«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
مُقدّمه
باید خداوند متعال را شُکر بگوییم و از عُهدهی شُکر او هم برنمیآییم. خداوند یک توفیق مُجددی داد، بر سر سُفرهی قرآن کریم، زیر خانهی وَحی الهی با دلهای پاک شما همراه میشویم و با این ریسمان الهی انشاءالله به دَرجات قُرب مُشرّف بشویم و انشاءالله قرآن ناطقمان هم هوای ما را در اِنارهی قُلوبمان و اَفکارمان و اَلفاظمان داشته باشند.
هر کاری که دارای حُسن باشد و با نام خدا آغاز شود، به مَقصد خواهد رسید
در ارتباط با سورهی مُبارکهی فاتحه الکتاب گفتنیها خیلی زیاد است. نه اینکه اوّلین سوره است، هر مُفسّری آمده است راجع به این سوره مَطالبی گفته است که وقتی آدم میخواهد جَمع کند، مَنقولات آن کتابهای زیادی میشود و در میان اینها خداوند متعال گاهی یک لطایفی هم عنایت میکند. خودِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ[2]» روایتی که نَقل شد و همهی کُتُب آسمانی در قرآن خُلاصه شده است، قرآن در سورهی فاتحه الکتاب و در «بِسْمِ اللَّهِ» خُلاصه شده است و «بِسْمِ اللَّهِ» هم در حرف باء خُلاصه شده است و آن هم امیرالمؤمنین (علیه السلام) است؛ «و أنا النقطة التی تحت الباء[3]»؛ از همین پیش برویم، مَعلوم میشود که عَجایب زیادی در این سورهی مُبارکه وجود دارد. و یکی از مَسائل خودِ اسم است که بَحث آن را انجام دادیم. مَسألهی دوّم این است که یک اسم داریم به این مَعنا که لَفظی حکایت از یک حقیقتی یا از یک مَعنایی میکند؛ نام این را «اسم» میگذاریم. در قِبال این اسم لَفظی اسم عینی داریم که پروردگار متعال فرمود: «وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا[4]»؛ این اَسماء عینی تَعیُّنات حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است و این اسم لَفظی «اِسمُ الإسمُ الإسم» است. این اسم لَفظی حکایت از آن حقیقت میکند و این اسم حکایت از مَفهوم میکند. مَفهوم حکایت از عینیّت میکند و آن عینیّت حکایت از این حَقایقی است که اَهل آن در این مَسیر به آن میرسند. و این حدیث شریفی که وجود مُقدّس مولایمان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نَقل کردند که ایشان فرمودند: «كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ «بِسْمِ اَللَّهِ» فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ[5]»؛ در اینجا هم حضرت «آیت الله جوادی آملی» (حفظه الله) نکاتی دارند که ذکر آنها و توجّه به آنها مُغتنم است. ایشان میگویند: این در واقع هدایت است، برای ما نُسخه است و هر کار مهمّی که شروع میشود، باید با نامِ الله شروع بشود، به اسم الله شروع بشود. و این مَعناست که آن کار باید قداستی داشته باشد، حُسنی داشته باشد، کُنندهی آن کار هم باید حُسنی داشته باشد که سِنخیّتی با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» باشد. این اَبتر بودن برای باطل بودن است، برای اِنحراف و اِعوجاج فاعل یا فعل است. اگر فعل فعلِ حَسَنی بود و فاعل هم از حُسن فاعلی بَهرهمَند بود، این «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» اَثر خودش را میگذارد و فاعل به مَقصد که این کار را برای رسیدن به مَقصدی انجام میداد، به مَقصد میرسد. و برای توضیح بیشتر ایشان میگویند: خداوند فرموده است: «وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ[6]»؛ آن چیزی که دَرب را باز میکند، قِداست و تقواست. خدا باز میکند؛ ولی باید تو پاک باشی و نیّت تو هم درست باشد.
«بِسم الله» اتّصال انسان به وَجهالله است
حالا چرا «بِسْمِ اللَّهِ» این اَثر را دارد و کسی که با یادِ خدا، با نام خدا کار را شروع نکند، آن کار به نتیجه نمیرسد، به مَقصد نمیرسد؟ یکی از نکاتی که قابل ذکر است، این است که همهچیز سَراب است، نمود است و اگر بودی وَراء آن نباشد، این نمود خاصیّتی ندارد. لذا خداوند متعال در دو آیه مَسألهی وَجهالله را فراگیر مُعرّفی فرموده است. یکی در سورهی الرّحمن فرمود: «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ[7]»؛ آن چیزی که باقی میماند وَجهالله است. اگر کسی ذوب در وَجهالله نباشد، در کَف وَجهالله نباشد، این نمیماند. بَقاء برای آن وَجهالله است. در یک آیه هم فرمود: «كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ[8]»؛ این به گذشته و آینده کاری ندارد؛ نَفْس اوست. مِنهای آن وَجهالله هالک است. «كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ»؛ مَعلوم میشود حقیقت هرچیز در وجودش، در بَقائش همان وَجهالله است. اگر آن وَجهالله نباشد، نمود تکیهگاهی ندارد. سَراب مَحض است و کسی را سیراب نمیکند، بیماری را مُداوا نمیکند، خاصیّت و اَثری ندارد. و «بِسْمِ اللَّهِ» اتّصال و توجّه به آن وَجهالله است که هم وجود را و هم بَقاء را تأمین میکند و به مَقصد میرساند. این یک نکته است که مُفید است. هرگاه آدم «بِسْمِ اللَّهِ» میگوید، توجّه به حَقانیّت کار و حَقانیّت نیّت خودش داشته باشد که وقتی خدا را یاد میکند و خودش را در مَحضر اسم خداوند میبیند، یک تَناسُبی داشته باشد.
«بِسم الله» وُصول به حقیقت اسمِ الهی است
نکتهی بعدی که قابل بَحث و گفتگو هست، این است که کسی که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» میگوید، در واقع به حقیقت اسمِ الهی وُصول پیدا میکند. و این لَفظ نیست که این اَثر را میکند؛ آن حقیقت است. زیرا گفتیم خاصیّت برای لَفظ نیست؛ بلکه برای حقیقت خارج است. این حقیقت که حَقایق عینی مَظاهر صفات جَمال و جَلال الهی است، این «بِسْمِ اللَّهِ» گفتن ما در مَرحلهای که این سیم ما را به اَصلمان وَصل میکند و با اَسماء جَمالیه و جَلالیهی پروردگار متعال مُرتبط میشویم، «بِسْمِ اللَّهِ» گفتن ما به مَنزلهی کُنی است که خداوند متعال با آن کُنْ «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[9]»؛ این اتّصال مهمّ است، این حُضور مهمّ است، این قِداست و طهارتی که ما در این اسم مُتمکّن و مُستقرّ میشویم مهمّ است. و کسی که از حقیقت اَسماء الهی بَهرهای نداشته باشد، «بِسْمِ اللَّهِ» او هم آن خاصیّت را ندارد. آنگاه چون «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» یا خودِ اسم اَعظم است یا برحَسب آن روایتی که نمیدانم در جلسهی گذشته با هم مُرور کردیم یا خیر، امام صادق (علیه السلام) میگویند: نسبت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» به اسم اَعظم، نسبت سیاهی چشم به سفیدی چشم است. یعنی مُقارن هستند، مُلازم هستند. در این راستا یک حکایت قرآنی هست که وقتی خداوند متعال کشتی حضرت نوح (علیه السلام) را نَقل میکند، برای ما حکایت میکند، میفرماید: «بِسْمِ اللهِ مَجْراها وَ مُرْساها[10]»؛ این با باد کار نکرده است، با بنزین و گازوئیل کار نکرده است؛ اینکه در برابر اَمواج سَهمگین طوفان جهانی مایهی نجات شده است، «بِسْمِ اللهِ» است. این اسم الله در آن طوفان جنانب نوح (علیه السلام) را فائق آورده است.
