در مورد سفياني تعداد روايات يكي دو تا نيست. در يك جا مرحوم نعماني فصلي آورده كه بيش از 18 روايت نقل ميكند.[1] كه اكثر آنها هم راجع به حتميت اوست. مرحوم علامه مجلسي ج52 بابي را در رابطه با علائم ظهور ميآورد و تصريح ميكند «السفياني و الدجال» آنجا حدود 270 روايت نقل ميكند.
اگر مسئله و جريان سفياني تواتر لفظي نداشته باشد، قطعاً تواتر معنوي يا اجمالي را دارد، قطعاً بعضی روايات صادرند و مفادشان حتميت است. علاوه بر عنوان سفياني عناوين ديگري هم هست كه مشاراليه آن خود سفياني است عنوان مشيرٌ به خود سفياني است. مثلاً: الشامي، خارج من آل ابيسفيان، عنبسه، ابن آكلة الكباد، خسف جيش بالبيداء، يُخسف بالجيش، رجل من وِلد الصخر، اينها عناويني هستند كه اشاره دارد به همين معنون يعني سفياني.
***
اشكال بعضی از معاصرین
روایات سفیانی در منابع شیعه و سنی به تواتر رسیده که در غیبت نعمانی 18 روایت در مورد سفیانی داریم. و روایات زیادی داریم که خروج او (سفیانی) از دمشق در شام است و در روایات داریم که هدف و محل حرکت او اطراف دمشق و عراق و مدینه و.. است.
(آیت الله طبسی: به نظر ما در این موضوع (ظهور او در دمشق) روایات متعدد نیست و در مورد حدود حکومت و استیلاء سفیانی پنج منطقه در یک روایت آمده و آن هم سخن هشام است نه امام)
بعضی گفتهاند روایات سفیانی را امویین در مقابل روایات امام مهدی عجل الله تعالی فرجه وضع کردهاند، ولی این حرف نادرستی است چون روایات متعددی در منابع اسلامی داریم.
(آیت الله طبسی: این سخن تا حدودی درست است زیرا امویین در روایات سفیانی دست بردند اما آن جعلهای در روایات، در مورد مدح سفیانی است و این روایات که سفیانی را مطیع حضرت معرفی کرده اند، اینها جعلی هستند)[2]
ادامه سخن بعضی از معاصرین: و همراه سفیانی پرچم های دیگری هم بلند میشود؛ پرچمی به نام الاسوط، الاحمر (کسی که موی سرش رو به سرخی است)، ابرص (کسی که چهره اش برص دارد)، و اصحب و جرهمی که همزمان با سفیانی میآیند و با سفیانی درگیر میشوند و کشته میشوند.{یعارضون السفیانی و و یقتلهم السفیانی…}. و ورد الذکر ابقع و اصهب در روایات عامه و…
اصل سفیانی از علامات حتمی است و روایت امام جواد علیه السّلام در مورد بداء هل یبدو لله فی المحتوم قال نعم نخاف ان یبدو لله فی القائم حضرت فرمودند «ان القائم من المیعاد و الله لایخلف المیعاد
علامه مجلسی فرموده است: منظور این روایت بداء در خصوصیات سفیانی مثل خروج در حکومت عباسیین است و اصل سفیانی از حتمیات است و جای بحث نیست و بحث در خصوصیات است زمان و محل خروج و قلمرو و کارها و عاقبت امر او و چگونگی رفتار او و اینکه از نسل کیست و… بر فرض پذیرش حتمیت با روایات یصلحه الله فی لیله چگونه جمع میشود.
