. اما در مَسیر نجات، در مَسیر قُرب، در مَسیر تَحقُّق اَسماء حُسنای در صُعق وجود این برای موجوداتی است که کَلِم طیّب هستند؛ «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ». و این‌ها با نَردبان عمل صالح بالا می‌روند. لذا مَطلب خیلی زیبا و لطیفی است و در واقع هم همین‌جور است. خداوند در مقام ایجاد، در مقام رِزق، در مقام حفاظت، حراست، استمرار وجود و حَیات و چیزهایی که لازمه‌ی حَیات و وجود است، در سِیر نُزولی از جانب حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هیچ بُخلی نیست و به همه می‌رسد. اما در سِیر صُعودی این مَخصوص موجوداتی است که لبیک گفته‌اند. می‌خواهد بگوید رَحمت رَحیمیّه به یک نوع پاداشی هست؛ رَحمت رَحمانیّه ابتدایی است و همه‌ی موجودات از او اَخذ می‌کنند، ولی رَحمت رَحیمیّه در موجودات دارای تَکلیف و شُعور عکس العمل است. یعنی پاداشی هست؛ خداوند متعال هدایت خاصّ خودش را به عُنوان پاداش نَصیب موجوداتی می‌کند که پَذیرای این هدایت هستند و کسانی که نپذیرفتند، از این رَحمت مَحروم خواهند بود.

بیان بخشی از عبارات مرحوم مُفسّر اصفهانی (رحمت الله علیه) در باب رَحمت الهی

بد نیست یک بخشی از عبارات نوارانی مرحوم آقای شیخ محمّد حسین (رضوان الله تعالی علیه) را هم بخوانیم. این قسمتی که برای بنده جالب بود، این قسمت را عَرض می‌کنم. می‌فرماید: «هِذِه الرَّحمَة تَنقَسِمُ إلی قِسْمِیْن قِسْمٌ مِنهَا بِالقِیاسِ النُّزُولِی»؛ بعد توضیح می‌دهند و «ثَانیَّاً الإکتِسَابیَّة» آن رَحمت رحمت اِکتسابی است که رَحمت رَحیمیّه است. «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى * وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى[13]»؛ بعد آیات بعدی‌اش را آورده است. «وَ الرَّحمَةُ الرَّحیمیَّة یَبتَدِءُ فِی الدُّنیا لِلجَعلِ التَّکلیف»؛ خودِ این‌که خداوند متعال به موجودات مَسئولیت داده است، این آغاز رَحمت رَحیمیّه‌ی خداوند متعال است که با جَعل تَکلیف شروع می‌شود. «تَکلیف سَهلاً وَ خَفیفاً ما جَعَلَ عَلیکُم فِی الدّینِ مِن حَرَج یُریدُ الله بِکُمُ الیُسر وَ لا یُریدُ بِکُمُ العُسر»؛ خداوند متعال تکلیف سَهل و خَفیفی را مُتوجّه بَندگانش می‌کند. این آغاز رَحمت رَحیمیّه‌ی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. «ثُمَّ عَرَضَهُ عَلَی العِباد»؛ بعد در عالَم بالا، در عالَم تَقنین وقتی خداوند متعال این را تَدبیر و تَقدیر فرموده، «عَرَضَهُ عَلَی العِباد»؛ این مرحله‌ی دوّم است. مرحله‌ی سوّم توفیق است. وقتی خداوند عَرضه کرد، آن کسی که می‌پذیرد، منّتی بر خدا ندارد. او هم توفیق الهی شامل حالش شده است که این را پذیرفته است؛ «لِقَبُولِهِ». «وَ الهِدایَة»؛ مرحله‌ی بعد، مرحله‌ی هدایت است. وقتی پذیرفت، دیگر احکام شرعی را یاد می‌گیرد و آدرس بندگی را در اختیار قرار می‌دهد. «وَ الهِدایَة بِمَعنَی الإیصال إلَی المَطلوب»؛ بعد از مَسأله‌ی هدایت، «وَ التَّسدید وَ العِصمَة» است. «یا اَللهُ یا رَحمانُ یا رَحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلوبِ ثَبِّت قَلبِی عَلی دینِک»؛ صِرف قبول و هدایت به اصطلاح در مرحله‌ی ابتدایی نیست؛ خداوند تَسدید می‌کند و از گناهان باز می‌دارد. «ثُمَّ التَّرتیب الفُیوضاتِ الکَمالیَّةَ المَعنَویَّة» که هرکسی به اندازه‌ی ظرفیّت خودش «فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا[14]»؛ این چشمه‌ی هدایت جاری می‌شود و نُفوس پاک به مقدار استعداد خودشان اِشراب می‌شوند و رفع عطش می‌کنند. «وَ إعطاء الجَنان المَعنویَّة لأهلِهِ»؛ در این‌جا بعضی‌ها بهشت‌شان را در همین‌جا می‌یابند. بهشت الآن موجود است، بهشتی‌ها الآن در بهشت هستند، جَهنّم هم الآن موجود است و اِحاطه‌ای به کافرین دارد. آن‌ها در جَهنّم خودشان به سوی اَسفل السّافلین سِیر می‌کنند و بهشتی‌ها در بهشت خودشان تا اَعلی علییّن سِیر می‌کنند؛ «إعطاء الجَنان المَعنویَّة لأهلِهِ». «وَ غیرُ ذلکَ کُلُّها أنّها یَقَعُ فِی العالَم الدُّنیا»؛ این رَحمت رَحیمیّه‌ در عالَم دنیا جَلوات و تَشعشُعات خودش را نَصیب بندگان خودش می‌کند. چه این‌که «هِیَ المَزرَعةُ لِلآخِرَةِ وَ هِیَ مِنَ الرَّحمَةِ الرَّحیمیّة کَما یَشهَدُ لَهُ آیات». خیلی مَطلب ثَمینی است. باید قَدر آن را دانست و به روح بلند ایشان یک صلواتی بفرستید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