نمونههایی از باطن الَفاظ جلالیهی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی)
در حالات مرحوم «سیّد مرتضی[11]» (اعلی الله مقامه الشریف) که سلام و رضوان خداوند بر سیّد مرتضی (اعلی الله مقامه الشریف) که جُزء اَرکان شیعه است و کسی است که «شیخ طوسی» (رضوان الله تعالی علیه) را به یادگار گذاشته است. چهار شخصیّت مُمتاز در تاریخ فقاهت شیعه در دامان سیّد مرتضی (اعلی الله مقامه الشریف) تَجلّی کردهاند. درس این بزرگوار کَمّاً و کیفاً خیلی درس مُتنابه بوده است؛ هم از نظر کثرت شاگردان اَشخاص از راه دور میآمدند و بَهره میگرفتند. یک شخصی مُسن بوده است؛ به سیّد مرتضی (اعلی الله مقامه الشریف) میگوید: من مَسافت طولانی را طی میکنم و نیروی بدنیام کِشش ندارد، کم آوردهام؛ چه کار کنم؟ ایشان یک نوشتهای را به این شاگرد علاقهمَند و عاشق علمشان میدهند و میگویند: دیگر این مَسیر خاکی که طولانی است، نیایید؛ از وسط نَهر که آب فراوانی بوده است، شَطّ بوده است، به او میگوید که از روی آب بیا. با این چیزی که همراه خود داری میتوانی از آب عُبور کُنی و غَرق نشوی. او مُدّتی میآید و خیلی شاداب بوده است، دعاگو میشود و میگوید: مشکلم حَل شد. یکوقتی وَسوسه میشود که ببیند این چه چیزی است. این را باز میکند و میبیند که سیّد (اعلی الله مقامه الشریف) نوشته است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ». به مَحض اینکه میبیند «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» است، چون همیشه مأنوس بوده است، برایش عادی به نظر میرسد و میگوید: این را خودم هم میتوانستم بنویسم. همینکه این کوچک به نظرش میآید، این بار تا پای خود را میگذارد میبیند که دیگر آب تَمکین نمیکند. میفَهمد که این لَفظ نیست؛ این یکچیز دیگری وَراء لَفظ است که آن را سیّد داراست، ولی این مَرد دارا نبوده است.
یک نکتهای را هم «مرحوم نراقی [12]» که رضوان خداوند بر او باد، در کتاب خودشان آوردهاند. ایشان میگویند: مرحوم «میرفِندرسکی[13]» (رحمت الله علیه) (البته الآن تردید کردم) ایشان سفری به هندوستان میکنند و دیداری از کلیساهای مسیحیها انجام میدهند. یکی از اربابان کلیسا میگوید: دلیل بر اینکه راه ما درست است و ما مَسیر روشنی داریم، این است که کلیساهای ما با چه استحکامی ساخته شده است، ولی مساجد شما خیلی قابل تکیه هستند، خیلی زود فرسوده میشوند و از بین میروند. میرفِندرسکی (رحمت الله علیه) میگوید: خیر، ظاهر مساجد ما را نبینید؛ مسجد باطن دارد، مسجد سنگر است (این تَعبیر بنده است که دارم عرض میکنم)، استحکامی دارد که آدمها در آنجا قُوّه میگیرند، نیرو میگیرند. و لذا در آنجا آیات الهی تلاوت میشود، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» گفته میشود و اینها فُرو نمیریزد؛ ولی کلیساهای شما طاقت این را ندارد. میگویند: چطور اینگونه است؟ میگوید: میخواهید اَثر آن را ببینید؟ اینها هم قبول میکنند. همه را از کلیسا بیرون میکند و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» میگوید و کلیسا فُرو میریزد. این نکته که لَفظ «الله»، لَفظ «رَحمن»، «رحیم» و اَلفاظی که برای خواصّی برای شِفا برای دیگران ذکر شده است، یک مُحتوا و حقیقتی دارد که اگر این به عُنوان مَظهر باشد، یعنی آن ظاهر هم در این مَظهر وجود داشته باشد که در این صورت این اَثر خودش را میگذارد. والّا خیر، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» اتّصال به اسم اَعظم است و اتّصال به رَحمت واسعه است و اتّصال به رَحمت خاصّه است که اگر انسان در مَسیر تقوا بود، همین لَفظ آدم را به آنجا میبَرد. این لَفظ در واقع کُد است. وقتی ما «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» میگوییم، دعاها هم همینجور است؛ اینها کُدهایی است که اگر خللی در آن نباشد، ما را با اَصل وصل میکند. لذا حدّاقل باید آن حُضور قلب را حدّاقل داشت. باید با توبه باشیم، با طهارت باشیم، بعد هم خودمان را آماده کنیم که با این لَفظ داریم با یک حقیقتی وَصل میشویم.
نکتهی دیگر این است که این وَحدت اسم و مُسمّی هم برای اَلفاظ نیست، اسم لَفظی نیست؛ بلکه برای اَسماء عینیه است که آیا وحدت دارد یا ندارد که در اَسماء ذاتی حقیقت عینی «الله» با اسم ذاتی خداوند متعال وحدت دارد، اَسماء ذاتی خدا که عبارت است از «حَیّ»، «قدیر»، «علیم» که این سه اسم عینِ مُسمّی هستند. سایر اَسماء که چه اَسماء فعلی خداست، انتزاع میشود از مَظاهر اَسماء جَلالیه و جَمالیه، اینها در حَدّ خودشان تَعیُّن هستند و عینیّت به آن مَعنایی که قَدیر دارد، عَلیم دارد و حَیّ دارد، اینها در آن حَدّ نیستند. اینها تَعیُّنات وجودی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است.
برخی از اَسامی الهی در کلام صاحب «عُدة الداعی»
یک حدیثی هم در پایان کتاب شریف نورانی «عُدة الداعی» که اگر با عُدة الداعی مأنوس نیستیم، تصمیم بگیریم که مأنوس بشویم. خداوند متعال مرحوم آیت الله آقای «حسن زاده آملی» را رَحمت کند. یکی از آرزوهای ایشان چند کتاب را آرزو میکردند که کُتُب درسی حوزهها بشود و مَرجع مُراجعهی طلبهها و اَهل فَضل بشود که یکی از آنها کتاب عُدة الداعی بود. در صفحهی آخر آن کتاب آورده است: «أَنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ اِسْماً مَنْ دَعَا بِهَا اُسْتُجِيبَ لَهُ وَ مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ اَلْجَنَّةَ[14]»؛ خداوند 99 اسم دارد که هرکسی اِحصاء کند کلید بهشت است، وارد بهشت خواهد شد. در اینجا هم نوع این بزرگانی که با «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) مَحشور بودند و تَحت تربیت ایشان هستند، میگویند: این تَحقُّق به این اَسماء است، آدم مَظاهر آن اَسماء میشود. مرحوم آقای «نخودکی» (اعلی الله مقامه الشریف) برخی از اَسماء الهی را دارا بودهاند، وجودشان آن اسم بوده است. لذا چون «یا شافی» بودهاند و اسمِ شافی خودش بوده است، نیازی به دادن دعا و دَوا نداشته است؛ وقتی اراده میکرده است کسی خوب بشود، خوب میشده است. این 99 اسم را اگر کسی مُتحلّی بشود، به این اَسماء حُسنی مُتزیّن بشود، قَهراً بهشت هم برایش مُیسّر خواهد شد.