***
در کافی شریف دو روایت دیگر که مفید حتمیّت می باشد آمده است:
احَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنِ الْفَضْلِ الْكَاتِبِ قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَتَاهُ كِتَابُ أَبِي مُسْلِمٍ فَقَالَ لَيْسَ لِكِتَابِكَ جَوَابٌ اخْرُجْ عَنَّا فَجَعَلْنَا يُسَارُّ بَعْضُنَا بَعْضاً فَقَالَاي شَيْءٍ تُسَارُّونَ يَا فَضْلُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ وَ لَإِزَالَةُ جَبَلٍ عَنْ مَوْضِعِهِ أَيْسَرُ مِنْ زَوَالِ مُلْكٍ لَمْ يَنْقَضِ أَجَلُهُ ثُمَّ قَالَ إِنَّ فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ حَتَّى بَلَغَ السَّابِعَ مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ قُلْتُ فَمَا الْعَلَامَةُ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ لَا تَبْرَحِ الْأَرْضَ يَا فَضْلُ حَتَّى يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ فَإِذَا خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَأَجِيبُوا إِلَيْنَا يَقُولُهَا ثَلَاثاً وَ هُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ[3].
فضل کاتب میگوید: در زمانی که هنوز حکومت اٌمویین ساقط نشده بود و هنوز حکام امویین سر کار بودند روزی ما در خدمت امام صادق علیه السّلام بودیم؛ در همین زمان نامه رسانی از طرف ابومسلم نامهای آورد و امام با تندی با آن نامه رسان برخورد کردند و گفتند: از جلسه برو بیرون. این نحوه برخورد امام با این پیک برای ما سؤال شد که این چه برخوردی از طرف امام بود؟ و چرا امام اینگونه رفتار کردند؟ بلافاصله امام صحبت های ما را قطع کرد و گفتند: زیر گوشی به هم چه میگویید، خداوند عزوجل به خاطر تعجیل مردم، عجله نمی کند و جابه جا کردن کوه خیلی آسانتر از جا به جا کردن حکومتی است که زمانش به پایان نرسیده است و بخواهی آن را منقرض کنی. سپس امام فرمود: آن فلان بن فلان وتا 7 نفر را شمردند {که تصریح نکردند و نام آنها را شمردند}سپس گفتم بالأخره علامت حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه بین من و شما چه میباشد.[4] که اگر آن علامت حاصل شد بگوییم مقدمات آن حکومت است. امام فرمود: یا فضل حرکتی نکن تا سفیانی خروج کند{که شاهد ما همین است} «فَإِذَا خَرَجَ السُّفْيَانِيُّ فَأَجِيبُوا إِلَيْنَا يَقُولُهَا ثَلَاثاً وَ هُوَ مِنَ الْمَحْتُومِ» اگر سفیانی خارج شد به طرف ما بیایید وبه دعوت ما لبیک بگویید و سه مرتبه این را تکرار کردند. وهو من المحتوم « سفیانی از علامات حتمیه است».
***
بیان مرحوم مجلسی[5] ذیل این روایت
موثقٌ. (مرحوم مجلسی که کتاب کافی را مورد نقد و بررسی قرار میدهد وبه آسانی روایتی را نمی پذیرد. اینجا میگوید این روایت موثق است.)
قوله: ” كتاب أبي مسلم” اي المروزي. (همان ابو مسلم خراسانی، که اصل آن اصفهانی ست.)
قوله: ” يسار بعضنا بعضا” الظاهر أن مسارتهم كان اعتراضا عليه بأنه لم لا يقبل ذلك. (ظاهر این زیر گوشی اعتراض به امام است.)
قوله: ” حتى بلغ السابع من ولد فلان”اي عد سبعة من ولد العباس و بَيّن أن ملك هؤلاء مقدم على خروج قائمنا فكيف نخرج و لم ينقض ملك هؤلاء و هذا بدؤ ملكهم. (یعنی امام به 7 نفر از حکام بنی عباس اشاره کردند که هنوز حکومت آنها پایان نپذیرفته است وحکومت بنی عباس مقدم بر حکومت حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه می باشد وهنوز ابتدای ملک عباسیین است).
قوله: ”و هواي خروج السفيانی من المحتوم ” الذي لا بداء فيه.
در این عبارت نه تنها تعدد سفیانی استفاده نمی شود بلکه به عکس است و مرحوم مجلسی روی آن تأکید میکند که در اصل آن بداء نیست. و از حتمیات است.
