«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».
اِنذار قرآن کریم برای کسانی از حَیات توحیدی برخوردار هستند
«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ * فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ[2]»؛ در جلسهی گذشته نکاتی در مورد این آیهی کریمه بحمدالله از شما قرآنیان بَهره گرفتیم، نکاتی را هم ما نَقل کردیم. عَرض کردیم و یک بار دیگر هم یک مُرور اِجمالی میکنیم تا انشاءالله به آیهی بعدی نائل بشویم. یکی تَناسُب آیات قبل با آیهی نور است. در این جَهت اَقوالی گفته شده است. مرحوم اَمین الاسلام صاحب «مَجمع البیان» میگویند: این تَناسُب آیات قبل با این آیه اتّصال علّت با مَعلول است. خداوند متعال در آیات قبلی آیات روشنی را فرموده است برایتان فرستادهایم، هدایت کردیم و اینجا ریشهی همهی اینها و علّت این روشنایی کتاب و اَحکام و این موارد این است که «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ». در «تفسیر نمونه» دارد بر اینکه چون در آیات قبلی مَسألهی مُبارزهی با نَفْس، کَف نَفْس، مُقابلهی با فساد به خُصوص مهمترین اَهرُم برای طُغیان نَفْس که شَهوت جنسی است، چون از این موارد صحبت شده است، خداوند متعال میخواهد بگوید پُشتوانهی این ایمانی است که از مَعرفت به نور جَلال الهی که عالَم را فَرا گرفته است تا آن ایمان ناشی از این مَعرفت برای انسان حاصل نشود، ضمانت اجرایی برای اجرای دستورات شَرعی در مُقابلهی با فساد و فَحشا نخواهد بود. مرحوم «علّامه طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) میگویند: این آیه از غُرَر آیات است. در توضیح آیات قرآن ابتدائاً به دو بخش تقسیم شده است: «مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ[3]»؛ آیات مُحکم خودش به دو بَخش تقسیم میشود: یک بَخش غُرَر است؛ غُرَر آن آیاتی است که خیلی میدرخشد، تابش دارد، نوراَفشان است. نسبت به آیات دیگر درخشش آن برجسته است. و میفرمایند: آیاتی که مَسیر توحید را برای فطرتهای خداجو هموار میکند، اینها غُرَر آیات هستند که خودِ غُرَر آیات هم دو بَخش هستند؛ یعنی «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ[4]»، بعضیها خیلی میدرخشند، درخشش بعضیها هم کمتر از آن است. این آیهی نور از این جَهت که ابتدائاً کُلّ نظام خلقت را بر پایهی نور الهی توحید تصویر میکند، تابلو میکند. بعد هم نورِ خاصّ خداوند متعال را برای اولیای الهی و هدایتیافتگان که مَسیر توحید را با تَقنین قوانین فکری و اخلاقی و عملی رَهنمون است، از این جَهت با همهی آیاتی که در قرآن کریم هست مُتفاوت است و مِحور کُلّی این آیه نشاندادن چرخش عالَم امکان بر مَبنای توحید است و برجستگی انسانها هم به توحیدشان است. لذا ایشان هم در اینجا و هم در آیات دیگر میگویند: در مَکتب اِلحادی و غیر الهی مهمترین حقّ، حقّ حَیات حیوانی است؛ اما در توحید حقّ، حقّ اَساسی و ریشهای توحید است. و کسی که مُوحّد نیست و خدا ندارد، اصلاً او حَیات ندارد؛ حَیات انسانی ندارد. همهی اینها در آیهی سورهی مبارکهی یس که میفرماید: «لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ[5]»؛ اِنذار قرآن کریم برای کسانی است که حَیات توحیدی دارند. خداوند متعال کافر را در زُمرهی اَحیاء به حساب نمیآورد. کُفّار، مُشرکین و مُنافقین حَیات ندارند، مُردگان هستند. و در این آیهی کریمه توحیدی خیلی برجسته است و حقّ مُسلّم بَشری همان توحیدِ اوست و سایر مَزایایی که انسان دارد هم از نظر جَوانحی و هم از نظر جَوارحی همه بر این مَبناست که صفات و مَلکات انسان رنگ خدا بگیرد، انسان در سِیر به سوی حقتعالی تَخلُّق به اخلاق الهی پیدا بکند. و در عمل هم در عُبودیّت «اَلْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرٌ كُنْهُهَا اَلرُّبُوبِيَّةُ[6]». در بخش اجرائیات عَبد هستیم، مُطیع هستیم، مُمتثل هستیم؛ در بُعد اخلاقیات شَفاف هستیم و عکس اَسماء الهی و جَلوات الهی بر قلب ما میتابد، انعکاس نور اَسماء جَمالیه و جَلالیه ما را الهی میکند؛ در بُعد اعتقادی هم روح ما به توحید وابسته است؛ بین روحِ ما و توحید الهی عَقد بسته شده است.
خداوند نورِ وجود هر موجودی را بر اَساس ظرفیّت وجودیاش قرار داده است
بعد از این نکات کُلّی، وارد تفسیر آیه میشوند. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»؛ در جلسهی گذشته هم اَقوالی که در مورد نور گفته شده است عَرض شد و هم در «المیزان» و هم در تفاسیر دیگر نَقل هم شده است. قاعدتاً همهی اینها میتواند مِصداق باشد. قرآن کریم میتواند مِصداق «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ» باشد. این نور میتواند قرآن باشد، میتواند نبوّت باشد، میتواند امامت باشد، میتواند خُلفای انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) و ائمه (علیهم السلام) که عُلما هستند، پاسداران توحید هستند، پاسداران هدایت هستند و نور دین را نَشر میکنند، همهی اینها میتواند مِصداقی از نور پروردگار متعال باشد و مُنافاتی هم ندارد با آنچه را که علّامهی بزرگوار خودشان انتخاب کردهاند و آن این است که «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» در واقع وجودِ آسمانها و زمین به نور الهی است. خداوند متعال هر موجودی را در عالَم تَکوین ایجاد فرموده است، استعداد هر موجودی را که هنوز رنگ وجود نگرفته است، خداوند متعال برحَسب ظرفیّتها اِشراق فرموده است و نورِ وجود را در مَجاری وجود که این ظرفیّتهای مُختلف عالَم است، ایجاد فرموده است. این حقیقتِ وجود همان نور است. نبود ظُلمت است؛ نبودِ خورشید موجب ظُلمت است؛ نبودِ این چراغ موجب ظُلمت است.