بیان دلالیل تکرار عبارت «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»

نکته‌ی بعدی که همه‌ی تفاسیر نیاورده‌اند و یکی دو تفسیر به این مَسأله توجّه کرده‌اند و آن تکرار «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» است. در عبارت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» یک مَرتبه آمده بود؛ «رَبِّ الْعَالَمِينَ * الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»؛ چرا این تکرار وجود دارد؟ در توجیه این تکرار هم علّامه آیت الله جوادی (اَطال الله عُمره الشریف) و اگر اشتباه نکنم «علّامه‌ی طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) هم بر همین رَویه هستند. آن‌ها می‌گویند: رَحمت رَحمانیّه‌ی در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» مُتعلَّق ندارد، به اعتبار خودِ آن اسم است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»؛ او آزاد است. و اما «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» که بعداً فرموده‌اند، به اعتبار مُتعلَّقات است، به اعتبار مَربوبات است. آن‌جا دارد ذات را می‌گوید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»؛ خودش این‌جور است. اما وقتی «رَبِّ الْعَالَمِينَ» را گفت و بعد از آن «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را آورد، به مَربوبات توجّه دارد.

و ایشان دو نکته‌ی دیگری هم دارند که این دو نکته را بنده در هیچ جای دیگری ندیده‌ام. یکی تَنبیه به جاذبه‌ی رَحمت الهی است. اگر آدم بخواهد هدایت بشود، با رَحمت هدایت می‌شود و خداوند متعال برای تَنبیه اَهل راه خواسته است جاذبه را بیشتر کند. و نکته‌ی دیگر تأکید است؛ تکرار آن تأکید است. ولی نسبت به آن نکته دیگر تکرار نیست؛ بلکه اِبداع هست.

به روح بلند همه‌ی کسانی که در خدمت قرآن کریم بودند، از جُمله علّامه‌ی طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) اُستاد‌مان آیت الله مصباح (رضوان الله تعالی علیه) و آقای شیخ محمّد حسین مُفسّر اصفهانی (رحمت الله علیه) صلوات مرحمت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

سؤال از حضرت اُستاد درباره مرحوم مُفسّر اصفهانی و پاسخ ایشان

سؤال: حاج آقا جسارتاً این آقای شیخ محمّد حسین مُفسّر اصفهانی (رحمت الله علیه) همان اُستاد آیت الله بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) هستند؟