درباره حتمیت سفیانی بحث سندی لازم نیست، به علت تضافر روایات و تواتر.
***
حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ الدِّهْقَانِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ الطَّاطَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ بَيَّاعِ السَّابِرِيِّ عَنْ أَبَانٍ عَنْ صَبَّاحِ بْنِ سَيَابَةَ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ ذَهَبْتُ بِكِتَابِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ نُعَيْمٍ وَ سَدِيرٍ وَ كُتُبِ غَيْرِ وَاحِدٍ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع حِينَ ظَهَرَتِ الْمُسَوِّدَةُ (ابومسلم خراساني) قَبْلَ أَنْ يَظْهَرَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ بِأَنَّا قَدْ قَدَّرْنَا أَنْ يَئُولَ هَذَا الْأَمْرُ إِلَيْكَ فَمَا تَرَى قَالَ فَضَرَبَ بِالْكُتُبِ الْأَرْضَ ثُمَّ قَالَ أُفٍّ أُفٍّ مَا أَنَا لِهَؤُلَاءِ بِإِمَامٍ أَ مَا يَعْلَمُونَ أَنَّهُ إِنَّمَا يَقْتُلُ السُّفْيَانِي (يعني امام زمان کسي است که سفياني را مي کشد و هنوز سفياني نيامده)
معلی بن خنیس میگوید: در زمانی که هنوز عباسیین روی کار بودند و کسانی دنبال هم پیمان بودند که سر کار بیایند، من از طرف سدیر و بعضی دیگر نامهای را برای امام آوردم که مضمون نامه این بود که: با این تحولاتی که میبینیم آینده نزدیک برای شماست وشما جلو بیفتید و قیام کنید. امام نامه هایی را که معلی آورده بود به زمین زد وگفت: اُفٍ اُفٍ وای بر شما. مگر نمیدانید که سفیانی باید کشته شود و امام زمان کسی است که سفیانی را میکشد و هنوز سفیانی نیامده و سفیانی بعد از حکومت عباسیین میآید.
نظرات مرحوم مجلسی[6] در ذیل این روایت
بررسی سند
مجهولٌ. و الظاهر أن عبيد الله هو عبيد الله أحمد بن نهيك الذي و ثقة النجاشي و هو المكنى بأبي العباس، و ذكر الشيخ أنه روى عنه كتبه حميد، لكنه غير مشهور بالدهقان و المشتهر به هو عبيد الله بن عبد الله. (أبی العباس که همان عبیدالله بن احمد دهقان میباشد که ثقه میباشد)
مرحوم مجلسی در ذیل آن تعلیقهای دارند که میفرمایند: روایت مجهول است.
مجهول از ناحیه دهقان نمی باشد. زیرا که مرحوم مجلسی در پاورقی میگوید ایشان همان عبیدالله ابن احمد نهیک است که ثقه میباشد.
محمد بن زیاد بیاع السابری: که یکی از تجار فقیه میباشد.[7]
ابان: که اگر همان ابان بن تغلب باشد مقبول الطرفین است و بحثی در آن نیست واز یاران امام بود که امام بعد از موت ایشان فرمود: موت ایشان قلب مرا به درد آورد.
ظاهراً مشکل از ناحیه ابان نباشد هر چند ما بیش از 40 نفر ابان داریم که بعضی مردود و بعضی مجهول و بعضی ثقه هستند که اگر نتوانیم این ابان را از اشتراک در بیاوریم از ناحیه همین ابان مشکل میشود. ولی ظاهراً این ابان، ابان بن عثمان است که مشکلی ندارد، واگر اشکالی است در ارتباط با اعتقادات او است که بعضی مانند علامه حلی و شهید ثانی میگویند که ایشان فطحی است که این درست نمیباشد (من المطمئن به أن هذا سهو من العلامه) و چون قبل از علامه کسی این را نگفته است. بعضی گفتهاند ایشان از طايفه «ناووسیه»[8] است که نسبت دادن او به ناوسیه اشتباه است، زیرا:
اولاً: در رجال کشی به جای (کان من الناوسیه) (کان من القاوسیه) آمده. یعنی از منطقه قاوسیه است.