همهی موجودات شُعاع نور حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند
و نکتهای که قابل قبول است و نسبتاً دقیق است، این است که مَفهوم و لَفظ نور در خارج چیزی را روشن نمیکند. نوری که تعریف شده است؛ البته ایشان میفرمایند: نور اَعرف از این است که کسی بخواهد آن را تعریف بکند. همهچیز با نور روشن میشود و خودِ نور که نمیخواهد با چیزِ دیگری روشن بشود. ولی لازمهی وجودِ نور این است که تَصوُّر و مَفهومی که آدم از نور دارد، این است که شیئی وجود خودش ظاهر باشد و برای دیگر موجودات هم مُظهر باشد. لذا چراغ هم خودش روشن است و هم اَطراف خودش را روشن میکند، این نور دارد. بنابراین نور چیزی است که ذاتاً خودش روشنایی دارد، روشن است و برای دیگر موجوداتی که نور ندارند، مُظهر است. پس هرچیزی که لِنَفسه ظاهر باشد، مُظهر باشد لِغیره، این نور میشود. و در این جَهت مِصداقی بارزتر از ذاتِ رُبوبی نیست. پروردگار متعال همهی موجودات را آفریده است و تَشخُّص اینها ظُهور خداوند است. «هُوَ الظَّاهِر»؛ این ظُهور همهی موجودات در پَرتوی اسم مُبارک «هُوَ الظَّاهِر» است. «اَلْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ[7]»؛ همهی اینها جلوهی خداوند هستند، نور خداوند هستند و خداوند متعال برای مَخلوقاتش به وجودِ مَخلوقات جلوه کرده است. این هم میتواند قَرینهی خیلی خوبی باشد، میتواند شاهد خیلی خوبی باشد که اَساساً هر مَخلوقی جلوه است، تَجلّی است. جلوه و تَجلّی هم همان درخشش است، همان پَرتو نور است، شُعاع نور الهی در این جَهت است.
هیچ موجودی حقیقتی جُز خدانمایی ندارد
و مَعنای دقیقتری را هم حضرت «آیت الله جوادی» (اَطال الله عُمره الشریف) از امام رضا (علیه السلام) نَقل میکنند که حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: مَثَل مَخلوق خدا مَثَل آیینه است؛ وقتی شما در آیینه نگاه میکنید، تصویر میبینید، صورت میبینید؛ ولی اگر آیینه را بشکافید چیزی درون آن پیدا نمیکنید. این فقط مرآت است و چیزی را نشان میدهد. با اینکه چیزی نیست، ولی نمود و نَمادی از آن چیزی است که میخواهد خودش را نشان بدهد. خداوند تمام عوالِم را به عُنوان مَرائی خَلق کرده است و همهجا خدا را نشان میدهد. در واقع اگر انسان بخواهد این را خیلی دَقیق بازگو کند، شاید سر از این مَسألهی عرفانی است که بگوید: «جُز خدا وجودی نیست». نه اینکه مُنکر موجودات باشد؛ ولی اینها در حَدّی نیستند که ما به اینها بگوییم وجود دارند. کار اینها خدانمایی است. حقیقتی جُز خدانمایی ندارند. اینها آیه هستند، اینها جلوه هستند، اینها نمود هستند، اینها پَرتو هستند و جُز او هم چیزی وجود ندارد.
نور عُمومی حقتعالی شامل حال همهی عالَمیان میشود
این «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» یک نکته هم هست که «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» در بعضی از آیات مانند آیهی آخر سورهی مبارکهی طلاق میفرماید: «اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ[8]»؛ برای سَماوات و اَرض «بَيْنَهُنمَا» هم ذکر شده است. یا این ذکر قُنوت ما که میگوییم: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ اَلْحَلِيمُ اَلْكَرِيمُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ اَلْعَلِيُّ اَلْعَظِيمُ سُبْحَانَ اَللَّهِ رَبِّ اَلسَّمَاوَاتِ اَلسَّبْعِ وَ رَبِّ اَلْأَرَضِينَ اَلسَّبْعِ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ[9]»؛ هرجا «مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ» آمد، مُراد از آن سَماوات و اَرض خودِ آسمان و زمین است. ولی هرجایی آسمان و زمین گفته شد و «مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ» ذکر نشد، مَعنای آن تمام عالَم امکان است. در این آیهی کریمه هم «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» مَنظور این آسمان نیست، مَنظور این زمین نیست؛ بلکه موجوداتِ امکانی است. خداوند متعال برای موجوداتِ امکانی نور است؛ یعنی وجودشان قائم به اوست. تا خداوند به اینها نگاه میکند، نورِ خداوند در اینها مُتجلّی است. وقتی نَظرش را بردارد، اینها چیزی نبودند و نیستند که چیزی را نشان بدهند. ولی تا عنایت و اِشراق خداوند متعال شامل حالِ اینهاست، اینها مَظاهر و مَجاری اَسماء حُسنای الهی، اَسماء جَمالیه و اَسماء جَلالیهی حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) هستند. پس یک نور عُمومی داریم که «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» که مَثَل آن هم «كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ» است. اینکه مَثَل آن مِشکات است و این نور از زِیت روشن میشود، شرقی و غربی نیست، یعنی مَحدود نیست، بلکه نور آن نورِ زُلال و خالص هست، خداوند متعال این نور را از دورن ظُلمت ایجاد میکند. خودِ اینها وجود ندارند. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[10]»؛ همهی موجودات در ظُلمت عَدم هستند و خداوند متعال اینها را با ایجاد به نور مُنقلب میکند. نبودند و بود میشوند؛ نمیتوانستند حُضور داشته باشند، ظُهوری نداشتند؛ ولی وجود پیدا کردند، ظُهور پیدا کردند و این ظُهور همان ایجادِ الهی است. وجود پیدا کردند؛ لذا تَشخُّص پیدا کردند، تَعیُّن پیدا کردند. این نور عُمومی حقتعالی است.
وَحدت عالَم ناشی از وَحدانیّت پروردگار است
در قِبال نور عُمومی که نور تَکوینی است، نور ایجاد است، یک نوری است که تَشریعاً و تَکویناً و توأماً شامل حال اولیای الهی میشود. «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ»؛ آنچه در عالَم تَکوین هست همه توحید است. در سراسر عالَم بیش از یک واقعیت نیست؛ «وَ مَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[11]»؛ ما تکهتکه میبینیم؛ وگرنه عالَم یک کُوْن بیشتر نیست. «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[12]»؛ همهی عالَم وجود پیدا کرده است؛ مُنتها کسی که اِحاطه ندارد و در این طرف نشسته است، اینها را جُزء جُزء میبیند، تَدریج میبیند. خداوند عالَم را با یک کُوْن ایجاد کرده است. و یک قانونی هم فَلاسفه مَطرح کردهاند که میگویند: «الواحد لایصدر عنه الا الواحد[13]»؛ از خدای واحِد عالَم واحِد ناشی میشود. لذا خداوند در قرآن به نظام واحِد تکیه دارد. همهی عالَم به هم مُرتبط هستند. هیچ گُسستی در نظام آفرینش وجود ندارد. در این نظام که سلسله موجودات درهَم تَنیده هستند و سازمانیافته هستند و یک حقیقت هستند، در این مَجموعه توحید جریان دارد، سَریان دارد. خداوند واحِد است و عالَم هم همان وَحدت را نشان میدهد. «لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا[14]»؛ یا «لَذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ[15]»؛ اگر واحِد نبود، خدایان واحِد هر خدایی سُراغ مَخلوق خودش را میگرفت و عالَم نمیتوانست اِنسجام و وَحدت داشته باشد. خداوند واحِد است، ارادهی واحِد است و عالَم واحِد است.
