1_ مقدمه و روش تحقیق
یکی از احادیث بسیار مهم، صحیح و واضح الدلالهای که علمای شیعه در اثبات امامت و عصمت اهلالبیت علیهم السلام به آن استناد نمودهاند، حدیث سفینۀ نوح است: «إنّ مثل اهلبیتي فيكم مثل سفينة نوح، مَن رَكِبَها نجا، ومن تَرَكَها غرِق».
اسانید این حدیث را مرحوم سید میر حامد لكهنوی (د. 1306 هـ) در كتاب گرانبهای خود، عبقات الأنوار فی اثبات إمامة الأئمة الأطهار، جمعآوری نموده و همچنین حضرت آیتالله سید علی میلانی نیز در کتاب قیّم خویش نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار، اسانید دیگری را به آن اضافه نموده است که همگی از کتب اهل سنت هستند. در این دو کتاب، پیرامون اسانید این حدیث، بحث نشده است؛ زیرا هدف از نگارش آن دو کتاب، ردّ بر کتاب التحفة الإثنا عشریة، تألیف عبدالعزیز دهلوی هندی (د. 1239 هـ) بوده است و دهلوی هرگز صحّت حدیث را انکار نمیکند، بلکه دلالت آن را زیر سؤال میبرد. همچنین قدمای اهل سنت هیچکدام حدیث سفینه را تضعیف نکردهاند؛ هرچند ممکن است برخی از ایشان بعضی از اسانید حدیث را تضعیف کرده باشند. برخی از قدمای ایشان مانند حاکم نیشابوری (د. 405 هـ) در المستدرک علی الصحیحین، و محمد بن حسین الآجری (د.360 هـ) در الشریعه، حتی به صحّت حدیث سفینه تصریح کردهاند.
اما برخی متأخرین و معاصرین اهل سنت دربارۀ صحت حدیث سفینه دچار اختلاف شدیدی شدهاند؛ بهگونهای که برخی از آنها مانند ابن حجر هیثمی (د. 974 هـ) این حدیث را «صحیح»، برخی مانند شمسالدین السخاوی (د. 902 هـ) و جلالالدین السیوطی (د. 911 هـ) آن را «حسن» و برخی چون آلبانی (د. 1420 هـ) آن را ضعیف و برخی دیگر مانند ابن تیمیۀ حرّانی (د. 728 هـ) آن را کذب و دروغ میدانند!
با مشاهدۀ این اختلاف شدید میان علمای اهل سنت، بر آن شدیم تا به بررسی سندی حدیث سفینۀ نوح به روایت پنج تن از صحابه: عبدالله بن زبیر، ابن عباس، علی بن ابیطالب علیه السلام ، ابوسعید الخدری و ابوذر غفاری رحمة الله بپردازیم.
برای نیل به این مقصود، پس از ذکر روایت و سند آن، راویانی که تضعیف شدهاند و یا دربارهشان اختلاف است، موردبررسی قرار میگیرند. بر اساس این روش، هدف اصلی مقاله اثبات این واقعیت است که حتی با فرض ضعیف بودن تمامی پنج سند روایت _ اگرچه اثبات کردهایم که برخی از اسانید حدیث سفینه بهتنهایی «صحیح» و برخی بهتنهایی «حسن» هستند _ همچنان حدیث سفینه، با نظرداشت مجموع طرق و اسانیدش، «صحیح» است؛ زیرا رجال هیچکدام از اسانید متهم به دروغگویی نیستند و همۀ آنها از رجال احمد بن حنبل در مسند هستند و میدانیم که در دیدگاه اهل سنّت، احمد بن حنبل در مسند از راوی دروغگو نقل نمیکند؛ چیزی که ابن تیمیه نیز به آن تصریح کرده است:
احمد بن حنبل در کتاب مسند خود از راوی دروغگو حدیثی روایت نمیکند، بلکه ممکن است از راوی ضعیف روایت کند تا بدینوسیله حدیث ضعیف را با ایجاد تعدد طرق تقویت نماید.[2]
با این توضیح، مقالۀ حاضر را میتوان شرحی بر گفتۀ عالم بزرگ اهل سنت، شمسالدین السخاوی (د. 902 هـ)، دانست که بعد از نقل حدیث سفینه از چهار طریق ابوذر، ابن عباس، ابن زبیر و ابوسعید خُدری میگوید: «و بعضُ طُرُق هذا الحديث يقوي بعضها بعضاً»[3] و ازاینرو نتیجه میگیرد: «هذا حديثٌ حسنٌ».[4]
پیش از شروع بحث یادآور میشود که علاقهمندان میتوانند برای بررسی تفصیلیتر پیرامون اسانید و دلالت حدیث سفینه و همچنین برخی شبهات پیرامون آن، به کتاب حدیث سفینه از دکتر حکمت جارح رجوع کنند.
2_ روایت عبدالله بن زبیر
این روایت را احمد بن عمرو بن عبد الخالق البزّار (د. 292 هـ) به سند خود اینگونه روایت میکند:
نقل کرد برای ما یحیى بن مُعلّى بن منصور، نقل کرد برای ما ابن أبی مریم، نقل کرد برای ما ابن لهیعة از أبی الأسود از عامر بن عبدالله بن الزُّبیر از پدرش که پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: «مثلُ اهلبیتی مثل سفینة نُوح، مَن رَكِبَها سلم، ومن تركها غرِق»[5]
رجال این سند همگی به اجماع «ثقه» هستند و شبههای در مورد هیچکدام از آنها وجود ندارد؛[6] بهغیراز عبدالله بن لهیعه که نظر علمای رجال و حدیث در مورد او مختلف است، ولی این مسئله خللی در صحت سند به وجود نمیآورد. توضیح این مطلب در شش وجه بیان میشود:
وجه اول: بسیاری از علمای حدیث، ابن لهیعه را صحیح الحدیث و در نقل روایت، کاملاً ثقه و مورد اعتماد میدانند؛ همانگونه که بدرالدین العینی (د. 855 هـ) در شرحش بر کتاب صحیح بخاری میگوید:
طایفهای از علما، حدیث او را صحیح و او را مورد اعتماد میدانند، مانند احمد بن حنبل رضیاللهعنه.[7] همچنین نورالدین هیثمی (د. 807 هـ) و علامه ظفر أحمد عثمانی تهانوی (د. 1394 هـ) میگویند: «بسیاری از علما به او احتجاج کردهاند».[8]
همچنین بدرالدین العینی پس از نقل حدیثی که در سندش ابن لهیعه است میگوید:
اگر اعتراض کردی که در سند این روایت ابن لهیعه است و برخی علما او را ضعیف میدانند، میگویم: «احمد بن حنبل او را توثیق کرده و او را مورد اعتماد میداند و همین او را کفایت میکند».[9]
همچنین بعضی از علمای متأخر حدیث او را کاملاً صحیح میدانند. آلبانی میگوید: «بعضی از متأخرین حدیث او را حسن و برخی صحیح میدانند».[10]
از این علمای معاصر که آلبانی به آنها اشاره میکند میتوان از شیخ احمد محمد شاکر مصری (د. 1377 هـ)، عالم بزرگ معاصر علم حدیث در مصر، نام برد که میگوید:
ابن لهیعه مورد اعتماد و صحیح الحدیث است و افراد زیادی که او را تضعیف کردهاند هیچ حجتی در این زمینه ندارند و من بسیاری از احادیث ابن لهیعه را مرور کردم و کلام علما در مورد او را فهمیدم؛ ولکن او نزد من صحیح الحدیث است.[11]
همچنین عبد اللطیف بن عبدالرحمن النجدی الحنبلی (د. 1293 هـ) در کتاب معروف خود منهاج التأسیس والتقدیس فی كشف شبهات داود بن جرجیس میگوید: «فقط فرد جاهل نسبت به علم رجال و حدیث است که روایت ابن لهیعه را ضعیف میداند».[12]
بر اساس این وجه، صحت حدیث سفینه اثبات میشود، زیرا دیگر رجال سند از نظر توثیق مورد اجماع هستند.
وجه دوم: بسیاری از بزرگان علمای اهل سنت، حدیث ابن لهیعه را اگرچه «صحیح» نمیدانند، ولی در مرتبۀ «حسن» قرار دادهاند که ازجمله میتوان از جلالالدین سیوطی (د. 911 هـ) و نورالدین هیثمی و غیر ایشان نام برد. آلبانی هم میگوید: «بعضی از متأخرین حدیث او را حسن و برخی صحیح میدانند».[13]
بهعنوانمثال سیوطی بعد از نقل حدیثی که در سندش ابن لهیعه قرار دارد میگوید:
رجال این سند همگی رجال صحیح هستند، غیر ابن لهیعه و حنش الصنعانی که حدیث این دو نفر نیز حسن است.[14]
همچنین نورالدین هیثمی میگوید: «در او ضعف است ولی بااینحال حدیث او حسن است».[15]
همچنین ابن عبدالهادی دمشقی صالحی (د. 744 هـ) میگوید:
صحیح این است که حدیث او در مرتبۀ وسط حسن قرار دارد و در اصول نباید به او احتجاج نمود.[16]
همچنین ابن حجر هیثمی قبل از ذكر حدیثی میگوید: «در سندش ابن لهیعه است که حدیثش حسن است».[17]
همچنین شوکانی (د. 1250 هـ) میگوید: «در سند این حدیث ابن لهیعه است که حدیث او حسن است».[18]
زکیالدین عبدالعظیم المنذری (د. 656 هـ) حدیث او را «حسن» میداند؛ همانگونه که آلبانی به آن اشاره کرده است[19] و علمای دیگر که جهت حفظ اختصار از ذکر اسامی آنها اجتناب میشود.