ثانیاً: ناوسیان از امام کاظم علیه السّلام روایت نقل نمی کنند زیرا که امام بعد از امام صادق علیه السّلام را قبول ندارند ولی شیخ طوسی و نجاشی شهادت میدهند که ایشان از امام کاظم علیه السّلام روایت نقل کرده است و همچنین از ایشان 700 روایت در کتب اربعه نقل شده است.
ثالثاً: کشی ایشان را جزو اصحاب امام صادق علیه السّلام ذکر میکند و می گوید: «اجتمعت الاصحاب علی ما یصح عن هؤلاء وتصدیقهم لما یقولون» که یکی از آنها ابان بن عثمان میباشد.
معلی بن خنیس: از نظر من معلی مشکل ندارد و موثق است. ولی ایشان مقداری تندرو بود و گویا جلوتر از رهبری حرکت میکرد و آخر او را شهید کردند و امام قاتلش را نفرین کرد.
***
بررسی دلالت
قوله علیه السّلام : حين ظهرت المسودة” اي أصحاب أبي مسلم المروزي، لأنهم كانوا يلبسون السواد.
قوله علیه السّلام : ما أنا لهؤلاء بإمام” اي إنهم لاستعجالهم، و عدم التسليم لإمامهم خارجون عن شيعته و المقتدين به.
قوله علیه السّلام : إنما يقتل السفياني” اي إما يعلمون أن القائم يقتل السفياني الخارج قبله كما يظهر من كثير من الأخبار أنه علیه السّلام يقتله، أو أما يعلمون أن من علامات ظهور دولة أهل البيت قتل السفياني قبل ذلك، و السفياني لم يخرج، و لم يقتل بعد فكيف يصح لنا الخروج و الجهاد.[9]
از این روایات حتمیّت فهمیده میشود و چند روایت دیگر نیز در غیبت نعمانی هست.
مرحوم مجلسی به کثرت روایات سفیانی اشاره کردند پس با این همه روایات بی نیاز از بحث سندی میشود.
***
حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال حدثنا علي بن الحسن عن محمد بن خالد الأصم عن عبد الله بن بكير عن ثعلبة بن ميمون عن زرارة عن حمران بن أعين عن أبي جعفر محمد بن علي ع في قوله تعالى ثُمَّ قَضى أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ فقال إنهما أجلان أجل محتوم و أجل موقوف فقال له حمران ما المحتوم قال الذي لله فيه المشيئة قال حمران إني لأرجو أن يكون أجل السفياني من الموقوف فقال أبو جعفر ع لا و الله إنه لمن المحتوم. [10]
امام علیه السّلام: در ذیل آیه «ثم قضی أجلاً واجل مسمی عنده » فرمودند: ما دو اجل داریم اجل حتمی و اجل موقوف و سپس حمران از امام پرسید اجل محتوم چیست؟ امام پاسخ دادند: آن اجلی که اراده نافذه خدا به آن تعلق گرفته است. دوباره حمران گفت: حالا که اجل محتوم از اراده نافذه است پس امیدوارم که سفیانی از اجل محتوم نباشد یعنی ما منتظر سفیانی نباشیم و امام زمان عجل الله تعالی فرجه بدون سفیانی بیاید وقال ابو جعفر علیه السّلام: خیر اینگونه نیست بلکه سفیانی از اجل محتوم است و باید قبل از ظهور امام زمان بیاید.
***
روایاتی دیگر در مورد حتمیت سفیانی
نعمانی 18 روایت در باب سفیانی آورده و عنوان باب «امره من المحتوم وقیامه قبل قیام القائم» است و نظر به حتمیت داشته است.
احتمال بدا در جریان سفیانی
یک روایت روایت امام جواد علیه السّلام بود که از احتمال بدا در سفیانی سخن دارد.