نور تَکوین الهی که شامل هدایت خاصّ اولیای الهی میشود
اما در بُعد تَشریع «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ»؛ این هدایت، هدایتِ خاصّ است و شامل کسانی است که در آیهی بعد خداوند متعال ویژگیهای آنها را بیان فرموده است. خداوند هدایت میکند هرکسی را بخواهد. این «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ» هدایتِ خاصّ رَحیمیّه است، هدایت مُستمر ایصالیه است و خاصّ کسانی است که در هدایت ابتدایی لبیک گفتند و این اِستمرار هدایت … این هدایت هدایتِ خاصّه است و هدایتِ پاداشی است و هدایتِ ایصالی است؛ «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ». حالا اگر کسی بگوید این پایان سوره دارد صَدر سوره را به ما میگوید که خداوند متعال وجودِ مَحض است، علم مَحض است و قدرت مَحض است و حَیات مَحض است و صفات ذاتی خداوند از همدیگر تَفکیک نمیشوند، حقیقتِ واحد هستند. ولی در نور، علم یک برجستگی دارد. جَهالت ظُلمت است، علم نور است. خداوند متعال مَثَلها را برای مردم ارائه میکند و خداوند «بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»؛ این اَسماء الهی جوشش علم لایتناهی مَحض پروردگار عظیمالشأن است. از اینجا به بعد که این نور هدایت است، این نور هدایت خاصّه است، این نور جَذبه است، این نور راهبَری است و راهنمایی نیست. این نور نوری است که صراط و هادی و مَهدی یک حقیقت میشود. این نور نورِ الهی است که رَهرو را به راهبَر ذوب میکند؛ «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ».
ویژگیهای کسانی که از نور تَکوینی و هدایت خاصّهی حقتعالی بهرهمَند خواهند شد
حالا چه کسانی از این نور استفاده میکنند؟ این هدایت خاصّه به چه کسانی دستگیری میکند، راهبَر او میشود و ویژه اینها را به اَخلاقالله مُتخلّق میکند؟ «فِي بُيُوتٍ»؛ قبل از آن که بگوید اینها چه کسانی هستند، ابتدا جایگاهشان را برای ما مُعیّن میکند. «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»؛ مَعلوم میشود که این بُیُوت در محلّ رَفیعی قرار دارد؛ زیرا ذکر به سوی اینها بالا میرود. «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ»؛ خداوند متعال اِذن فرموده است که از این بُیوت «تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»؛ هم ذکر الهی و هم اسم الهی از اینجا ارتقاء پیدا میکند. اینجا فرودگاه است؛ از اینجا مِعراج حاصل میشود. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هم که به مِعراج رفتند، فُرودگاه دارد. «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى[16]»؛ این سِیر این عالَمی بود که از مسجد الاَقصی به مَلأ اَعلی رفتند و آسمانها را طِی کردند؛ «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ». چه کسانی در اینجا اَهل ذکر و نام خداوند متعال هستند؟ جلوههای نام الهی هستند؟ «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ»؛ این کانونها کانونهای همیشه نورانی هستند. کسانی که به این بُیوت و به این کانونها مُرتبط هستند، اینها اینجور نیست که «سَبَّحُوا» یا بعداً «سُوفَ یُسَبِّحُون»؛ خیر، «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا»؛ این نور ذکر در این بُیوت همیشه روشن است. چراغ ذکر خاموشی ندارد، کمسو نمیشود. «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ»؛ «الْآصَالِ» به مَعنی عَصر است. «غُدُوِّ» به مَعنی صُبح است. در قرآن کریم هم «الْآصَالِ» در برابر «غُدُوِّ» آمده است و هم در برابر «بُكْرَةً» آمده است؛ «بُكْرَةً وَ أَصِيلًا[17]»؛ اینجا فرموده است: «بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ». مِصداق این «غُدُوِّ وَ الْآصَالِ» هم میتواند نماز صُبح و نماز عَصر باشد، و هم میتواند حاکی از استمرار باشد. صُبح و شام به مَعنای همهی اوقات است. این مَبدأ و مُنتها را مَطرح فرموده است تا مَعلوم بشود اینها همیشه سیمشان وَصل است و هیچوقت جُدا نمیشوند.
حالا اینها چه کسانی هستند؟ «رِجَالٌ»؛ اینکه «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ»، «رِجَالٌ»؛ این رِجَالٌ مانند همان «رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ[18]» است. در آنجا هم رِجَالٌ آمده است، در اینجا هم رِجَالٌ آمده است؛ این عظمت را میرساند. زنها مُستثنی نیستند. رِجال از بابِ تَغلیب است. مانند همهی اَحکام شرعی که به ظاهر مُخاطب رِجال هستند، ولی در حقیقت مُکلّفین هستند. در تَکلیف اُنوثیت و رُجولیّت نَقشی ندارد. آن چیزی که در تَکلیف رُکن است، یکی آگاهی است و دوّم توانایی است. اگر آگاهی و توانایی در موجودی بود و خداوند متعال انتخاب را به خودش واگذار کرده بود، این هرچه میخواهد باشد مَسئول است و مُکلّف است و مُخاطب همهی خطابات شَرع اَنور و اِعمال مولویّت مولا و باید عُبودیّت و اِمتثال او مُحرز بشود. «رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»؛ اینها مردانی هستند؛ این تَنوین، تَنوین تَفخیم است. خداوند متعال اینها را بزرگ جلوه میدهد. آنهایی که صُبح و شام یا تَسبیح خداوند را میگویند و تَسبیح اینها تَسبیح مُستمر و مُداوم هست، رِجالی هستند، شخصیّتهایی هستند که تجارت و بیع اینها را سرگرم نمیکند؛ اینها را از ذکر الهی و از تَسبیح الهی باز نمیدارد. هیچچیزی قلب اینها را مُنصرف نمیکند، اینها را از آن سِیر باز نمیدارد. نه مُتوقّف میشوند و نه عَقبگرد دارند؛ بلکه همچنان به تَسبیح الهی اِشتغال دارند. تجارت و بیع، تجارت شُغلی است، تَصرُّف در مالی است که انسان از آن مال نَفع میبَرد؛ اما بیع داد و سِتد است. تجارت شُغل است، ولی بیع شُغل نیست. اَعمّ از شُغل است. «لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ»؛ تاجری هست که گاهی مُشتری هم ندارد تا داد و سِتد بکند، ولی وقتِ نماز که میرسد برایش مهمّ نیست؛ سرگرم دنیاست و بیع هم ندارد. یک تاجر است که درون حُجرهاش نشسته است و نمیرود نماز بخواند؛ غافل است. گاهی هم اینجور نیست؛ آنجا که نشسته است، میخواست برود، ولی مُشتری آمد و مَشغول داد و سِتد شد و از ذکر خداوند باز ماند. «رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»؛ احتمال دارد که این آیه شبیه آیهی مُبارکهی سورهی جُمعه باشد که در آنجا هم فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِيَ لِلصَّلَاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[19]»؛ بعد به دنبالش میفرماید: «وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَ تَرَكُوكَ قَائِمًا[20]»؛ که در