«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ * رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْريَ * وَ احْللْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي[1]».
«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ».
مقدّمه
شهادت اوّلین قُربانی مَسلخ عشق به ولایت و دفاع از حریم حکومت دینی و حمایت از امام زمانش، حضرت صدیقهی طاهره، فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) را هم به صاحب این مجلس و هم به همهی ملّت عزیزمان و فرزند بزرگوارشان رهبر عزیزمان تسلیت عرض میکنم.
انسان باید برای همهی کارهای خود در این عالَم حجّت داشته باشد
با استمداد از حضرت زهرا (سلام الله علیها) و استعانت از خداوند متعال در ارتباط با حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) دو سه نکته در این محفل به محضر شما تقدیم میدارم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) حجّتالله هستند. حجّت یعنی کسی که هر کاری انجام میدهد در روز قیامت نسبت به قول او بدهد، نسبت به فعل او بدهد، نسبت به سکوت او بدهد، خداوند از او قبول خواهد کرد. در روز قیامت از همهی اعمال ما سؤال پرسیده میشود. فرمود: «وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا[2]»؛ امروز شما در این هوای سرد در زیر خیمهی مادرتان هستید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) مادر همهی خوبان و مادر همهی خوبیهاست. انشاءالله در زندگیمان، در اداره، در محل کسب و کارمان، در محل تدریس و آموزش هر کاری انجام میدهیم، یادمان باشد که از ما سؤال خواهند پرسید که دلیل این کار چه چیزی بوده است و آن را چگونه انجام دادهای. در تمام کارهایمان به دنبال حجّت باشیم که در روز قیامت بگوییم به این دلیل این کار را انجام دادم. ناسازگاریهایی که در منزل وجود دارد، دلیلی ندارد و انسان در روز قیامت سرافکنده میشود. بر افعالمان، کِردارمان، هزینهمان و درآمدمان حجّت داشته باشیم.
حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) حجّت الهی هستند
به حُکم آیهی مُباهله حضرت زهرا (سلام الله علیها) جزء حُجَج بالغهی خداوند متعال هستند. خداوند متعال آن کسانی را که حجّت علیالاطلاق بودند، وارد صحنهی مُباهله کرد. «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ[3]»؛ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شدند تا فرزندان خودشان را به عنوان حجّت به صحنه بیاورند، مصاف بیاورند، به جبههی مقابله بیاورند که ابناء ایشان امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) بودند. قرآن کریم ایشان امام حسن مجتبی (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) را دوران طُفولیتشان برای عالَم توحید به عنوان حجّت معرفی فرموده است. اینها در کودکی هم حجّتالله بودهاند. هیچ کاری که نتوان به آنها استناد کرد، حتی در دوران کودکی هم نداشتند. اینها از کودکی جلوهی خداوند متعال بودند، نور حقتعالی بودند، آیینهی خداوند متعال بودند و هرکاری انجام دادند، جهتی بود که ما را به سوی پروردگار متعال هدایت کردند. «وَ نِسَاءَنَا»؛ به معنای بانوان ماست. این کسی که همهی بانوان در وجود او خلاصه شدهاند، فقط حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. در آنجا فقط یک بانو وجود داشت و آن بانو حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) بود. «وَ أَنْفُسَنَا»؛ به این معناست که یعنی جانمان را بیاوریم و جان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی جز حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نبود. اینها از نظر قرآن کریم حجّت هستند. تمام کارهای حضرت صدیقهی طاهره (سلام الله علیها) حکم قرآن کریم را دارد. همهی آیات قرآن کریم هدایت الهی و حجّت حقّ است و حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) و پدرشان و همسرشان و دو فرزندشان که در «حدیث کساء[4]» میخوانید، تا روز قیامت حجّت برای همهی عالَمان هستند. چون حجّت هستند، باید زندگی ایشان را بررسی کنیم و خودمان را برابر اصل کنیم.
بخشش بی حدّ و اندازهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)
یکی از اموری که باید از حضرت زهرا (سلام الله علیها) درس بگیریم، صبر بینهایت حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بود. شما در هیچجایی مشاهده نمیکنید که حضرت زهرا (سلام الله علیها) از سختی کار شکایت نماید. زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) با وجود اینکه دختر حضرت خدیجهی کبری (سلام الله علیها) هستند و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) جزء ثروتمندان جهان عَرب هستند و سرمایهی مادرمان حضرت خدیجه کبری (سلام الله علیها) که اُمّالمؤمنین هستند، هم محیط حجاز را آباد میکرد و هم بازار شام را گرم میکرد. دختر بانوی ثروتمند جهان عَرب، حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) است. پدرشان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اوّلین شخصیّت عالَم امکان هستند. از اوّلین تا آخرین، اشرف خلائق و افضل خلائق، وجود نازنین خاتم انبیاء (سلام الله علیهم اجمعین)، حضرت محمّد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) است. همچنین همسر دوّمین شخصیّت عالَم امکان، حضرت مولیالموحّدین امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستند که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) جزء تولیدکنندگان تراز اوّل تاریخ هستند. یک قلم تولید ایشان 100 هزار درخت خرما بوده است. 100 هزار دانهی خرما را در بار شُتر حمل میکردند؛ از ایشان سؤال کردند: یا علی! چه چیزی همراه خود میبری؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) پاسخ دادند: 100 هزار درخت خرما همراه خود دارم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تمام آن دانهها را کاشتند و یک دانه از آنها خطا نرفت. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) 100 هزار نخل را به وجود آوردند. امروز نیز خداوند متعال «آل سعود» را نابود کند و این تکفیریها و تروریستهایی که آنها تربیت میکنند را ریشهکَن نماید و انشاءالله انتقام خون شهیدان ما را از آنها بگیرد و انشاءالله به یکدیگر به کنار قبرستان بقیع برویم و در آنجا برای حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرض ادب داشته باشیم. در حال حاضر در اطراف مدینه مناطق حاصلخیزی وجود دارد که هم نخلهای آن خرما میدهد و هم بهترین آب حجاز همین آبی است که در اطراف مدینه است. اینها را به «آبار علی[5]» نام گذاشتهاند. امروز نیز که کار به دست وهّابیها و تکفیریهاست، افتخارشان به این است که «آبار» جمع «بئر» است، بئر به معنای قنات است. قناتهایی که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) به وجود آوردهاند، در حال حاضر نیز مردم مدینه بر سر سُفرهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اِرتزاق میکنند. آب آنها به واسطهی حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فراهم شده است و درآمد کشاورزی آنها نیز به واسطهی فیض حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) با دست داشتن در آن تولیدات، هرچه درآمد داشتند، یا در همان منطقه وقف میکردند و یا همه را میبخشیدند که سورهی «هَل أتی» شاهد بر آن است که فرموده است: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ[6]»؛ هرچه داشتند در راه خداوند میبخشیدند. اینها بالاترین درآمد را داشتند و در عین حال کمترین هزینه را نیز داشتند.