أخبرنا محمد بن همام قال حدثنا محمد بن أحمد بن عبد الله الخالنجي قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيُّ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا ع فَجَرَى ذِكْرُ السُّفْيَانِيِّ وَ مَا جَاءَ فِي الرِّوَايَةِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع هَلْ يَبْدُو لِلَّهِ فِي الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ يَبْدُوَ لِلَّهِ فِي الْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَ الْمِيعَادِ وَ اللَّهُ لا يُخْلِفُ الْمِيعاد .[11]
بررسی سند:
علامه مجلسی روایت را رد نمیکند و اشارهای به ضعف سند ندارد ولی جمع در معنی دارد اگر چه مشکل سندی دارد مثل محمد بن عبدالله خالنجی که از این شخص در کتب رجالی نامی برده نشده است و باعث ضعف سند میشود.
توجیه مرحوم مجلسی در مورد روایت بدا:
«لعل للمحتوم معان يمكن البداء في بعضها وقوله «من الميعاد » إشارة إلى أنه لا يمكن البداء فيه لقوله تعالى: «إن الله لا يخلف الميعاد». والحاصل أن هذا شئ وعد الله رسوله وأهل بيته، لصبرهم على المكاره التي وصلت إليهم من المخالفين، والله لا يخلف وعده. ثم إنه يحتمل أن يكون المراد بالبداء في المحتوم البداء في خصوصياته لا في أصل وقوعه كخروج السفياني قبل ذهاب بني العباس و نحو ذلك.[12]
شاید برای محتوم چند معنا وجود دارد که در بعضی از آنها بدا ممکن است، و وقوله «من الميعاد» اشاره به این است که یک سری از محتومات است که اصلاً قابل بداء نیست {لذا مرحوم مجلسی استناد کردهاند به آیه } «إن الله لا يخلف الميعاد». {بعد ایشان جمع بندی انجام میدهد و میگوید}خداوند عزوجل به علت تحمل مشکلات و ناملایمات که از طرف دشمن به اهل بیت رسید به پیامبر و اهل بیتش وعدهای داده که لایٌخلَف و این وعده ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه است.[13] پس در اینجا که امام جواد علیه السّلام که فرمودند بدا در محتوم، بدا در خصوصیات سفیانی باشد، نه بدا در اصل خروج سفیانی؛ و یکی از آن خصوصیات [که احتمال بدا در آن میباشد] خروج سفیانی در هنگام حکومت عباسیان است.
در روایت از امام رضا علیه السّلام داریم که تازمانی که بنی عباس هستند سفیانی ظهور میکند. و بعد از آن از امام جواد علیه السّلام پرسیدند که آیا بدا ممکن است؟ پس بدا در سفیانی، بدا در خصوصیات او میباشد زیرا الان که حكومت عباسیین نیست و اینکه سفیانی در زمان عباسیین ظهور میکند، یکی از خصوصیات و علائم است که بدا حاصل شده است. و یا بطور مثال حکومت 20 ماه سفیانی ممکن است 10 ماه و یا کمتر شود و یا زمان و مکان آن و اینکه فرزند چه کسی باشد از خصوصیات سفیانی است پس در خصوصیات بدا است نه در اصل.
***
روایت علی بن ابی حمزه بطائنی
أخبرنا محمد بن همام قال حدثنا جعفر بن محمد بن مالك قال حدثنا الحسن بن علي بن يسار الثوري قال حدثنا الخليل بن راشد عن علي بن أبي حمزة قال زاملت.[14] أبا الحسن موسى بن جعفر ع بين مكة و المدينة فقال لي يوما يا علي لو أن أهل السماوات و الأرض خرجوا على بني العباس لسقيت الأرض بدمائهم حتى يخرج السفياني قلت له يا سيدي أمره من المحتوم قال نعم ثم أطرق هنيئة (مکث اندک) ثم رفع رأسه و قال ملك بني العباس مكر و خدع يذهب حتى يقال لم يبق منه شيء ثم يتجدد حتى يقال ما مر به شيء.[15]
علی ابن حمزه میگوید بین مکه تا مدینه با امام کاظم علیه السّلام همسفر بودم یکی از روزها صحبتی شد امام فرمود: یا علی بن حمزه اگر تمام زمین و زمان دست به دست هم بدهند که بنی عباس را نابود کنند و زمین و زمان به خون انها آغشته میشود و حکومت باقی میماند تا سفیانی بیاید. گفتم مگر سفیانی حتمی است آقا مکث فرمود و سپس سرش را بلندکرد و فرمود حکومت عباسیین بر اساس مکر و حیله است و این ملک بالاخره تمام میشود و دوباره برمی گردد که انگار اتفاقی نیفتاده است.