وجه سوم: علت تضعیف ابن لهیعه از طرف علمای رجال، سوختن و از بین رفتن کتب وی است و اینکه او پسازاین حادثه از حافظۀ خود احادیث را نقل میکرده و درنتیجه دچار اشتباه میشده است. پس اگر ثابت شود شخصی قبل از این حادثه از او روایت کرده، حدیثش صحیح است. حدیث سفینه از این جمله احادیث است.
آلبانی میگوید:
ابن لهیعه راستگو و مورد اعتماد است، ولکن در اثر تحریق کتابهایش دچار سوء حافظه شد و اگر کسی قبل از این حادثه از او روایت نقل کرده باشد، حدیثش صحیح است.[20]
راوی حدیث سفینه از ابن لهیعه، سعید ابن ابی مریم است که قبل از احتراق کتب ابن لهیعه از او روایت نقل کرده است. احمد بن حنبل دربارۀ این راوی به برادرزادۀ ابن ابی مریم میگوید: «عموی تو قبل از احتراق کتب ابن لهیعه از او حدیث شنیده است».[21]
بدین ترتیب صحت حدیث سفینه به روایت عبدالله بن زبیر نیز اثبات میشود، زیرا سایر رجال سند، به اجماع پذیرفتهاند.
وجه چهارم: راوی حدیث سفینه از ابن لهیعه، سعید ابن ابی مریم، از علمای شاخص حدیث است و او ازجمله کسانی است که خودش ابن لهیعه را به سوء حافظه متهم کرده است و بعید است که در چنین حالتی از او روایت نماید؛ بنابراین حتماً حدیث سفینه را قبل از اینکه ابن لهیعه دچار سوء حافظه شود از او نقل
کرده است.
شبیه چنین استدلالی را آلبانی در مورد سعید بن عبدالعزیز که او نیز در اواخر عمر دچار سوء حافظه شده است دارد و میگوید:
راوی حدیث از سعید بن عبدالعزیز در اینجا عبد الاعلى بن مسهر است و او کسی است که سعید بن عبدالعزیز را به اختلاط در نقل حدیث متهم کرده و از عبد الاعلى بن مسهر به دلیل فضلش در علم حدیث بعید است که در حالت اختلاط سعید بن عبدالعزیز از او روایت کند.[22]
بدین ترتیب صحت حدیث سفینه به روایت عبدالله بن زبیر نیز اثبات میشود؛ زیرا دیگر رجال سند، محل اجماع هستند.
وجه پنجم: محمد انور شاه کشمیری (د. 1352 هـ) که از علمای بزرگ حدیث در هندوستان بوده است، در شرح خود بر کتاب صحیح بخاری بعد از نقل روایتی از ابن لهیعه از ابوالاسود میگوید:
سوء حافظۀ ابن لهیعه فقط وقتی باعث تضعیف حدیثش میشود که او از حافظۀ خود حدیثی را روایت کند؛ ولی او در اینجا از ابوالاسود روایت میکند و ابن لهیعه دارای صحیفه و کتابی از ابوالاسود بوده است؛ پس سوء حافظهاش اصلاً تأثیری در این روایت ندارد.[23]
در سند حدیث سفینه نیز ابن لهیعه از ابوالاسود روایت میکند و میتوان همین استدلال را دربارۀ حدیث سفینه نیز به کار گرفت.
وجه ششم: شکی نیست که ابن لهیعه راستگو بوده است و این محل اجماع همۀ علما است و اگر برخی او را تضعیف کردهاند صرفاً به دلیل سوء حافظهاش در اواخر عمر و بعد از احتراق کتبش بوده است. چنین شخصی حتی اگر حدیثش را «صحیح» و یا «حسن» هم ندانیم، میتوان آن را با حدیث دیگری که شدّت ضعف نداشته باشد، تقویت کرد و حدیث را به مرتبۀ «حسن» رساند. این قاعده از بدیهیات علم رجال نزد اهل سنت است. آلبانی دراینباره بهصراحت میگوید:
ضعف ابن لهیعه صرفاً به دلیل سوء حافظۀ او است، بنابراین حدیثش بهمجرداینکه به سند دیگری نقل شود، هرچند آن سند هم دارای ضعف باشد، تقویت میگردد.[24]
او در جای دیگر میگوید نظر ابن تیمیه هم همین بوده است.[25]
آلبانی بسیاری از احادیث ابن لهیعه را بدین ترتیب تقویت نموده و به درجۀ «حسن» رسانده است.
او درجایی دیگر بهوضوح میگوید:
آنچه در آن هیچ شکی نیست این است که ابن لهیعه حدیثش در شواهد و متابعات، از رتبۀ حسن پایینتر نمیآید.[26]
مقصود آلبانی از «شواهد و متابعات» این است که برای حدیث او شاهدی، یعنی سندی دیگر هرچند ضعیف، وجود داشته باشد.[27]
در اینجا صرفاً کلام آلبانی را نقل کردیم و ذکر اسامی علمای اهل سنت که بدین روش احادیث ابن لهیعه را تصحیح نمودهاند از حوصلۀ این مقاله خارج است.
با توجه به آنچه گذشت، اگر کسی وجوه پنجگانۀ پیشگفته را در صحیح یا حسن بودن حدیث ابن لهیعه قبول نکند، باید حتماً این مسئله را بپذیرد که حدیث ابن لهیعه با فرض ضعیف بودنش قابلیت تقویت دارد؛ زیرا حدیث سفینه به اسانید دیگر هم نقل شده است. و اگر کسی این را نیز نپذیرد، درواقع کلام قریب به اتفاق علما و بزرگان اهل سنت را رد کرده و برای خود منهج جدیدی ابداع نموده که مورد تائید علمای اهل سنت نیست!
3_ روایت عبدالله بن عباس
احمد بن عمرو بن عبد الخالق البزّار (د. 292 هـ) به سند خود میگوید:
نقل کرد برای ما محمد بن معمر، نقل کرد برای ما مسلم بن إبراهیم، نقل کرد برای ما الحسن بن أبی جعفر، نقل کرد برای ما ابوالصهباء از سعید بن جبیر از ابن عباس قال: «قال رسولالله صلىالله علیه و سلم: ‹مثل اهلبیتی مثل سفینة نوح، من ركب فیها نجا ومن تخلف عنها غرق.›»[28]
رجال این سند همگی به اجماع «ثقه» و مورد اعتماد کامل هستند و شبههای در مورد هیچیک از آنها وجود ندارد؛[29] بهغیراز حسن بن أبی جعفر که نظر علمای رجال و حدیث در مورد او خواهد آمد.
ابوالصهباء کوفی نیز توسط ابن حبان[30] و شمسالدین ذهبی[31] توثیق شده و کسی هم او را تضعیف نکرده است. هرچند برخی از معاصرین، چون آلبانی،[32] حدیث او را در مرتبۀ «حسن» میدانند و نه «صحیح».
اما حسن بن ابی جعفر الأزدی البصری (د. 167 هـ) را هرچند بسیاری از علمای رجال به دلیل سوء حافظه تضعیف کردهاند، ولی همگی به اجماع او را صدوق و راستگو میدانند. لذا شیخ احمد محمد شاکر بعد از بررسی کلام علمای رجال در مورد او میگوید:
بعدازاین بررسی مفصّل، ما تضعیف او را به صورت مطلق درست نمیدانیم. بلکه حدیثش در مرتبۀ «حسن» است، مگر اینکه ثابت شود که او در نقل حدیث دچار وهم و خطا شده که در این صورت آن حدیثِ او را ضعیف میدانیم.[33]
همچنین شمسالدین ذهبی بعد از ذکر حدیثی که در سندش حسن بن ابی جعفر قرار دارد میگوید: «إسناده جیّد».[34]
اما آلبانی حدیث او را فقط در شواهد و متابعات حسن میداند؛ یعنی طبق قاعدهای که در وجه ششم در شرححال ابن لهیعه به آن اشاره شد، حدیث حسن بن ابی جعفر قابلیت تقویت شدن را دارد. آلبانی در چند موضع از کتبش دربارۀ او میگوید: «میشود به حدیثش استشهاد کرد».[35] بنابراین میشود به حدیث حسن بن أبی جعفر استشهاد نمود و آن را با حدیث ضعیف السند دیگری تقویت کرد و به مرتبۀ «حسن» ارتقاء داد؛ زیرا ضعف حسن بن ابی جعفر از نوع سوء حافظه است و مثلاً به دلیل کذّاب بودن نیست.
آلبانی درجایی دیگر نیز پس از نقل حدیثی از حسن بن ابی جعفر میگوید:
و سند این حدیث ضعیف است، ولی ضعفش شدید نیست پس میتوان به آن استشهاد نمود.[36]
همچنین علمای دیگری مانند شیخ شعیب الأرنؤوط[37] و وصیالله بن محمد عباس،[38] استاد دانشگاه ام القرى مكّۀ مكرّمه، نیز همین نظریه را در مورد حسن بن ابی جعفر بیان نمودهاند.
