اخلاق در قرآن ۲۳۴

آیت الله صدیقی؛ ۱۱ / مرداد / ۱۴۰۴

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

بررسی عبارت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» در اَقوال مُختلف

در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ[2]» که به آن بِسمِله اِطلاق می‌شود، مَطالبی باید مورد تَوجّه قرار بگیرد. نکته‌ای که ناگفته ماند، این است که در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»، «بِسْمِ اللَّهِ» پنج کلمه است. اوّلین کلمه «باء» است و این باء حرف جَرّ است، حرف جَرّ مُتعلَّق لازم دارد. در ارتباط با این‌که مُتعلَّق است، این‌که باءِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» چه باید باشد، اَقوالی هست. اوّلین مورد این است که «أقْرَأ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» یا «إقْرَأ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»؛ یا خداوند متعال به پیامبرش فرموده است: «اقْرَأْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» یا آن بزرگوار و نیّت‌شان این است که «أقْرَأ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ». صاحب تفسیر «مَجد البیان[3]» که الحقّ و الانصاف هم مُفسّر بزرگوار، آیت الحقّ به مَعنی واقعی کلمه آقای «شیخ میرزا حسین اصفهانی» (رضوان الله تعالی علیه) که این کتاب را نوشته است، خودش قرآن بوده است، نور بوده است و از مُقرّبین اولیاء خاصّ خداوند است و ان‌شاءالله جُزء شُفعای قیامت ما هم باشند. در این موارد گاهی سر سُفره‌ی ایشان هستیم. شفاعت دلالت اَدلّا است. این‌هایی که این‌ها دلیل شدند، در آن‌جا شَفیع هستند. و این تفسیر مَجد البیان دلِ امام (رضوان الله تعالی علیه) را بُرده است. حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) فرموده بودند: اگر مُوفّق می‌شد و این را به آخر می‌رساند، بهترین تفسیری بود که بر قرآن نوشته شده بود. عارف است، حکیم است، فقیه است، رَه‌یافته است، اَهل باطن است و کسی بوده است که ایّام مُتمادی غذا نمی‌خورده است، ولی از آسمان مائده برایش می‌آمده است. ایشان همین «أقْرَأ و أعْمَلْ» را می‌گویند در تقدیر است؛ «أقْرَأ و أعْمَلْ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ».

قول دوّم «أسْتَعِینُوا» هست که ما از همان ابتدایی که طلبه شدیم، بیشتر این أسْتَعِینُوا مَطرح می‌شده است. أسْتَعِینُوا که باء مُتعلِّق به اِستعانت هست. هرکسی «بِسْمِ اللَّهِ» می‌گوید، در واقع می‌خواهد از نام پروردگار متعال کمک بگیرد و «أسْتَعِینُوا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ».

بعضی‌ها هم مانند «آیت الله خویی» (اعلی الله مقامه الشریف) که تفسیر ایشان هم بیش از یک جلد نیست، ولی تفسیر خیلی خوبی است که «البیان[4]» است. آن تفسیر مَجد البیان است و مُمتاز است، این هم البیان است و جُزء تفسیرهای خوب است که برای آقای خویی (اعلی الله مقامه الشریف) است. ایشان هرجا قَلَم زده است، عالِمانه و مُجتهدانه قَلَم زده است و در تفسیر هم همین‌جور است. ایشان می‌گویند: «أبْتَدِءُ» مُناسب‌تر است و آن وُجوه را مَرجوح می‌دانند. «أبْتَدِءُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ».

مرحوم صاحب تفسیر مَجد البیان در عین این‌که می‌گویند «أقْرَأ و أعْمَلْ»، می‌گویند: «بِسْمِ اللَّهِ» هر سوره‌ای مُستقل از «بِسْمِ اللَّهِ» سوره‌های دیگر است و مُتعلَّق باء «بِسْمِ اللَّهِ» هر سوره‌ را آن سوره مُشخّص می‌کند. در هر سوره‌ای آن آیات بعدی تَناسُب می‌دهند که قاری نسبت به آن خودش را با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» تَطبیق بدهد. نَظر حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) هم همین است. امام (رضوان الله تعالی علیه) هم مُعتقد هستند «بِسْمِ اللَّهِ» در هر سوره‌ جُزء آن سوره است. در مورد سوره‌ی مُبارکه‌ی حَمد یا کُلّ مُفسّرین یا جُلّ مُفسّرین «بِسْمِ اللَّهِ» را جُزء سوره می‌دانند؛ ولی در سُوَر دیگر گروهی جُزئیّت را قبول ندارند. ولی امام (رضوان الله تعالی علیه) «بِسْمِ اللَّهِ» هر سوره‌ای را جُزء آن سوره می‌داند و جُدای از «بِسْمِ اللَّهِ» است که در سوره‌های دیگر است. آن‌ها هم می‌گویند: مُتعلَّق را آن مَطالب بعدی مُشخّص می‌کند.

بررسی ریشه‌ی «اسم» از نظر لُغویّون

اسم به مَعنی نشانه است؛ حالا از سُمُو باشد یا از وَسَمَ باشد که این‌‌ها خدمت شما عرض شد، ولی تیترهایی است که داریم عرض می‌کنیم. می‌گویند: وَسَمَ نمی‌تواند باشد؛ زیرا جَمع آن «اَسامی» آمده است. اگر از وَسَمَ بود، باید «اُوسام» به عُنوان جمع می‌شد، نه اَسامی. این جمع و تَصغیر مُشخّص می‌کند که ماده از چه ریشه‌ای گرفته شده است. چون اَسامی هست، بنابراین از همان سُمُو است. ولی در لُغت از هرچه گرفته شده باشد، لُغویّون گفته‌اند: اسم نشانه است. حالا اگر از سُمُو گرفته باشد، وَجه تَسمیه‌اش چه چیزی است که در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» این اسم آمده است؟ می‌گویند: در این‌جا و در همه‌جا سُمُو به مَعنی عُلُوّ است. تا اسم و لَفظی به آن مَعنی مُتعلَّق نشود، آن مَعنی نمود ندارد، کسی به آن تَوجّه ندارد. چیزی که باعث می‌شود مَعنی مَطرح بشود، در اَفکار، در اَظهار مُنقَّش بشود، این لَفظ است. تا کسی لَفظ را نگوید، به مَعنی توجّه نمی‌شود. پس از این جَهت که لَفظ باعث می‌شود مَعنا برای مُخاطبین برجسته بشود، ظُهور پیدا کند، بُروز پیدا کند. و این عُلُوّ هم مَعناست که به ذهن‌ها آمده است، به اَفکار آمده است و مورد تَوجّه قرار گرفته است. یا خیر، عکس آن است؛ اگر لَفظ مَعنی نباشد، مُهمَل است. عُلُوّ لَفظ به این است که آمده است، کُد شده است و مَعنی آمده است و این را دارای ارزش کرده است. لَفظ بدون مَعنا مُهمَل است و اعتبار و تَوجُّهی به آن نیست. اما وقتی لَفظی می‌آید و ذات رُبوبی را، ذَوات آل عصمت (سلام الله علیهم اجمعین) را برای مُخاطبین مَطرح می‌کند، آن مَعنا به این لَفظ شَرَف داده است و این لَفظ را بالا بُرد. دیگر مُهمَل نیست، مُستعمل هست و حکایت از یک حقیقت یا حَقایقی می‌کند. پس اعتبار پیدا کرده است و عُلُوّی برایش پیش آمده است.

بررسی دلایل بیان اسم شریف «بِسْمِ اللَّهِ»

بحث بعدی این است که بِسمِ الله؛ این‌که چرا بِالله نگفته است و «بِسْمِ اللَّهِ» گفته است را در جلسه‌ی گذشته به کمک چند آیه تا یک حَدّی توجیه شد. حالا در اسمِ مُبارک «الله»، این الله عَلَم است و تا قبل از نُزول قرآن کریم در جاهلیّت هم این لَفظ برای همان مَعنا در میان اَعراب مُصطلح بوده است. لذا قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ[5]»؛ خودِ همان مُشرکین هم همین کلمه‌ی الله را به کار می‌بُردند و مُصطلح بوده است و شناخته شده است. حالا از کُجا بگوییم این عَلَم هست؟ در مَباحث اُصولی این‌جور است. یکی تَبادُر است. الله که گفته می‌شود، شما کسی را سُراغ دارید که با شنیدن الله یا در کتابتی الله را ببیند و ذهنش به ذات رُبوبی نرود؟! تَبادُر علامت این است که این حقیقت است، این عَلَم است. وَصف نیست، فقط برای همین اسم‌گذاری شده است. دلیل دوّمی که مَطرح شده است، عَدم اِشتقاق است. لَفظ جَلاله هیچ‌وقت وصفی برای چیزی قرار نمی‌گیرد. دیگر صفات برای او وَصف قرار می‌گیرند، ولی او وَصف چیزی قرار نمی‌گیرد. و نکته‌ی سوّم هم کلمه‌ی «لَا إِلَهَ إِلَّا الله» است که اگر الله عَلَم نباشد، این اسم توحید نمی‌شود، کلمه‌ی توحید نمی‌شود. کلمة التوحید نزد مسلمان‌ها «لَا إِلَهَ إِلَّا الله» است. مُشخّص است که اگر وَصف بود، چنین نبود.