بعضی به این روایت برای بازگشت مجدد عباسیین استناد میکنند ولی بعد از دقت میتوان گفت اشاره به فراز و نشیب یا قوت و ضعف حکومتها می باشد. روایت از نظر سند مشکل دارد و حسن بن علی بن یسار مهمل در رجال است.[16] و همچنین خلیل بن راشد هم مهمل است.[17]
***
أخبرنا علي بن أحمد البندنيجي عن عبيد الله بن موسى العلوي عن محمد بن موسى عن أحمد بن أبي أحمد عن محمد بن علي القرشي عن الحسن بن الجهم قال قلت للرضا ع أصلحك الله إنهم يتحدثون أن السفياني يقوم و قد ذهب سلطان بني العباس فقال كذبوا إنه ليقوم و إن سلطانهم لقائم
حسن بن جهم میگوید: به امام رضا علیه السّلام گفتم: در نشست ها و مجالس علمای اهل سنت اینگونه میگویند که سفیانی زمانی ظهور میکند که بساط بنی عباس برچیده شده باشد. سپس امام فرمود: دروغ میگویند همانا سفیانی وقتی ظهور میکند که حکومت بنی العباس پابرجاست.
از روایت استفاده حتمیت میتوان کرد. و بعضی، از این روایت سفیانی را در زمان بنی عباس دانستهاند ولی این روایت موید جمع علامه مجلسی است و با احتمال بدا در خصوصیات، سازگار است. استفاده های دیگر از این روایت شده که فعلاً محل بحث نیست. هرچند این روایت مشکل سندی هم دارد.
***
أخبرنا أحمد بن هوذة الباهلي قال حدثنا إبراهيم بن إسحاق النهاوندي عن عبد الله بن حماد الأنصاري عن الحسين بن أبي العلاء عن عبد الله بن أبي يعفور قال قال لي أبو جعفر الباقر ع إن لولد العباس و المرواني لوقعة بقرقيساء يشيب فيها الغلام الحزور و يرفع الله عنهم النصر و يوحي إلى طير السماء و سباع الأرض اشبعي من لحوم الجبارين ثم يخرج السفياني.[18]
بین بنی عباس و بنی مروان درگیری سختی در قرقیسا[19] رخ میدهد که از شدت آن جوانان پیر میشوند و درگیری های بین ظالمین انتقام گیری برای مومنین است و انتقام برای خودش در زمان ظهور است.
***
أخبرنا علي بن أحمد قال حدثنا عبيد الله بن موسى عن إبراهيم بن هاشم عن محمد بن أبي عمير عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله ع أنه قال: «اليماني و السفياني كفرسي رهان.[20]
کفرسی رهان[21] یعنی هم ردیف هم هستند و هر دو با هم میآیند و همانطور که یمانی از مسلمات است سفیانی هم از مسلمات است.
پس نتیجه اینکه: اصل سفیانی و خروج او از حتمیات است اما در جزئیات احتمال بدا دارد.
منبع: اقتباسی از متن درس خارج مهدویت حضرت آیت الله طبسی.