بنابراین، تحقیق دربارۀ حدیث سفینه به روایت ابن زبیر و ابن عباس ثابت میکند که حتی اگر وجوه پنجگانهای که در شرححال ابن لهیعه ذکر کردیم را نپذیریم و حدیث سفینه به روایت او را صحیح ندانیم، این دو حدیث اگر هم دارای ضعفی باشند، بهواسطۀ تقویت شدن با یکدیگر، به مرتبۀ «حسن» میرسند.
در تائید این ادّعا، نمونهای عینی از تقویت دو حدیث را بر اساس کلام آلبانی ذکر میکنیم. وی در کتاب سلسة الاحادیث الصحیحه[39] بعد از نقل حدیثی که فقط دو سند دارد، در مورد سند اول که یکی از رجالش صالح المری است میگوید: «ذهبی گفته او متروک است». این یعنی صالح المری ضعف شدید دارد و علمای حدیث روایت از او را ترک کردهاند.
سپس حدیث را با سند دوم نقل میکند که یکی از رجال آن ابن لهیعه است و سپس میگوید:
ولی برای این سند یک شاهد ضعیف وجود دارد که احمد بن حنبل در مسندش روایت کرده و در سندش ابن لهیعه است.
و سپس حدیث را با مجموع این دو سند در مرتبۀ «حسن» قرار داده است.
بر اساس همین مبنا ما نیز میگوییم حدیث سفینه با مجموع دو سندی که تا اینجا تحقیقش گذشت، با چشمپوشی از وجوه پنجگانهای که دربارۀ ابن لهیعه گذشت، حداقل در مرتبۀ «حسن» قرار میگیرد، زیرا ضعف ابن لهیعه و حسن بن ابی جعفر شدید نیست؛ پس این دو سند ضعیف یکدیگر را تقویت نموده و حدیث با مجموع دو طریقش به مرتبۀ «حسن» میرسد.
4_ روایت علی بن ابیطالب علیه السلام
سند حدیث سفینه به روایت علی بن ابیطالب علیه السلام از صحیحترین اسانید حدیث سفینه است، بلکه سندش بهخودیخود «صحیح» و در حالت بسیار بدبینانه «حسن» است. این روایت را عبدالله بن محمد بن ابی شیبه كوفی (د. 235 هـ) در كتاب خود، المصنف، در باب «فضائل علی بن ابیطالب رضیاللهعنه» آورده است و میگوید:
نقل کرد برای ما معاویة بن هشام، نقل کرد برای ما عَمَّار، از اعمَش، از منهال، از عبد اللَّه بن الحارث، از علیّ، قَالَ: «إنَّمَا مَثَلُنَا فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ كَسَفِینَةِ نُوحٍ وَكِتَابِ حِطَّةٍ فِی بَنِی اسرائیل».[40]
استاد سعید اللحام، محقق کتاب المصنف، میگوید: «إنما مثلُنا، یعنی أهل البیت». این روایت اگرچه موقوف بر علی علیه السلام است، یعنی ایشان حدیث را به رسول اکرم صلی الله علیه وآله نسبت نداده است، ولی در حکم مرفوع، یعنی منسوب به رسول اکرم صلی الله علیه وآله ، است؛ زیرا کلامی نیست که بشود آن را به رأی و نظر شخصی گفت؛ همانگونه که آلبانی نسبت به حدیث دیگری این موضوع را شرح داده است.[41]
اما رجال سند فوق همگی از ثقات و همگی از رجال صحیح مسلم یا صحیح بخاری هستند. فقط دو نکته را در مورد سند فوق باید توضیح دهیم. نکتۀ اول اینکه بعضی از علمای اهل سنت، حدیث معاویة بن هشام را «صحیح» و برخی «حسن» میدانند. از افرادی که حدیث او را کاملاً صحیح میدانند شمسالدین ذهبی است که میگوید: «او ثقه است و هر کس در مورد او صحبتی کرده اشتباه کرده است».[42] همچنین شیخ عبدالرحمن المعلمی (د. 1386 هـ) که از بزرگان معاصر در علم حدیث است، میگوید: «معاویة بن هشام از ثقات است».[43]
بهجز این دو نفر هم علمای بسیاری هستند که او را مطلقاً ثقه و حدیث او را مطلقاً صحیح میدانند که جهت حفظ اختصار از ذکر اسامی ایشان اجتناب میشود.
برخی دیگر اما حدیث او را در مرتبۀ «حسن» قرار دادهاند که ازجملۀ ایشان میشود به ابن حجر عسقلانی،[44] آلبانی،[45] و شعیب الارنؤوط[46] اشاره کرد.
نکتۀ دوم شبههای است که ممکن است در مورد «عنعنۀ» اعمش، یکی از رجال سند، مطرح شود؛ زیرا او در اینجا به شنیدن حدیث از شیخ خود، منهال بن عمرو، تصریح نمیکند و از آنجاییکه اعمش به تدلیس کردن متهم است، ممکن است این روایت را مستقیماً از منهال بن عمرو نشنیده باشد. البته این شبهه را کسی دربارۀ حدیث حاضر مطرح نکرده است و ما صرفاً بهصورت یک احتمال که ممکن است در آینده مطرح شود، بدان پرداختهایم. این شبهه را به سه وجه میتوان پاسخ گفت:
وجه اول: ابوزرعة الرازی (د. 264 هـ) و عبدالرحمن معلمی و شمسالدین ذهبی همگی در مورد اعمش میگویند: «ربّما دلّس»[47] و لذا ابن حجر عسقلانی در كتاب طبقات المدلسین،[48] اعمش را در مرتبۀ دوم از مدلسین قرار داده است و آنها کسانی هستند که بسیار کم تدلیس میکردهاند و یا فقط از یک شخص ثقه تدلیس میکردهاند و در نتیجه، علما عنعنۀ آنها را قبول نمودهاند.[49] به همین دلیل است که آلبانی میگوید:
علما روایت معنعنه از اعمش را قبول کردهاند، مگر اینکه ثابت شود که او تدلیس کرده است و درنتیجه سند منقطع است.[50]
وجه دوم: در حدیث سفینه، اعمش از منهال بن عمرو روایت میکند و منهال جزء افرادی است که اعمش بسیار از آنها روایت کرده است؛ بنابراین احتمال تدلیس از او وجود ندارد. شمسالدین ذهبی و آلبانی به این موضوع اشارهکردهاند و میگویند اگر اعمش بهشنیدن روایت از شیخ خود تصریح بکند که مشکلی نیست، ولی اگر تصریح نکند احتمال تدلیس وجود دارد، مگر در شیوخی که زیاد از آنها روایت کرده باشد.[51] و منهال از کسانی است که اعمش بسیار از آنها روایت کرده است. فقط در کتاب المصنف ابن ابی شیبه 36 روایت از اعمش از منهال و در کتاب و تفسیر ابن ابی حاتم هم 43 روایت وجود دارد. همچنین در کتب مسند احمد، سنن ابن ماجه، سنن أبی داود و المستدرك على الصحیحین، احادیث اعمش از منهال وجود دارد.
وجه سوم: بسیاری از علمای اهل سنت در کتب خود، احادیث معنعنۀ اعمش را آوردهاند و این موضوع صحت حرف آلبانی را ثابت میکند. در اینجا به جهت رعایت اختصار، تنها نام ده نفر از علمای حدیث را که روایت اعمش از منهال را بهطور خاص تصحیح کردهاند، یاد میکنیم: 1_ حاكم نیشابوری (د. 405 هـ)،
2_ شمسالدین الذهبی (د. 748 هـ)، 3_ شیخ مقبل بن هادی الوادعی (د. 1422 هـ)،[52] 4_ ابن كثیر (د. 774 هـ)[53] صاحب تفسیر و تاریخ، 5_ ابن حجر العسقلانی (د. 852 هـ)،[54] 6_ علامه الشوکانی (د. 1250 هـ)،[55] 7_ جلالالدین السیوطی (د. 911 هـ)،[56] 8_ ابن القیم الجوزیه (د. 751 هـ)،[57] 9_ ابن تیمیه الحرانی (د. 728 هـ)[58] و 10_ آلبانی (د. 1420 هـ).[59]
با همۀ این توضیحات، درنهایت میگوییم که حتی اگر کسی وجوه سهگانۀ فوق را نپذیرد، نمیتواند این حقیقت را انکار کند که روایت مدلّس به صورت عنعنه (عدم تصریح به سماع) حداقل در شواهد و متابعات مقبول است و میتواند توسط احادیث دیگر تقویت شود.[60]
در پایان یادآور میشود تنها شخصی از علمای اهل سنت که در مورد سند حدیث علی علیه السلام اظهارنظر کرده، دکتر شیخ سعد بن ناصر بن عبدالعزیز الشثری، عضو هیئت كبار العلماء، است که در تحقیق جدیدش بر کتاب المصنف ابن ابی شیبه در مورد این حدیث میگوید: «سند حدیث حسن است، زیرا در سندش معاویة بن هشام است».[61] پس وی نیز این حدیث را بهخودیخود در مرتبۀ «حسن» قرار داده است.