آنجا هم مِصداقش همان نماز جُمعه است. اینجا هم گاهی با اینکه نماز است، اذان گفته شده است ولی اینها برای نماز نمیروند. تجارت و بیع اینها سرگرم میکند. در برابر اینها رِجالی هست که اینها را سرگرم نمیکند؛ اینجور چیزها نمازهایشان را به تأخیر نمیاندازد. میروند و کار نماز را انجام میدهند. و مُمکن هم هست که وسیعتر باشد که ما در اینجا قَرینهای نداریم که اختصاص به وقتِ نماز و خودِ نماز باشد. بلکه «رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» ابتدا «ذِكْرِ اللَّهِ» را میگویند و بعد «وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ». این ویژگیهای کسانی است که با این بُیوت مُرتبط هستند: یک: اینها رِجالی هستند که تجارت و بیع اینها را از یادِ خدا باز نمیدارد. سرگرمیها اینها را سرگرم نمیکند. خداوند متعال در دلشان عَرش الهی است، استقرار دارد و خداوند این خانه را رَها نکرده است تا اَغیار بیایند. نه بیع و نه تجارت اینها را از ذکر خدا باز نمیدارد که مرحوم علّامه طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) میگویند: این «ذِكْرِ اللَّهِ» ذکرِ قلبی است و «إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ» ذکر عملی هست. تجارت و بیع اینها را از ذکر الله و از برپا داشتن نماز و دادن زکات باز نمیدارد. باز مرحوم آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) «إِقَامِ الصَّلَاةِ» را میگویند که عبادت خالق است و «إِيتَاءِ الزَّكَاةِ» رسیدن به مَخلوق است. ارتباطشان با خالق و خَلق خالق، ارتباط مُنظّمی است که خداوند متعال برای اینها تَشریع فرموده است. خُصوصیّت دیگرشان این است که «يَخَافُونَ يَوْمًا»؛ این «يَوْمًا» هم باز تَفخیم است. یک روزی که روز عظیم است، روز فَزع اَکبر است. «يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ»؛ روزی که در آن روز دلها و دیدگان مُنقلب میشود. در مورد این عبارت «يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ» فرمودند: در این عالَم انسانها هم چشم دلشان با غُبار دنیا آلوده شده است، دل به تَعلُّقات دنیا دادهاند و هم آنچه میبینند زَرق و بَرق دنیاست. هم دلشان و هم دیدهشان با حجاب دنیا مَحجوب است. اما این رِجال اینجور نیستند؛ اینها با ذکر مَعاد که از ویژگیهای مَعاد این است که «فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ[21]»؛ در اینجا سَراب است و دیدهی آدم فکر میکند آب است. به این سَراب نگاه میکند، دل به این میدهد و میرود «حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا[22]»؛ اما وقتی مرگ آمد، پَردهها کنار میرود و آنجا دیگر هم دلِ آدم چیزی غیر از خدا نیست تا بییند و هم دیدهها به جُز جَمال خداوند و جَلال الهی نیست. آنهایی که در آنجا دیده و دل دارند، «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ[23]»؛ آنهایی که در این عالَم دل و دیدهشان فقط آب و عَلف دید، آخورشان را دیدند و غیر از این را ندیدند، اینها دیگر کور مَحشور میشوند؛ «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى[24]». ولی دیگر چیزی نیست که اینها ببینند. دل و دیده هر دو مُنقلب شده است؛ دیگر نه دلبَری در آنجا وجود دارد که دلِ اینها به سوی آنها برود و نه مَنظری وجود دارد که اینها ببینند. لذا یکی از اَسامی روز قیامت «يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصَارُ» هست. در آنجا خداوند به دادمان برسد و با فَضل خودش ما را از اینجا بینا کند و ببَرد و به جَمال خداوند آشنا کند. هم دلمان با محبّت خداوند نور بگیرد، هم دیدههایمان با مَعارف الهی آشنا بشود و با عبرتها از این پُل خطرناک عُبور کنیم و سالم به مَقصد برسیم.
بهترین عمل انسانهای صالح مورد مِعیار اَعمال دیگرش قرار میگیرد
«لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ»؛ حرف لامِ نتیجه است. «لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ[25]»؛ اگر آدم دلی داشته باشد، از این کَرَم خداوند، از این بندهنَوازی خداوند و از این گذشت بینهایت پروردگار متعال دلش آب میشود. رِجالی که بیع و تجارت و اُمور عالَم اینها را از خداوند دور نکرد، سیمِ ایمانشان همیشه وَصل بود، دل به دلدار دادند، دل به دلبَر واقعی دادند و از یادِ خداوند در دلشان، از نمازِ خداوند در جَوارح و جَوانحشان، از گذشتن از مال برای تأمین نیازهای خَلق خداوند اینها اینجور مُبارک زندگی کردند، خداوند متعال هم اینها را در میان اَعمالی که انجام دادند، خالصترین عملشان، با فضیلتترین عملشان مِعیار است. اگر 10 کار انجام داده است که در میان این 10 کار یکی درخشیده است، هیچ چیزی با آن مَخلوط نشده است، حُضور داشته است، اخلاص داشته است، عمل تامّ و تمام بوده است؛ هم صحیح بوده است و هم با حُضور بوده است و به دَرجهی قبولی رسیده است. 10 کار با دَرجات مُختلف کرده است، خداوند با همان 10 کار مُمتازترین عملش را مِعیار قرار میدهد و آنها را هم با همین مِعیار و مِقدار برایشان حساب میکند. برای آنها کم نمیکند. اینها را با بهترین عملشان مُحاسبه میکند. اگر اینجور بگوییم مثلاً 10 نماز خوانده است، برترین نمازش مِعیار قرار میگیرد و آن 9 نماز ناقص او را خداوند متعال ارفاقاً به دَرجهی همینها حساب میکند و هیچجا نُمرهی کم برایشان نمیگذارد. یا اینگونه نیست و صِنف عمل مِلاک نیست؛ در مَجموعهی اعتقادات و اخلاقیّات و اَعمال جَوارحی، آن که در قُلّه قرار گرفته است و بهترین عمل قُربی اینها بوده است، خداوند برای این مَجموعهی زندگی اینجور برایشان حساب میکند. یعنی همهی اَعمالشان را در رُتبهی مُمتاز قرار میدهد و به همهی زندگیشان نُمرهی مُمتاز عَطا میکند. ظاهر این آیهی کریمه که در مورد توبه است که میفرماید: «فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ[26]»؛ خداوند متعال وقتی تبدیل کند، تبدیل الهی که به کم نمیشود. همهی این اُموری را که برای ما زشتی آفریده بود، نَنگ آفریده بود، همهی اینها افتخار ما میشود. همهی اینها به صورت اَعمال کامل برای ما در آنجا درخشش پیدا میکند، تلألؤ پیدا میکند، برای ما افتخار میشود. مُمکن است در هر مَجموعهی از اَصناف اَعمال خداوند متعال بهترین عمل را مِعیار قرار بدهد، مُمکن هم هست در مَجموعهی کارنامهی زندگیاش مُمتازترین عمل مِعیار قرار میگیرد و همهی اَعمالی که دَرجات پایین داشتند، همگی را بالا میکِشد. او که رفت یک رشتهای به همهی اَعمالشان مُتّصل میشود و همه را با خودش بالا میکِشد. این یک جلوهی اِکرام الهی است، احسان الهی است.