باید قناعت کردن را از زندگی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بیاموزیم
فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها)! ای دختران حضرت فاطمه (سلام الله علیها)! ای پسران حضرت فاطمه (سلام الله علیها)! بیایید از مادرمان قناعت بیاموزیم. هرچه میتوانیم تولید کنیم، ولی هر اندازهای میتوانیم قناعت داشته باشیم. اگر ما این قناعت را از مادرمان بیاموزیم، زندگی به این اندازه به ما فشار نمیآورد و باعث نمیشود که ناشُکری کنیم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) با وجود آن مادر و همسری که داشتند، ببینید که چه اندازه سختکوش هستند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نگاهی کردند و دیدند که سینهی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در اثر کَثرت حمل آب با مَشک که خود بیبی تشریف میبردند و مَشک را پُر میکردند و روی دوششان میانداختند و میآوردند. سنگینی بار حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) و بند مَشک سینهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) را آزرده بود و سینهی ایشان پینه داشت. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نگاهی به سینهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) انداختند و دیدند که آزرده است؛ نگاهی به دستان حضرت زهرا (سلام الله علیها) انداختند که ایشان دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ریحانه الرّسول هستند، یکی از نامهای حضرت زهرا (سلام الله علیها) «ریحانه» به معنای دستهی گُل است؛ دسته گُلی که از گُل نازکتر است، از بس که مینشستند و دَستاس میکردند و آرد را برای پختن نان برای میهمانهای حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) خودشان آماده میکردند. با دستاس آرد را درست میکردند، سپس خودشان طبخ میکردند و از تنور نان درمیآوردند و یتیمانی که به صورت مرتّب رفتوآمد داشتند را سیر میکردند و فقرا را نیز از خانهی خودشان اطعام میکردند. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مشاهده کردند که در اثر کار با دَستاس، دست حضرت زهرا (سلام الله علیها) پینه بسته است. «سلمان» آمد و مشاهده کرد که یکی از فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها) درون گَهواره قرار دارد و حضرت زهرا (سلام الله علیها) با یک دست گَهواره را تکان میدادند و با دست دیگرشان دَستاس را میچرخاندند. دل سلمان سوخت و عرضه داشت: بیبی! کار شما خیلی سخت است؛ اجازه بدهید من به شما کمک کنم. یا دَستاس را به من بدهید و یا این کودک را به من بسپارید. حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز پذیرفتند، زیرا سلمان «مِنّا اَهلُالبِیت[7]» بود و از خودشان بود و خصوصی بود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) این افتخار را به سلمان دادند و فرمودند: اگر میخواهی به من کمک کنی، نگاه داشتن فرزند برای مادر راحتتر است؛ تو این دَستاس را بچرخان. سلمان میگوید که من به جای حضرت زهرا (سلام الله علیها) نشستم تا دَستاس را بچرخانم، ولی دیدم که از این تاوَلها خون آمده است و دستهی دَستاس خونی شده است. شما را به حضرت عبّاس (علیه السلام) قسم میدهم که این زندگی را در کدامیک از ضُعفای جامعه مشاهده میکنید که کسی بانوی عالَم باشد، سیّدهالنّساء باشد و زندگی او اینگونه باشد؛ اما یکمرتبه نزد همسر خود گِلهای نداشته باشد. توقّع بنده از شما خواهران بیشتر است که دختران خود را اینگونه تربیت نمایید. متأسفانه این دانشگاهها و این آموزش و پرورشها درس زندگی به دختران ما نمیآموزند، درس زندگی به پسران ما نمیآموزند؛ اسراف را میآموزند، ولی قناعتکردن را آموزش نمیدهند.
چه زمانی حضرت زهرا (سلام الله علیها) به حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) گِله کردند که این چگونه زندگیای است که ما داریم؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) قسم جَلاله میخورند و میفرمایند: «فو اللّه – ما أغضبتها، و لا أكرهتها على أمر حتّى قبضها اللّه عزّ و جلّ، و لا أغضبتني[8]»؛ به خدا قسم در این مدّت 9 سالی که فاطمه (سلام الله علیها) با من زندگی کرد، یکمرتبه من را عصبانی و ناراحت نکرده است. اما فرمود: من نیز فاطمه را نرنجاندم. من و فاطمه مانند دو کبوتر بودیم که در یک قفس قرار داشتیم. حال دیگر علی (علیه السلام) تنها مانده است. کبوتر همدم او از لانه پَرید و حضرت علی (علیه السلام) در قفس دنیا تنها ماندند، بدون یاور ماندند، بدون همدم ماندند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) همهکَس حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودند. یکی این مسأله است که در مسألهی اقتصادی هر اندازهای میتوانیم کار کنیم و تولید داشته باشیم، ولی در هزینهکردن در زندگی مانند حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) باشیم. انفاق، احسان، اطعام، کمک و خدمت به دیگران داشته باشیم؛ ولی در زندگی خودمان هر اندازهای بیشتر هزینه کنیم، در روز قیامت کارمان سختتر است. ولی هرچه در راه خداوند دادهایم، متعلّق به اوست و حسابش را از ما نمیخواهند. «مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ[9]».
عبادت منحصر به فرد حضرت صدیقهی کبری (سلام الله علیها)
نکتهی دوّم عبادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) است. خواهران و برادران! «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[10]»؛ ما برای بندگی به این دنیا آمدهایم. دَغدغهی نمازتان را داشته باشید و اینگونه نباشد که به نمازتان بیاحترامی کنید. نماز در زندگی شما از همه چیز مهمتر باشد. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ائمهی هدی (سلام الله علیهم اجمعین)، حضرت زهرا (سلام الله علیها) عاشق نماز بودند، اینها عاشق عبادت پروردگار متعال بودند. نمازشان در حدّی است که خداوند به نماز حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) مُباهات میکند و ملائکه را دعوت به تماشای نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها) میکند. ببینید که نمازتان در خانه و خانوادهی شما چه اندازهای احترام دارد. این نماز پناه شماست؛ چرا به پناهتان بیاعتنایی میکنید؟ خداوند متعال فرموده است: «اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ[11]»؛ «اسْتَعِينُوا» به معنای کمکخواستن است. این پُشتوانه و یار و یاور شماست. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهی نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: «وَ أَمَّا اِبْنَتِي فَاطِمَةُ فَهِيَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ[12]»؛ دختر من در میان بانوان از اوّل خلقت تا انقراض خلقت، سَرور تمام همهی زنان است، بانوی بانوان همهی عالَم است. «وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِي مِحْرَابِهَا[13]»؛ دختر من وقتی برای خواندن نماز به محراب میرود، «فَيُسَلِّمُ عَلَيْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ مِنَ اَلْمَلَئِكَةِ اَلْمُقَرَّبِينَ[14]»؛ 70 هزار مَلَک برای سلام به حضرت زهرا (سلام الله علیها) در نماز ایشان حاضر میشوند، 70 هزار مَلَم مُقرّب حضرت زهرا (سلام الله علیها) را طواف میکنند و به فاطمه (سلام الله علیها) سلام میکنند. این نماز حضرت فاطمه (سلام الله علیها) است. این ارث را از مادرتان داشته باشید و به گونهای نماز بخوانید که ملائکهای که همراه شما هستند، بگویند چه نماز زیبایی میخوانید. نمازی نخوانیم که ملائکه از ما ناراضی بشوند و بگویند که برای همهی کارهای خود احترام قائل هستند و به همه احترام میگذارند، ولی وقتی نمازشان فرا میرسد برای آن اهمیّتی قائل نیستند. نماز را خیرالعمل نامیده است، «حَیِّ عَلی خَیرِ العَمل». چیزی زیباتر و بهتر از نماز نداریم. این را از مادرتان یاد بگیرید.