5_ روایت ابوسعید الخدری
حدیث ابوسعید خدری را سلیمان بن احمد طبرانی (د. 360 هـ) در کتاب المعجم الاوسط و المعجم الصغیر خود روایت کرده است و میگوید:
نقل کرد برای ما محمد بن عبدالعزیز بن ربیعة كلابی أبو ملیل كوفی، نقل کرد برای ما أُبی، نقل کرد برای ما عبدالرحمن بن أبی حماد المقری از أبی سلمة الصائغ از عطیه عن أبی سعید الخدرى سمعتُ رسولالله صلىالله علیه وسلم یقول: «إنما مثل اهلبیتی فیكم كمثل سفینة نوح، من ركبها نجا ومن تخلف عنها غرق وإنما مثل اهلبیتی فیكم مثل باب حطة فی بنی اسرائیل من دخله غفر له».[62]
نورالدین هیثمی پس از نقل حدیث در مجمع الزوائد میگوید:
حدیث را طبرانی در المعجم الاوسط و المعجم الصغیر روایت کرده است و در سندش جماعتی هستند که آنها را نمیشناسم.[63]
همچنین مناوی (د. 1331 هـ) بعد از نقل حدیث از المعجم الصغیر میگوید: «در سندش رجالی هستند که من آنها را نمیشناسم».[64]
عبد القدوس بن محمد نذیر، محقق كتاب مجمع البحرین فی زوائد المعجمین تألیف نورالدین هیثمی میگوید:
شرححال عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه و عبدالرحمن بن ابی حماد المقری و ابوسلمه الصائغ را پیدا نکردم.[65] و آلبانی هم میگوید: «شرححال عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه و همچنین دو نفر بعدی او در سند را پیدا نکردم».[66]
كلام این محققین عجیب است! زیرا در سند روایت ابوسعید خدری، هیچ فرد مجهول غیر معروفی وجود ندارد بهجز عبدالعزیز بن محمد بن ربیعه که جهالت حال او هم خللی در سند ایجاد نمیکند، همانگونه که توضیحش خواهد آمد. اما تحقیق حال رجال سند بهصورت مختصر:
محمد بن عبدالعزیز بن محمد بن ربیعة الكلابی ابوملیل الكوفی (د. بین سال 290 و 300 هـ)؛ خطیب بغدادی (د. 463 هـ) او را در کتاب تاریخ بغداد ذکر کرده و میگوید که دارقطنی (د. 385 هـ)، از بزرگان علم رجال و حدیث اهل سنت، او را توثیق کرده[67] و کسی هم او را تضعیف نکرده است.
اما ابومحمد عبدالرحمن بن ابی حماد الكوفی المقری (د. 203 هـ)؛ شمسالدین ابن جزری (د. 833 هـ) او را در کتاب طبقات القراء یاد کرده و میگوید: «او صالح و مشهور است».[68] همچنین ابوعمرو الدانی (د. 444 هـ) میگوید:
یحیى بن محمد العلیمی، و عبدالرحمن بن أبی حماد، و سهل بن شعیب الشهی، و… همگی از بزرگان کوفه و مشهور به اتقان و ضبط هستند.[69]
همچنین حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین، حدیث او را صحیح میداند[70] و مقتضای آن توثیق عبدالرحمن بن ابی حماد است که در سند حدیث قرارگرفته است و با وجود شهرتش هیچکس هم او را تضعیف نکرده است.
اما راشد بن سعد ابوسلمة الصائغ (د. بین 140 و 150 هـ) را ابن حبان (د. 354 هـ) در کتاب الثقات خود آورده است.[71] همچنین ابوداود در مورد او میگوید: «بهغیراز خوبی در مورد او نشنیدم».[72] شمسالدین ذهبی هم میگوید: «او صالح است».[73] و هیچکس هم او را تضعیف نکرده است.
اما عطیة بن سعد العوفی (د. 111 هـ)؛ تحقیق حال او نیاز به یک مقالۀ مستقل دارد، چراکه بسیاری او را توثیق و بسیاری هم تضعیف کردهاند. ابن حجر عسقلانی دربارۀ او میگوید: «عطیه صدوق و راستگو است و دلیل تضعیف او فقط تشیّع و تدلیس او است».[74]
بنابراین اولاً عطیه راستگو است و دروغ نمیگوید و ثانیاً افرادی که او را تضعیف کردهاند صرفاً به دلیل تشیّع و مدلّس بودن او بوده است. اما اتهام مدلّس بودن عطیه را تنها و تنها محمد بن السائب الكلبی (د. 146 هـ) طرح کرده که اتهامی غیرقابلقبول است، زیرا کلبی خودش متهم به دروغگویی است و چگونه میتوان حرف او را در مورد عطیه که شکی در راستگو بودنش نیست و از تابعین است، قبول نمود؟!
ابن رجب حنبلی (د. 795 هـ)، از بزرگان علم حدیث، بعد از نقل اتهام كلبی به عطیه میگوید: «ولی كلبی قابلاعتماد نیست».[75] همچنین شریف حاتم بن عارف العونی، از معاصرین، بعد از نقل كلام ابن رجب که در بالا آمد میگوید:
در گذشته اعتقاد داشتم که عطیه مدلس بوده است تا اینکه متوجه شدم امام ترمذی در کتابش احادیث عطیه را «حسن» میداند و احترامی که برای امام ترمذی قائل بودم باعث شد که در مدلّس بودن عطیه شک نمایم تا اینکه فهمیدم اتهام عطیه به تدلیس اشتباه است، زیرا این اتهام را فقط کلبی وارد کرده است که خودش شخصی کذّاب و دروغگو است.[76]
پس اگر تنها دلیل تضعیف عطیه اتهام تشیّع و تدلیس است و اتهام تدلیس هم صحیح نیست، فقط اتهام تشیّع او باقی میماند که آن هم خللی در حدیث او ایجاد نمیکند، زیرا او همانطور که ابن حجر العسقلانی و دیگران اشاره نمودند، راستگو و صدوق است.
آلبانی بعد از نقل این حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در فضل علی علیه السلام : «ما تریدون مِن علی؟ إنّ علیاً منّي و أنا منه و هو وليُّ كُلّ مؤمن بعدي» که در سند آن اجلح ابن عبدالله الكندی قرار دارد میگوید:
و اگر گفته شود که در سند این روایت شخص شیعی وجود دارد و این باعث طعن و ضعیف بودن سند میشود، میگویم: هرگز اینطور نیست. زیرا مهم در نقل حدیث راستگو بودن و قدرت حافظه است، اما مذهب راوی مهم نیست و مسئلهای بین خودش و خدایش است و برای همین است که مسلم و بخاری در صحاح خود از بسیاری از راویان موثق از خوارج و شیعه روایت نقل کردهاند.[77]
بنابراین عطیه مورد وثوق و حدیثش نیز صحیح است، زیرا بهغیراز تشیّع و تدلیس، اتهام دیگری متوجه او نیست، همانگونه که ابن حجر عسقلانی گفت.
این بود تحقیقی مختصر دربارۀ عطیه. ولی اگر چنانچه به هر دلیلی توضیحات فوق در مورد عطیه موردقبول کسی نباشد، میگوییم شکی نیست که عطیه حتی اگر ضعیف هم باشد حدیث او در شواهد و متابعات قابلقبول است؛ یعنی قابلیت تقویت توسط احادیث ضعیف دیگر را دارد. آلبانی که حتی متوجه دروغ بودن اتهام تدلیس عطیه هم نشده، در موارد زیادی به احادیث عطیه استشهاد کرده است و ازجمله بعد از نقل حدیث ثقلین به روایت عطیه میگوید: «سندش در شواهد، حسن است».[78]
بنابراین در سند روایت ابوسعید خدری، کسی باقی نمیماند بهغیراز عبدالعزیز بن محمد بن ربیعة الکلابی که ظاهراً شرححالش در کتب اهل سنت موجود نیست و کسی او را توثیق یا تضعیف نکرده است.
به چنین شخصی «مجهول الحال» یا «مستور» میگویند؛ ولی «مجهول العین» نیست، زیرا سه نفر از ثقات از او روایت کردهاند: پسرش محمد که شرححالش گذشت، علی بن العباس بن الولید البجلی أبو الحسن المقانعی الكوفی (د. 310 هـ) که روایتش از او به سند صحیح در کتاب معجم أسامی شیوخ أبی بكر الإسماعیلی آمده است[79] و عبدالله بن زیدان البجلی الكوفی (د. 313 هـ) که روایتش از او به سند صحیح در کتاب معرفة الصحابۀ[80] ابونعیم اصفهانی (د. 430 هـ) موجود است.
نووی در شرح صحیح مسلم در مورد «مجهول الحال» میگوید: «بسیاری از محققین به حدیث این قسم از مجهول احتجاج کردهاند».[81]
آلبانی بعد از نقل حدیثی که در سند آن زید بن المهتدی که کسی او را توثیق و تضعیف نکرده، قرار دارد میگوید:
این سند حسن است، زید بن المهتدی را کسی توثیق و تضعیف نکرده است، ولی سه نفر از حفّاظ و علمای حدیث از او روایت کردهاند.[82]
و همین استدلال در مورد عبدالعزیز بن محمد بن ربیعة الکلابی نیز صادق است، زیرا کسی او را توثیق و تضعیف نکرده و سه نفر از علمای بزرگ حدیث از او روایت کردهاند که اسامی آنها در بالا آمد.