کلید دستیابی به نَهرهای بهشتی کلمهی شریف «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» است
کتاب «مَخزن العرفان[15]» که برای مرحوم بانوی اصفهانی هست، یک حدیثی دیدم و از آن خوشم آمد. حیفم آمد که برای شما این را نخوانم. ایشان از کتاب «روح البیان» نَقل میکند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: خداوند متعال در شب معراج تمام دَرجات و مَراتب بهشت را به من ارائه فرمود، همه را دیدهام. و در بهشت 4 نَهر جاری بود که آب بود و شیر بود و خَمر بود و عسل بود. در آیهی قرآن هم فرموده است: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ[16]»؛ از جبرئیل (علیه السلام) پُرسیدم: مَنشأ این نَهرها در کُجاست؟ از کُدام چشمه، از کُدام دریا، از کُجا ناشی میشوند؟ از کُجا میآیند و به کُجا میریزند؟ جبرئیل (علیه السلام) پاسخ داد: همهی اینها به آب کوثر مُنتهی میشود. پُرسیدم: مَنشأ آنها کُجاست؟ گفت: این را نمیدانم. اینکه به کُجا وارد میشود را میدانم، ولی اینکه از کُجا ناشی میشود را نمیدانم. وجود نازنین نبیّ مکرّم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) حبیب الهی میگوید از خداوند طَلب کردم؛ از جانب خداوند مَلَکی بر من نازل شد و به من گفت: یا مُحمّد! چشم خود را بر هم گذار. من چشمهایم را بر روی هم گذاشتم. فرمود: چشمت را باز کُن. وقتی باز کردم، درختی و قُبّهای از دُرّ بیضاء در آن قُبّه دُرّی از یاقوت اَحمَر و بر آن قُفلی زده بودند که اگر جِنّ و اِنس جَمع میشدند و روی آن قُفل میشدند، مانند این بود که تعدادی پَرنده بر روی کوهی نشستهاند. این قُفل اینقَدر عظمت داشت. دیدم آن نَهرهای چهارگانه از زیر آن قُبّه جاری میشوند، از آنجا ناشی میشوند. وقتی خواستم از آنجا برگردم، آن مَلَک به من گفت: چرا داخل قُبّه نمیشوی؟ گفتم: چطور میتوانم وارد بشوم وقتی چنین قُفلی بر دَرب این قُبّه است؟ آن مَلَک گفت: کلید آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» است. و دیدم که این نَهرها از چهار طرف این قُبّه جریان دارد و چهار طرف قُبّه نوشته شده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ».
صلوات خَتم بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
فرمود: یا مُحمّد! هرکسی از اُمّت تو مَرا به این اسم یاد کند با قلبی که خالی از ریا باشد، وی را از این نَهرها سیراب میکنم.
بازهم صلوات خَتم بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
حضرات ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) راهِ رسیدن به اَسماءالله هستند
میگوییم: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»؛ بِالله نمیگوییم، «بِسْمِ اللَّهِ» میگوییم. چرا؟ چند آیه در مورد اسم خداوند متعال هست که ما باید خودِ این اسم را تَنزیه کنیم و مبارک بدانیم. در یک آیه فرموده است: «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ[17]»؛ که در سورهی مبارکهی واقعه است؛ «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ». در سورهی مبارکهی اعلی هم هست که میفرماید: «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى[18]»؛ که وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وقتی آیهی اوّل نازل شد، فرمودند: «أَقُولُ فِی الرُّکُوعِ[19]» و وقتی آیهی دوّم نازل شد، فرمودند: «أَقُولُ فِی السُّجُودِ[20]»؛ که ما در رکوعمان میگوییم «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» و در سجودمان میگوییم: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الاَعْلی وَ بِحَمْدِهِ». دستور صریح این است که اسم را تَنزیه کنید. اسم خداوند خودش موضوعیّت دارد. و شاید هم این اسم به آدم آمادگی میدهد که به مُسمّی برسد. آدم از مَسیر اسم «وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى»، اگر با خدا کار دارید، این راهِ آن است. راهِ رسیدن به «الله» توسُّل به اَسماءالله است. لذا خداوند متعال در بُعد تربیتی ما لازم دیده است که ما حَریم خداوند را حفظ کنیم و از اسم به مُسمّی برسیم. صرف نظر از مَسألهی تربیتی و تأدیب، ما آن ظرفیّت را نداریم. جبرئیل (علیه السلام) گفت: «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لاَحْتَرَقَتْ[21]»؛ در آنجایی که عُقاب پَر بریزد، ما چه کارهایم؟! لذا مُطمئنّاً وُصول به الله «مَنْ أَرادَ اللّهَ بَدَأَ بِكُمْ، وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ، وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ[22]»؛ باید ما از طریق حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هم از نظر تَکوین این است؛ خداوند متعال هرچه آفریده است «أَوَّلُ شَيْءٍ خَلَقَ اَللَّهُ تَعَالَى مَا هُوَ فَقَالَ نُورُ نَبِيِّكَ يَا جَابِرُ[23]»؛ بعد نور امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بعد نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) و بعد «خَلَقَکُمُ اللّهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ[24]»؛ اینها سَبب هستند، اینها واسطهی فیض هستند؛ باید این واسطه را یاد کرد. اَسماءالله حضرات مَعصومین (سلام الله علیهم اجمعین) هستند؛ «نَحْنُ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى[25]». لذا هم باید اسم را تَقدیس کرد و هم به غیر از اسم ما راهی به مُسمّی نداریم. این هم یک نکته است.
اگر انسان بخواهد بَرکت بگیرد، باید به اسم «رَبّ» مُتوسّل بشود
در سورهی مبارکهی الرّحمن هم آخرین آیهاش میفرماید: «تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ[26]»؛ آن اسم صاحب جَلال و اِکرام است و از اینجا خداوند متعال به ما لُطف کرده است. اگر بَرکت میخواهید، باید از این اسم «رَبّ» بَرکت بگیرید. اقدام و تَکلُّم بدون اسم بَرکتی نخواهد داشت. «تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ»؛ اصلاً قِداست ندارد و هم بَرکت دارد. وظیفهی اوّل ما این است که اَسماء الهی را تَقدیس کنیم، وظیفهی دوّممان این است که مبارک بداریم. وقتی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» میگوییم مُطمئن باشیم که این کار بَرکات لازم خودش را به ما ارائه خواهد کرد.
پاسخ حضرت استاد به بیانات دوستان
در هر دو جایگاه تَکلیف شاگرد قرآن این است که اسم را تَنزیه بکند. «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ[27]»؛ آنچه در ذهن ماست، خدا نیست؛ چه اَسماء باشد، چه آن مخلوق عینِ خداست. لذا ما باید اسم حقّ را مانند خودِ حقّ از عوارض ماهُوی و مَحدودیّتهای ذهنیمان تَجرید کنیم. اما عظمت حقتعالی کَمر ما را خَم کرده است؛ «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ». به سَجده که میرسیم، عُلُوّ حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) را فوق آنچه که میبینیم باید فَناء پیدا بکنیم. فَناء در رَبّ اَعلی است؛ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى»؛ تَنزیه کُن، تَجرید کُن، اسم رَبّی که آن رَبّ اَعلی است. هم میشود گفت اسم رَبّ رَبّ اَعلی است؛ یا خیر، اسمی که رَبّ اَعلی یعنی خودِ این اسم مَظهر آن عُلُوّ است. لذا جای این است که شما آن قِداست و تَنزیه را نسبت به این داشته باشید. در یکی عظمت است و در یکی در اُوج است. هر دو هم رُکوع «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا[28]» و بعد میفرماید: «وَ اسْجُدُوا»؛ در رُکوع آدم به عظمت غُور میکند، در سَجده دیگر آدم خودش خیلی کوچک است و او خیلی بزرگ است. ما هرچه شد رفتیم و پایین هستیم. هرچه ما پایین هستیم، عُلُوّ او را بیشتر دَرک میکنیم. عُلُوّ خداوند متعال که نِسبی نیست؛ عُلُوّ مُطلق است. و هرچه ما پایینتر باشیم، عُلُوّ او را بیشتر دَرک میکنیم. حالا باز هم فکر کنید و اگر چیز جدیدی داشتید به ما هم ارائه کنید، استفاده میکنیم.
بیانات حضرت استاد در مورد «رَحمن» و «رَحیم»
این در ارتباط به مَطالبی که نسبت به اسم داشتیم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»؛ «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ» هم که رَحمن وُسعت دارد، مُقابل ندارد. رَحمن «بِرَحْمَتِكَ الَّتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ[29]»؛ لذا جَهنّم هم مِصداق این رَحمت واسعهی رَحمانیّه است. رَحمت رَحمانیه که در مُقابل آن غَضَب باشد، مُقابل ندارد؛ بلکه غَضَب الهی هم رَحمت است. رَحمت مُطلق حقّ بدون غَضَب نمیشود. عالَم با جاذبه و دافعه اداره میشود، عالَم را رَهبت و رَغبت اداره میشود. لذا جَهنّم از ضَروریّات نظام کُلّ است. «ففي نظام الكلّ كلّ منتظم[30]»؛ در نظام کُلّی چون او مُکمّل است، نمیشود او را از رَحمت مُطلق مِنها کرد. اما رَحمت رَحیمیّه آن صیغهی مُبالغه است، فَعْلان است و حاکی از کَثرت است. کَثرت آن هم شامل کافر و مؤمن، جَهنّم و بهشت و غَضَب و رَحمت خاصّه میشود.
اما رَحیم صفت مُشبهه است، ثَبات را میرساند. این رَحمت خاصّه است، روایتی از وجود نازنین امما صادق (علیه السلام) نَقل فرمودند که امام (علیه السلام) فرمودند: خداوند را صد رَحمت هست که یک رَحمت از صد رَحمت را خداوند متعال در این عالَم، در این نَشئه بُروز داده است که شامل قاتل و جانی و فاسق و فاجر و ظالم و عادل و صالح و همه میشود. اما 99 رَحمت دیگر خداوند رَحمت خاصّه است و اینجا ظرفیّت آن را ندارد. اینجا بیش از یک رَحمت را تَحمُّل نمیکرد. لذا یک رَحمت را در اینجا داده است. ظرفیّت مؤمن بعد از بَرزخ است. تا وقتی اَسیر جسم است، ایمان خودش را نشان نمیدهد؛ اما وقتی «وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ[31]»؛ مؤمن در اینجا در قَفس است؛ لذا هرچه زودتر میخواهد پَرواز کند. تا در مَحدودهی قَفس است، نمیتواند رَحمت نامَحدود را در آغوش بگیرد. لذا آن 99 بَخش از رَحمت دَوام دارد، ثَبات دارد و نَشئهاش هم بعد از مرگ است و ظرف آن هم مؤمن است. غیرِ مؤمن نَصیبی از آن ندارد. بنابراین رَحمت رَحیمیّه مُقابل دارد، مُقابل غَضَب خداست؛ ولی رَحمت رَحمانیّه شُمول آن عامّ است، شامل جَهنّم و غَضَب خداوند متعال و عوارضی که ظالمین دارند، شامل آنها هم میشود. و دلیل اینکه رَحمت رَحمانیّه اِطلاق دارد، جَهنّم هم مَظهر رَحمت رَحمانیّه است، سورهی مبارکهی الرّحمن است که میفرماید: «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ * فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ[32]»؛ رَسماً خداوند متعال در اینجا مُهر رَحمت را بر جَهنّم هم گذاشته است.
این مقدار از ماست، مابقی را از شما بزرگواران بَهره میگیریم.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[2] سوره مبارکه فاتحه، آیه 1.
[3] نصیبی، الدر المنتظم، ۱۴۲۵ ق، ص ۵۸.
«واعلم أنّ جمیع أسرار الله فی الکتب السماویة، و جمیع ما فی الکتب السماویة فی القرآن، وجمیع ما فی القرآن فی الفاتحة، وجمیع ما فی الفاتحة فی البسملة، وجمیع ما فی البسملة فی باء البسملة، وجمیع ما فی باء البسملة فی النقطة التی تحت الباء، قال الإمام علی: وأنا النقطة التی تحت الباء».
[4] سوره مبارکه اعراف، آیه 180.
«وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ».
[5] التفسير المنسوب إلى الإمام العسکري عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۲.
«…فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلاَئِكَةِ اَلسَّمَاءِ وَ إِلَى نَبِيِّ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ فِي اَلْأَرْضِ: أَنِّي أَنَا اَللَّهُ اَلْكَرِيمُ اَلْمُتَفَضِّلُ اَلْقَادِرُ، لاَ يَضُرُّنِي مَا أُعْطِي، وَ لاَ يَنْفَعُنِي مَا أَمْنَعُ، وَ لاَ أَظْلِمُ أَحَداً مِثْقَالَ ذَرَّةٍ، فَأَمَّا اَلْكَافِرُ فَإِنَّمَا سَهَّلْتُ لَهُ أَخْذَ اَلسَّمَكَةِ فِي غَيْرِ أَوَانِهَا، لِيَكُونَ جَزَاءً عَلَى حَسَنَةٍ كَانَ عَمِلَهَا، إِذْ كَانَ حَقّاً عَلَيَّ أَنْ لاَ أُبْطِلَ لِأَحَدٍ حَسَنَةً حَتَّى يَرِدَ اَلْقِيَامَةَ وَ لاَ حَسَنَةَ فِي صَحِيفَتِهِ، وَ يَدْخُلَ اَلنَّارَ بِكُفْرِهِ. وَ مَنَعْتُ اَلْعَابِدَ تِلْكَ اَلسَّمَكَةَ بِعَيْنِهَا، لِخَطِيئَةٍ كَانَتْ مِنْهُ أَرَدْتُ تَمْحِيصَهَا عَنْهُ بِمَنْعِ تِلْكَ اَلشَّهْوَةِ، [وَ] إِعْدَامِ ذَلِكَ اَلدَّوَاءِ، لِيَأْتِيَنَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَيْهِ، فَيَدْخُلَ اَلْجَنَّةَ. فَقَالَ عَبْدُاَللَّهِ بْنُ يَحْيَى: يَا أَمِيرَاَلْمُؤْمِنِينَ قَدْ أَفَدْتَنِي وَ عَلَّمْتَنِي، فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُعَرِّفَنِي ذَنْبِيَ اَلَّذِي اُمْتُحِنْتُ بِهِ فِي هَذَا اَلْمَجْلِسِ، حَتَّى لاَ أَعُودَ إِلَى مِثْلِهِ. قَالَ: تَرْكُكَ حِينَ جَلَسْتَ أَنْ تَقُولَ: «بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِيمِ» فَجَعَلَ اَللَّهُ ذَلِكَ لِسَهْوِكَ عَمَّا نُدِبْتَ إِلَيْهِ تَمْحِيصاً بِمَا أَصَابَكَ. أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَدَّثَنِي عَنِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ قَالَ: كُلُّ أَمْرٍ ذِي بَالٍ لَمْ يُذْكَرْ «بِسْمِ اَللَّهِ» فِيهِ فَهُوَ أَبْتَرُ. فَقُلْتُ: بَلَى بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي لاَ أَتْرُكُهَا بَعْدَهَا. قَالَ: إِذاً تُحْصَنُ بِذَلِكَ وَ تَسْعَدُ. ثُمَّ قَالَ عَبْدُاَللَّهِ بْنُ يَحْيَى: يَا أَمِيرَاَلْمُؤْمِنِينَ مَا تَفْسِيرُ «بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِيمِ» قَالَ: إِنَّ اَلْعَبْدَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَقْرَأَ أَوْ يَعْمَلَ عَمَلاً [وَ] يَقُولُ: [بِسْمِ اَللَّهِ أَيْ: بِهَذَا اَلاِسْمِ أَعْمَلُ هَذَا اَلْعَمَلَ. فَكُلُّ أَمْرٍ يَعْمَلُهُ يَبْدَأُ فِيهِ بِ] «بِسْمِ اَللّهِ اَلرَّحْمنِ اَلرَّحِيمِ» فَإِنَّهُ يُبَارَكُ لَهُ فِيهِ».
[6] سوره مبارکه طلاق، آیات 2 و 3.
«فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ أَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَ أَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا».
[7] سوره مبارکه الرحمن، آیات 26 و 27.
[8] سوره مبارکه قصص، آیه 88.
«وَ لا تَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ».
[9] سوره مبارکه یس، آیه 82.
[10] سوره مبارکه هود، آیه 41.
«وَ قالَ ارْكَبُوا فيها بِسْمِ اللهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحيمٌ».
[11] علی بن حسین بن موسی، از نوادگان ابراهیم بن موسی بن جعفر (علیه السلام) در سال ۳۵۵ ق در بغداد به دنیا آمد. کنیهاش ابوالقاسم و مشهور به سید مرتضی بود. پدرش حسین بن موسى علوى از علمای سرشناس شیعه و نزدیک به دستگاه خلافت و حاکمان آل بویه بود که منصب نقابت علویان، ریاست دیوان مظالم و منصب امیرالحاج را بر عهده داشت. مادر سید مرتضی، فاطمه دختر حسن (یا حسین)، از نوادگان امام سجاد (علیه السلام) بوده است. به گفتهٔ خود سید مرتضی، جد مادریِ وی، حسن بن علی اطروش ملقب به ناصر کبیر بوده که از حاکمان علوی طبرستان و از پیشوایان زیدیه شمرده شده است. سید مرتضی القاب متعدد و مشهوری دارد؛ از آنجا که نسب او، هم از سوی پدر و هم از سوی مادر حسینی است، به او «شریف» میگویند. همچنین او به «علمالهدی» معروف است. بنابر گزارشی، یکی از بزرگان معاصرِ سید مرتضی، امام علی (علیه السلام) را در خواب دید که سید مرتضی را با لقب علم الهدی خواند و آن شخص او را به این لقب خطاب کرد. از دیگر القاب او ذُوالمَجدَین است که به دستور بهاءالدوله بویهای به او داده شد. بنابر نقل نجاشی، سید مرتضی در سال ۴۳۶ق درگذشت. پسرش بر او نماز خواند و در خانه خودش در محله کرخ بغداد (کاظمین) دفن شد.
[12] احمد نراقی معروف به فاضل نراقی (۱۱۸۵–۱۲۴۵ق) فرزند ملا مهدی نراقی از عالمان شیعه در قرن سیزدهم هجری بود. او پس از وفات پدرش، مرجعیت را در کاشان عهدهدار شد. فاضل نراقی، تألیفات متعددی در علوم مختلف اسلامی دارد که مستند الشیعة، عوائد الایام و کتاب اخلاقی معراج السعادة معروفترین آنها هستند. او در حمله روسها به ایران و اشغال مناطقی از آن، سرپرستی مردم در تظاهرات را برعهده داشت. ملا احمد در سال ۱۱۸۵ق مطابق با ۱۱۵۰ش در نراق به دنیا آمد. وی دوران نوجوانی را در کاشان در محضر پدرش به تحصیل مقدمات و سطح گذراند و شروع به تدریس معالم و مطول نمود. او در سال ۱۲۰۵ق همراه پدر به عتبات عالیات رفت و از اساتید آنجا استفاده کرد و پس از کسب درجه اجتهاد به تدریس، بحث، تألیف و تصنیف پرداخت. ملا احمد پس از وفات پدرش در سال ۱۲۰۹ق به کاشان برگشت و به جای پدرش مرجعیت عامه به او منتقل شد. او را رئیس علی الاطلاق میگفتند. ملا احمد نراقی را نخستین فقیهی دانستهاند که ولایت فقیه (حکومت در زمان غیبت امام زمان (عَجّل الله تعالی فرجه الشریف)، برعهده فقیه جامعالشرایط است) را بهصورت یک مسئله فقهی تبیین و برای اثبات آن از ادله نقلی و عقلی استفاده کرد. او برای نخستین بار تمام وظایف و اختیارات حاکم اسلامی و ولایت فقیه را یکجا در کتاب عوائد الایام جمعآوری کرد. البته پیش از او برخی از علمای شیعه از عهدهداری بعضی اختیارات امامان توسط فقیهان سخن گفته بودند. بنابر نظریه ملا احمد نراقی اصلاح جامعه مشروط به اجرای عدالت است و قواعد عدالت همان قواعد شرع است. بنابر این حاکم برای برپایی عدالت باید از شریعت اطلاع داشته باشد؛ پس حاکم یا باید خود فقیه باشد یا باید از فقیه تقلید کند. بنابر این مقلد هم میتواند با جلب نظر مجتهد و پیروی از او عادلانه حکومت کند. از ملا احمد نراقی در علوم مختلف اسلامی تألیفات متعددی بجای مانده است. معراج السعاده، کتابی به زبان فارسی در اخلاق اسلامی از مشهورترین آثار او بهشمار میرود. او در ۲۳ ربیعالثانی سال ۱۲۴۵ق در اثر وبایی که نراق، کاشان و اطراف آن را فرا گرفته بود، از دنیا رفت. پیکرش را به نجف منتقل نموده در کنار قبر پدرش در حرم امام علی (علیه السلام) به خاک سپردند.
[13] ابوالقاسم فِندِرسکی، معروف به میرفندرسکی (حدود۹۷۰-۱۰۵۰ق)، حکیم و دانشمند دوره صفوی و از استادان مکتب اصفهان و از معاصران میرداماد و شیخ بهائی بود. وی در هندسه، ریاضیات و کیمیا (شیمی) صاحبنظر بود. پدران او از بزرگان سادات استرآباد بودند و جدش میرصدرالدین در ناحیه فِندِرسک از شهرهای استرآباد صاحب املاکی بود و بعد از جلوس شاهعباس اول (۹۶۶ق) به دربار او پیوست. پدرش میرزابیک نیز در دستگاه شاهعباس خدمت میکرد و مورد تکریم بود. ابوالقاسم در شهر کوچکِ فندرسک به دنیا آمد و گویا مقدمات علوم را در همان نواحی فرا گرفت، ولی بعداً برای تحصیل به اصفهان رفت و نزد علامه چلبی بیک تبریزی (درگذشت۱۰۴۱) که خود از شاگردان افضلالدین محمد ترکه اصفهانی بود به تحصیل حکمت و علوم پرداخت. وی سپس در همانجا به تدریس مشغول شد. ظاهراً محیط فکری و علمی آن روزگار با روحیه آزادیطلب و تقلیدناپذیر او سازگار نبود و او نیز چون استادش چلبی بیک تبریزی و بسیاری دیگر از اهل علم و ادب و عرفان و هنر عازم هندوستان شد. هندوستان در آن دوران به سبب روش و منش خاص اکبرشاه و سیاست «صلح کل او»، هم از لحاظ رونق اقتصادی و امنیت اجتماعی مردمان نقاط دیگر را به سوی خود میکشید و هم از لحاظ تنوع ادیان و آیینها و دوری از تعصبات مذهبی و فرقهای برای مردمان آزاداندیش جایگاهی امن و دلخواه بود. ظاهراً سفر اول میر به هند در ۱۰۱۵ق و به همراهی اوحدی بلیانی (مؤلف تذکره عرفات العاشقین و عرصات العارفین) بوده است. وفات او در ۱۰۵۰ق در اصفهان روی داد و در همانجا در مقبره بابا رکن الدین در محلی که امروز به تخت فولاد و تکیه میر معروف است به خاک سپرده شد.
[14] جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة (المصباح)، جلد ۱، صفحه ۳۱۲.
«اَلْأُولَى مَا ذَكَرَهَا اَلشَّيْخُ أَبُو اَلْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ فَهْدٍ رَحِمَهُ اَللَّهُ فِي عُدَّتِهِ أَنَّ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَوَى عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَنَّ لِلَّهِ تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ اِسْماً مَنْ دَعَا بِهَا اُسْتُجِيبَ لَهُ وَ مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ اَلْجَنَّةَ وَ هِيَ اَللّٰهُ اَلْوٰاحِدُ اَلْأَحَدُ اَلصَّمَدُ اَلْأَوَّلُ اَلْآخِرُ اَلسَّمِيعُ اَلْبَصِيرُ[اَلْقٰادِرُ] اَلْقَدِيرُ اَلْقٰاهِرُ اَلْعَلِيُّ اَلْأَعْلَى اَلْبَاقِي اَلْبَدِيعُ اَلْبٰارِئُ اَلْأَكْرَمُ اَلظّٰاهِرُ اَلْبٰاطِنُ اَلْحَيُّ اَلْحَكِيمُ اَلْعَلِيمُ اَلْحَلِيمُ اَلْحَفِيظُ اَلْحَقُّ اَلْحَسِيبُ اَلْحَمِيدُ اَلْخَفِيُّ اَلرَّبُّ اَلرَّحْمٰنُ اَلرَّحِيمُ اَلذَّارِئُ اَلرَّزّٰاقُ اَلرَّقِيبُ اَلرَّءُوفُ اَلرَّائِي اَلسَّلاٰمُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُهَيْمِنُ اَلْعَزِيزُ اَلْجَبّٰارُ اَلْمُتَكَبِّرُ اَلسَّيِّدُ اَلسُّبُّوحُ اَلشَّهِيدُ اَلصَّادِقُ اَلصَّانِعُ اَلطَّاهِرُ اَلْعَدْلُ اَلْعَفُوُّ اَلْغَفُورُ اَلْغَنِيُّ اَلْغِيَاثُ اَلْفَاطِرُ اَلْفَرْدُ اَلْفَتّٰاحُ اَلْفَالِقُ اَلْقَدِيمُ اَلْمَلِكُ اَلْقُدُّوسُ اَلْقَوِيُّ اَلْقَرِيبُ اَلْقَيُّومُ اَلْقَابِضُ اَلْبَاسِطُ اَلْقَاضِي اَلْمَجِيدُ اَلْوَلِيُّ اَلْمَنَّانُ اَلْمُحِيطُ اَلْمُبِينُ اَلْمُقِيتُ اَلْمُصَوِّرُ اَلْكَرِيمُ اَلْكَبِيرُ اَلْكَافِي كَاشِفُ اَلضُّرِّ اَلْوِتْرُ اَلنُّورُ اَلْوَهّٰابُ اَلنَّاصِرُ اَلْوَاسِعُ اَلْوَدُودُ اَلْهَادِي اَلْوَفِيُّ اَلْوَكِيلُ اَلْوَارِثُ اَلْبَرُّ اَلْبَاعِثُ اَلتَّوّٰابُ اَلْجَلِيلُ اَلْجَوَادُ اَلْخَبِيرُ اَلْخٰالِقُ خَيْرُ اَلنّٰاصِرِينَ اَلدَّيَّانُ اَلشَّكُورُ اَلْعَظِيمُ اَللَّطِيفُ اَلشَّافِي».
[15] مَخزَنُ العِرفان در تفسیر قرآن اثر سیده نصرت بیگم امین اصفهانی(۱۲۷۴ – ۱۳۶۲ش) در تفسیر قرآن به زبان فارسی که به شیوه استدلالی، کلامی و روایی نگاشته شده است. نویسنده در نگارش این تفسیر از تفسیرهای مختلف شیعه و اهل سنت استفاده کرده است. بانو امین در این تفسیر به برخی از مباحث علوم قرآنی، کلامی، فلسفی و فقهی پرداخته است. سیده نصرت امین معروف به بانو امین(۱۲۷۴ – ۱۳۶۲ش) در اصفهان به دنیا آمد. وی فقیه، عارف و مفسر شیعی معاصر(قرن چهاردهم هجری شمسی) است. همچنین صاحب تفسیر مخزن العرفان و آثار متعدد دیگری نام بانوی ایرانی میباشد. نویسنده، علت نگارش و دغدغه خود را چنین بیان میکند که مدتی در صدد بوده که تفسیر مختصری بنویسد و از کلمات اهل بیت اقتباس نموده و از بیانات مفسران، استفاده نماید تا شاید به این واسطه در جرگه مفسران و از متدبّران در قرآن محسوب گردد. مفسّر مخزن العرفان، اغلب در آغاز سورهها به بیان تعداد آیات، مکی یا مدنی بودن سوره و فضایل قرائت سوره پرداخته است، سپس آیه را ترجمه کرده و در توضیح آیات، به بیان و شرح لغات و کلمات آیه میپردازد.
[16] سوره مبارکه محمد، آیه 15.
«مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَ أَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ كَمَنْ هُوَ خَالِدٌ فِي النَّارِ وَ سُقُوا مَاءً حَمِيمًا فَقَطَّعَ أَمْعَاءَهُمْ».
[17] سوره مبارکه واقعه، آیه 96.
[18] سوره مبارکه اعلی، آیه 1.
[19] تفسیر اهل بیت علیهم السلام، ج ۱۸، ص ۴۶؛ بحارالأنوار، ج ۳۸، ص ۲۰۳
«الرّسول (صلی الله علیه و آله)- قَالَ ابْنُ مَسْعُودٍ قَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام) یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) مَا أَقُولُ فِی السُّجُودِ فِی الصَّلَاهْ فَنَزَلَ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی قَالَ فَمَا أَقُولُ فِی الرُّکُوعِ فَنَزَلَ فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ فَکَانَ أَوَّلَ مَنْ قَالَ ذَلِکَ وَ أَنَّهُ صَلَّی قَبْلَ النَّاسِ کُلِّهِمْ سَبْعَ سِنِینَ وَ أَشْهُراً مَعَ النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله) وَ صَلَّی مَعَ الْمُسْلِمِینَ أَرْبَعَ عَشْرَهْ سَنَهْ وَ بَعْدَ النَّبِیِّ ثَلَاثِینَ سَنَهْ».
[20] همان.
[21] المناقب، جلد ۱، صفحه ۱۷۸.
«اِبْنُ عَبَّاسٍ فِي خَبَرٍ: وَ هَبَطَ مَعَ جَبْرَئِيلَ مَلَكٌ لَمْ يَطَأِ اَلْأَرْضَ قَطُّ مَعَهُ مَفَاتِيحُ خَزَائِنِ اَلْأَرْضِ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ رَبَّكَ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ وَ يَقُولُ هَذِهِ مَفَاتِيحُ اَلْأَرْضِ فَإِنْ شِئْتَ فَكُنْ نَبِيّاً عَبْداً وَ إِنْ شِئْتَ فَكُنْ نَبِيّاً مَلِكاً فَقَالَ بَلْ أَكُونُ نَبِيّاً عَبْداً فَإِذَا سُلَّمٌ مِنْ ذَهَبٍ قَوَائِمُهُ مِنْ فِضَّةٍ مَرْكَبٌ بِاللُّؤْلُؤِ وَ اَلْيَاقُوتِ يَتَلَأْلَأُ نُوراً وَ أَسْفَلُهُ عَلَى صَخْرَةِ بَيْتِ اَلْمَقْدِسِ وَ رَأْسُهُ فِي اَلسَّمَاءِ فَقَالَ لَهُ اِصْعَدْ يَا مُحَمَّدُ فَلَمَّا صَعِدَ اَلسَّمَاءَ رَأَى شَيْخاً قَاعِداً تَحْتَ اَلشَّجَرَةِ وَ حَوْلَهُ أَطْفَالٌ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ هَذَا أَبُوكَ آدَمُ إِذَا رَأَى مَنْ يَدْخُلُ اَلْجَنَّةَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ ضَحِكَ وَ فَرِحَ وَ إِذَا رَأَى مَنْ يَدْخُلُ اَلنَّارَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ حَزِنَ وَ بَكَى وَ رَأَى مَلَكاً بَاسِرَ اَلْوَجْهِ وَ بِيَدِهِ لَوْحٌ مَكْتُوبٌ بِخَطٍّ مِنَ اَلنُّورِ وَ خَطٍّ مِنَ اَلظُّلْمَةِ فَقَالَ هَذَا مَلَكُ اَلْمَوْتِ ثُمَّ رَأَى مَلَكاً قَاعِداً عَلَى كُرْسِيٍّ فَلَمْ يَرَ مِنْهُ مِنَ اَلْبِشْرِ مَا رَأَى مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ هَذَا مَالِكٌ خَازِنُ اَلنَّارِ كَانَ طِلْقاً بِشْراً فَلَمَّا اِطَّلَعَ عَلَى اَلنَّارِ لَمْ يَضْحَكْ بَعْدُ فَسَأَلَهُ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ اَلنَّارُ فَرَأَى فِيهَا مَا رَأَى ثُمَّ دَخَلَ اَلْجَنَّةَ وَ رَأَى مَا فِيهَا وَ سَمِعَ صَوْتاً آمَنّٰا بِرَبِّ اَلْعٰالَمِينَ قَالَ هَؤُلاَءِ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ وَ سَمِعَ لَبَّيْكَ اَللَّهُمَّ لَبَّيْكَ قَالَ هَؤُلاَءِ اَلْحُجَّاجُ وَ سَمِعَ اَلتَّكْبِيرَ فَقَالَ هَؤُلاَءِ اَلْغُزَاةُ وَ سَمِعَ اَلتَّسْبِيحَ قَالَ هَؤُلاَءِ اَلْأَنْبِيَاءُ فَلَمَّا بَلَغَ إِلَى سِدْرَةِ اَلْمُنْتَهَى فَانْتَهَى إِلَى اَلْحُجُبِ فَقَالَ جَبْرَئِيلُ تَقَدَّمْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ لَيْسَ لِي أَنْ أَجُوزَ هَذَا اَلْمَكَانَ وَ لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لاَحْتَرَقَتْ».
[22] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…وَ بَرِئْتُ إِلَى اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدائِكُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّياطِينِ وَ حِزْبِهِمُ الظَّالِمِينَ لَكُمُ، الْجاحِدِينَ لِحَقِّكُمْ، وَ الْمارِقِينَ مِنْ وِلايَتِكُمْ، وَ الْغاصِبِينَ لِإِرْثِكُمُ، الشَّاكِّينَ فِيكُمُ، الْمُنْحَرِفِينَ عَنْكُمْ ، وَ مِنْ كُلِّ وَلِيجَةٍ دُونَكُمْ، وَ كُلِّ مُطاعٍ سِواكُمْ، وَ مِنَ الْأَئِمَّةِ الَّذِينَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ، فَثَبَّتَنِيَ اللّٰهُ أَبَداً مَا حَيِيتُ عَلَىٰ مُوالاتِكُمْ وَ مَحَبَّتِكُمْ وَ دِينِكُمْ، وَ وَفَّقَنِي لِطاعَتِكُمْ، وَ رَزَقَنِي شَفاعَتَكُمْ؛ وَ جَعَلَنِي مِنْ خِيارِ مَوالِيكُمُ التَّابِعِينَ لِما دَعَوْتُمْ إِلَيْهِ، وَ جَعَلَنِي مِمَّنْ يَقْتَصُّ آثارَكُمْ، وَ يَسْلُكُ سَبِيلَكُمْ، وَ يَهْتَدِي بِهُداكُمْ، وَ يُحْشَرُ فِي زُمْرَتِكُمْ، وَ يَكِرُّ فِي رَجْعَتِكُمْ، وَ يُمَلَّكُ فِي دَوْلَتِكُمْ، وَ يُشَرَّفُ فِي عافِيَتِكُمْ، وَ يُمَكَّنُ فِي أَيَّامِكُمْ، وَ تَقَرُّ عَيْنُهُ غَداً بِرُؤْيَتِكُمْ، بِأَبِي أَنْتُمْ وَ أُمِّي وَ نَفْسِي وَ أَهْلِي وَ مالِي، مَنْ أَرادَ اللّٰهَ بَدَأَ بِكُمْ، وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ، وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُمْ، مَوالِيَّ لَاأُحْصِي ثَناءَكُمْ، وَ لَا أَبْلُغُ مِنَ الْمَدْحِ كُنْهَكُمْ، وَ مِنَ الْوَصْفِ قَدْرَكُمْ، وَ أَنْتُمْ نُورُ الْأَخْيارِ، وَ هُداةُ الْأَبْرارِ، وَ حُجَجُ الْجَبَّارِ؛ بِكُمْ فَتَحَ اللّٰهُ، وَ بِكُمْ يَخْتِمُ، وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِهِ، وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ، وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ، وَ عِنْدَكُمْ مَا نَزَلَتْ بِهِ رُسُلُهُ، وَ هَبَطَتْ بِهِ مَلائِكَتُهُ، وَ إِلى جَدِّكُمْ بُعِثَ الرُّوحُ الْأَمِينُ…».
[23] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۴، صفحه ۱۷۰.
«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَوَّلُ شَيْءٍ خَلَقَ اَللَّهُ تَعَالَى مَا هُوَ فَقَالَ نُورُ نَبِيِّكَ يَا جَابِرُ خَلَقَهُ اَللَّهُ ثُمَّ خَلَقَ مِنْهُ كُلَّ خَيْرٍ اَلْخَبَرَ بِطُولِهِ».
[24] مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره.
«…أَشْهَدُ أَنَّ هٰذَا سابِقٌ لَکُمْ فِیما مَضىٰ، وَ جارٍ لَکُمْ فِیما بَقِیَ، وَ أَنَّ أَرْواحَکُمْ وَ نُورَکُمْ وَ طِینَتَکُمْ واحِدَهٌ، طابَتْ وَ طَهُرَتْ بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ، خَلَقَکُمُ اللّٰهُ أَنْواراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّىٰ مَنَّ عَلَیْنا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَ جَعَلَ صَلاتَنا عَلَیْکُمْ، وَ مَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایَتِکُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَ طَهارَهً لِأَنْفُسِنا، وَ تَزْکِیَهً لَنا، وَ کَفَّارَهً لِذُنُوبِنا، فَکُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضْلِکُمْ، وَ مَعْرُوفِینَ بِتَصْدِیقِنا إِیَّاکُمْ؛ فَبَلَغَ اللّٰهُ بِکُمْ أَشْرَفَ مَحَلِّ الْمُکَرَّمِینَ، وَ أَعْلَىٰ مَنازِلِ المُقَرَّبِینَ، وَ أَرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلِینَ، حَیْثُ لَایَلْحَقُهُ لاحِقٌ، وَ لَا یَفُوقُهُ فائِقٌ، وَ لَا یَسْبِقُهُ سابِقٌ، وَ لَا یَطْمَعُ فِی إِدْرَاکِهِ طامِعٌ، حَتَّىٰ لَایَبْقَىٰ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، وَ لَا صِدِّیقٌ، وَ لَا شَهِیدٌ، وَ لَا عالِمٌ، وَ لَا جاهِلٌ، وَ لَا دَنِیٌّ، وَ لَا فاضِلٌ، وَ لَا مُؤْمِنٌ صالِحٌ، وَ لَا فاجِرٌ طالِحٌ، وَ لَا جَبَّارٌ عَنِیدٌ، وَ لَا شَیْطانٌ مَرِیدٌ، وَ لَا خَلْقٌ فِیما بَیْنَ ذٰلِکَ شَهِیدٌ؛ إِلّا عَرَّفَهُمْ جَلالَهَ أَمْرِکُمْ، وَ عِظَمَ خَطَرِکُمْ، وَ کِبَرَ شَأْنِکُمْ، وَ تَمامَ نُورِکُمْ، وَ صِدْقَ مَقاعِدِکُمْ، وَ ثَباتَ مَقامِکُمْ، وَ شَرَفَ مَحَلِّکُمْ وَ مَنْزِلَتِکُمْ عِنْدَهُ، وَ کرامَتَکُمْ عَلَیْهِ، وَ خاصَّتَکُمْ لَدَیْهِ، وَ قُرْبَ مَنْزِلَتِکُمْ مِنْهُ، بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی وَ أَهْلِی وَ مالِی وَ أُسْرَتِی، أُشْهِدُ اللّٰهَ وَ أُشْهِدُکُمْ أَنِّی مُؤْمِنٌ بِکُمْ وَ بِما آمَنْتُمْ بِهِ، کافِرٌ بِعَدُوِّکُمْ وَ بِما کَفَرْتُمْ بِهِ، مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُمْ وَ بِضَلالَهِ مَنْ خالَفَکُمْ، مُوالٍ لَکُمْ وَ لِأَوْلِیائِکُمْ، مُبْغِضٌ لِأَعْدائِکُمْ وَ مُعادٍ لَهُمْ، سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، مُحَقِّقٌ لِما حَقَّقْتُمْ، مُبْطِلٌ لِمَا أَبْطَلْتُمْ، مُطِیعٌ لَکُمْ، عارِفٌ بِحَقِّکُمْ…».
[25] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۵، صفحه ۴.
«وَ مِمَّا رَوَاهُ مِنْ كِتَابِ مَنْهَجِ اَلتَّحْقِيقِ ، بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ رَفَعَهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَالَ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ قَبْلَ خَلْقِ آدَمَ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ فَهِيَ أَرْوَاحُنَا فَقِيلَ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ عُدَّهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَمَنْ هَؤُلاَءِ اَلْأَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً فَقَالَ مُحَمَّدٌ وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ وَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ ثُمَّ عَدَّهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَوْصِيَاءُ اَلْخُلَفَاءُ مِنْ بَعْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَحْنُ اَلْمَثَانِي اَلَّتِي أَعْطَاهَا اَللَّهُ نَبِيَّنَا وَ نَحْنُ شَجَرَةُ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَنْبِتُ اَلرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ اَلْحِكْمَةِ وَ مَصَابِيحُ اَلْعِلْمِ وَ مَوْضِعُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ مَوْضِعُ سِرِّ اَللَّهِ وَ وَدِيعَةُ اَللَّهِ جَلَّ اِسْمُهُ فِي عِبَادِهِ وَ حَرَمُ اَللَّهِ اَلْأَكْبَرُ وَ عَهْدُهُ اَلْمَسْئُولُ عَنْهُ فَمَنْ وَفَى بِعَهْدِنَا فَقَدْ وَفَى بِعَهْدِ اَللَّهِ وَ مَنْ خَفَرَهُ فَقَدْ خَفَرَ ذِمَّةَ اَللَّهِ وَ عَهْدَهُ عَرَفَنَا مَنْ عَرَفَنَا وَ جَهِلَنَا مَنْ جَهِلَنَا نَحْنُ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى اَلَّتِي لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ مِنَ اَلْعِبَادِ عَمَلاً إِلاَّ بِمَعْرِفَتِنَا وَ نَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْكَلِمَاتُ اَلَّتِي تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتٰابَ عَلَيْهِ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى خَلَقَنَا فَأَحْسَنَ خَلْقَنَا وَ صَوَّرَنَا فَأَحْسَنَ صُوَرَنَا وَ جَعَلَنَا عَيْنَهُ عَلَى عِبَادِهِ وَ لِسَانَهُ اَلنَّاطِقَ فِي خَلْقِهِ وَ يَدَهُ اَلْمَبْسُوطَةَ عَلَيْهِمْ بِالرَّأْفَةِ وَ اَلرَّحْمَةِ وَ وَجْهَهُ اَلَّذِي يُؤْتَى مِنْهُ وَ بَابَهُ اَلَّذِي يَدُلُّ عَلَيْهِ وَ خُزَّانَ عِلْمِهِ وَ تَرَاجِمَةَ وَحْيِهِ وَ أَعْلاَمَ دِينِهِ وَ اَلْعُرْوَةَ اَلْوُثْقَى وَ اَلدَّلِيلَ اَلْوَاضِحَ لِمَنِ اِهْتَدَى وَ بِنَا أَثْمَرَتِ اَلْأَشْجَارُ وَ أَيْنَعَتِ اَلثِّمَارُ وَ جَرَتِ اَلْأَنْهَارُ وَ نَزَلَ اَلْغَيْثُ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ نَبَتَ عُشْبُ اَلْأَرْضِ وَ بِعِبَادَتِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ لَوْلاَنَا مَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَوْ لاَ وَصِيَّةٌ سَبَقَتْ وَ عَهْدٌ أُخِذَ عَلَيْنَا لَقُلْتُ قَوْلاً يَعْجَبُ مِنْهُ أَوْ يَذْهَلُ مِنْهُ اَلْأَوَّلُونَ وَ اَلْآخِرُونَ».
[26] سوره مبارکه الرحمن، آیه 78.
[27] سوره مبارکه شوری، آیه 11.
«فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَ مِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ».
[28] سوره مبارکه حج، آیه 77.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَ افْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».
[29] مفاتیح الجنان، فرازی از دعای شریف کمیل.
«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْءٍ، وَ بِقُوَّتِكَ الَّتِى قَهَرْتَ بِها كُلَّ شَىْءٍ، وَ خَضَعَ لَها كُلُّ شَىْءٍ، وَ ذَلَّ لَها كُلُّ شَىْءٍ، وَ بِجَبَرُوتِكَ الَّتِى غَلَبْتَ بِها كُلَّ شَىْءٍ، وَ بِعِزَّتِكَ الَّتِى لَايَقُومُ لَها شَىْءٌ، وَ بِعَظَمَتِكَ الَّتِى مَلَأَتْ كُلَّ شَىْءٍ، وَ بِسُلْطانِكَ الَّذِى عَلَا كُلَّ شَىْءٍ، وَ بِوَجْهِكَ الْباقِى بَعْدَ فَنَاءِ كُلِّ شَىْءٍ، وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِى مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَىْءٍ، وَ بِعِلْمِكَ الَّذِى أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْءٍ، وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِى أَضَاءَ لَهُ كُلُّ شَىْءٍ؛ يَا نُورُ يَا قُدُّوسُ، يَا أَوَّلَ الْأَوَّلِينَ، وَ يَا آخِرَ الْآخِرِينَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَهْتِكُ الْعِصَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ النِّقَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُغَيِّرُ النِّعَمَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تَحْبِسُ الدُّعَاءَ. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِىَ الذُّنُوبَ الَّتِى تُنْزِلُ الْبَلَاءَ؛ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ، وَ كُلَّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُها…».
[30] شرح منظومه سبزوارى، شارح: سيد محمد شيرازى، ص 322.
«…ما ليس موزونا لبعض من نغم *** ففي نظام الكلّ كلّ منتظم….».
[31] نهج البلاغه، بخشی از خطبه 193 (متقین)، بخش دوم، صفات پرهیزکاران.
«…فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ؛ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ؛ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ؛ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ، كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ؛ وَ لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ [لَهُمْ] عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ؛ عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ؛ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ؛ قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ؛ صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً، أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً، تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ؛ أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا…».
[32] سوره مبارکه الرحمن، آیات 43 الی 45.





