اقدام امام علیه السلام در بیان واقعه مهم غدیر و بازخوانی این جریان، در واقع به چالش گرفتن حاکمیت غاصبان خلافت بود. این کار را امام، هم در مواجهه با ابوبکر و هم پس از آن در عصر دیگر خلفا انجام داد و حتی پس از به دست گرفتن خلافت نیز بر وقوع غدیر و انتخاب خود توسط پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای احراز مقام خلافت اسلامی احتجاج و استدلال میکرد. اینک توجه شما را به برخی از این احتجاجات و استدلال ها جلب می نماییم.
در کتب تاریخ و حدیث، به مواردی از احتجاجات علی علیه السّلام به حدیث غدیر اشاره شده است. از آن جمله است:
1. روز بیعت با ابوبکر
هنگامی که آن حضرت را برای بیعت با ابوبکر آوردند، بر وی و طرفدارانش احتجاج کرد و فرمود:
ای ابوبکر؛ چه زود جای پیامبر را ظالمانه غصب کردید! تو با چه حقی و با چه منزلتی مردم را به بیعت خود خواندی؟! مگر دیروز به فرمان خدا و پیامبر با من بیعت نکردی؟![1]
سپس که علی را تهدید کردند: اگر بیعت نکند او را خواهند کشت، رو به مردم کرد و فرمود:
ای گروه مسلمانان؛ و ای گروه مهاجرین و انصار؛ شما را به خدا قسم میدهم که آیا در روز غدیر خم از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدید که آن مطالب را میفرمود و در جنگ تبوک آن مطالب را فرمود؟
سپس علی علیه السّلام از آنچه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم علنی برای عموم مردم درباره او فرموده بود، چیزی باقی نگذاشت، مگر آنکه برای آنان یادآور شد. (و مردم درباره همه آنها اقرار کردند و) و گفتند: بلی، به خدا قسم. وقتی ابوبکر ترسید مردم علی علیه السّلام را یاری کنند و مانع او شوند، پیشدستی کرد و (خطاب به حضرت) گفت:
آنچه گفتی حق است که با گوش خود شنیدهایم و فهمیدهایم و قلبهایمان آن را در خود جای داده است ولیکن بعد از آن، من از پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که گفت: «ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را انتخاب کرده و ما را بزرگوار داشته و آخرت را برای ما بر دنیا ترجیح داده است و خداوند برای ما اهل بیت، نبوّت و خلافت را جمع نخواهد کرد.».
علی علیه السّلام فرمود: آیا کسی از اصحاب پیامبر هست که با تو در این مطلب حضور داشته باشد؟[2]
این استدلال ابوبکر، عجیب و غریب است موجب این عقیده که خداوند و رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم در طی بیست و سه سال، مردم را به بازی گرفته بودند. چرا که افزون بر موارد معتدد، رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به فرمان خداوند مردم را در منا، عرفات و غدیر خم جمع میکند تا ولایت علی علیه السّلام را مورد تأکید قرار دهد و به آنان یادآور شود که علی علیه السّلام پس از او امام، خلیفه و ولی مسلمانا است… سپس معلوم میشود که خداوند ـ پناه بر خدا ـ وقتی فرمان داد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم این اقدامات را انجام دهد و چنین سخنانی بیان کند، اشتباه میکرد!![3]
از سوی دیگر، وقتی فرستاده ابوبکر، نزد علی علیه السّلام آمد که: «خلیفهی پیامبر را جواب بده»؛ حضرت فرمود:
سبحان الله؛ چه زود بر پیامبر دروغ بستید! او و آنان که اطراف او هستند میدانند که خدا و رسولش غیر مرا خلیفه قرار ندادهاند.
فرستاده آمد و آنچه حضرت فرموده بود، رسانید.