خداوند اَعمال انسانهای صالح را مُطابق کَرَم خویش مُحاسبه مینماید
صَرف نظر از آنچه که شما عمل کردید و من در میان اَعمال شما کامل و اَکمل را میگیرم، نَواقص را با آن مِعیار کامل میکنم، همه را با آن حساب نُمره میدهم، تنها این نیست؛ «وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ»؛ هم در اَعمال قُربی، در حَسنات خداوند متعال مُطابق عمل پاداش نمیدهد؛ در گُناه مُطابق عمل کیفر میدهد، ولی در حَسنات مُطابق کَرَم خودش پاداش میدهد. «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[27]» ، «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ[28]». بنابراین خداوند متعال مُطلقا در حَسنات برای مؤمنین بَنایش بر رِبا هست؛ یعنی خداوند عمل را بزرگ میکند، چندین برابر میکند. از 10 برابر تا 1400 برابر و تا «بِغَيْرِ حِسَابٍ»؛ خداوند متعال گاهی حساب را برمیدارد. ولی تنها این نیست؛ «وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ». او در یک آیهی دیگری هم دارد: «وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ[29]»؛ این به حساب کارهای خودت است؛ ولی حالا من میخواهم کَرَم کنم. «وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ[30]»؛ خداوند متعال هرکسی را بخواهد «بِغَيْرِ حِسَابٍ» رِزق میدهد. این «بِغَيْرِ حِسَابٍ» اینجور نیست که هیچ حساب و کتابی نباشد. «وَ كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ[31]»؛ و چون خداوند متعال حکیم است، حکیم کارِ ناموزون نمیکند، کار بیحساب نمیکند. اینجا یا مَنظور این است که با مُحاسباتی که شما در زندگی آشنا هستید تَناسُب ندارد، اصلاً آنجا یک وادی دیگری است، کَرَم خداوند یک حساب دیگری دارد؛ یا این است و یا اینکه خداوند متعال میفرماید ما به عُنوان عمل برای شما حساب نمیکنیم، شما دیگر اَجیر ما نیستید که ما به شما مُزد بدهیم؛ بلکه خودتان را به رُتبهی خودمان میآوریم. اصلاً بهشت برای تو، هرچه دارم برای تو. تو هرچه به من دادی، یعنی خودت را دادی، هرچه داشتی به من دادی، من هم هرچه دارم میخواهم در اختیار تو باشد. دیگر مَرزها را برداشتهام؛ بنابراین مُطابق کَرَم من هست، نه مُطابق عَملت؛ وَلو عملت را خودم رِبا دادم و بزرگ کردم؛ ولی دیگر آن مِعیار عَمل نیست؛ بلکه مِعیار کَرَم است.
«ثَبَّتَنَا اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ اَلحَقَنَا اللهُ بِرِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ».
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
این از «سیّد بَحرالعُلوم[32]» (اعلی الله مقامه الشریف) است که در مسیر با حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) مُلاقاتی پیش میآید و این در عالَم خودش راجع به این روایت که اگر کسی یک قَطره اَشک برای امام حسین (علیه السلام) بریزد، چه میشود و چه میشود، تأمُّل میکرده است که با چه مِعیاری میگُنجد؟ مثلاً آدم غَرق در گناه باشد، فقط یک قطره چشم او خیس بشود و خداوند متعال همهی گناهانش را ببخشد. وجود مُبارک حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) برای ایشان مَثَل میزنند و میفرمایند: اگر مَلَکی یا پادشاه مُتمکّنی از قُشون خودش در یک مَحلّی دور بیُفتد، در آنجا هم خانه و آبادی نبوده است جُز خانهی مُحقّر یک پیرزنی و آن پیرزن هم مثلاً یک گوسفند داشته است که با آن مَعیشت خودش را تَأمین میکرده است. اگر این پادشاه با همهی امکانات و جَلال و جَبروتش میهمان او بشود، آغوش این هم باز باشد، آن داراییاش که یک گوسفند بود را برای این ذبح کند؛ دار و ندارش همین بوده است و این را هم به پای میهمانش بریزد؛ فردا که این سُلطان میرود و بر مَسند حُکومتش مُستقر میشود، این پیرزن را دورن دَربار بفرستند، از اطرافیان خود سؤال میکند: من که دیروز در بیابانی مانده بودم، وارد بر کُوخ این پیرزن شدم و این هم یک گوسفند که همهی هستیاش بود را به من داد. میگوید: چه کار کنیم؟ هرکسی یک پیشنهادی میدهد. 10برابر، 20 برابر، مثلاً اینقَدر طلا بدهید و … هرکسی هرچه میگوید، در آخر خودش جَمعبندی میکند. میگوید: این هرچه داشته است، به من داده است. این چیزهایی که میگویید همهی دارایی من نیست؛ این همهی داراییاش را به من داده است. هرچه که شما گفتید همهی دارایی من نیست. اگر بخواهم با انصاف بدهم، من هم باید هرچه دارم به او بدهم. بعد گفتند: حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) هرچه داشت را به خدا داد. دخترانش را، ناموسش را، شیرخوارش را، جوانانش را، همه را به صورت یکجا تقدیم خداوند کرد.
الحمدالله خداوند به ما امام حسین (علیه السلام) را داده است.
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[2] سوره مبارکه نور، آیات 35 الی 37.
[3] سوره مبارکه آل عمران، آیه 7.
«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ ۗ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ».
[4] سوره مبارکه بقره، آیه 253.
«تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۘ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ ۖ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ ۚ وَ آتَيْنَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّنَاتِ وَ أَيَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ ۗ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ لَٰكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ و َمِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ ۚ وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لَٰكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يُرِيدُ».
[5] سوره مبارکه یس، آیه 70.
[6] مصباح الشريعة، جلد ۱، صفحه ۷.
«قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : اَلْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرٌ كُنْهُهَا اَلرُّبُوبِيَّةُ فَمَا فُقِدَ مِنَ اَلْعُبُودِيَّةِ وُجِدَ فِي اَلرُّبُوبِيَّةِ وَ مَا خَفِيَ عَنِ اَلرُّبُوبِيَّةِ أُصِيبَ فِي اَلْعُبُودِيَّةِ قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى سَنُرِيهِمْ آيٰاتِنٰا فِي اَلْآفٰاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتّٰى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ اَلْحَقُّ أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلىٰ كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ أَيْ مَوْجُودٌ فِي غَيْبَتِكَ وَ فِي حَضْرَتِكَ وَ تَفْسِيرُ اَلْعُبُودِيَّةِ بَذْلُ اَلْكُلِّ وَ سَبَبُ ذَلِكَ مَنْعُ اَلنَّفْسِ عَمَّا تَهْوَى وَ حَمْلُهَا عَلَى مَا تَكْرَهُ وَ مِفْتَاحُ ذَلِكَ تَرْكُ اَلرَّاحَةِ وَ حُبُّ اَلْعُزْلَةِ وَ طَرِيقَةُ اَلاِفْتِقَارِ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اُعْبُدِ اَللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ وَ حُرُوفُ اَلْعَبْدِ ثَلاَثَةٌ ع ب د فَالْعَيْنُ عِلْمُهُ بِاللَّهِ وَ اَلْبَاءُ بَوْنُهُ عَمَّنْ سِوَاهُ وَ اَلدَّالُ دُنُوُّهُ مِنَ اَللَّهِ تَعَالَى بِلاَ كَيْفٍ وَ لاَ حِجَابٍ وَ أُصُولُ اَلْمُعَامَلاَتِ تَقَعُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ كَمَا ذُكِرَ فِي أَوَّلِ اَلْبَابِ اَلْأَوَّلِ».
[7] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۴، صفحه ۲۳۹.
«نَهْجٌ ، [نهج البلاغة] : [وَ] مِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ هِيَ مِنْ خُطَبِ اَلْمَلاَحِمِ: اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ، اَلظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ، خَلَقَ اَلْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ، إِذْ كَانَتِ اَلرَّوِيَّاتُ لاَ تَلِيقُ بِذَوِي اَلضَّمَائِرِ، وَ لَيْسَ بِذِي ضَمِيرٍ فِي نَفْسِهِ. خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَيْبِ اَلسُّتُرَاتِ وَ أَحَاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ اَلسَّرِيرَاتِ. [وَ] مِنْهَا فِي ذِكْرِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: اِخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ مِشْكَاةِ اَلضِّيَاءِ وَ ذُؤَابَةِ اَلْعَلْيَاءِ وَ سُرَّةِ اَلْبَطْحَاءِ وَ مَصَابِيحِ اَلظُّلْمَةِ وَ يَنَابِيعِ اَلْحِكْمَةِ. [وَ] مِنْهَا: طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ، يَضَعُ مِنْ ذَلِكَ حَيْثُ اَلْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ، وَ آذَانٍ صُمٍّ، وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ، مُتَّبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ اَلْغَفْلَةِ وَ مَوَاطِنَ اَلْحَيْرَةِ. لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ اَلْحِكْمَةِ وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ اَلْعُلُومِ اَلثَّاقِبَةِ، فَهُمْ فِي ذَلِكَ كَالْأَنْعَامِ اَلسَّائِمَةِ وَ اَلصُّخُورِ اَلْقَاسِيَةِ. قَدِ اِنْجَابَتِ اَلسَّرَائِرُ لِأَهْلِ اَلْبَصَائِرِ، وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ اَلْحَقِّ لِخَابِطِهَا، وَ أَسْفَرَتِ اَلسَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا، وَ ظَهَرَتِ اَلْعَلاَمَةُ لِمُتَوَسِّمِهَا. مَا لِي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلاَ أَرْوَاحٍ! وَ أَرْوَاحاً بِلاَ أَشْبَاحٍ! وَ نُسَّاكاً بِلاَ صَلاَحٍ! وَ تُجَّاراً بِلاَ أَرْبَاحٍ! وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً! وَ شُهُوداً غُيَّباً وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ! وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ! وَ نَاطِقَةً بَكْمَاءَ!. رَايَةُ ضَلاَلَةٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا، وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا، تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا وَ تَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا، قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ اَلْمِلَّةِ عَلَى اَلضَّلَّةِ، فَلاَ يَبْقَى يَوْمَئِذٍ [مِنْكُمْ] إِلاَّ ثُفَالَةٌ كَثُفَالَةِ اَلْقِدْرِ، أَوْ نُفَاضَةٌ كَنُفَاضَةِ اَلْعِكْمِ، تَعْرُكُكُمْ عَرْكَ اَلْأَدِيمِ، وَ تَدُوسُكُمْ دَوْسَ اَلْحَصِيدِ، وَ تَسْتَخْلِصُ اَلْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِكُمُ اِسْتِخْلاَصَ اَلطَّيْرِ اَلْحَبَّةَ اَلْبَطِينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزِيلِ اَلْحَبِّ! أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ اَلْمَذَاهِبُ! وَ تَتِيهُ بِكُمُ اَلْغَيَاهِبُ وَ تَخْدَعُكُمُ اَلْكَوَاذِبُ! وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ! وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ! فَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتٰابٌ ، وَ لِكُلِّ غَيْبَةٍ إِيَابٌ، فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيِّكُمْ، وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ، وَ اِسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ، وَ لْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ، وَ لْيَجْمَعْ شَمْلَهُ، وَ لْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ؛ فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ اَلْأَمْرَ فَلْقَ اَلْخَرَزَةِ وَ قَرَفَهُ قَرْفَ اَلصَّمْغَةِ. فَعِنْدَ ذَلِكَ أَخَذَ اَلْبَاطِلُ مَآخِذَهُ وَ رَكِبَ اَلْجَهْلُ مَرَاكِبَهُ، وَ عَظُمَتِ اَلطَّاغِيَةُ وَ قَلَّتِ اَلدَّاعِيَةُ، وَ صَالَ اَلدَّهْرُ صِيَالَ اَلسَّبُعِ اَلْعَقُورِ، وَ هَدَرَ فَنِيقُ اَلْبَاطِلِ بَعْدَ كُظُومٍ، وَ تَوَاخَى اَلنَّاسُ عَلَى اَلْفُجُورِ، وَ تَهَاجَرُوا عَلَى اَلدِّينِ، وَ تَحَابُّوا عَلَى اَلْكَذِبِ، وَ تَبَاغَضُوا عَلَى اَلصِّدْقِ. فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ كَانَ اَلْوَلَدُ غَيْظاً، وَ اَلْمَطَرُ قَيْضاً، وَ تَفِيضُ اَللِّئَامُ فَيْضاً، وَ تَغِيضُ اَلْكِرَامُ غَيْضاً. وَ كَانَ أَهْلُ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ ذِئَاباً، وَ سَلاَطِينُهُ سِبَاعاً، وَ أَوْسَاطُهُ أُكَّالاً، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً، وَ غَارَ اَلصِّدْقُ وَ فَاضَ اَلْكَذِبُ، وَ اُسْتُعْمِلَتِ اَلْمَوَدَّةُ بِاللِّسَانِ، وَ تَشَاجَرَ اَلنَّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَ صَارَ اَلْفُسُوقُ نَسَباً، وَ اَلْعَفَافُ عَجَباً، وَ لُبِسَ اَلْإِسْلاَمُ لُبْسَ اَلْفَرْوِ مَقْلُوباً!».