پاسخ حضرت اُستاد: خیر؛ این آقای شیخ محمّد حسین مُحقّق اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه) است، صاحب «تُحفة الحکیم» است و حاشیه‌ای بر کفایه است و اُستاد نُخبه‌هایی است که تقریباً همه مَرجع شدند یا اگر مَرجع هم نبودند شأنیّت داشتند؛ آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف)، علّامه‌ی طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه)، مرحوم آیت الله خویی (رحمت الله علیه)، مرحوم آقای میلانی (سلام الله علیه) و بزرگان دیگری در دامان ایشان پرورش پیدا کردند. ایشان علماً و عَملاً مُمتاز بوده‌اند، جُزء نَوادر تاریخ هستند. آن آقای شیخ محمّد حسین سِبقه‌ی فقهی‌اش به اندازه‌ی اُستاد آقای بهجت (اعلی الله مقامه الشریف) به زبان نمی‌آید. ایشان فقیه بوده است؛ اما بیشتر آن سِبقه‌ی مَعنوی‌اش بوده است که کَثیر البُکاء بوده است و با بُکاء خودش عدّه‌ای از شهر شیطان‌پَرست‌ها بدون این‌که ایشان حرف بزنند، این خَشیّت را دیدند و گفتند یک خبری هست؛ وَگرنه چنین کسی این‌جور گریه نمی‌کند، او هدایت شده است. صاحب مائده بوده است، صاحب کرامات بوده است. این‌ها چند برادر هستند که همگی‌شان اَختران آسمان فَخر شیعه هستند. «آقا نجفی اصفهانی[15]» (اعلی الله مقامه الشریف) برادر ایشان است. یکی از برادرهایشان «حاج آقا مُنیر[16]» (رحمت الله علیه) هستند که شهید است. جُزء شهدا هستند. یکی هم ایشان آقای شیخ محمّد حسین (رضوان الله تعالی علیه) هستند.

پاسخ حضرت اُستاد به بیانات دوستان

این‌هایی که می‌گویند جَهنّم هم رَحمت است، آیات سوره‌ی مبارکه‌ی الرّحمن که می‌فرماید: «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ * فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ[17]»؛ جَهنّم برای عُموم عالَم رَحمت است؛ ولی جَهنّمی رَحمت نیست. یعنی در نظام کُلّ هم برای تربیت ما این چه‌قَدر مُفید است و هم برای قَتَله‌ی امام حسین (علیه السلام) اگر جَهنّم نبود، عَدل خداوند کُجا می‌توانست مُحقّق بشود؟! ظُهور عَدل الهی است. بنابراین از جَنبه‌های جَهنّم مَتن رَحمت است و از جَنبه‌هایی هم برای خودش رَحمت نیست؛ برای دیگران رَحمت است.

الحمدالله استفاده کردیم.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[2] سوره مبارکه فاتحه، آیات 1 الی 3.

[3] سوره مبارکه یوسف، آیه 39.

«يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ».

[4] سوره مبارکه نازعات، آیه 24.

[5] سوره مبارکه اعراف، آیه 156.

«وَ اكْتُبْ لَنَا فِي هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنَا إِلَيْكَ قَالَ عَذَابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُهَا لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ».

[6] شرح منظومه سبزوارى، شارح: سيد محمد شيرازى، ص 322.

«…ما ليس موزونا لبعض من نغم‌   ***   ففي نظام الكلّ كلّ منتظم‌….».

[7] سوره مبارکه توبه، آیه 128.

[8] سوره مبارکه انبیاء، آیه 107.

[9] سوره مبارکه فرقان، آیه 59.

«الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ الرَّحْمَنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِيرًا».

[10] المستدرک علی الصحیحین: ج ۳ ص ۱۳۸ ح ۴۶۳۹، المناقب لابن المغازلی: ص ۸۰ ح ۱۲۰ کلاهما عن جابر بن عبد اللّه و ص ۸۱ ح ۱۲۱، المعجم الکبیر: ج ۱۱ ص ۵۵ ح ۱۱۰۶۱، تاریخ بغداد: ج ۴ ص ۳۴۸ ح ۲۱۸۶ و ج ۱۱ ص ۴۹، تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۷۹ ح ۸۹۷۷ و ص ۳۸۱ ح ۸۹۸۱، اُسد الغابه: ج ۴ ص ۹۵ ح ۳۷۸۹، المناقب للخوارزمی: ص ۸۳ ح ۶۹ والثمانیه الأخیره عن ابن عبّاس، الاستیعاب: ج ۳ ص ۲۰۵ الرقم ۱۸۷۵؛ صحیفه الإمام الرضا علیه السلام: ص ۱۲۳ ح ۸۲ عن أحمد بن عامر الطائی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، الاحتجاج: ج ۱ ص ۱۹۶ ح ۳۷ عن أبان عن الإمام الصادق علیه السلام عن عمّار بن یاسر، شرح الأخبار: ج ۱ ص ۸۹ ح ۲ عن ابن عبّاس، المناقب لابن شهر آشوب: ج ۲ ص ۳۴. / المستدرک علی الصحیحین: ج ۳ ص ۱۳۷ ح ۴۶۳۷ و ح ۴۶۳۸، تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۷۹ ح ۸۹۷۸ کلّها عن ابن عبّاس و ص ۳۸۳ ح ۸۹۸۵ وفیه «الدار» بدل «المدینه»، تاریخ بغداد: ج ۲ ص ۳۷۷ ح ۸۸۷ وفیه «البیت» بدل «المدینه»، الفردوس: ج ۱ ص ۴۴ ح ۱۰۶ والثلاثه الأخیره عن جابر، کنز العمّال: ج ۱۳ ص ۱۴۸ ح ۳۶۴۶۳؛ عیون أخبار الرضا علیه السلام: ج ۱ ص ۲۳۳ ح ۱ عن الریّان بن الصلت، تحف العقول: ص ۴۳۰ کلاهما عن الإمام الرضا علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله، الفصول المختاره: ص ۲۲۰، الصراط المستقیم: ج ۲ ص ۱۹، عوالی اللآلی: ج ۴ ص ۱۲۳ ح ۲۰۵. / تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۷۸ ح ۸۹۷۶، البدایه والنهایه: ج ۷ ص ۳۵۹ کلاهما عن الصنابحی عن الإمام علیّ علیه السلام. / تاریخ دمشق: ج ۴۲ ص ۳۸۰ ح ۸۹۷۹، تذکره الحفّاظ: ج ۴ ص ۱۲۳۱ ح ۱۰۴۷، فرائد السمطین: ج ۱ ص ۹۸ ح ۶۷ کلّها عن ابن عبّاس. /  المناقب لابن المغازلی: ص ۸۵ ح ۱۲۶؛ الأمالی للطوسی: ص ۵۷۸ ح ۱۱۹۴، العمده: ص ۲۹۴ ح ۴۸۶ کلّها عن محمّدبن عبداللّه اللاحقی عن الإمام الرضا عن آبائه علیهم السلام، الصراط المستقیم: ج ۲ ص ۲۰، نهج الإیمان: ص ۳۴۲. / الخصال: ص ۵۷۴ ح ۱ عن مکحول عن الإمام علیّ علیه السلام، المجازات النبویّه: ص ۲۰۷ ح ۱۶۶، مائه منقبه: ص ۶۴ ح ۱۸ عن ابن عبّاس وفیه «تؤتی» بدل «تدخل»، کفایه الأثر: ص ۱۸۴ عن اُمّ سلمه وفیه «وما تؤتی» بدل «لن تدخل»؛ المناقب لابن المغازلی: ص ۸۲ ح ۱۲۲ عن جریر عن الإمام علیّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله وفیه «لا تؤتی البیوت إلّا من أبوابها» بدل «لن تدخل…». / التوحید: ص ۳۰۷ ح ۱، الاختصاص: ص ۲۳۸، الأمالی للصدوق: ص ۴۲۵ ح ۵۶۰ کلّها عن الأصبغ بن نباته عن الإمام الحسن علیه السلام و ص ۶۵۵ ح ۸۹۱ عن الحسن بن راشد عن الإمام الصادق عن آبائه علیهم السلام عنه صلی الله علیه و آله، تفسیر فرات: ص ۲۶۵ ح ۳۶۰ عن الإمام علیّ علیه السلام عنه صلی الله علیه و آله وفیهما «تؤتی» بدل «تدخل». / الإرشاد: ج ۱ ص ۳۳ عن أبی سعید الخدری، بحار الأنوار: ج ۴۰ ص ۲۰۳ ح ۷.

[11] الأمالی للصدوق: ص ۴۷۲ ح ۶۳۲، الأمالی للطوسی: ص ۴۳۱ ح ۹۶۴ کلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عن آبائه علیهم السلام، مائه منقبه: ص ۱۴۸ ح ۹۴ عن أبی سعید الخدری، روضه الواعظین: ص ۱۳۴.

[12] سوره مبارکه فاطر، آیه 10.

«مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ».

[13] سوره مبارکه نجم، آیات 39 و 40.

[14] سوره مبارکه رعد، آیه 17.

«أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ».

[15] آقانجفی در ۲۲ ربیع‌الثانی ۱۲۶۲ق/۱۹ مارس ۱۸۴۶م در اصفهان زاده شد. پدرش محمد باقر آقا نجفی اصفهانی و جد وی محمدتقی رازی اصفهانی نویسنده هدایة المسترشدین از مجتهدین بودند. نیاکان آقانجفی از ایوانکی سمنان بودند. جدش در آغاز جوانی به عراق رفت و پس از سال‌ها تحصیل علم، اصفهان را برای سکونت و فعالیت‌های دینی برگزید و در آنجا حوزه درسی دایر کرد.  مقدمات علوم را در محضر پدرش فرا گرفت و پس از آن به نجف رفت و درآنجا به تحصیل علم ادامه داد. از محضر میرزا محمد حسن شیرازی که زمانی در اصفهان از شاگردان جدّ خود او بود و نیز شیخ مهدی کاشف الغطاء و شیخ راضی نجفی بهره گرفت تا به مقام اجتهاد رسید. آقانجفی پس از تکمیل تحصیل خود در نجف، به اصفهان بازگشت و هم در زمان حیات پدر مرجعیت عام یافت و صاحب نفوذ و قدرت معنوی فراوان شد. او را به عنوان «جامع علوم معقول و منقول» شناخته و به قوّت حافظه، حضور ذهن، نکته گویی، سخاوت و شجاعت ستوده‌اند. طی دوران مرجعیت و حکومت شرعی و عرفی خود در اصفهان، در کمک به مردم، رفع ستم از ایشان و تأمین وسایل آسایش آنان کوشا بود، حدود شرعی را اجرا می‌کرد و نسبت به حُسن جریان زندگانی و تحصیل طلاب علومِ دینی اهتمام می‌ورزید. وی در ۱۱ شعبان ۱۳۳۲ق/۵ ژوئیه ۱۹۱۴م در اصفهان درگذشت. و در جوار مرقد امام‌زاده احمد، به خاک سپرده شد.

[16] بروجردی اصفهانی، حاج آقا منیرالدین از علمای مجاهد ایران در قرن سیزدهم و چهاردهم هجری است. آقا منیرالدین در ۲۱ رجب ۱۲۶۹ ق در بروجرد به دنیا آمد. مقدمات علوم را در همان شهر فراگرفت، سپس برای تکمیل تحصیلات به اصفهان مهاجرت کرد و در درس حاج شیخ محمدباقر مسجد شاهی حاضر شد و مدتی نز از محضر درس میرزای شیرازی در سامرا استفاده برد و سپس به اصفهان بازگشت و با عزت و احترام و نفوذ، بین عموم مردم زیست. او در مسجد ایلچی اقامه جماعت می‌نمود و در منزل تدریس می‌کرد. در ۱۳۰۸ ق و پس از انعقاد قرارداد تنباکو و توتون میان دولت ایران و کمپانی انگلیسی رژی، کارکنان انگلیسی کمپانی به ایران آمدند و برای جمع آوری محصولات با تولیدکنندگان و فروشندگان با توهین و بی احترامی رفتار کردند. حاج آقا منیرالدین و میرزا علی محمد اژه‌ای به اشاره آقا نجفی اصفهانی برای نخستین بار فتوای تحریم استعمال توتون و تنباکو را صادر کردند اما از طرف امام جمعه اصفهان به تخت فولاد تبعید و نفی بلد شدند. آن دو سپس به دستور آقا نجفی به سامرا رفتند و میرزای شیرازی را در جریان اوضاع ایران و ابعاد خطرناک قرارداد گذاردند. آقا منیرالدین در روز دوشنبه ۱۷ ربیع الثانی ۱۳۴۲ ق درگذشت و در تکیة ملک دفن شد.

[17] سوره مبارکه الرحمن، آیات 43 الی 45.