چون فرستاده ابوبکر گفت: «امیرالمؤمنین ابوبکر را جواب بده»! علی علیه السّلام فرمود:
سبحانالله؛ به خدا قسم؛ زمانی طولانی نگذشته است که فراموش شود. به خدا قسم؛ او میداند که این نام (امیر المؤمنین) جز برای من صلاحیت ندارد. پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به او که هفتمی در میان هفت نفر بود، امر کرد و به عنوان امیر المؤمنین بر من سلام کردند. او و رفیقش عمر از میان هفت نفر سؤال کردند و گفتند: آیا حقی از جانب خدا و رسولش است؟ پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به آن دو فرمود: آری حق است، حقی از جانب خدا و رسولش که او امیر مؤمنان و آقای مسلمانان و صاحب پرچم سفید پیشانیان شناخته شده است. خداوند عزّوجل او را در روز قیامت بر کنار صراط مینشاند و او دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به جهنم وارد میکند.
2. روز شورا
ابوطفیل عامر بن واثله گوید: من در روز شورا، دربان بودم و علی در خانه (محلّ اجتماع و شوری) بود و شندیم که به آنها میفرمود:
من به چیزی بر شما احتجاج و استدلال خواهم کرد که هیچ فرد عربی و غیر عربی از شما، نتواند آن را دگرگون کند. سپس فرمود: ای جمع؛ همه شما را به خدا سوگند میدهم، آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به وحدانیّت خدا ایمان آورده باشد؟
همگی گفتند: نه!
فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم، آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دربارهی او فرموده باشد:
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ؟»
گفتند: نه، به خدا قسم![4]
به هرحال حدیث مناشده را از دارقطنی، ابن مردویه، ابویعلی و دیگران نقل کرداند. فرض کنیم که برخی اسناد این حدیث ضعیف باشد. این ضعف به معنای کذب روایت از اساس، نخواهد بود. این نکته معلوم است و نیاز به توضیح ندارد، خصوصاً که مصلحت راویان اقتضا میکرد، خلاف آن را نقل کنند.
3. در خلافت عثمان
در جمعی بیش از دویست مرد در مسجد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
آیا اقرار میکنید که روز غدیر خم رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مرا خواند. و سپس ولایت مرا اعلام کرد. آنگاه فرمود: حاضران به غایبان برسانند؟ گفتند: به خدا قسم؛ آری.[5]
4. در رحبه کوفه
زمانی که علی علیه السّلام در کوفه بود، به او خبر رسید که مردم وی را در آنچه روایت میکند که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم او را بر دیگران مقدم داشته است، تکذیب میکنند، در اجتماع مردم حاضر شد و کسانی که این موضوع را در غدیر خم از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیده بودند، سوگند داد که گواهی دهند. گروهی به نفع او شهادت دادند. مگر زید بن ارقم که علی علیه السّلام او را نفرین کرد که بیناییاش را از دست بدهد و او نابینا شد.
برخی گفتهاند: سه نفر گواهی ندادند. گفتهاند: مردمی پرشمار به پاخاستند و گواهی دادند. در متن دیگری گویند: بیش از ده نفر یا دوازده مرد، یا سیزده مرد یا بدری، یا شانزده مرد یا پنج، یا شش یا سی، یا هفده یا هجده مرد، به نفع علی علیه السّلام گواهی دادند.[6]
در اینجا به دو مطلب اشاره میکنیم:
الف) شمار شهادت دهندگان به واقعه غدیر
علّامه امینی (ره) نام بیست و چهار مرد را بر شمرده که در رحبه کوفه به حدیث غدیر در نفع علی علیه السّلام گواهی دادند.[7] این افراد عبارتند از:
ابوزینب بن عوف انصاری، ابوعمرة بن عمرو بن محصن انصاری، ابوفضاله انصاری از اصحاب بدر که در صفین در راه یاری امیر المؤمنین علیه السّلام شهید شد، ابوقدامه انصاری که در صفین شهید شد، ابولیلی انصاری ـ گفته شده که او نیز در صفین شهید شد، ابوهریره دوسی، ابوالهیثم بن تیهان که از اصحاب بدر است و در صفین به شهادت رسید، ثابت بن ودیعه انصاری خزرجی مدنی، حبشی بن جناده سلولی که در غزوات امیر المؤمنین علیه السّلام حضور داشت، ابوایوب خالد انصاری که از اصحاب بدر است و در جنگ با روم به شهادت رسید، خزیمة بن ثابت انصاری ذوالشهادتین که از اصحاب بدر است و در صفین به شهادت رسید، ابو شریح خویلد بن عمرو خزاعی که در سال شصت و هشت وفات کرد، زید یا یزید بن شراحیل انصاری، سهل بن حنیف انصاری اوسی که از اصحاب بدر است و در سال سی و هشت وفات کرد، ابوسعید سعد بن مالک خدری انصاری که در یکی از سالهای شصت و سه یه شصت و چهار یا شصت و پنج فوت کرد، ابوالعبّاس سهل بن سعد انصاری که در سال نود و یک فوت کرد، عامر بن لیلی غفاری، عبدالرحمن بن عبد رب انصاری، عبدالله بن ثابت انصاری که خدمتکار رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، عبید بن عازب انصاری که از جمله ده نفری است که برای دعوت مردم به اسلام گماشته شدند، ابوطریف عدی بن حاتم که در سال شصت و هشت، در سن صد سالگی وفات کرد، عقبة بن عامر جهنی که از نزدیکان و خویشاوندان معاویه بود و نزدیک سال شصت درگذشت، ناجیة بن عمرو خزاعی، نعمان بن عجلان انصاری سخنگو و شاعر انصار.