[1] – الغيبةللنعماني، ص229، باب ما جاء في ذكر السفياني و أن أمره من المحتوم و أنه قبل قيام القائم عجل الله تعالی فرجه
[2] – تا به امروز صدها روايت در مورد حضرت مهدي از فريقين داريم و نمي شود جلوي اين عقيده را گرفت حتي اهل سنت ميگويند که انکار حضرت مهدي، انکار سنّت پيغمبر است و واجب است که کشته شود. و باز ميگويند: ما از روايت «ان تمسکتم بها» استفاده ميکنيم که بايد در هر زماني اهل بيت که مسستحق رهبري باشد وجود داشته باشد وگرنه «تمسکتم بها»معني ندارد. چون امان لاهل الارض هستند محمد عبدالباقي در کتاب بين الساعة: اگر نام مهدي در کتاب بخاري ومسلم نيامده دليل بر انکار نمي شود چون ما 80 روايت صحيحه داريم.
[3]– (کافي، ج8، ص 274).
[4] – از اين سوالات فهميده مي شود که مسئله حضرت مهدي عجل الله تعالی فرجه يک مسئله جا افتاده وبحث روز بوده است وجزء فرهنگ مردم بوده است که در آن زمان از حضرت سؤال ميکنند.
[5] – مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج26، ص: 281.
[6] – مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج26، ص 482.
[7]– سابري يعني پارچه فروش که لباسهاي شاپوري از ايران وارد مي کردند و مي فروختند.مادر مورد شغل روات مطالعه کرديم اکثراً بازاريهاي متدين بودند محمد بن مسلم حناط (گندم فروش)، ضياط(روغن فروش)،ثمان(روغن جامد فروش) خناس،عطار ويا صيرفي(صرافي) و شهام بوده اند درس فقه مرحوم حائري يزدي زعيم حوزه براي بازاريهاي قم در مسجد عشقلي قبل از درس طلبهها برگزلر مي شد. «الفقه ثم المتجر».
[8] – ناووسيه: کساني هستند که در امامت امام صادق علیه السّلام ماندند و گفتند که ايشان مهدي است که در تاريخ از بين رفتند و تمام شدند.
[9] – در کتاب سيرة المصطفي: در مورد هجمه ي بني اميه آمده يک نفر درجمعي در يک معامله اي به صاحب يوم الغدير قسم خورد يک نفربه نام شعبي آمد، و پرسيد منظور تو کيست؟ وقتي گفت علي بن ابيطالب گفت آيا از سيوف بني اميه نمي ترسي؟ اين اوضاع ننگين اٌمويين بود که چند روز پيش خطيب هتاک جمعه مدينه هم به امام زمان وپيروانش توهين کردندکه اين سيره وروش از سردمداران آنها که به اميرالمؤمنين اهانت مي کردند.
[10] – الغيبةللنعماني، ص 301
[11] – الغيبة للنعماني،ص 303، باب 18 و بحار الأنوار،علامه مجلسي،ج52، ص 251
[12] – بحار الأنوار،علامه مجلسي،ج52، ص 251
[13] – يکي از علماء نجف اشرف مي فرمايند: جنايت و بلايي نيست که سر اهل بيت نياورده باشند از آتش زدن گرفته تا هر کار ديگري.
[14] – زامل ومُزامَله: يعني يکي اين طرف کجاوه و يکي آن طرف کجاوه، يعني يکي اين طرف و يکي آن طرف که از رفيق بودن است.
[15] – الغيبةللنعماني، ص 303.
[16] – تنقيح المقال مامقاني،ج20، ص275
[17] – همان،ج26،ص25.
[18] – الغيبةللنعماني، ص 304
[19] – اينکه قرقيسيا کجاست در کتاب «تاظهور» به طور مفصل بحث شده ( قرقيسيا در عراق کنار فرات است و بعضي با آرماگدون تطبيق کرده اند که اشتباه مي باشد زيرااز لحاظ جرافيايي فرق مي کنند )
[20] – امالي طوسي،جزء2،ص 252
[21] – لسان العرب: (المُراهَنَةُ و الرهانُ: المسابقة على الخيل و غير ذلك.) در بحث سبق و رمايه نيز خوانده ايد آنها که هم رديف و با هم در يک جهت بايک سرعت حرکت مي کنند و بين آنها برد وباختي نيست.