ولایتفقیه مقدّمهی ولایت حضرت حجّت (ارواحنا فداه) است
سوّمین موضوع مسألهی ولایتمداری حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود. حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) در حمایت از امام و ولی و پَرچمدار دین خود از همه چیز مایه گذاشت. حضرت زهرا (سلام الله علیها) جوانیشان، پَهلویشان، محسنشان، فدکشان و همه چیزشان را فدای ولایت کردهاند. این ولایتی که ما امروز به عنوان ولایتفقیه مطرح میکنیم، مقدّمهی ولایت کسی است که بناست تا بیاید و فدک حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را پَس بگیرد. حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) این انقلاب را به خاطر ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) راه انداختند، سینه سِپَر کردند، زندان و تبعید را پذیرفت و حتّی آمده بود که شهادت را بپذیرد تا پَرچم به دست یک امام معصوم بیفتد و تا زمانی که امام معصوم نیامده است، کسی که از نظر زندگی، از نظر اخلاق، از نظر حکمت و از نظر مدیریت بهترین فرد جامعهی شماست، ولیفقیه شماست که هم در زندگی مانند شما زندگی میکند و میبینید که میهمانهایش را روی زیلو پذیرایی میکند و خداوند گُواه است که در اندرون نیز روی موکت زندگی میکند و زندگی خانوادگی ایشان به مراتب از طبقهی متوسط مردم پایینتر است. این ولایت ارزش دارد. این همه شهید دادهایم. در دوران دفاع مقدّس حدود 200 هزار شهید قُربانی کردهایم و بعد از آن نیز شهدایی را تقدیم داشتهایم و در حال حاضر نیز شهدایی را تقدیم میداریم؛ ولی نوش جان شما باشد. انشاءالله امام زمان (ارواحنا فداه) در پیش هستند، انشاءالله این پَرچمی که در دست ولایتفقیه است، پرچم مقدّمهی ظهور حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) است. اگر قدر این ولایت را دانستید، وقتی امام زمان (ارواحنا فداه) تشریف میآورند، در اطراف ایشان نیز شما هستید. اینهایی که به ولایت جَفا میکنند، به امام زمان (ارواحنا فداه) جَفا مینمایند، به خون حضرت زهرا (سلام الله علیها) جَفا میکنند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) خودشان را فدای ولایت کردند تا ما قدر بدانیم و ولایتفقیه برای به دست آوردن غدیر مقدّمه است.
روضه و توسّل به حضرت زهرا (سلام الله علیها)
چون در هوای سرد شهید تشییع کردید، ولی بالاخره مجلس مادرتان است. چند سال است که تشریف میآورید و با مادرتان همدردی میکنید. جای شما در مدینه خالی بود. حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمودند: علی جان! چند مسأله است که باید مطرح کنم، اگر آمادگی ندارید به یکی دیگر از رزمندگان عرض کنم. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) مُنقلب شدند و فرمودند: فاطمه جان! هرچه میخواهید به خودم بگویید که به آن عمل میکنم. حضرت زهرا (سلام الله علیها) عرضه داشت: یا علی! 9 سال شریک زندگی تو بودم؛ «مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً[15]»؛ علی جان! در این مدّتی که با شما زندگی کردم، یک دروغ از من نشنیدید، یک خیانت از من ندیدید. با این حال علی جان مرا حلا کن. حضرت زهرا (سلام الله علیها) میخواهند بفرمایند: علی جان! یک جانِ فاطمه در راه شما کم بود، ایکاش هزار جان داشتم و فدای ولایت و امامت شما میکردم. یک جان کم است، مرا حلال کن. مطلب دوّم این است: علی جان! فرزندان من کوچک هستند؛ تمام فکر مادر نزد فرزندان خود است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) دَغدغهی حَسنین (علیهما السلام) و زینبین (سلام الله علیهما) را دارد. علی جان! فرزندان من کوچک هستند و در حال از دست دادن مادر خود هستند. علی جان! هوای حسین مرا داشته باش. اما وصیّت سوّم این است: علی جان! مرا شب غُسل بده، مرا شب کفن کن، مرا شب دفن کن. نمیخواهم اینهایی که حقّ مرا غضب کردند و علی را خانهنشین کردند، دنبال تابوت من باشند. اما علی جان! من را از زیر لباس غُسل بده و بدن مرا برهنه نکن. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) طبق وصیت عمل کردند. «أسماء بنت عُمیس» آب میریزد. بدنی نمانده بود، تنها مُشتی استخوان بود. جانباز خانهی علی (علیه السلام) آب شده بود و حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حال غُسل دادن چنین بدنی هستند. اما ناگهان دیدند که در دل شب نالهی حضرت علی (علیه السلام) بلند شد. اسماء عرضه داشت: آقا جان! شما کوه صبر بودید و به همهی ما سپرده بودید که آرام گریه کنیم، چه شده است که نالهی شما بلند شد؟ حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: دستم به بازوی فاطمه (سلام الله علیها) برخورد کرد. فاطمه بازوی خود را به من نشان نداده بود. زیرا بازوی ایشان را شکسته بودند. علی جان! دست تو به یک زخم خورد و نالهی تو بلند شد. خدا به داد دل حسین شما برسد. دیدند که از ذوالجناح پیاده شد. چیزی را برداشته است و بر آن بوسه میزند. ـ از همهی شما التماس دعا دارم. برای شفای مریضها، برای رفع مشکلات، برای نابودی دشمنانتان دعا کنید ـ گمان کردند که امام حسین (علیه السلام) ورق قرآن را پیدا کرده است و بر آن بوسه میزند. جلو آمدند، دیدند که دست حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) است که بر روی زمین افتاده است.
لا حول و لا قوّة الّا بالله العلیّ العظیم
اَلا لَعنَتُ الله عَلی القُومِ الظّالِمین
دعا
خدایا! عصمت زهرای مرضیه امام زمانمان (ارواحنا فداه) را برسان.
خدایا! به همین زودی انقلاب ما را با رهبری همین رهبر عزیزمان به انقلاب جهانی آقای ما حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) متّصل بگردان.
خدایا! به عصمت حضرت زهرا (سلام الله علیها)، به پهلوی شکستهی حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، به دستهای قَلم شدهی حضرت اباالفضل العبّاس (علیه السلام) این مردم عزیز ما، این مردم شرافتمند ما، این مردم عاشقپیشه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و دودمان ولایت، این مردم باوفای به خون شهدا و امام شهدا، این مردم ولایتمدار و قدردان ولیفقیه را دشمن شاد نکن.
خدایا! حاجات مردم ما را برآورده بفرما.
خدایا! جوانهای ما را به سامان برسان.
خدایا! این دولت ولایتمدار ما را یاری بفرما.
خدایا! گِرههای عمومی مردم را به دست این دولت مؤمن برطرف بفرما.
خدایا! به محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت میدهیم دشمنان این کشور، دشمنان این ملّت، دشمنان این نظام، دشمن رهبری عزیز ما را که در رأس آنها استکبار آمریکا، صهیونیستها، وهابیها، تکفیریها، تروریستها، نفوذیهای داخلی که بدتر از دشمنان خارجی هستند و از خارجیها خط میگیرند، به خودشان مشغول بگردان.
خدایا! شرّ دشمنان را از سر این مردم برطرف بفرما.
خدایا! آنچه خواستیم و نخواستیم و خیر دین و دنیای ما در آن است، به مملکت و مردم ما باران و برف کافی نازل بفرما.
خدایا! به همهی زندگیها و معیشت مردم ما در سر سُفرهی حضرت زهرا (سلام الله علیها) برکت خود را نازل بفرما.
نثار روح مقدّس حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و همهی شهدا و این شهدایی که امروز تشییع شدند و شهدای اغتشاشات و سردار دلها صلوات عنایت بفرمایید.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
غفرالله لنا و لکم
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم
[1] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸.
[2] سوره مبارکه اسراء، آیه 36.
[3] سوره مبارکه آل عمران، آیه 61.
«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَكُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ».