خوانندهی گرامی به این نکته توجّه دارد که این مناشده در تاریخی صورت گرفته (سال سی و پنج هجری) که با تاریخ وقوع (سال حجةالوداع) بیش از بیست و پنج سال فاصله داشته و در خلال این مدّت، بسیاری از اصحاب پیغمبر که در روز غدیر خم حضور داشتند، وفات کرده و بعضی در جنگها کشته شدهاند و گروهی هم در بلاد مختلفه پراکنده گشتهاند و کوفه هم با مدینه منوره که مرکز اجتماع اصحاب پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود، فاصله زیادی داشت و جز معدودی از پیروان حق که در عصر خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام به آنجا مهاجرت کرده بودند؛ حضور نداشتند و این داستان مناشده، اتّفاقی بود و بدون سابقه و مقدمه صورت گرفت و قبلاً اعلام نشده بود تا علاقهمندان حاضر شوند و گواهان بسیار و راویان فراوان در مناشده امیر المؤمنین علیه السّلام حضور داشته باشند. در میان حاضران نیز کسانی بودهاند که از روی سفاهت یا کینهتوزی از ادای شهادت خودداری و کتمان حق کردهاند؛ چنانکه در بسیاری از احادیث به آن اشاره شده و تفصیل آن نیز بیان خواهد شد. با همه این علل و جهات، گروه بسیاری، این داستان را نقل و روایت کردهاند تا چه رسد که چنین موانع و عللی وجود نمیداشت. پس با آنچه ذکر شده برخواننده آشکار است که این حدیث (داستان غدیر خم) در آن اعصار و ازمنه تا چه حد مشهور متواتر بوده است؟!
امّا اختلاف تعداد گواهان در احادیثی که ذکر شد، محمول بر این است که هر یک از راویان قضیه مناشده رحبه، کسانی را که میشناخته یا بدو توجّه داشته یا کسانی را که آن روز نزد او یا پهلوی منبر یا یکی از دو طرف آن بودهاند دیده و شهادت آنها را ذکر کرده و به دیگری توجّه نداشته ـ و یا فقط آنهایی که از اصحاب بدر و یا از گروه انصار در آن روز و در آن مجلس حضور داشتهاند، مورد توجّه راوی بوده یا در نتیجه بلند شدن صداهای آن گروه برای شهادت و دوخته شدن چشمها و گوشها به درک موضوع شهادت و وجود اختلال و هرج و مرج در مجلس، چنانکه مقتضای امثال آن مجتمعات است، بعضی از بعض دیگر غفلت ورزیده و هر یک، کسی از شهادتدهندگان را که به حساب آورده است، نقل کرده است.[8]
می دانیم: علی علیه السّلام در سال سی و پنجم هجری و پس از گذشت بیست و پنج سال از رحلت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به کوفه آمد. بسیاری از کسانی که در غدیر خم حضور داشتند، از دنیا رفته و شمار زیادی در مناطق مختلف پراکنده بودند. عراق سالها پس از درگذشت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به فتح مسلمانان در آمد و شمار بسیار اندکی از اصحاب وارد این منطقه شدند. وانگهی این گواهی بر سبیل اتّفاق بود و نه، مردم خود را برای آن آماده کردند و نه از اصحاب دعوت شد برای گواهی دادن در این اجتماع حاضر شوند، تا هم گواهان زیاد شوند و هم راویان حضور یابند. از سوی دیگر کسانی در میان حاضران بودند که در اثر بغض و کینه یا از روی نادانی و سفاهت، گواهی خود را پنهان میکردند.
ب) دو گواهی… نه یک گواهی
از آنچه گذشت روشن میشود که اختلاف فراوانی در شمار افرادی که گواهی دادند، دیده میشود! آیا علّت آن است که راویان خواستهاند فقط اصحاب بدری را نام ببرند یا انصار را برشمارند یا آن عدّه را که در دو طرف منبر علی علیه السّلام بودند و گواهی دادند؟! یا کسانی به عمد خواستهاند شمار گواهان را کم نقل کنند تا به نیازی پاسخ دهند که در خود احساس میکردند؟! از نظر ما، همه این احتمالات وجود دارد. احتمال دیگری هم مطرح است و علّامه امینی در پاورقی الغدیر به آن اشاره کرده است.[9] متون و روایات هم به صحت آن زبان گشوده است.
احتمال میرود دو مناشده باشد:
1. مناشده داخل مسجد کوفه؛ در این مناشده علی علیه السّلام روی منبر بود. از هر طرف منبر شش نفر به پاخاستند و گواهی دادند یا گروهی از مردم که دوازده نفرشان از صحابه بدری بودند، بهپاخاستند.[10]
- مناشده بیرون مسجد بر روی رحبه مقابل آن… مردمانی زیاد یا سی مرد بهپاخاستند و گواهی دادند.[11]
احتمال سومی هم می دهیم: مناشدههای مسجد کوفه و رحبه چندبار تکرار شده باشد. حدیث «رکبان: سواران» بر این احتمال دلالت دارد.
5. هنگام خروج از قصر
در این هنگام گروهی سواره که شمشیرهای خود را آویخته بودند، به استقبال علی علیه السّلام آمدند و گفتند: السلام علیک یا مولانا و رحمة الله و برکاته.
فرمود: چه کسی از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم اینجاست؟
سیزده (یا دوازده) مرد بهپاخاستند و گواهی دادند که از پیامبر شنیدند میفرمود:
«مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»[12]
متون دیگری هم بیان می کند که گروهی سواره، نزد علی علیه السّلام آمدند و به حدیث غدیر گواهی دادند. در این هنگام علی علیه السّلام در رحبه کوفه بود. ابوایوب انصاری نیز در میان سواران بود.[13]
احتمال میرود این واقعه چندبار تکرار شده باشد. روایات بیان میدارد که برخی از افرادی که گواهی ندادند، به بلا گرفتار شدند. مطابق برخی روایات آنان شش نفر بودند.[14]
دیگر احتجاجات
- احتجاج بر طلحه در جنگ جمل.[15]
- مناشده در صفین به حدیث غدیر که دوازده نفر از اصحاب بدری گواهی دادند.[16]
- احتجاج فاطمه (علیها السّلام) به حدیث غدیر بر ضدّ کسانی که حقوق وی را غصب کردند.[17]
- احتجاج امام حسن علیه السّلام در خطبه کوفه، پس از پذیرش صلح تحمیلی معاویه.[18]
- خطبه امام حسین علیه السّلام در منا، در حضور بیش از هفتصد مرد که عموماً از تابعان بودند و حدود دویست نفر از اصحاب پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم . از جمله فرمود:
شما را به خدا قسم میدهم، آیا میدانید که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روز غدیر خم، علی علیه السّلام را نصب و ولایت او را اعلام کرد و فرمود: حاضران به غایبان برسانند؟
گفتند: خدایا؛ آری.[19]
- احتجاج عبدالله بن جعفر به حدیث غدیر بر معاویه.[20]
- احتجاج مرد همدانی به نام برد به حدیث غدیر بر عمرو بن عاص.[21]
- احتجاج عمرو بن عاص بر معاویه.[22]
- احتجاج عمّاربن یاسر بر عمرو بن عاص.[23]
- احتجاج اصبغ بن نباته در مجلس معاویه.[24]
- مناشده جوانی در مسجد کوفه با ابوهریره به حدیث غدیر.[25]
- مناشده مردی با زید بن ارقم.[26]
- مناشده مرد عراقی با جابر انصاری.[27] ذهبی گوید: این حدیث از نظر سند بسیار عالی است و متواتر.[28]
- احتجاج قیس بن سعد بر معاویه.[29]
- احتجاج زن دارمی حجونی بر معاویه.[30]
- احتجاج عمرو اودی بر مردمی که از امیر المؤمنین علی علیه السّلام بد میگفتند.[31]
- استشهاد عمر بن عبدالعزیز به حدیث غدیر.[32]
- استشهاد زریق مولای علی بن ابیطالب علیه السّلام بر عمر بن عبدالعزیز بن حدیث غدیر.[33]
- احتجاج مأمون بر فقها از جمله اسحقاق بن ابراهیم و یحیی بن اکثم بن حدیث غدیر.[34]
منبع: اقتباسی از ترجمه کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلى الله عليه وآله، ج11، علامه سید جعفر مرتضی عاملی.
[1]ـ کتاب سلیم بن قیس، 2/588ـ 589؛ 3/965ـ 966؛ بحار الانوار، 28/270؛ مجمع النورین، 99؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، 18/372.
[2]ـ کتاب سلیم بن قیس، 2/588ـ 589؛ 3/965ـ 966؛ بحار الانوار، 28/270ـ 271؛ 300؛ مجمع النورین، 99؛ المحتضر، حلی، 110.
[3]ـ کتاب سلیم بن قیس، 2/583؛ الیقین، 28؛ العقد النضید و الدر الفرید، 111/113.
[4]ـ ر.ک: الغدیر، 1/159ـ 161؛ المناقب، خوارزمی، 217؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، 6/167؛ مصباح البلاغه، 3/216؛ شرح الاخبار، 2/191؛ کنز الفوائد، 227؛ الامالی، طوسی، 333؛ 555؛ الاحتجاج، 1/196؛ الروضة فی فضائل امیر المؤمنین (علیه السّلام) 118؛ بحار الانوار 31/332؛ 351، 361، 368؛ تفسیر ابوحمزه ثمالی، 152؛ تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، 514؛ بشارة المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لشیعة المرتضی (علیه السّلام)، 374؛ کشف الیقین، 423.
[5]ـ ر.ک: اکمال الدین، 274؛ الاحتجاج، 1/211؛ الغدیر، 1/163؛ کتاب سلیم بن قیس، 2/641ـ 646؛ نیز ر.ک: الغدیر، 1/159ـ 161؛ المناقب، خوارزمی، 217؛ شرح نهج ابلاغه، ابن ابیالحدید، 6/167؛ مصباح البلاغه، 3/216؛ شرح الاخبار، 2/191؛ کنز الفوائد، 227؛ الامالی، طوسی، 333؛ 555؛ الاحتجاج، 1/196؛ الروضة فی فضائل امیر المؤمنین (علیه السّلام) 118؛ بحار الانوار، 31/332، 351، 368؛ تفسیر ابو حمزه ثمالی، 152؛ تمهید الاوائل و تلخیص الدلائل، 514؛ بشارة المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لشیعة المرتضی (علیه السّلام)، 374؛ کشف الیقین، 423.
[6]ـ ر. ک: مناقب اهل البیت (علیهم السّلام)، 128؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، 2/289؛ 4/74؛ خلاصه عبقات الانوار، 7/39، 62ـ 63، 86، 98، 109، 129، 135، 138، 186، 209، 243، 251، 262، 270ـ 272، 286، 312، 324، 341، 361؛ 9/15ـ 18، 20ـ 26،؛ قاموس الرجال، 10/33؛ 11/145، 449؛ المعجم الصغیر، 1/64؛ اسد الغابه، 2/233؛ 3/93، 307؛ 4/28؛ 5/6؛ الولایه، ابن عقده، 226ـ 237؛ مسند احمد، 1/88، 119؛ السنن الکبری، نسائی، 5/136، 155؛ ذکر اخبار اصبهان، 2/228؛ کنز العمّال، 12/155، 170؛ المعجم الاوسط، 7/70؛ المعجم الکبیر، 5/175؛ تاریخ بغداد، 14/240؛ جزء الحمیری، 33؛ ذخائر العقبی، 68؛ مجمع الزوائد، 9/105ـ 108؛ امالی، محاملی، 162؛ مسند ابویعلی، 1/429؛ خصائص امیر المؤمنین (علیه السّلام)، نسائی، 96، 103؛ البدایة و النهایه، 7/383؛ تاریخ مدینة دمشق، 42/206ـ 209، 212ـ 214؛ تهذیب الکمال، 22/397؛ سیره حلبی، 3/337؛ شرح احقاق الحق، 6/305ـ 307، 316، 323، 328، 338، 378؛ 21/114ـ 119؛ 22/125؛ 23/ 12، 23/12، 413ـ 416؛ 30/389ـ 404؛ ینابیع الموده، 2/159؛ کشف الغمّه، 1/287؛ الخرائج و الجرائح، 1/208؛ الارشاد، 1/352، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، 148؛ الاربعین ماحوذی، 146؛ العمده، ابن بطریق، 109؛ بحار الانوار، 34/341؛ 37/186؛ 196ـ 197، 199ـ 200؛ 41/205؛ 42/ 148؛ مستدرک سفینة البحار، 10/469؛ المراجعات، 268، 270، 388؛ الغدیر، 1/166ـ 184، از منابع فراوان.
[7]ـ الغدیر، 1/184ـ 185.
[8]ـ الغدیر، 1/184ـ 185.
[9]ـ الغدیر، 1/378.
[10]ـ ر.ک: مسند احمد، 4/370؛ فضائل الصحابه، 1167؛ البدایة و النهایه، 5/211؛ ینابیع الموده، 2/159؛ بحار الانوار، 3/18؛ 37/196؛ 41/205؛ 42/148؛ الخرائج و الجرائح، 1/208؛ الارشاد، 1/352؛ العمده، ابن بطریق، 106ـ 110؛ الاربعین، شیرازی، 114؛ خلاصه عبقات الانوار، 3/261؛ 9/25؛ شرح احقاق الحق، 6/318؛ 16/579.
[11]ـ مسند احمد، 1/88ـ 119؛ امالی، محامی، 162؛ البدایة و النهایه، 7/348؛ اسد الغابه، 4/28؛ مجمع الزوائد، 9/105؛ مسند ابویعلی، 1/429؛ تاریخ مدینة دمشق، 42/206ـ 207؛ ذکر اخبار اصبهان، 2/228؛ تاریخ بغداد، 14/240؛ کنز العمّال، 13/170؛ المراجعات، 268ـ 270، 388؛ خلاصه عبقات الانوار، 7/83، 86، 129، 186، 207، 341، 361؛ 9/17، 20؛ 37/125، 148، 188، 200؛ الاربعین ماحوذی، 146؛ مناقب الامام امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السّلام)، کوفی، 2/367، 408، 437، 444ـ 445؛ امالی، 255؛ الاربعین، شیرازی، 118، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، 151؛ العمده، ابن بطریق، 93.
[12]ـ ر.ک: الغدیر، 189190؛ شرح الاخبار، 1/109؛ اسد الغابه، 1/368؛ بحار الانوار، 41/213؛ خلاصه عبقات الانوار، 3/261؛ 7/199؛ 9/25؛ الولایه، ابن عقده، 241؛ اختیار معرفة الرجال، 1/246؛ موسوعة الامام علی (علیه السّلام)، 2/216، 326، 331؛ نقد الرجال، 1/165؛ معجم الرجال الحدیث، 4/185؛ اعیان الشیعه، 3/551؛ 4/539؛ المناشدة و الاحتجاج بحدیث الغدیر، 59ـ 61؛ شرح احقاق الحق، 6/334.
[13]ـ ر.ک: الغدیر، 1/187ـ188؛ مسند احمد، 5/419؛ المعجم الکبیر، 4/173؛ البدایة و النهایه، 5/231؛ 7/384؛ اعیان الشیعه، 6/287؛ نهج الایمان، 116؛ العدد القویه، 184؛ سیره ابن کثیر، 4/422؛ جواهر المطالب، 1/83؛ ینابیع الموده، 1/107؛ موسوعة الامام علی (علیه السّلام)، 2/215؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، 3/208؛ غایة المرام، 1/269، 282، 300؛ کشف المهم، 101، 148؛ المناشدة و الاحتجاج بحدیث الغدیر، 57ـ 58؛ شرح الاخبار، 1/108؛ معجم الرجال و الحدیث، 1/37، 50، 62، 268؛ تاریخ مدینة دمشق، 42/211؛ الدرجات الرفیعه، 315، 453؛ العمده، ابن بطریق، 94، 109؛ الاکمال فی اسماء الرجال، 15؛ بحار الانوار، 37/148؛ مناقب اهل البیت (علیهم السّلام)، 128؛ خلاصه عبقات الانوار، 1/49؛ 3/261؛ 7/40، 70، 94، 136، 166، 169، 235؛ 9/135ـ 137؛ المراجعات، 273؛ موسوعة احادیث اهل البیت (علیهم السّلام)، 7/342؛ شرح احقاق الحق، 6/251، 326؛ 16/565؛ 21ـ 59ـ 60؛ 23/7، 636؛ 30/ 422ـ 425.
[14]ـ ر.ک: الارشاد، 1/352؛ کشف الغمّه، 1/287؛ شرح نهجالبلاغه، ابن ابیالحدید، 4/74؛ الولایه، ابن عقده، 246؛ اسد الغابه، 3/321؛ تاریخ مدینة دمشق، 42/208؛ مجمع الزوائد، 9/106؛ قاموس الرجال، 11/11؛ المعجم الکبیر، 5/171ـ 175؛ الاکمال فی اسماء الرجال، 72؛ خلاصه عبقات الانوار، 3/262؛ 7/116؛ 9/23ـ 26؛ شرح احقاق الحق، 6/308، 318ـ 320؛ 8/743ـ 745؛ 16/567؛ 30/397؛ بحار الانوار، 37/200؛ الغدیر، 1/192.
[15]ـ ر.ک: تخریج الاحادی و الآثار، 2/235؛ کنز العمّال، 11/332؛ تاریخ مدینة دمشق، 25/108؛ الغدیر، 10/127؛ شرح احقاق الحق، 6/249، 336؛ 16/568؛ 23/15، 631؛ المستدرک علی الصحیحین، 3/371؛ الاکمال فی اسماء الرجال، 115.
[16]ـ ر.ک: کتاب سلیم بن قیس، 295؛ بحار الانوار، 33/146؛ الغدیر، 1/195.
[17]ـ ر.ک: خلاصه عبقات الانوار، 7/188؛ 9/103ـ 106؛ قاموس الرجال، 12/334؛ الغدیر، 1/197؛ شرح احقاق الحق، 21/27.
[18]ـ ر.ک: امالی، طوسی، 561؛ بحار الانوار، 10/138؛ 69/151؛ الغدیر، 1/197؛ ینابیع الموده، 3/366؛ الولایه، ابن عقده، 182؛ شرح احقاق الحق، 5/58؛ حلیة الابرار، 1/253؛ البرهان، 3/315.
[19]ـ ر.ک: کتاب سلیم بن قیس، 320؛ بحار الانوار، 33/183؛ الغدیر، 1/198؛ الاحتاج، 2/19؛ صلح الحسن (علیه السّلام)، شرف الدین، 324.
[20]ـ ر.ک: کتاب سلیم بن قیس، 362؛ بحار الانوار، 33/265؛ الغدیر، 1/199.
[21]ـ ر.ک: الامامة و السیاسه، 1/97؛ الحجة علی الذاهب الی تکفیر ابیطالب، 323؛ خلاصه عبقات الانوار، 7/82؛ الغدیر، 1/201؛ 9/137؛ شرح احقاق الحق، 6/285؛ 31/382؛ 32/382.
[22]ـ ر.ک: المناقب، خوارزمی، 199؛ کشف الغمّه، 1/258؛ بحار الانوار، 33/52؛ العقد النضید و الدر الفرید، 88؛ خلاصه عبقات الانوار، 7/148؛ شرح احقاق الحق، 5/51؛ الغدیر، 1/201.
[23]ـ ر.ک: فتوح ابن اعثم، 3/77؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدیدف 8/21؛ وقعة صفین، 338؛ بحار الانوار، 33/30؛ الاربعین، شیرازی، 630؛ الغدیر، 1/202؛ 2/145.
[24]ـ ر.ک: المناقب، خوارزمیف 205؛ شرح احقاق الحق، 6/257؛ الغدیر، 1/202.
[25]ـ ر.ک: الایضاح، 535؛ الغارات، 2/658؛ مناقب الامام امیر المؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السّلام)، کوفی، 2/394؛ سیره ابن کثیر، 4/425؛ البدایة و النهایه، 5/232؛ تاریخ مدینة دمشق، 42/232؛ مسند ابویعلی، 11/306؛ المصنّف، ابن ابیشیبهف 7/499؛ مجمع الزوائد، 9/105؛ بحار الانوار، 34/325؛ خلاصه عبقات الانوار، 7/185، 237، 315؛ الغدیر، 1/302؛ شرح احقاق الحق، 6/258؛ 21/62ـ 63.
[26]ـ ر. ک: المعجم الکبیر، 5/194؛ ینابیع الموده، 2/283؛ تاریخ مدینة دمشق، 42/216؛ خلاصه عبقات الانوار، 7/111، 178؛ الغدیر، 1/204؛ شرح احقاق الحق، 6/232؛ 21/43.
[27]ـ ر.ک: سیر اعلام النبلاء، 8/334؛ تاریخ مدینة دمشق، 42/225؛ خلاصه عبقات الانوار، 7/260؛ الغدیر، 1/205؛ شرح احقاق الحق، 6/254؛ 21/67؛ 30/410ـ 411؛ الجوهرة فی نسب علی (علیه السّلام)، 67.
[28]ـ ر.ک: سیر اعلام النبلاء، 8/334.
[29]ـ ر.ک: بحار الانوار، 33/173ـ 175؛ الغدیر، 1/106ـ 108؛ کتاب سلیم بن قیس، 2/77.
[30]ـ ر.ک: بلاغات النساء، 72؛ الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، 27؛ العقد الفرید، 1/115؛ الغدیر، 1/208، 344؛ بحار الانوار، 33/260؛ مستدرک سفینة البحار، 3/273؛ الامام علی بن ابیطالب (علیه السّلام)، رحمانی، 767؛ مستدرکات علم رجال الحدیث، 8/573؛ قاموس الرجال، 12/254.
[31]ـ ر.ک: امالی، طوسی، 558؛ بحار الانوار، 40/69؛ الغدیر، 1/209.
[32]ـ ر.ک: بشارة المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لشیعة المرتضی (علیه السّلام)، 378؛ خلاصه عبقات الانوار، 7/177؛ الامام علی (علیه السّلام) فی آراء الخلفاء، 173؛ حلیة الاولیاء، 5/364؛ اسد الغابه، 5/383؛ تاریخ مدینة دمشق، 5/320؛ فرائد السمطین، 1/66؛ نظم درر السمطین، 112؛ شرح احقاق الحق، 6/285؛ 21/92؛ 22/118.
[33]ـ ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، 18/138؛ شرح احقاق الحق، 21/51.
[34]ـ ر.ک: قاموس الرجال، 12/155؛ الغدیر، 1/210؛ الامام علی (علیه السّلام) فی آراء الخلفاء، 182ـ 197؛ العقد الفرید، 5/92ـ 101؛ عیون اخبار الرضا (علیه السّلام)، 2/185ـ 200.