برخی از اَحکام فقهی در مورد اسم شریف «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»

این «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» یعنی «بِسْمِ اللَّهِ» اَحکام و بَرکاتی دارد. در بَرکاتش اَحادیثی گفته شد. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» آیه‌ی بَرکت می‌شود، «تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ[6]». و اَحکام فقهی هم بر آن بار هست. یکی این است که برحَسب آیه‌ی قرآن کریم «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى[7]» ما باید اسم مُبارک الله را تَنزیه کنیم. وقتی تَنزیه می‌کنیم، یعنی اسم مُبارک خداوند متعال را از همه‌ی نَواقص و عُیوب مُبرّا می‌‌دانیم و وقتی مُنزّه است، ما در برابر آن تَواضُع می‌کنیم. پیام دوّم این است که آن را در مَسیر حقّ به کار ببَرید. در اُمور باطل وقتی «بِسْمِ اللَّهِ» می‌گویید، حقّ ندارید به باطلی آلوده بشوید. این ما را برحَذر می‌دارد که ما به باطلی آلوده بشویم؛ چون تَنزیه یعنی این. نکته‌ی سوّم این است که نباید از او غفلت کرد. اسمِ مُنزّه پاکی است و باید همیشه در مَحضر آن بود. و نکته‌ی چهارم این است که در عَرض این اسم، اسم دیگری را قرار ندهید. این اسم در ردیف هیچ اسمی از اَسامی ماسوی‌الله نمی‌تواند باشد. نکته‌ی پنجم حُرمت تَنجیس این اسم مبارک هست. از نظر فقهی حرام است که اگر کسی دستش خونی یا نجس است وَلو با وضو باشد، حقّ ندارد که موجب آلودگی این اسم بشود. و اگر آلوده بود، تَطهیر او واجب فوری است و اگر کسی حُرمتش را هم هَتک بکند، کار حرامی کرده است. به هر کیفیتی در یک‌جای نامُناسبی بگذارد، در میان آشغال‌ها بیندازد، به هر کیفیتی هَتک حُرمت آن حرام است. از دیگر اَحکام فقهی‌اش این است که بدون طَهارت حَرام است دست به این اسم مُبارک گذاشته بشود. و حُکم دیگرش این است که اگر کسی صید را بدون این اسم صید بکند، حَرام است. حِلیّت صید مَشروط به این است که این اسم را به زبان بُرده باشد. و نهایتاً در هر کاری مُستحبّ است که با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» شروع بکنیم. چه کار اجرایی باشد، چه اَکل باشد، چه نوشتن باشد، چه تَدریس باشد؛ در همه‌ی اُمور بَرکت آن کار به این است که با این اسم مُبارک شروع بشود.

برخی اشکالات وارد به عَلَم بودن اسمِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» و پاسخ به آن‌ها

بعضی‌ها اشکال کرده‌اند و گفته‌اند اسم عَلَم مَشروط بر این است که واضع اِحاطه‌ای به مُسمّی دارد، بعد این اسم را برایش انتخاب می‌کند؛ در حالی‌که ذات رُبوبی لایتناهی است و کسی نمی‌تواند او را اَرزیابی بکند تا برایش اسمی را انتخاب بکند. در پاسخ بعضی‌ها گفته‌اند: آن کسی که مُحیط است، خودش این اسم را برای بندگان خدا پَسندیده است. حال یا خودش وَضع کرده است، یا وقتی بی‌مَعرفت‌ها هم وَضع کردند او امضاء فرموده است. ولی پاسخ درست این است که هر مُسمّایی مُطابق اسم نیست. اسم مُشیر است؛ ما همین‌قَدر می‌گوییم که این برای ذات لایتناهی اِطلاق می‌شود. مَعنی‌اش این نیست که کسی به لایتناهی اِحاطه داشته باشد و بعد این اسم را بگذارد. مانند همه‌ی ضَمائر، اَسماء اشاره که این‌ها واقعاً برای آدم مُحتوا و مُشارٌ اِلیه را مُشخّص می‌کند، بدون این‌که اِحاطه‌ای لُزوم داشته باشد. در اسم و مُسمّی ضَرورت ندارد مُسمّای لایتناهی قبلاً با لایتناهی‌بودن خودش برای کسی مُحاط باشد، بعد این اسم را بگذارد. اسم در واقع یک مُشیر است، یک مَظهر است؛ چه آن ظُهور مَحدود باشد و چه نامَحدود باشد. مُتعارف است و کسی در این اُمور چون و چرایی نمی‌کند.

«اللَّه» اسمِ جامع حق‌تعالی است

نکته‌ی دیگر این است که «الله» اسم جامع حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است. خداوند متعال هزار و یک اسم از طَریق سُفرای خود در میان عالَمیان بُروز داده است، اَفراد می‌توانند تَوجّه بکنند و با آن اسم مُبارک دلشان را قَرین بکنند یا خانه‌ی خودشان را مَحلّ تشریف‌فَرمایی آن اسم قرار بدهند، در حضرت آن اسم حُضور پیدا بکنند و خداوند متعال یک اسم هم مَخصوص خودش کرده است، جُزء اَسماء مُستأثره است. خداوند آن را اِستیثار کرده است. به دیگری نمی‌دهد، هیچ‌کسی این ظرفیّت را نداشته است که خداوند این اسم را برای آن‌ها ظاهر کند. این الله جامع همه‌ی آن‌هاست. یعنی اَسماء حُسنای الهی زیر مَجموعه‌ی کلمه‌ی طیّبه‌ی «الله» هستند. وقتی ما با توجّه «یا الله» می‌گوییم که خداوند خودش هم این را از ما خواسته است، «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ[8]»؛ به بندگانم بگو که بگویند: «یا الله». وقتی «یا الله» می‌گوییم، گویا همه‌ی اَسامی که در دعای جوشن کَبیر هست، همه را گفته‌ایم. وقتی «یا الله» می‌گوییم، «یا کریم» می‌گوییم، «یا اَکرم الأکرَمین» می‌گوییم، «یا اَرحم الرّاحِمین» می‌گوییم، «یا سَتّار» می‌گوییم، «یا غَفّار» می‌گوییم. همه‌ی اَسامی در این مُستتر است؛ این اسم جامع هست.

بعد بَحثی دارند که اَسماء الهی «بَعْضها فوق بَعْض» هستند. از بابِ مثال اسم مُبارک «شافی» که این زیر مَجموعه‌ی «رازِق» هست؛ دَوای هر درد، درمان هر درد رِزقی است که خداوند متعال به آن مُحتاج عَطا می‌کند. رازِق خودش زیر مَجموعه‌ی «خالق» هست؛ خداوند متعال رِزق را خَلق می‌کند، ایجاد می‌کند. خالق زیر مَجموعه‌ی «قادر» هست؛ او بر هر چیزی قدرت داشت، اِعمال قدرت کرد و ایجاد شد. قادر خودش زیر مَجموعه‌ی «حَیّ» است و حَیّ زیر مَجموعه‌ی «الله» است. بنابراین تمام اَسماء الهی با واسطه یا با چندین واسطه به اُمّ الاَسماء می‌رسند که اسم مُبارک «الله» است.

این قولی که داده بودیم هم نسبت به مُتعلَّق اسم و هم زوایایی که تَوجّه نشده بود، حالا از مَحضر آقایون استفاده می‌کنیم.

پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان

ماشاءالله خیلی عالی بود. بنده در این رابطه مرحوم «آیت الله حسن زاده» (اعلی الله مقامه الشریف) از آقازاده‌ی مرحوم آیت الحقّ آقای «میرزا علی آقای قاضی» (اعلی الله مقامه الشریف) که آقای «سیّد مهدی قاضی» هستند و دو جلد کتاب هم در مورد پدرشان نوشته‌اند و خیلی کتاب زیبایی است. ایشان از پدرشان آن سلسله را به «شیخ بَهایی» (اعلی الله مقامه الشریف) می‌رساند که هنگام سفر 19 مَرتبه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» بگویید و بعد هم این دعا را بخوانید: «یا حافظاً لا یَنسی؛ یانعمة لا تُحصی؛ انت قلتَ و قولُک الحق. إنّا نحن نزّلنا الذکر و إنّا له لحافظون» ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ كهيعص * ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا[9]»؛ این سلامت سفر را تَضمین می‌کند. البته مرحوم آقای «فاطمی نیا» (رضوان الله تعالی علیه) برای اَعضای خانواده‌ی ما یک دعایی نوشتند که همین دعا بود. «یا حافظاً لا یَنسی»؛ ایشان مُعتقد بودند فَراتر از سَفر خودش یک حِرزی است؛ «یا حافظاً لا یَنسی؛ یانعمة لا تُحصی؛ انت قلتَ و قولُک الحق. إنّا نحن نزّلنا الذکر و إنّا له لحافظون».