[8] سوره مبارکه طلاق، آیه 12.
«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا».
[9] مکارم الأخلاق، جلد ۱، صفحه ۲۹۴.
«رُوِيَ عَنْ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذَ عَنْ أَحَدِهِمَا يَعْنِي أَبَا جَعْفَرٍ أَوْ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْ فِي قُنُوتِ اَلْوَتْرِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ اَلْحَلِيمُ اَلْكَرِيمُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ اَلْعَلِيُّ اَلْعَظِيمُ سُبْحَانَ اَللَّهِ رَبِّ اَلسَّمَاوَاتِ اَلسَّبْعِ وَ رَبِّ اَلْأَرَضِينَ اَلسَّبْعِ وَ مَا فِيهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ رَبِّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِيمِ اَللَّهُمَّ أَنْتَ اَللّٰهُ نُورُ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ أَنْتَ اَللَّهُ زَيْنُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ أَنْتَ اَللَّهُ جَمَالُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ أَنْتَ اَللَّهُ عِمَادُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ أَنْتَ اَللَّهُ قِوَامُ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ أَنْتَ اَللَّهُ صَرِيخُ اَلْمُسْتَصْرِخِينَ وَ أَنْتَ اَللَّهُ غِيَاثُ اَلْمُسْتَغِيثِينَ وَ أَنْتَ اَللَّهُ اَلْمُفَرِّجُ عَنِ اَلْمَكْرُوبِينَ وَ أَنْتَ اَللَّهُ اَلْمُرَوِّحُ عَنِ اَلْمَغْمُومِينَ وَ أَنْتَ اَللَّهُ مُجِيبُ دَعْوَةِ اَلْمُضْطَرِّينَ وَ أَنْتَ اَللَّهُ إِلَهُ اَلْعَالَمِينَ وَ أَنْتَ اَللَّهُ اَلرَّحْمَنُ اَلرَّحِيمُ وَ أَنْتَ اَللَّهُ كَاشِفُ اَلسُّوءِ وَ أَنْتَ اَللَّهُ اَلَّذِي بِكَ تُنْزَلُ كُلُّ حَاجَةٍ يَا اَللَّهُ لَيْسَ يَرُدُّ غَضَبَكَ إِلاَّ حِلْمُكَ وَ لاَ يُنْجِي مِنْ عَذَابِكَ إِلاَّ رَحْمَتُكَ وَ لاَ يُنْجِي مِنْكَ إِلاَّ اَلتَّضَرُّعُ إِلَيْكَ فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ يَا إِلَهِي رَحْمَةً تُغْنِينِي بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاكَ بِالْقُدْرَةِ اَلَّتِي بِهَا أَحْيَيْتَ جَمِيعَ مَا فِي اَلْبِلاَدِ وَ بِهَا تَنْشُرُ مَيْتَ اَلْعِبَادِ وَ لاَ تُهْلِكْنِي غَمّاً حَتَّى تَغْفِرَ لِي وَ تَرْحَمَنِي وَ تُعَرِّفَنِيَ اَلْإِجَابَةَ فِي دُعَائِي وَ اُرْزُقْنِي اَلْعَافِيَةَ إِلَى مُنْتَهَى أَجَلِي وَ أَقِلْنِي عَثْرَتِي وَ لاَ تُشْمِتْ بِي عَدُوِّي وَ لاَ تُمَكِّنْهُ مِنْ رَقَبَتِي اَللَّهُمَّ إِنْ رَفَعْتَنِي فَمَنْ ذَا اَلَّذِي يَضَعُنِي وَ إِنْ وَضَعْتَنِي فَمَنْ ذَا اَلَّذِي يَرْفَعُنِي وَ إِنْ أَهْلَكْتَنِي فَمَنْ ذَا اَلَّذِي يَحُولُ بَيْنَكَ وَ بَيْنِي أَوْ يَتَعَرَّضُ لَكَ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِي وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنْ لَيْسَ فِي حُكْمِكَ ظُلْمٌ وَ لاَ فِي نَقِمَتِكَ عَجَلَةٌ إِنَّمَا يَعْجَلُ مَنْ يَخَافُ اَلْفَوْتَ وَ إِنَّمَا يَحْتَاجُ إِلَى اَلظُّلْمِ اَلضَّعِيفُ وَ قَدْ تَعَالَيْتَ عَنْ ذَلِكَ يَا إِلَهِي فَلاَ تَجْعَلْنِي لِلْبَلاَءِ غَرَضاً وَ لاَ لِنَقِمَتِكَ نَصَباً وَ مَهِّلْنِي وَ نَفِّسْنِي وَ أَقِلْنِي عَثْرَتِي وَ لاَ تُتْبِعْنِي بِبَلاَءٍ عَلَى أَثَرِ بَلاَءٍ فَقَدْ تَرَى ضَعْفِي وَ قِلَّةَ حِيلَتِي أَسْتَعِيذُ بِكَ اَللَّيْلَةَ فَأَعِذْنِي وَ أَسْتَجِيرُ بِكَ مِنَ اَلنَّارِ فَأَجِرْنِي وَ أَسْأَلُكَ اَلْجَنَّةَ فَلاَ تَحْرِمْنِي ثُمَّ اُدْعُ اَللَّهَ بِمَا أَحْبَبْتَ وَ اِسْتَغْفِرِ اَللَّهَ سَبْعِينَ مَرَّةً وَ أَكْثِرْ مِنَ اَلاِسْتِغْفَارِ مَا اِسْتَطَعْتَ وَ لْيَكُنْ فِيمَا تَقُولُ هَذَا اَلاِسْتِغْفَارَ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ وَ أَتُوبُ إِلَيْكَ مِنْ مَظَالِمَ كَثِيرَةٍ لِعِبَادِكَ عِنْدِي فَأَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ كَانَتْ لَهُ قِبَلِي مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُهَا إِيَّاهُ فِي بَدَنِهِ أَوْ عِرْضِهِ أَوْ مَالِهِ لاَ أَسْتَطِيعُ أَدَاءَ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ لاَ تَحَلَّلْتُهَا مِنْهُ فَأَرْضِهِ عَنِّي بِمَا شِئْتَ وَ كَيْفَ شِئْتَ وَ أَنَّى شِئْتَ وَ هَبْهَا لِي وَ مَا تَصْنَعُ بِعَذَابِي يَا رَبِّ وَ قَدْ وَسِعَتْ رَحْمَتُكَ كُلَّ شَيْءٍ وَ مَا عَلَيْكَ يَا رَبِّ أَنْ تُكْرِمَنِي بِرَحْمَتِكَ وَ لاَ تُهِينُنِي بِعَذَابِكَ وَ مَا يَنْقُصُكَ يَا رَبِّ أَنْ تَفْعَلَ بِي مَا سَأَلْتُكَ وَ أَنْتَ وَاجِدٌ لِكُلِّ خَيْرٍ اَللَّهُمَّ إِنَّ اِسْتِغْفَارِي إِيَّاكَ مَعَ إِصْرَارِي لَلُؤْمٌ وَ إِنَّ تَرْكِيَ اَلاِسْتِغْفَارَ لَكَ مَعَ سَعَةِ رَحْمَتِكَ لَعَجْزٌ اَللَّهُمَّ كَمْ تَتَحَبَّبُ إِلَيَّ وَ أَنْتَ غَنِيٌّ عَنِّي وَ كَمْ أَتَبَغَّضُ إِلَيْكَ وَ أَنَا إِلَيْكَ فَقِيرٌ فَسُبْحَانَ مَنْ إِذَا وَعَدَ وَفَى وَ إِذَا تَوَعَّدَ عَفَا».