افزون بر آن، شمسالدین ذهبی چنین شخصی را ثقه و حدیثش را صحیح میداند. او در شرححال مالك بن الخیر الزیادی میگوید:
او راستگو است … حیوة بن شریح و ابن وهب و زید بن الحباب و رشدین از او روایت کردهاند. ابن القطان گفته: «عدالت او ثابت نشده است» که منظورش این است که کسی او را توثیق نکرده است. و در کتاب صحیح مسلم و بخاری بسیاری از راویان حدیث وجود دارند که کسی آنها را توثیق نکرده است و جمهور علما بر این هستند که اگر راوی، حدیث منکری روایت نکرده باشد و جمعی از راویان از او روایت نقل کرده باشند، حدیثش صحیح است.[83]
آلبانی بعد از نقل این كلام ذهبی میگوید:
ابن حجر عسقلانی نیز این حرف ذهبی را تائید کرده است و بر اساس همین قاعده، ذهبی و ابن حجر و غیر ایشان از علما، برخی راویان حدیث را که مطلقاً هیچ توثیقی در مورد آنها وجود ندارد توثیق کردهاند.[84]
درنهایت میگوییم اگر کسی حدیث عبدالعزیز بن محمد بن ربیعة الکلابی را بهخودیخود «صحیح» و یا حتی «حسن» هم نداند، ولی شکّی وجود ندارد که حدیث این قسم از مجهولین در شواهد و متابعات، «حسن» است و قابلیت تقویت شدن توسط احادیث دیگر را دارد.
ابو الحسن مصطفى بن اسماعیل السلیمانی، از معاصرین، میگوید: «علما به اتفاق معتقدند که به حدیث مجهول الحال میشود استشهاد کرد».[85] و آلبانی در بسیاری از موارد به احادیث افراد مجهول الحال استشهاد کرده است.[86]
بنابراین حدیث ابوسعید خدری بهخودیخود حداقل «حسن» است و اگر چنین نباشد، قطعاً و بدون شک در شواهد و متابعات «حسن» است و باعث تقویت حدیث ابن زبیر، ابن عباس و علی بن ابیطالب علیه السلام که تحقیق آنها گذشت و روایت ابوذر که تحقیقش در ادامه میآید، خواهد شد.
6_ روایت ابوذر رحمة الله
روایت ابوذر دارای اسانید بسیار زیادی در کتب اهل سنت است که معروفترین آن روایت حنش بن المعتمر از ابوذر است. بهترین سند آن را نیز یعقوب بن سفیان الفسوی (د. 277 هـ) در کتاب خود، المعرفة و التاریخ، روایت کرده است و میگوید:
نقل کرد برای ما عبیدالله از اسرائیل از أبو إسحاق از مردی که برای او روایت کرد از حنش که گفت: «ابوذر را دیدم که نزدیک کعبه ایستاده بود و فریاد میزد که: <ای مردم! من ابوذر غفاری هستم که از رسول خدا صلیالله علیه وسلم شنیدم که میگفت: ای مردم در میان شما دو چیز گرانبها باقی میگذارم: کتابالله و اهلبیتم که یکی از آنها برتر از دیگری است یعنی کتابالله و این دو از هم جدا نمیشوند تا در حوض در روز قیامت بر من وارد میشوند و مَثَل این دو مانند کشتی نوح است که هر کس سوار آن شود نجات مییابد و هر کس آن را ترک نماید غرق میشود>».[87]
البته لازم به ذکر است که برخی راویان، این حدیث را از ابواسحاق بدون واسطه از حنش نقل کردهاند، ولی ترجیح ما این است که در سند روایت بین ابواسحاق و حنش شخص مبهمی وجود دارد که ابواسحاق نام او را نبرده است، همانگونه که در روایت فسوی در بالا آمد. دلیل ارجحیت روایت فسوی بر دیگران این است که در این روایت، اسرائیل بن یونس از ابواسحاق روایت کرده است و طبق گفتۀ بزرگان علم حدیث و رجال، مانند شمسالدین ذهبی و ابن حجر عسقلانی و غیر ایشان، اسرائیل قویترین راوی از ابواسحاق است.[88]
رجال این سند همگی ثقه و معتبر هستند، بهغیراز شخص مبهم میان ابواسحاق و حنش که توضیح خواهیم داد این مسئله هم خللی در سند حدیث به وجود نمیآورد.
اما عبیدالله بن موسى (د. 213 هـ) که فسوی روایت را مستقیماً از او نقل میکند، از رجال همۀ صحاح سته ازجمله صحیح بخاری و صحیح مسلم است و همه او را ثقه میدانند.[89]
اسرائیل بن یونس بن أبی إسحاق (د. 162 هـ) که در اینجا از جدش ابواسحاق روایت میکند نیز از رجال همۀ صحاح سته ازجمله صحیح بخاری و صحیح مسلم و ثقه است.[90]
ابواسحاق السبیعی (د. 129 هـ) نیز از رجال همۀ صحاح سته ازجمله صحیح بخاری و صحیح مسلم و ثقه است؛ ولی گفته شده که قبل از وفاتش دچار اختلاط شده است.[91] دراینباره نیز توضیح خواهیم داد این مسئله خللی در سند ایجاد نخواهد کرد.
حنش بن المعتمر (د. حدود سال 90 هـ) از اصحاب علی بن ابیطالب علیه السلام است که به اجماع، صدوق است؛ هرچند برخی مانند ابن حبّان، بدون دلیل او را تضعیف کردهاند.[92] شیخ أحمد محمد شاكر، حنش را مطلقاً ثقه و صحیح الحدیث میداند،[93] ولی برخی دیگر مانند آلبانی[94] و ابواسحاق الحوینی،[95] از معاصرین، حدیث او را در مرتبۀ «حسن» میدانند. بنابراین در سند این روایت فقط دو شبهه باقی میماند: اولاً اختلاط ابواسحاق در اواخر عمرش و ثانیاً جهالت حال شخص مبهم که در سند حدیث بین ابواسحاق و حنش قرار گرفته است. پاسخ این دو شبهه در ذیل میآید.
اما اتهام ابواسحاق به ابتلا به اختلاط قبل از مرگش از اصل صحت ندارد و شمسالدین ذهبی میگوید که او به دلیل کهولت سن، صرفاً حافظهاش ضعیف شد و بههیچوجه دچار اختلاط نشد:
ابواسحاق ثقه است و حجت است بدون اختلاف، و صرفاً حافظۀ او در اثر ازدیاد سن تغییر نمود و هرگز دچار اختلاط نشد.[96]
ذکر اسانیدی از حدیث اسرائیل از ابواسحاق که علمای اهل سنت آن را صحیح میدانند، خارج از حوصلۀ این مقاله است، ولی بهعنوانمثال، ذهبی بعد از نقل حدیثی از اسرائیل از ابواسحاق میگوید: «سند این روایت قوی است»،[97] همچنین ابن کثیر دمشقی بعد از نقل روایتی که در سندش اسرائیل از ابواسحاق قرار دارد میگوید: «سندش صحیح است»[98] نیز ابن حجر عسقلانی[99] حدیث اسرائیل از جدش را صحیح میداند.
اما شبهۀ دوم که همان ابهام راوی حدیث بین ابواسحاق و حنش است نیز خللی در سند وارد نمیکند، زیرا اولاً راویانی که در جمیع کتب اهل سنت از حنش روایت کردهاند فقط شش نفر هستند: إسماعیل بن أبی خالد، بكیر بن الأخنس، حكم بن عتیبه، سعید بن عمرو بن أشوع، ابواسحاق السبیعی، سماك بن حرب و ابوصادق مسلم بن یزید. همگی اینان ثقه و صدوق هستند[100] و این شخص مبهم بهاحتمال خیلی زیاد یکی از این افراد است و فرقی نمیکند که کدامشان است، زیرا همگی ثقه هستند. ثانیاً این شخص مبهم، یکی از تابعین است، زیرا حنش و ابواسحاق هر دو تابعی هستند و علمای اهل سنت تصریح دارند که حدیث تابعین قابلیت استشهاد و تقویت را دارد، همانگونه که شمسالدین ذهبی میگوید:
روایت افراد مجهول از راویان چنانچه از بزرگان تابعین یا متوسطین ایشان باشند، محتمل است و با حسن ظن به آن نگاه میشود.[101]
ابن کثیر هم میگوید:
راوی مبهمی که اسم او در سند برده نشده است، روایتش مقبول نیست، مگر اینکه از تابعین باشد که در این صورت با روایتش با حسن ظن برخورد میشود و افراد زیادی از این قبیل در اسانید کتاب مسند احمد وجود دارند.[102]
آلبانی در مورد سند حدیثی که در آن ابواسحاق نام شیخ خود را نبرده است_ دقیقاً مانند سند حدیث سفینه در روایت ابوذر _ میگوید:
رجال این سند همگی موثق هستند، بهغیراز شیخ ابواسحاق که نام او در سند ذکر نشده است، ولی این شخص مبهم، یا تابعی است یا صحابی و احتمال تابعی بودن او بیشتر است، پس حدیث بر اساس این شاهد، حسن است.[103]
همچنین در ردّ هر دو شبهۀ فوق میتوان گفت ابواسحاق تنها شخصی نیست که این حدیث را به سندش از ابوذر روایت کرده است، بلکه سماک بن حرب نیز آن را از حنش روایت کرده است؛ هرچند ممکن است شخص مبهم در سند، خودِ سماک بن حرب باشد. پس نه سوء حافظۀ ابواسحاق _ بر فرض صحت آن _ و نه جهالت شخص مبهم در سند، خللی در روایت ابوذر ایجاد نمیکند.
روایت سماک بن حرب را سلیمان بن احمد طبرانی (د. 360 هـ) در کتاب المعجم الأوسط آورده است و میگوید:
نقل کرد برای ما محمد بن عثمان بن أبی شیبه، گفت: نقل کرد برای ما علی بن حكیم الأودی، گفت: نقل کرد برای ما عمرو بن ثابت از سماك بن حرب از حنش بن المعتمر که گفت: ابوذر را نزدیک کعبه دیدم که میگفت: «من ابوذر غفاری هستم و شنیدم که رسولالله صلیالله علیه وسلم میگفت: ‹مَثَل اهلبیت من مانند کشتی نوح است که هرکسی سوار آن شود نجات مییابد و هر کس از آن تخلف کند غرق میشود.›»[104]
رجال این سند یا ثقه و صحیح الحدیث هستند و یا راستگو و حسن الحدیث.
آلبانی دربارۀ محمد بن عثمان بن ابی شیبه (د. 297 هـ) میگوید: «حدیثش از مرتبۀ حسن پایینتر نیست».[105] همچنین شیخ عبدالرحمن بن یحیى المعلمی تحقیق مفصّلی دربارۀ او دارد که درنهایت او را ثقه معرفی میکند.[106]
علی بن حکیم بن ذبیان الاودی (د. 231 هـ) از رجال کتاب صحیح مسلم است وکسی او را تضعیف نکرده است و برای همین ابن حجر عسقلانی او را ثقه میداند.[107]
سماك بن حرب (د. 123 هـ) نیز از رجال کتاب صحیح مسلم است که آلبانی دربارۀ او میگوید: «او حسن الحدیث است»[108] اگرچه در برخی موارد آلبانی سند احادیث وی را صحیح هم دانسته است.[109]
عمرو بن ثابت بن هرمز البكرى (د. 172 هـ) اگرچه توسط برخی علمای رجال و حدیث به دلیل اتهام تشیّع تضعیف شده است، ولی بااینحال علمای اهل سنت تصریح کردهاند که او راستگو است و بههیچوجه دروغ نمیگوید.
ابوداود، صاحب یکی از کتب صحاح سته، میگوید:
عمرو بن ثابت، رافضی است و از نظر عقیده آدم بدی بوده ولی در نقل روایت، فردی راستگو و صدوق است.[110]
یحیى بن معین هم تصریح دارد که: «عمرو بن ثابت در نقل روایت دروغ نمیگوید»[111]
به همین دلیل آلبانی به حدیث او استشهاد کرده است؛[112] پس ما هم در اینجا به حدیث او استشهاد میکنیم.
البته روایت ابوذر دارای اسانید بسیار بیشتری است که به دلیل رعایت اختصار در اینجا فقط روایت حنش از ابوذر موردبررسی قرار گرفت.
با توجه به آنچه دربارۀ سند ابوذر گفته شد، شکی باقی نمیماند که روایت ابوذر بهخودیخود حداقل «حسن» است و اگر در کنار احادیث قبلی از ابن زبیر، ابن عباس، ابوسعید خدری و علی بن ابیطالب علیه السلام قرار گیرد، قطعاً حدیث را به مرتبۀ «صحیح» میرساند، هرچند سند روایت علی بن ابیطالب علیه السلام و ابن عباس که تحقیق آنها در بالا آمد بهخودیخود «صحیح» و حداقل «حسن» هستند.
اگر کسی با علم حدیث و رجال نزد اهل سنت آشنا باشد بهخوبی میداند که علمای اهل سنت با کمتر از این اسانید و ضعیفتر از آن، احادیث را به مرتبۀ «صحیح» میرسانند. در اثبات این ادعا، تنها یک نمونه از کلام آلبانی را شاهد میآوریم. وی در تحقیق گزارش «لو كان بعدی نبیٌّ لكان عمر» در
سلسلة الاحادیث الصحیحه میگوید:
روایت را مشرح بن هاعان از عقبة بن عامر نقل کرده است که سند آن «حسن» است، زیرا رجال آن همگی ثقه هستند، بهغیراز مشرح بن هاعان که اگرچه تضعیف شده، ولی حدیثش از مرتبۀ «حسن» پایینتر نیست، زیرا ابن معین او را توثیق کرده است. و برای این حدیث دو شاهد وجود دارد: در روایت اول، فضل بن مختار است که او ضعیف است و در روایت دوم هم عبد المنعم بن بشیر که او نیز ضعیف است.[113]
همانگونه که میبینید، آلبانی این روایت را تنها از سه صحابی آورده است که در روایت اول مشرح بن هاعان وجود دارد و او کسی است که در سپاه حجاج بوده که ابن زبیر را محاصره کردند و کعبه را با منجنیق هدف قرار دادند![114] تنها و تنها ابن معین او را توثیق نموده و همگی او را تضعیف کردهاند. حتی ابن حبان که او را در کتاب الثقات خود آورده میگوید: «یخطئ و یخالف»[115] یعنی او در نقل روایت خطا میکند و روایاتش با دیگران در تضاد است. به همین دلیل ابن حبان او را در کتاب المجروحین خود نیز آورده است و بهروشنی میگوید:
یروی عن عقبه مناكیر لا یتابع علیها والصواب فی أمره ترك ما انفرد من الروایات والإعتبار بما وافق الثقات.[116]
در اینجا نیز مشرح بن هاعان از عقبه روایت میکند و فقط او است که آن را روایت کرده، زیرا دو شاهدی که آلبانی آورده، در سندشان افراد دروغگو و کذّاب، یعنی فضل بن المختار و عبد المنعم بن بشیر، وجود دارند و اصلاً قابلاعتماد و تقویت نیستند. فضل بن المختار و عبد المنعم بن بشیر هر دو متهم به کذب هستند، هرچند آلبانی جرم آنها را کاهش داده است و صرفاً میگوید که آنها «ضعیف» هستند.
میبینید که آلبانی چگونه این فضیلت مزعوم برای عمر بن الخطاب را با این سه سند ضعیف به مرتبۀ «حسن» رسانده است.
نتیجهگیری
با بررسی سندهای متفاوت «حدیث سفینه» همان نتیجهای به دست میآید که برخی از بزرگان علم حدیث و رجال اهل سنت نیز به آن اشارهکردهاند؛ یعنی اینکه سندها، حتی اگر بهتنهایی صحیح یا حسن نباشند، یکدیگر را تقویت کرده و از اینرو، مضمون حدیث، به درجۀ «صحیح» یا «حسن» میرسد.
شمسالدین سخاوی (د. 902 هـ) بعد از نقل حدیث سفینه از طریق ابوذر و ابن عباس و ابن الزبیر و ابوسعید الخدری میگوید: «وبعض طرق هذا الحدیث یقوی بعضها بعضا»[117] و سپس درجایی دیگر میگوید: «هذا حدیث حسن».[118] متأسفانه سخاوی هیچ اطلاعی از روایت علی بن ابیطالب علیه السلام در کتاب المصنف نداشته است، وگرنه حتماً حدیث را به مرتبۀ «صحیح» میرسانْد، زیرا همانگونه که گذشت، روایت علی بن ابیطالب علیه السلام از قویترین اسانید حدیث سفینه است که دکتر شیخ سعد بن ناصر بن عبدالعزیز الشثری که در تحقیق روایت علی علیه السلام از او یادکردیم، آن را بهتنهایی «حسن» میداند.
از دیگر علمایی که حدیث سفینه را صحیح و یا حسن میدانند، میتوان به جلالالدین سیوطی[119] و ابن حجر هیثمی[120] اشاره نمود.
إبن أبی حاتم الرازی، العلل، تحقیق الدكتور سعد بن عبدالله الحمید و خالد بن عبدالرحمن الجریسی، 2006 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، تفسیر، تحقیق أسعد محمد الطیب، المكتبة العصریة
إبن أبی شیبة، المصنف، تحقیق الأستاذ سعید اللحام، بیروت، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزیع، 1989 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، المصنف، تحقیق الشیخ سعد بن ناصر الشثری، الریاض، دار كنوز إشبیلیا، 2015 م
ابن الجزری، غایة النهایة فی طبقات القراء، تحقق ج برجستراسر، دار الكتب العلمیة، 2006 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، النشر فی القراءات العشر، تحقیق علی محمد الضباع، بیروت، دارالكتب العلمیة
ابن تیمیة، جامع الرسائل، تحقیق محمد رشاد سالم، جدة، دار المدنی، 1984 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، مجموع الفتاوى، تحقیق عامر الجزار وأنور الباز، دار الوفاء للطباعة والنشر، الطبعة الثالثة، 2005 م
ابن حبان، الثقات، مجلس دائرة المعارف العثمانیة بحیدر آباد الدكن الهند، مؤسسة الكتب الثقافیة، 1973
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، المجروحین، تحقیق محمود إبراهیم زاید، مكة المكرمة، دار الباز للنشر والتوزیع _ عباس أحمد الباز
ابن حجر العسقلانی، الأمالی المطلقة، تحقیق حمدی بن عبد المجید السلفی، بیروت، المکتب الاسلامی، 1995 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، تقریب التهذیب، تحقیق مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الكتب العلمیة، 1995 هـ
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، تهذیب التهذیب، بیروت، دار الفكر، 1984 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، طبقات المدلسین، تحقیق عاصم بن عبدالله القریونی، الاردن، مکتبة المنار
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت دار المعرفة للطباعة والنشر، الطبعة الثانیة
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، موافقة الخبر الخبر، تحقیق حمدی عبدالمجید السلفی، الریاض، مکتبة الرشد، 1993 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، نتایج الأفكار فی تخریج أحادیث الأذكار، تحقیق حمدی عبد المجید السلفی، دار ابن كثیر، 2008 م
ابن حجر المكی الهیثمی، تحفة المحتاج فی شرح المنهاج، دار إحیاء التراث العربی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، الصواعق المحرقة، استانبول، مکتبة الحقیقة، 2003 م
ابن رجب الحنبلی، شرح علل الترمذی، تحقیق الدكتور نورالدین عتر، دار الملاح للطباعة والنشر
ابن عبد الهادی، طبقات علماء الحدیث، تحقیق أكرم البوشی وإبراهیم الزیبق، بیروت، موسسة الرسالة (الطبعة الثانیة)
ابن كثیر، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشلی، بیروت، دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزیع، 1992 م
أبی إسحاق الحوینی، تهذیب خصائص الإمام علی، بیروت، دار الكتب العلمیة، 1984 م
أبی الحسن مصطفى بن إسماعیل السلیمانی المأربی، اتحاف النبیل بأجوبه اسئله علوم الحدیث و العلل و الجرح و التعدیل، عجمان، مكتبة الفرقان، 2000 م
أبی داود، السنن، تحقیق سعید محمد اللحام، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزیع، 1990 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، سؤالات أبی عبید الآجری لأبی داود، تحقیق الدکتور عبدالعلیم عبدالعظیم البستوی، مکة المکرمة، مکتبة دار الاستقامة، 1997 م
أبی نعیم الأصبهانی، معرفة الصحابة، محقق عادل بن یوسف العزازی، دار الوطن، 1998 م
أحمد بن إبراهیم بن إسماعیل الإسماعیلی، المعجم فی أسامی شیوخ أبی بكر الإسماعیلی، تحقیق زیاد محمد منصور، المدینة المنورة، مكتبة العلوم والحكم، 1990 م
أحمد بن حنبل، المسند، تحقیق الشیخ أحمد محمد شاكر وحمزة أحمد الزین، القاهرة، دار الحدیث، 1995 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، المسند، تحقیق شیخ شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1995 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، فضائل الصحابة، تحقیق وصیالله بن محمد عباس، جدة، دار ابن الجوزی، الطبعة الثانیة 1999 م
أحمد محمد شاكر، الباعث الحثیث شرح اختصار علوم الحدیث، بیروت، دار الکتب العلمیة
الألبانی، إرواء الغلیل فی تخرج أحادیث منار السبیل، بإشراف زهیر الشاویش، بیروت، المكتب الإسلامی، الطبعة الاولی 1979 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، الرد المفحم على من خالف العلماء وتشدد وتعصب، المکتبة الاسلامیة الطبعة الاولی، 1421 هـ
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، تمام المنة فی التعلیق على فقه السنة، دار الرایة
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، جلباب المرأة المسلمة فی الكتاب والسنة، توزیع دارالسلام، 2002 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، سلسلة الأحادیث الصحیحة، الریاض، مكتبة المعارف للنشر والتوزیع
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، سلسلة الأحادیث الضعیفة، الریاض، مكتبة المعارف للنشر والتوزیع،
الترمذی، السنن، تحقیق الشیخ أحمد محمد شاكر، شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابی الحلبی
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، السنن، تحقیق الشیخ محمد ناصرالدین الألبانی، الریاض، مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، الطبعة الاولی
الحاكم النیسابوری، المستدرك على الصحیحین، تحقیق الدكتور یوسف عبدالرحمن المرعشلی، بیروت، دارالمعرفة
الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الكتب العلمیة، 1997 م
الذهبی، الكاشف فی معرفة من له روایة فی الكتب الستة، تحقیق الشیخ محمد عوامة، جدة، دارالقبلة للثقافة الاسلامیة، 1992 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، تاریخ الإسلام، تحقیق الدكتور عمر عبد السلام تدمری، بیروت، دار الكتاب العربی، 1987 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، تذكرة الحفاظ، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، (المصحح: عبدالرحمن بن یحیی المعلمی، 1374 هـ)
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، حقوق الجار، بتحقیق مبروك إسماعیل، دار الطلائع
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، دیوان الضعفاء، تحقیق حماد بن محمد الأنصاری، مکتبة النهضة الحدیثیة بمکة، 1967 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، سیر أعلام النبلاء، تحقیق الشیخ شعیب الأرنؤوط، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1993 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، میزان الإعتدال، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دار المعرفة للطباعة والنشر، 1963 م
السخاوی، البلدانیات، تحقیق حسام بن محمد القطان، الریاض، دار العطاء، 2001 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، إستجلاب ارتقاء الغرف بحب أقرباء الرسول وذوی الشرف، تحقیق خالد بن أحمد الصمی بابطین، دار البشائر
السیوطی، الجامع الصغیر، بیروت، دار الفكر للطباعة والنشر والتوزیع، 1981 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، الدر المنثور، بیروت، دار المعرفة للطباعة والنشر
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، اللآلی المصنوعة فی الأحادیث الموضوعة، بیروت، دارالمعرفة، 1975 م
الشوكانی، فتح القدیر، عالم الکتب
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، نیل الأوطار من أحادیث سید الأخیار، بیروت، دار الجیل، 1973 م
الطبرانی، المعجم الأوسط، تحقیق أبی معاذ طارق بن عوضالله بن محمد، دار الحرمین للطباعة والنشر والتوزیع، 1995 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، المعجم الصغیر، بیروت، دار الكتب العلمیة
ظفر أحمد العثمانی التهانوی، إعلاء السنن، مع تقدیم خلیل المیس وتحقیق الشیخ أبی غدة لقواعد فی علوم الحدیث، بیروت، دار الفکر، 2001 م
عبدالرحمن المعلمی، التنكیل بما فی تأنیب الكوثری من الأباطیل، تحقیق الشیخ الألبانی، الریاض، مكتبة المعارف، 1406 هـ
العقیلی، الضعفاء، تحقیق الدكتور عبد المعطی أمین قلعجی، بیروت، دار الكتب العلمیة، 1418 هـ
العینی، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، دار إحیاء التراث العربی
الفسوی، المعرفة والتاریخ، تحقیق الدكتور أكرم ضیاء العمری، المدینة المنورة، مكتبة الدار، 1410 هـ
الكشمیری، فیض الباری شرح صحیح البخاری، بیروت، دار الكتب العلمیة، 2005 م
محمد بن حسین بن سلیمان بن إبراهیم الفقیه، الكشف المبدی لتمویه أبی الحسن السبكی تكملة الصارم المنكی، تحقیق الدكتور صالح بن علی المحسن والدكتور أبو بكر بن سالم شهال، الریاض، دار الفضیلة، 2002 م
محمد بن عبد الباقی الأنصاری، أحادیث الشیوخ الثقات، تحقیق الشریف حاتم بن عارف العونی، مکة الکرمة، دار عالم الفوائد، 1422 ه
محمد شمس الحق العظیم آبادی، عون المعبود شرح سنن أبی داود مع شرح الحافظ ابن القیم، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، المدینة المنورة، المکتبة السلفیة، الطبعة الثانیة 1969 م
مغلطای، إكمال تهذیب الكمال، تحقیق عادل بن محمد وأسامة بن إبراهیم، القاهرة، الفاروق الحدیثة للطباعة والنشر، 2001 م
المناوی، الجامع الأزهر فی حدیث النبی الأنور، مخطوط
النووی، شرح صحیح مسلم، بیروت، دار الكتاب العربی، 1987 م
الهیثمی، كشف الأستار عن زوائد البزار، تحقیق حبیب الرحمن الأعظمی، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1979 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد بتحریر الحافظین الجلیلین: العراقی وابن حجر، بیروت، دار الكتب العلمیة، 1988 م
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _، مجمع البحرین فی زوائد المعجمین، تحقیق عبد القدوس بن محمد نذیر، الریاض، مکتبة الرشد، 1992 م
الوادعی، المستدرك على الصحیحین للحاكم النیسابوری وبذیله تتبع أوهام الحاكم التی سكت علیها الذهبی، القاهرة، دار الحرمین للطباعة، 1997 م
پی نوشت:
[1] . استادیار دانشگاه صنعتی شریف تهران arjmand@sharif.edu
[2]. ابن تیمیه، مجموع الفتاوى، 18/18-19.
[3]. سخاوی، إستجلاب ارتقاء الغرف، حدیث رقم 213 تا 220.
[4]. همو، البلدانیات، ص 187.
[5]. هیثمی، نورالدین، كشف الأستار، 3/222 رقم 2613.
[6]. به شرح حال او در تهذیب التهذیب ابن حجر العسقلانی مراجعه شود.
[7]. بدرالدین العینی، عمدة القاری، 3 /121.
[8]. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، 1/16؛ تهانوی، ظفر أحمد عثمانی، إعلاء السنن، 2/635.
[9]. بدرالدین العینی، همان، 6/234 و 235.
[10]. آلبانی، محمد ناصر الدین، جلباب المرأة المسلمه، ص 59.
[11]. ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، 1/16 رقم 10.
[12]. محمد بن حسین بن سلیمان، الكشف، ص 293.
[13]. آلبانی، محمد ناصر الدین، جلباب المرأة المسلمه، ص 59.
[14]. سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، اللآلی المصنوعه، 1/247.
[15]. هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد، 4/20، 7/307، 8/56 و 10/304.
[16]. ابن عبد الهادی، طبقات علماء الحدیث، 1/352 در شرح حال عبدالله بن لهیعة.
[17]. ابن حجر المكی، تحفة المحتاج، باب ما یحرم من النكاح.
[18]. شوكانی، محمد بن علی، نیل الأوطار، 5/101.
[19]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسله الاحادیث الصحیحه، رقم 2687.
[20]. همان، رقم 3463 و رقم 503.
[21]. علاءالدین مغلطای، إكمال تهذیب الكمال، 8/145.
[22]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الاحادیث الصحیحه، رقم 3227. سعید بن عبدالعزیز از طرف ابوداود و ابن معین به سوء حافظه در اواخر عمر متهم شده است؛ همانگونه که در شرححالش در تهذیب التهذیب آمده است.
[23]. محمد انور الکشمیری، فیض الباری، 2/514-515 رقم 334.
[24]3. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الاحادیث الصحیحه، رقم 503.
[25]. همو، الرد المفحم، 1/87.
[26]. همو، جلباب المرأة المسلمة، ص 59.
[27]. برای تطبیق عملی این موضوع به حدیث 1260 در کتاب معروف آلبانی به نام سلسلة الاحادیث الصحیحه رجوع شود.
[28]. هیثمی، نور الدین، كشف الأستار، 3/222 رقم 2615.
[29]. به شرح حال رجال حدیث در کتاب تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی مراجعه شود.
[30]. ابن حبان، الثقات، 7/657.
[31]. ذهبی، شمس الدین، الكاشف، 2/436
[32]. ترمذی، محمد بن عیسی، السنن، ص 542، ح 2407.
[33]. احمد بن حنبل، مسند احمد، 5/256، ح 5818.
[34]. ذهبی، شمس الدین، حقوق الجار، ح 82.
[35]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الاحادیث الصحیحه، ح 1422، 2990 و 2007.
[36]. همان، ح 3420.
[37]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ح 14411.
[38]. همو، فضائل الصحابه، ح 1844.
[39]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الاحادیث الصحیحه، ح 594.
[40]. ابن ابی شیبه، المصنف، 7/503، ح 52.
[41]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح 3149 و 3327.
[42]. ذهبی، شمس الدین، دیوان الضعفاء، ح 4173.
[43]. عبد الرحمن المعلمی، التنكیل، در شرح حال الحارث بن عمیر البصری، ح 68.
[44]. ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، 2/177.
[45]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح 1991 و 1249.
[46]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ح 3762 و 25323
[47] ابن أبی حاتم، العلل، 1/406؛ ذهبی، شمس الدین، میزان الإعتدال، 2/224؛ عبد الرحمن المعلمی، التنكیل، باب قدح السافط ومدح المحب.
[48]. عسقلانی، ابن حجر، طبقات المدلسین، ص 33.
[49]. همان، ص 13.
[50]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح 1794.
[51]. ذهبی، شمس الدین، میزان الإعتدال، 2/224؛ آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح 2188.
[52]. برای کلام این سه نفر ر.ک: به تعلیقات شیخ مقبل بن هادی الوادعی بر كتاب المستدرك على الصحیحین حاکم نیشابوری.
[53]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، 1/114؛ همو، البدایة والنهایة، 2/109.
[54]. عسقلانی، ابن حجر، موافقة الخبر الخبر، 2/168.
[55]. شوكانی، محمد بن علی، فتح القدیر، 1/535.
[56]. سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، الدر المنثور، 5/310.
[57]. عظیم آبادی، اشرف بن امیر، عون المعبود شرح سنن أبی داود، 9/31، باب کیف یجلس عند القبر.
[58]. ابن تیمیه، جامع الرسائل، 1/29، رسالۀ فی قنوت الاشیاء.
[59]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الاحادیث الضعیفه، ح 5786؛ همو، سلسلة الاحادیث الصحیحه، ح 3038.
[60]. برای تطبیق عملی در این زمینه ر.ک: آلبانی، همان، ش 3342 و إتحاف النبیل، 2/234، ش 226.
[61]. ابن ابی شیبه، المصنف، 18/73 ح 34287.
[62]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الأوسط، 6/85؛ همو، المعجم الصغیر، 2/22.
[63]. هیثمی، نور الدین، مجمع الزوائد، 9/168.
[64]. المناوی، الجامع الأزهر، باب الف (مخطوط).
[65]. هیثمی، نور الدین، مجمع البحرین، ح 3796.
[66]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الاحادیث الضعیفه، ح 4504.
[67]. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 3/155.
[68]. ابن الجزری، غایة النهایة، 1/334، ح 1572.
[69]. ابن الجزری، النشر فی القراءات العشر، 1/152.
[70]. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، 2/241.
[71]. ابن حبان، الثقات، 8/241.
[72]. آجری، محمد بن حسین، سؤالات الآجری لأبی داود، 1/303.
[73]. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام، 9/130.
[74]. عسقلانی، ابن حجر، نتایج الأفكار، 1/267.
[75]. ابن رجب الحنبلی، شرح علل الترمذی، 2/691.
[76]. أنصاری، محمد بن عبد الباقی، أحادیث الشیوخ الثقات، ص 527، ح 83.
[77]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الاحادیث الصحیحه، ح 2223.
[78]. همان، ح 1761. نیز ر.ک: ح 789، 2602، 2024، 2167، 2240، 1358، 2318، 2412 و 1601.
[79]. أبو بكر إسماعیلی، المعجم، ح 356.
[80]. ابونعیم الاصبهانی، معرفة الصحابة، ص 50، ح 194.
[81]. نووی، یحیی بن شرف، شرح صحیح مسلم، 1/28.
[82]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح 3473.
[83]. ذهبی، شمس الدین، میزان الاعتدال، 3/426.
[84]. آلبانی، محمد ناصر الدین، تمام المنة، ص 205.
[85]. سلیمانی، مصطفى بن اسماعیل، إتحاف النبیل، 1/222، سوال 89.
[86]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الاحادیث الصحیحه، ح 199، 673، 1979، 2315، 2715، 2889 و 2963.
[87]. فسوی، یعقوب بن سفیان، المعرفة والتاریخ، 1/538.
[88]. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، 7/358؛ عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، 1/303.
[89]. ذهبی، شمس الدین، الكاشف، 1/687؛ عسقلانی، ابن حجر، تقریب التهذیب، 1/640.
[90]. همان، 1/88.
[91]. همان، 1/739.
[92]. ذهبی، شمس الدین، همان، 1/358؛ عسقلانی، ابن حجر، همان، 1/249.
[93]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ح 573.
[94]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الاحادیث الصحیحه، ح 827؛ همو، إرواء الغلیل، 3/121.
[95]. حوینی، أبو إسحاق، تهذیب خصائص الإمام علی، ص 44، ح 34.
[96]. ذهبی، شمس الدین، سیر أعلام النبلاء، 5/394؛ همو، میزان الاعتدال، 3/270.
[97]. همو، تذكرة الحفاظ، 1/391.
[98]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، 3/395-396.
[99]. عسقلانی، ابن حجر، الأمالی المطلقة، ص 254.
[100]. به شرح حال وی در تهذیب التهذیب ابن حجر عسقلانی مراجعه شود.
[101]. ذهبی، شمس الدین، دیوان الضعفاء، ص 478.
[102]. أحمد محمد شاكر، الباعث الحثیث، ص 92.
[103]. آلبانی، محمد ناصر الدین، سلسلة الاحادیث الصحیحه، ح 1055.
[104]. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، 5/354.
[105]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح 1621.
[106]. عبدالرحمن المعلمی، التنكیل، 460-462.
[107]. عسقلانی، ابن حجر، تقریب التهذیب، 1/693.
[108]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح 900.
[109]. همان، ح 1383.
[110]. ابوداود، السنن، 1/72.
[111]. عقیلی، الضعفاء، 3/263؛ ذهبی، شمس الدین، میزان الإعتدال، 3/249.
[112]. آلبانی، محمد ناصر الدین، همان، ح 1465.
[113]. همان، ح 327.
[114]. عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، 10/141؛ ذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام، 7/470.
[115]. ابن حبان، الثقات، 5/452.
[116]. همو، المجروحین، 3/28.
[117]. سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، إستجلاب ارتقاء الغرف، ح 213 تا 220.
[118]. همو، البلدانیات، 187.
[119]. همو، الجامع الصغیر، 1/373 ح 2442 و 2/533 ح 8162.
[120]. ابن حجر المکی، الصواعق المحرقة، 212؛ همو، المنح المكیة، 535.