به روح بلند این دو بزرگوار هم آیت الله حسن زاده (اعلی الله مقامه الشریف) و هم حضرت آقای فاطمی نیا (رضوان الله تعالی علیه) و هم شیخ بهایی (اعلی الله مقامه الشریف) یک صلواتی مَرحمت بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[2] سوره مبارکه فاتحه، آیه 1.

[3] مجد البيان في تفسير القرآن، معروف به تفسیر اصفهانی، تألیف شیخ محمدحسین اصفهانی (متوفی 1308ق)، از جمله تفاسیر معاصر شیعه است. هدف نویسنده نگارش تفسیری جامع بین کتاب و سنت بوده است. این تفسیر به سبب وفات نویسنده ناتمام مانده است. نویسنده هدف از نگارش این کتاب را نوشتن تفسیری مشتمل بر بیان ظواهر آیات، معارف و علومی که اشاره دارد، ذکر نکته‌های ظاهری و معنوی، به‌انضمام ذکر اخبار و تطبیق آنها بر مدلول آیات به هنگام مخالفت بین ظواهر آیات دانسته است، تا کتاب جامع بین کتاب و سنت باشد که امر به تمسک به آن دو شده‌ایم. وی معتقد است که تا زمان او با اینکه تفاسیر مهمی نوشته شده، اما تفسیری که مشتمل بر این مقاصد مهم باشد به رشته تحریر در نیامده است.

[4] اَلبَیان فی تَفسیر القُرآن کتابی به زبان عربی در تفسیر و علوم قرآنی، نوشته سیدابوالقاسم خویی (متوفای ۱۳۷۱ش) است. این کتاب شامل برخی از مباحث علوم قرآنی از جمله اعجاز، تحریف، نَسْخ و نیز تفسیر سوره حمد است. به رغم خواسته و هدف مؤلف در ارائه تفسیرِ سوره‌های دیگر قرآن، البیان فقط شامل تفسیر سوره حمد است. این مجموعه حاصل درس‌های وی در حوزه علمیه نجف است. مؤلف در آغاز، به اجمال، از شیوه تفسیر خود سخن گفته، سپس در فصل نخست با عنوان «‌فضل قرآن‌» جایگاه قرآن را در نگاه آیات آشکار نموده و بر لزوم تدبر در آن تأکید کرده است. مؤلف در فصل دوم، در بحث از «‌اعجاز قرآن‌» به تبیین لغوی اعجاز، معنای اصطلاحی آن و فرق آن با سِحر پرداخته است. وی برترین معجزه را آن می‌داند که با برترین جریان روزگار هماوردی کند، از این رو با تبیین جایگاه بلاغت و فصاحت در روزگار جاهلی، به اثبات برتری قرآن در اعصار و مانندناپذیری آن در بیان و عرضه حقایق والا می‌پردازد. خویی در بیان ابعاد مانندناپذیری قرآن، به تشریع و اِخبار از غیب نیز اشاره می‌کند. از دیرباز، کسانی بر این باور بوده‌اند که گاه در قرآن از لحاظ بیانی، اموری ناهمگون با فصاحت و بلاغت راه یافته است. مؤلف در فصلی جدا به برخی از اشکال‌ها و ایرادها در این زمینه پرداخته و با استناد به تاریخ، بدان‌ها پاسخ گفته است. آیت‌الله خویی در اثر دیگرش، نفحات الاعجاز، نیز به نویسنده‌ای امریکایی که با نام ظاهراً مستعارِ نصیرالدین ظافر در کتابی با نام حُسن الایجاز فی ابطال الاعجاز به معارضه با قرآن برخاسته بوده، پاسخ گفته است.

[5] سوره مبارکه زمر، آیه 38.

«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ».

[6] سوره مبارکه الرحمن، آیه 78.

«تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ».

[7] سوره مبارکه اعلی، آیه 1.

[8] سوره مبارکه اسراء، آیه 110.

«قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَ لَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَ لَا تُخَافِتْ بِهَا وَ ابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا».

[9] سوره مبارکه مریم، آیات 1 و 2.