[4] حدیث کِساء حدیثی در فضیلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی (علیه السلام)، فاطمه (سلام الله علیها)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) دانسته میشود. امامان شیعه برای اثبات برتری و استحقاق خویش در امر خلافت، به این حدیث استناد نمودهاند. به گفته برخی حدیثشناسان، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام نزول آیه تطهیر، خود و خاندانش را در زیر عبایی جمع کرد و به این شکل، مصادیق این آیه را معرفی نمود. محل واقعه مربوط به حدیث کِساء را خانه ام سلمه، دانستهاند. حدیث کساء در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده و برخی آن را متواتر میدانند. البته متن حدیثی که در مفاتیح الجنان به نام حدیث کساء آمده، در بخشهایی، متفاوت با حدیثی است که در منابع کهن نقل شده است.
[5] آبار علی، منطقه و نخلستانی در جنوب مدینه که دارای چاههای آب منسوب به علی بن ابیطالب (علیه السلام)و میقات مردم مدینه است. یکی از علمای معاصر اهلسنت در مصر، آبارعلی را منسوب به علی بن دینار، سلطان دارفور در جنوب سودان دانسته، اما با توجه به اینکه نام آبار علی در منابع تاریخی، پیش از سفر علی بن دینار به مکه، ذکر شده، انتساب این مکان به علی بن دینار صحیح نیست. آبار و اَبیار جمع بِئْر به معنای چاهها است. جمع قِله آن ابؤُر و آبُر است. نیز البؤُره به معنای گودال است. آبار علی در اصطلاح نام منطقهای است در ۷ یا ۹ کیلومتری (۶ یا ۷ میلی) جنوب شهر مدینه، در وادی عقیق و دامنه غربی کوه عیر که نزدیک ذوالحلیفه و بر راه مکه قرار دارد و دارای چاههای آب و نخلستانهای فراوان است.
این مکان اکنون میان دو راه جای دارد: ۱. راه قدیم مدینه به مکه که از باب عنبریه خارج میشد و از کنار راه آهن حجاز به شام میگذشت و به سمت مکه میرفت. ۲. بزرگراه جدید مدینه به مکه که از میدان مسجد قبا جدا میشود. در تابلو مکاننما نیز نام آبار علی و ذوالحُلَیفه و مسجد شجره کنار هم آمدهاند. نام معروف امروزی آن آبار علی است. در کتابهای مناسک حج و آثار فقهی شیعه و اهلسنت از آن با الفاظ اَبیار و آبیار علی نیز یاد شده است. بسیاری از نویسندگان اهلسنت از قرن نهم هجری به بعد، آبارعلی و ذوالحلیفه و مسجد شجره را نام یک مکان و میقات مردم مدینه دانستهاند.
درباره نسبت این مکان به امیرمؤمنان (علیه السلام) سه دیدگاه یافت میشود: ۱. این چاهها پیش از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه وجود داشته و امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به فرمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) در کنار این چاهها با قبایلی از جنیان جنگیده و آنان را به سختی شکست داده است. منابع اهلسنت با نقل فشرده اینمطلب، آن را باور عوام دانسته و بر نادرستیاش تاکید کردهاند. یکی از مراجع تقلید معاصر، درباره این گزارش گفته است: «متن این خبر و سند برای ما ثابت نشده است.» ۲. ایشان این چاهها را حفر کرده است. در منابع اهلسنت، تنها بکری دمیاطی شافعی به نقل از بجیرمی، این وجه را برگزیده است. ۳. امیرمؤمنان (علیه السلام) در روزگار خانهنشینی چندین حلقه چاه احداث و وقف حجگزاران و مردم کرد که امروز هم در اطراف مدینه به نام آبارعلی معروف است. این سخن از برخی نویسندگان معاصر شیعه است که سند گفتارشان را ذکر نکرده و گویا صرفاً استنباط خود را نوشتهاند. یکی از علمای معاصر اهلسنت در مصر، در خطبه نماز جمعه به سال ۲۰۰۶ م. آبارعلی میقات حجاج در مدینه را منسوب به علی بن دینار، سلطان دارفور در جنوب سودان، دانسته و نسبت آن به علی بن ابیطالب را نادرست خوانده است. به گفته وی، علی بن دینار در سال ۱۸۹۸م./ ۱۳۱۵ق در سفر حج، چاههای آب ذوالحلیفه را بازسازی و دایر کرد و از آن پس این منطقه به نام او آبارعلی خوانده شد.
در پاسخ به ادعای وی، برخی از دانشمندان مقالاتی مستند و مستدل ارائه کردهاند. افزون بر این پاسخها، مستنداتی استوار برای انتساب این چاهها به علی بن ابیطالب (علیه السلام) وجود دارد. ابن ابیشیبه (م، ۲۳۵ق) به سند خود از طریق وکیع از حسن بن صالح از جعفر بن محمد آورده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) قفیزین (در برخی منابع: فقیرین) و دو چاه قیس و شجره را به علی(علیه السلام) اقطاع کرد. بلاذری (م، ۲۷۹ق)، بیهقی (م، ۴۵۸ق) و یاقوت حموی (م، ۶۲۶ق) نیز این خبر را نقل کردهاند. یکی از دانشوران، در توضیح وادی عقیق، مسیر آن را از جنوب شرقی به شمال غربی و دو چاه آب از امام علی (علیه السلام) را خلیقه در فاصله ۲۰ میلی مدینه و شجره، نزدیک مدینه و در محل میقات احرام و در غرب کوه عیر و روبهروی مسجد شجره در مسیر این وادی نام برده است. همین سخن را ابن شبّه (م، ۲۶۲ق) نیز در آثار خود آورده است. برخی فقیرین را نام محلی در عالیه مدینه و نزدیک محل سکونت بنیقریظه و نام یک چاه آب دانستهاند. عبدالرزاق صنعانی (م، ۲۱۱ق) و شیخ طوسی (م، ۴۶۰ق) و منابع دیگر نیز از وقف فقیرین به دست علی (علیه السلام) خبر دادهاند.
در منابع بسیاری از اهلسنت، طی قرون و اعصار از این منطقه به ویژه از محل میقات بهعنوان بئر، اَبیار یا آبارعلی یاد شده است. ابن تیمیه (م، ۷۲۸ق)، ، ابن حجر عسقلانی (م، ۸۵۲ق) ، عینی (م، ۸۵۵ق) ، سمهودی (م، ۹۱۱ق) ، ابن نجیم مصری (م۹۷۰ق) ، حطاب رعینی (م، ۹۵۴ق) ، شعرانی (م، ۹۷۳ق) ، ملاعلی قاری (م، ۱۰۱۴ق) ، حصکفی (م، ۱۰۸۸ق) ، کحلانی (م، ۱۱۸۲ق) ، شوکانی (م، ۱۲۵۵ق) ، مبارکفوری (م، ۱۲۸۲ق) ، عظیمآبادی (م، ۱۳۲۹ق) و بسیاری منابع دیگر پیش از سفر حج علی بن دینار در سال ۱۳۱۵ق از این منطقه با عنوان بئر یا آبار علی نام بردهاند. بنابراین، سخن آن خطیب اهلسنت در نقدِ نسبت این منطقه به علی بن ابیطالب (علیه السلام) از تحقیق و انصاف دور است.
[6] سوره مبارکه انسان، آیات 8 و 9.
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا».
[7] مجمعالبیان،/427/2.
[8] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد۱1، صفحه ۴۱۴.