[10] سوره مبارکه بقره، آیه 257.
«اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۖ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ ۗ أُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ».
[11] سوره مبارکه قمر، آیه 50.
[12] سوره مبارکه یس، آیه 82.
[13] خمینی، روح الله، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج ۱، ص۳۳۵-۳۳۶، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۵.
[14] سوره مبارکه انبیاء، آیه 22.
«لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا ۚ فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ».
[15] سوره مبارکه مؤمنون، آیه 91.
«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَ مَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَٰهٍ ۚ إِذًا لَذَهَبَ كُلُّ إِلَٰهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ».
[16] سوره مبارکه اسراء، آیه 1.
«سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آيَاتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ».
[17] سوره مبارکه احزاب، آیه 42.
«وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلًا».
[18] سوره مبارکه مؤمنون، آیه 23.
«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا».
[19] سوره مبارکه جمعه، آیه 9.
[20] سوره مبارکه جمعه، آیه 11.
«وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَ تَرَكُوكَ قَائِمًا ۚ قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَةِ ۚ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ».
[21] سوره مبارکه ق، آیه 22.
«لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ».
[22] سوره مبارکه نور، آیه 39.
«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئًا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ ۗ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ».
[23] سوره مبارکه قیامه، آیات 22 و 23.
[24] سوره مبارکه طه، آیه 124.
[25] سوره مبارکه نور، آیه 38.
«لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ».
[26] سوره مبارکه فرقان، آیه 70.
«إِلَّا مَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَ كَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا».
[27] سوره مبارکه انعام، آیه 160.
«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا ۖ وَ مَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَىٰ إِلَّا مِثْلَهَا وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ».
[28] سوره مبارکه بقره، آیه 261.
«مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ ۗ وَ اللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ ۗ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».
[29] سوره مبارکه ق، آیه 35.
«لَهُمْ مَا يَشَاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ».
[30] سوره مبارکه نور، آیه 38.
[31] سوره مبارکه رعد، آیه 8.
«اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَىٰ وَ مَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ ۖ وَ كُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدَارٍ».
[32] سید محمدمهدی طباطبایی بحرالعلوم (۱۲۱۲-۱۱۵۵ ق)، عالم ربانی، فقیه، محدث، حکیم، ادیب، رئیس حوزه علمیه نجف و مرجع شیعیان در قرن ۱۳ هجری و از شاگردان وحید بهبهانی بود. «الفوائد الرجالیه» و «الدره النجفیه» (منظومهای در فقه) از آثار علمی ارزشمند اوست. سید بحرالعلوم صاحب کرامات متعدد بوده و از جمله علمای شیعه است که به محضر مبارک امام زمان (علیه السلام) مشرف شده است. عالمان بزرگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء و ملا احمد نراقی از شاگردان او هستند. سید محمدمهدی طباطبائی بحرالعلوم، در عید فطر سال ۱۱۵۵ هـ.ق در کربلا چشم به دنیا گشود. پدر ارجمندش سید مرتضی طباطبائی، میگوید: در آن شب که ولادت فرزندم مهدی بود، در عالم رؤیا امام هشتم علیه السلام را دیدم که شمع بزرگی را به شاگردش محمد بن اسماعیل بن بزیع میدهد. محمد آن شمع را بر فراز بام منزل ما برده و روشن میکند، ناگهان نور آن شمع تا آسمان بالا رفته و دنیا را فرامیگیرد. سید مرتضی طباطبائی بروجردی که از علما و مراجع کربلا بود، دارای دو فرزند میباشد. یکی سید جواد که جد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی است و دیگری، سید محمدمهدی بحرالعلوم هر دو از بزرگان فقها و علمای اسلامی میباشند.
سید محمدمهدی بحرالعلوم مقدمات نحو و صرف و ادبیات و منطق و فقه و اصول را نزد پدر خود (سید مرتضی) و سایر فضلا و دانشمندان، در مدتی کمتر از چهار سال فراگرفت. در اوایل بلوغ به درس خارج پدر خود و همچنین درس استاد کل، وحید بهبهانی و نیز درس شیخ یوسف بحرانی صاحب حدائق راه یافت و از محضر آن بزرگان استفاده شایانی برد و پس از پنج سال درس و بحث عمیق و طی مرحله سطح به درجه اجتهاد نائل آمد و هر سه استاد بزرگ اجتهاد او را امضا کردند. همچنین مورخین نقل کردهاند که سید محمدمهدی به عنوان دانشجو برای استفاده از محضر درس فیلسوف بزرگ، میرزا سید محمدمهدی خراسانی به خراسان سفر کرد. مدت ۶ سال در آنجا اقامت گزید و بالاترین بهرهها را از استاد خود گرفت. میرزای اصفهانی که از هوش سرشار شاگردش شگفت زده شده بود، روزی در اثنای درس خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم؛ به راستی تو دریای دانشی»؛ و از آن لحظه سید به لقب «بحرالعلوم» مشهور شد. پس از آن از کربلا به نجف مهاجرت کرد و در مرکز بزرگ دانشهای اسلامی به بحث و تحقیق پرداخت و در مدتی کم که هنوز سنش از ۳۰ سال تجاوز نکرده بود، به تدریس و تألیف اشتغال میورزید. مرحوم سید محمدمهدی بحرالعلوم، سرانجام در ماه رجب سال ۱۲۱۲ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی، جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. پیکر مطهر او را کنار قبر شیخ طوسی در مسجد طوسی نجف اشرف به خاک سپردند که امروزه این مقبره به اسم مقبره الطوسی و بحرالعلوم معروف است.