«كشف الغمّة: و من «المناقب» عن أمّ سلمة؛ و سلمان الفارسي؛ و عليّ بن أبي طالب عليه السّلام و كلّ قالوا: إنّه لمّا أدركت فاطمة بنت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم مدرك النساء خطبها أكابر قريش من أهل الفضل و السابقة في الإسلام، و الشرف و المال، و كان كلّما ذكرها رجل من قريش لرسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم أعرض عنه رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم بوجهه حتّى كان الرجل منهم يظنّ في نفسه أنّ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ساخط عليه، أو قد نزل على رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم فيه وحي من السماء؛ و لقد خطبها من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم أبو بكر فقال له رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: أمرها إلى ربّها؛ و خطبها بعد أبي بكر عمر بن الخطّاب، فقال له رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم كمقالته لأبي بكر. قال: و إنّ أبا بكر و عمر كانا ذات يوم جالسين في مسجد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و معهما سعد بن معاذ الأنصاري ثمّ الأوسي، فتذاكروا أمر فاطمة بنت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم؛ فقال أبو بكر: قد خطبها الأشراف من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم، فقال: إنّ أمرها إلى ربّها إن شاء أن يزوّجها زوّجها. و إنّ عليّ بن أبي طالب لم يخطبها من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و لم يذكرها له، و لا أراه يمنعه من ذلك إلاّ قلّة ذات اليد، و إنّه ليقع في نفسي أنّ اللّه عزّ و جلّ و رسوله صلى اللّه عليه و آله و سلم إنّما يحبسانها عليه؛ قال: ثمّ أقبل أبو بكر على عمر بن الخطّاب و على سعد بن معاذ فقال: هل لكما في القيام إلى عليّ بن أبي طالب حتّى نذكر له هذا، فإن منعه قلّة ذات اليد واسيناه و أسعفناه؟ فقال له سعد بن معاذ: قوموا بنا على بركة اللّه و يمنه. قال سلمان الفارسي: فخرجوا من المسجد و التمسوا عليّا عليه السّلام في منزله فلم يجدوه، و كان ينضح ببعير – كان له – الماء على نخل رجل من الأنصار باجرة، فانطلقوا نحوه؛ فلمّا نظر إليهم عليّ عليه السّلام قال: ما وراءكم؟ و ما الّذي جئتم له؟ فقال أبو بكر: يا أبا الحسن، إنّه لم يبق خصلة من خصال الخير إلاّ و لك فيها سابقة و فضل، و أنت من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم بالمكان الّذي قد عرفت من القرابة و الصحبة و السابقة، و قد خطب الأشراف من قريش إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ابنته فاطمة فردّهم، و قال: إنّ أمرها إلى ربّها إن شاء أن يزوّجها زوّجها، فما يمنعك أن تذكرها لرسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و تخطبها منه؛ فإنّي أرجو أن يكون اللّه عزّ و جلّ و رسوله صلى اللّه عليه و آله و سلم إنّما يحبسانها عليك. قال: فتغرغرت عينا عليّ بالدموع، و قال: يا أبا بكر! لقد هيّجت منّي ساكنا، و أيقظتني لأمر كنت عنه غافلا،- و اللّه – إنّ فاطمة لموضع رغبة، و ما مثلي قعد عن مثلها، غير أنّه يمنعني من ذلك قلّة ذات اليد، فقال أبو بكر: لا تقل هذا يا أبا الحسن! فإنّ الدنيا و ما فيها عند اللّه تعالى و رسوله كهباء منثور. قال: ثمّ إنّ عليّ بن أبي طالب عليه السّلام حلّ عن ناضحه و أقبل يقوده إلى منزله، فشدّه فيه، و لبس نعله، و أقبل إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم، فكان رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم في منزل زوجته أمّ سلمة ابنة أبي اميّة بن المغيرة المخزومي، فدقّ عليّ عليه السّلام الباب، فقالت أمّ سلمة: من بالباب؟ [فقال لها رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم من قبل أن يقول عليّ: أنا عليّ: قومي يا أمّ سلمة، فافتحي له الباب و مريه بالدخول، فهذا رجل يحبّه اللّه و رسوله و يحبّهما. فقالت أمّ سلمة: فداك أبي و امّي و من هذا الّذي تذكر فيه هذا و أنت لم تره؟! فقال: مه يا أمّ سلمة! فهذا رجل ليس بالخرق و لا بالنزق ،هذا أخي و ابن عمّي، و أحبّ الخلق إليّ. قالت أمّ سلمة: فقمت مبادرة أكاد أن أعثر بمرطي ،ففتحت الباب فإذا أنا بعليّ بن أبي طالب عليه السّلام، و و اللّه ما دخل حين فتحت حتّى علم أنّي قد رجعت إلى خدري؛ ثمّ إنّه دخل على رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم فقال: السلام عليك يا رسول اللّه، و رحمة اللّه و بركاته، فقال له النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم: و عليك السلام يا أبا الحسن! اجلس. قالت أمّ سلمة: فجلس عليّ بن أبي طالب عليه السّلام بين يدي رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم، و جعل ينظر إلى الأرض كأنّه قصد الحاجة و هو يستحيي أن يبديها، فهو مطرق إلى الأرض حياء من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم، فقالت أمّ سلمة: فكأنّ النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم علم ما في نفس عليّ عليه السّلام فقال له: يا أبا الحسن، إنّي أرى أنّك أتيت لحاجة، فقل حاجتك و أبد ما في نفسك، فكلّ حاجة لك عندي مقضيّة. قال عليّ عليه السّلام: فقلت: فداك أبي و امّي، إنّك لتعلم أنّك أخذتني من عمّك أبي طالب و من فاطمة بنت أسد و أنا صبيّ لا عقل لي، فغذّيتني بغذائك، و أدّبتني بأدبك، فكنت إليّ أفضل من أبي طالب و من فاطمة بنت أسد في البرّ و الشفقة؛ و أنّ اللّه تعالى هداني بك و على يديك، و استنقذني ممّا كان عليه آبائي و أعمامي من الحيرة و الشكّ، و إنّك – و اللّه – يا رسول اللّه! ذخري و ذخيرتي في الدنيا و الآخرة. يا رسول اللّه! فقد أحببت – مع ما شدّ اللّه من عضدي بك – أن يكون لي بيت و أن تكون لي زوجة أسكن إليها، و قد أتيتك خاطبا راغبا، أخطب إليك ابنتك فاطمة، فهل أنت مزوّجي يا رسول اللّه؟! قالت أمّ سلمة: فرأيت وجه رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم يتهلّل فرحا و سرورا؛ ثمّ تبسّم في وجه عليّ عليه السّلام فقال: يا أبا الحسن! فهل معك شيء ازوّجك به؟ فقال عليّ عليه السّلام: فداك أبي و امّي – و اللّه – ما يخفى عليك من أمري شيء، أملك سيفي، و درعي، و ناضحي، و ما أملك شيئا غير هذا. فقال له رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: يا عليّ! أمّا سيفك فلا غنى بك عنه، تجاهد به في سبيل اللّه، و تقاتل به أعداء اللّه، و ناضحك تنضح به على نخلك و أهلك و تحمل عليه رحلك في سفرك، و لكنّي قد زوّجتك بالدرع و رضيت بها منك. يا أبا الحسن! ابشّرك؟ قال عليّ عليه السّلام: قلت: نعم، فداك أبي و امّي بشّرني؛ فإنّك لم تزل ميمون النقيبة ،مبارك الطائر ،رشيد الأمر صلّى اللّه عليك. فقال لي رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: أبشر يا أبا لحسن! فإنّ اللّه عزّ و جلّ قد زوّجكها في السماء من قبل أن ازوّجك في الأرض. و لقد هبط عليّ في موضعي من قبل أن تأتيني ملك من السماء له وجوه شتّى، و أجنحة شتّى، لم أر قبله من الملائكة مثله، فقال لي: السلام عليك و رحمة اللّه و بركاته، أبشر يا محمّد، باجتماع الشمل و طهارة النسل. فقلت: و ما ذلك أيّها الملك؟ فقال لي: يا محمّد، أنا سيطائيل، الملك الموكّل بإحدى قوائم العرش، سألت ربّي عزّ و جلّ أن يأذن لي في بشارتك، و هذا جبرئيل عليه السّلام في أثري يخبرك عن ربّك عزّ و جلّ بكرامة اللّه عزّ و جلّ. قال النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم: فما استتمّ كلامه حتّى هبط عليّ جبرئيل فقال: السلام عليك و رحمة اللّه و بركاته يا نبيّ اللّه؛ ثمّ إنّه وضع في يدي حريرة بيضاء من حرير الجنّة، و فيها سطران مكتوبان بالنور؛ فقلت: حبيبي جبرئيل ما هذه الحريرة؟ و ما هذه الخطوط؟ فقال جبرئيل: يا محمّد! إنّ اللّه عزّ و جلّ اطّلع إلى الأرض اطّلاعة فاختارك من خلقه فانبعثك برسالته ثمّ اطّلع إلى الأرض ثانية فاختار لك منها أخا و وزيرا و صاحبا و ختنا ؛ فزوّجه ابنتك فاطمة، فقلت: حبيبي جبرئيل و من هذا الرجل؟ فقال لي: يا محمّد، أخوك في الدنيا، و ابن عمّك في النسب عليّ بن أبي طالب؛ و إنّ اللّه أوحى إلى الجنان: أن تزخرفي، فتزخرفت الجنان، و إلى شجرة طوبى:[أن] احملي الحليّ و الحلل، و تزيّنت الحور العين، و أمر اللّه الملائكة أن تجتمع في السماء الرابعة عند البيت المعمور، فهبط من فوقها إليها، و صعد من تحتها إليها. و أمر اللّه عزّ و جلّ رضوان، فنصب منبر الكرامة على باب البيت المعمور، و هو الّذي خطب عليه آدم يوم عرض الأسماء على الملائكة، و هو منبر من نور؛ فأوحى إلى ملك من ملائكة حجبه يقال له: راحيل، أن يعلو ذلك المنبر، و أن يحمده بمحامده و يمجّده بتمجيده، و أن يثني عليه بما هو أهله، و ليس في الملائكة أحسن منطقا و لا أحلى لغة من راحيل الملك، فعلا المنبر، و حمد ربّه، و مجّده و قدّسه، و أثنى عليه بما هو أهله، فارتجّت السماوات فرحا و سرورا. قال جبرئيل: ثمّ أوحى اللّه إليّ أن أعقد عقدة النكاح، فإنّي قد زوّجت أمتي فاطمة بنت حبيبي محمّد، عبدي عليّ بن أبي طالب، فعقدت عقدة النكاح، و أشهدت على ذلك الملائكة أجمعين و كتبت شهادتهم في هذه الحريرة، و قد أمرني ربّي عزّ و جلّ أن أعرضها عليك، و أن أختمها بخاتم مسك، و أن أدفعها إلى رضوان؛ و أنّ اللّه عزّ و جلّ لمّا أشهد الملائكة على تزويج عليّ من فاطمة، أمر شجرة طوبى أن تنثر حملها من الحليّ و الحلل، فنثرت ما فيها، فالتقطته الملائكة و الحور العين، و إنّ الحور ليتهادينه و يفخرن به إلى يوم القيامة. يا محمّد، إنّ اللّه عزّ و جلّ أمرني أن آمرك أن تزوّج عليّا في الأرض فاطمة و تبشّرهما بغلامين زكيّين نجيبين طاهرين طيّبين خيّرين فاضلين في الدنيا و الآخرة. يا أبا الحسن،- فو اللّه – ما عرج الملك من عندي حتّى دققت الباب؛ ألا و إنّي منفذ فيك أمر ربّي عزّ و جلّ؛ امض يا أبا الحسن أمامي فإنّي خارج إلى المسجد و مزوّجك على رءوس الناس، و ذاكر من فضلك ما تقرّ به عينك و أعين محبّيك في الدنيا و الآخرة. قال عليّ عليه السّلام: فخرجت من عند رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم مسرعا، و أنا لا أعقل فرحا و سرورا؛ فاستقبلني أبو بكر و عمر فقالا: ما وراءك؟ فقلت: زوّجني رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ابنته فاطمة، و أخبرني أنّ اللّه عزّ و جلّ زوّجنيها من السماء، و هذا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم خارج في أثري ليظهر ذلك بحضرة الناس، ففرحا بذلك فرحا شديدا، و رجعا معي إلى المسجد؛ فما توسّطناه حتّى لحق بنا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم، و إنّ وجهه ليتهلّل سرورا و فرحا، فقال: يا بلال! فأجابه فقال: لبّيك يا رسول اللّه، قال: اجمع إليّ المهاجرين و الأنصار. فجمعهم، ثمّ رقى درجة من المنبر، فحمد اللّه و أثنى عليه، و قال: معاشر المسلمين! إنّ جبرئيل أتاني آنفا فأخبرني عن ربّي عزّ و جلّ: أنّه جمع الملائكة عند البيت المعمور، و أنّه أشهدهم جميعا أنّه زوّج أمته فاطمة ابنة رسول اللّه من عبده عليّ بن أبي طالب، و أمرني أن ازوّجه في الأرض و اشهدكم على ذلك، ثمّ جلس؛ و قال لعليّ عليه السّلام: قم يا أبا الحسن، فاخطب أنت لنفسك. قال: فقام، فحمد اللّه و أثنى عليه، و صلّى على النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم و قال: الحمد للّه شكرا لأنعمه و أياديه ،و لا إله إلاّ اللّه شهادة تبلغه و ترضيه. و صلّى اللّه على محمّد صلاة تزلفه و تحظيه ،و النكاح ممّا أمر اللّه عزّ و جلّ به و رضيه؛ و مجلسنا هذا ممّا قضاه اللّه و أذن فيه، و قد زوّجني رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ابنته فاطمة، و جعل صداقها درعي هذا، و قد رضيت بذلك فاسألوه و اشهدوا. فقال المسلمون لرسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: زوّجته يا رسول اللّه؟ فقال: نعم. فقالوا: بارك اللّه لهما و عليهما، و جمع شملهما؛ و انصرف رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم إلى أزواجه فأمرهنّ أن يدففن لفاطمة، فضربن بالدفوف. قال عليّ: فأقبل رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم فقال: يا أبا الحسن! انطلق الآن، فبع درعك و ائتني بثمنه حتّى أهيّئ لك و لابنتي فاطمة ما يصلحكما. قال عليّ: فانطلقت فبعته بأربعمائة درهم سود هجريّة من عثمان بن عفّان ؛ فلمّا قبضت الدراهم منه و قبض الدرع منّي قال: يا أبا الحسن! لست أولى بالدرع منك و أنت أولى بالدراهم منّي، فقلت: بلى. قال: فإنّ الدرع هديّة منّي إليك، فأخذت الدرع و الدراهم، و أقبلت إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم فطرحت الدرع و الدراهم بين يديه. و قبض رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم قبضة من الدراهم، و دعا بأبي بكر فدفعها إليه، و قال: يا أبا بكر، اشتر بهذه الدراهم لابنتي ما يصلح لها في بيتها، و بعث معه سلمان و بلالا ليعيناه على حمل ما يشتريه. قال أبو بكر: و كانت الدراهم الّتي أعطانيها ثلاثة و ستّين درهما، فانطلقت و اشتريت فراشا من خيش مصر محشوّا بالصوف، و نطعا من أدم ،و وسادة من أدم حشوها من ليف النخل، و عباءة خيبريّة، و قربة للماء، و كيزانا و جرارا ،و مطهرة للماء، و ستر صوف رقيقا، و حملناه جميعا حتّى وضعناه بين يدي رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم؛ فلمّا نظر إليه بكى و جرت دموعه، ثمّ رفع رأسه إلى السماء و قال: اللهمّ بارك لقوم جلّ آنيتهم الخزف. قال عليّ: و دفع رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم باقي ثمن الدرع إلى أمّ سلمة، فقال: اتركي هذه الدراهم عندك، و مكثت بعد ذلك شهرا لا اعاود رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم في أمر فاطمة بشيء استحياء من رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم، غير أنّي كنت إذا خلوت برسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم يقول لي: يا أبا الحسن، ما أحسن زوجتك و أجملها، أبشر يا أبا الحسن! فقد زوّجتك سيّدة نساء العالمين، قال عليّ: فلمّا كان بعد شهر دخل عليّ أخي عقيل بن أبي طالب فقال: يا أخي! ما فرحت بشيء كفرحي بتزويجك فاطمة بنت محمّد صلى اللّه عليه و آله و سلم؛ يا أخي! فما بالك لا تسأل رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم يدخلها عليك فتقرّ عينا باجتماع شملكما؟ قال عليّ:- و اللّه – يا أخي، إنّي لاحبّ ذلك، و ما يمنعني من مسألته إلاّ الحياء منه؛ فقال: أقسمت عليك إلاّ قمت معي، فقمنا نريد رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم، فلقينا في طريقنا أمّ أيمن مولاة رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم فذكرنا ذلك لها، فقالت: لا تفعل و دعنا نحن نكلّمه فإنّ كلام النساء في هذا الأمر أحسن و أوقع بقلوب الرجال؛ ثمّ انثنت راجعة فدخلت إلى أمّ سلمة فأعلمتها بذلك و أعلمت نساء النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم؛ فاجتمعن عند رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و كان في بيت عائشة، فأحدقن به و قلن: فديناك بآبائنا و امّهاتنا يا رسول اللّه، قد اجتمعنا لأمر لو أنّ خديجة في الأحياء لقرّت بذلك عينها. قالت أمّ سلمة: فلمّا ذكرنا خديجة بكى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم ثمّ قال: خديجة، و أين مثل خديجة، صدّقتني حين كذّبني الناس، و آزرتني على دين اللّه، و أعانتني عليه بمالها، إنّ اللّه عزّ و جلّ أمرني أن ابشّر خديجة ببيت في الجنّة من قصب الزمرّد، لا صخب فيه، و لا نصب قالت أمّ سلمة: فقلنا: فديناك بآبائنا و امّهاتنا يا رسول اللّه، إنّك لم تذكر من خديجة أمرا إلاّ و قد كانت كذلك، غير أنّها قد مضت إلى ربّها فهنّاها اللّه بذلك، و جمع بيننا و بينها في درجات جنّته و رضوانه و رحمته؛ يا رسول اللّه! و هذا أخوك في الدنيا و ابن عمّك في النسب عليّ بن أبي طالب يحبّ أن تدخل عليه زوجته فاطمة عليها السّلام، و تجمع بها شمله. فقال: يا أمّ سلمة! فما بال عليّ لا يسألني ذلك؟ فقلت: يمنعه الحياء منك يا رسول اللّه قالت أمّ أيمن: فقال لي رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: انطلقي إلى عليّ فائتيني به؛ فخرجت من عند رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم فإذا عليّ ينتظرني ليسألني عن جواب رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم؛ فلمّا رآني قال: ما وراك يا أمّ أيمن؟ قلت: أجب رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم. (قال): فدخلت عليه، و قمن أزواجه فدخلن البيت، و جلست بين يديه مطرقا نحو الأرض حياء منه، فقال: أ تحبّ أن تدخل عليك زوجتك؟ فقلت، و أنا مطرق: نعم، فداك أبي و امّي، فقال: نعم و كرامة يا أبا الحسن، ادخلها عليك في ليلتنا هذه أو في ليلة غد إن شاء اللّه، فقمت فرحا مسرورا، و أمر صلى اللّه عليه و آله و سلم أزواجه أن يزيّنّ فاطمة عليها السّلام و يطيّبنّها، و يفرشن لها بيتا ليدخلنّها على بعلها، ففعلن ذلك. و أخذ رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم من الدراهم الّتي سلّمها إلى أمّ سلمة عشرة دراهم، فدفعها إليّ و قال: اشتر سمنا و تمرا و أقطا ،فاشتريت و أقبلت به إلى رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم، فحسر عن ذراعيه و دعا بسفرة من أدم، و جعل يشدخ التمر و السمن و يخلطهما بالأقط حتّى اتّخذه حيسا ثمّ قال: يا عليّ! ادع من أحببت، فخرجت إلى المسجد و أصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم متوافرون، فقلت: أجيبوا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم، فقاموا جميعا و أقبلوا نحو النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم، فأخبرته: أنّ القوم كثير، فجلّل السفرة بمنديل. و قال: أدخل عليّ عشرة بعد عشرة، ففعلت و جعلوا يأكلون و يخرجون و لا ينقص الطعام، حتّى لقد أكل من ذلك الحيس سبعمائة رجل و امرأة ببركة النبيّ صلى اللّه عليه و آله و سلم؛ قالت أمّ سلمة: ثمّ دعا بابنته فاطمة، و دعا بعليّ عليه السّلام، فأخذ عليّا بيمينه و فاطمة بشماله، و جمعهما إلى صدره فقبّل بين أعينهما، و دفع فاطمة إلى عليّ و قال: يا عليّ! نعم الزوجة زوجتك، ثمّ أقبل على فاطمة و قال: يا فاطمة، نعم البعل بعلك. ثمّ قام يمشي بينهما حتّى أدخلهما بيتهما الّذي هيّئ لهما؛ ثمّ خرج من عندهما فأخذ بعضادتي الباب فقال: طهّركما اللّه و طهّر نسلكما، أنا سلم لمن سالمكما، و حرب لمن حاربكما، أستودعكما اللّه و أستخلفه عليكما. قال عليّ: و مكث رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم بعد ذلك ثلاثا لا يدخل علينا، فلمّا كان في صبيحة اليوم الرابع جاءنا ليدخل علينا، فصادف في حجرتنا أسماء بنت عميس الخثعميّة ؛ فقال لها: ما يقفك هاهنا و في الحجرة رجل؟ فقالت: فداك أبي و امّي، إنّ الفتاة إذا زفّت إلى زوجها تحتاج إلى امرأة تتعاهدها و تقوم بحوائجها، فأقمت هاهنا لأقضي حوائج فاطمة عليها السّلام و أقوم بأمرها، فتغرغرت عينا رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم بالدموع و قال صلى اللّه عليه و آله و سلم: يا أسماء! قضى اللّه لك حوائج الدنيا و الآخرة. قال عليّ عليه السّلام: و كانت غداة قرّة و كنت أنا و فاطمة تحت العباء، فلمّا سمعنا كلام رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم لأسماء، ذهبنا لنقوم فقال: بحقّي عليكما لا تفترقا حتّى أدخل عليكما؛ فرجعنا إلى حالنا و دخل رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم و جلس عند رءوسنا، و أدخل رجليه فيما بيننا، و أخذت رجله اليمنى فضممتها إلى صدري، و أخذت فاطمة رجله اليسرى فضمّتها إلى صدرها، و جعلنا ندفّئ رجليه من القرّ ،حتّى إذا دفئتا؛ قال: يا عليّ! ائتني بكوز من ماء، فأتيته، فتفل فيه ثلاثا و قرأ عليه آيات من كتاب اللّه تعالى، ثمّ قال: يا عليّ، اشربه، و اترك فيه قليلا ففعلت ذلك، فرشّ باقي الماء على رأسي و صدري، و قال: أذهب اللّه عنك الرجس يا أبا الحسن، و طهّرك تطهيرا. و قال: ائتني بماء جديد، فأتيته به، ففعل كما فعل، و سلّمه إلى ابنته عليها السّلام، و قال لها: اشربى و اتركي منه قليلا، ففعلت، فرشّه على رأسها و صدرها و قال: أذهب اللّه عنك الرجس و طهّرك تطهيرا. و أمرني بالخروج من البيت، و خلا بابنته، و قال: كيف أنت يا بنيّة، و كيف رأيت زوجك؟ قالت له: يا أبة، خير زوج، إلاّ أنّه دخل عليّ نساء من قريش، و قلن لي: زوّجك رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم من فقير لا مال له. فقال لها: يا بنيّة، ما أبوك بفقير و لا بعلك بفقير، و لقد عرضت عليّ خزائن الأرض من الذهب و الفضّة فاخترت ما عند ربّي عزّ و جلّ؛ يا بنيّة! لو تعلمين ما علم أبوك لسمجت الدنيا في عينيك. – و اللّه – يا بنيّة! ما ألوتك نصحا أن زوّجتك أقدمهم سلما، و أكثرهم علما و أعظمهم حلما. يا بنيّة! إنّ اللّه عزّ و جلّ اطّلع إلى الأرض اطّلاعة فاختار من أهلها رجلين: فجعل أحدهما أباك، و الآخر بعلك، يا بنيّة! نعم الزوج زوجك، لا تعص له أمرا. ثمّ صاح بي رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم: يا عليّ! فقلت: لبّيك يا رسول اللّه. قال: ادخل بيتك، و الطف بزوجتك، و ارفق بها، فإنّ فاطمة بضعة منّي، يؤلمني ما يؤلمها، و يسرّني ما يسرّها، أستودعكما اللّه و أستخلفه عليكما. قال عليّ:- فو اللّه – ما أغضبتها، و لا أكرهتها على أمر حتّى قبضها اللّه عزّ و جلّ، و لا أغضبتني، و لا عصت لي أمرا، و لقد كنت أنظر إليها فتنكشف عنّي الهموم و الأحزان؛ قال عليّ عليه السّلام: ثمّ قام رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم لينصرف فقالت له فاطمة عليها السّلام: يا أبة! لا طاقة لي بخدمة البيت، فأخدمني خادما تخدمني و تعينني على أمر البيت؛ فقال لها: يا فاطمة، أو لا تريدين خيرا من الخادم؟ فقال عليّ عليه السّلام: قولي: بلى. قالت: يا أبة! خيرا من الخادم؛ فقال: تسبّحين اللّه عزّ و جلّ في كلّ يوم ثلاثا و ثلاثين مرّة، و تحمدينه ثلاثا و ثلاثين مرّة، و تكبّرينه أربعا و ثلاثين مرّة، فذلك مائة باللسان و ألف حسنة في الميزان. يا فاطمة! إنّك إن قلتها في صبيحة كلّ يوم كفاك اللّه ما أهمّك من أمر الدنيا و الآخرة».
[9] سوره مبارکه نحل، آیه 96.
«مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ ۖ وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ ۗ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ».
[10] سوره مبارکه ذاریات، آیه 56.
[11] سوره مبارکه بقره، آیه 153.
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ».
[12] تفسير نور الثقلين، جلد ۱، صفحه ۳۳۷.
«فِي أَمَالِي اَلصَّدُوقِ (ره) بِإِسْنَادِهِ إِلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: أَيُّمَا اِمْرَأَةٍ صَلَّتْ فِي اَلْيَوْمِ وَ اَللَّيْلَةِ خَمْسَ صَلَوَاتٍ، وَ صَامَتْ شَهْرَ رَمَضَانَ، وَ حَجَّتْ بَيْتَ اَللَّهِ اَلْحَرَامَ وَ زَكَّتْ مَالَهَا، وَ أَطَاعَتْ زَوْجَهَا وَ وَالَتْ عَلِيّاً دَخَلَتِ اَلْجَنَّةَ بِشَفَاعَةِ اِبْنَتِي فَاطِمَةَ، وَ إِنَّهَا لَسَيِّدَةُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ فَقِيلَ لَهُ: يَا رَسُولَ اَللَّهِ هِيَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ عَالَمِهَا؟ فَقَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: ذَاكَ مَرْيَمُ اِبْنَةُ عِمْرَانَ، وَ أَمَّا اِبْنَتِي فَاطِمَةُ فَهِيَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِينَ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ وَ إِنَّهَا لَتَقُومُ فِي مِحْرَابِهَا فَيُسَلِّمُ عَلَيْهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ مِنَ اَلْمَلَئِكَةِ اَلْمُقَرَّبِينَ وَ يُنَادُونَهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ اَلْمَلَئِكَةُ مَرْيَمُ، فَيَقُولُونَ يَا فَاطِمَةُ إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفٰاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اِصْطَفٰاكِ عَلىٰ نِسٰاءِ اَلْعٰالَمِينَ ، و الحديث طويل أخذنا منه موضع الحاجة».
[13] همان.
[14] همان.
[15] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، ابن فتّال نیشابوری، ج1، ص150-151.
«ثُمَّ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِيداً فَلَمَّا نُعِيَتْ إِلَيْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَيْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِيٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي وَ إِنَّنِي لَأَرَى مَا بِي لَا أَشُكُّ إِلَّا أَنَّنِي لَاحِقَةٌ بِأَبِي سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أَنَا أُوصِيكَ بِأَشْيَاءَ فِي قَلْبِي قَالَ لَهَا عَلِيٌّ أَوْصِينِي بِمَا أَحْبَبْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي الْبَيْتِ ثُمَّ قَالَتْ يَا ابْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لَا خَائِنَةً وَ لَا خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي فَقَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَكِ غَداً بِمُخَالَفَتِي فَقَدْ عَزَّ عَلَيَّ بِمُفَارَقَتِكِ وَ بِفَقْدِكِ إِلَّا أَنَّهُ أَمْرٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ اللَّهُ جَدَّدَ عَلَيَّ مُصِيبَةَ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُكَ وَ فَقْدُكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اللَّهِ مُصِيبَةٌ لَا عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِيَّةٌ لَا خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَكَيَا جَمِيعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلِيٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَوْصِينِي بِمَا شِئْتِ فَإِنَّكِ تَجِدِينِي وَفِيّاً أُمْضِي كُلَّ مَا أَمَرْتِنِي بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَكِ عَلَى أَمْرِي ثُمَّ قَالَتْ جَزَاكَ اللَّهُ عَنِّي خَيْرَ الْجَزَاءِ يَا ابْنَ عَمِّ …. أُوصِيكَ يَا ابْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِي نَعْشاً فَقَدْ رَأَيْتُ الْمَلَائِكَةَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِيهِ إِلَيَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِي وَجْهِ الْأَرْضِ ذَلِكَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لَا عَمِلَ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِيكَ أَنْ لَا يَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِي مِنْ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ ظَلَمُونِي وَ أَخَذُوا حَقِّي فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِي وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنْ لَا يُصَلِّيَ عَلَيَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لَا مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ ادْفِنِّي فِي اللَّيْلِ إِذَا هَدَأَتِ الْعُيُونُ وَ نَامَتِ الْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّيَتْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا».