ظاهراً در علامیّت و حتمیّت سفیانی بحثی نیست، روایات متعددی داریم که ظهور سفیانی را از علائم حتمی ظهور امام عجل الله تعالی فرجه میدانند که فعلا ًبه یک روایت با قطع نظر از سند آن، که در کتاب الغیبة نعمانی آمده، اشاره میکنیم:
روایتی درحتمیّت سفیانی
أخْبَرَنَامُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنِ الْفَزَارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ يَسَارٍ عَنِ الْخَلِيلِ بْنِ رَاشِدٍ عَنِ الْبَطَائِنِيِّ قَالَ رَافَقْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع مِنْ مَكَّةَ إِلَى الْمَدِينَةِ فَقَالَ يَوْماً لِي لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ خَرَجُوا عَلَى بَنِي الْعَبَّاسِ لَسُقِيَتِ الْأَرْضُ دِمَاءَهُمْ حَتَّى يَخْرُجَ السُّفْيَانِيُّ قُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي أَمْرُهُ مِنَ الْمَحْتُومِ قَالَ مِنَ الْمَحْتُومِ ثُمَّ أَطْرَقَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ مُلْكُ بَنِي الْعَبَّاسِ مَكْرٌ وَ خَدْعٌ يَذْهَبُ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مِنْهُ شَيْءٌ وَ يَتَجَدَّدُ حَتَّى يُقَالَ مَا مَرَّ بِهِ شَيْء.[1]
از بطائنى نقل مىكند كه گفت: با حضرت امام موسى كاظم علیه السّلام از مكه تا مدينه همسفر بودم. روزى آن حضرت بمن فرمود: اگر اهل آسمان و زمين عليه بنى عباس قيام كنند. بطورى كه زمين از خون آنها سيراب شود، مادام كه سفيانى خروج نكرده بىاثر است. عرضكردم: آقا، آمدن سفيانى حتمى است؟
فرمود: آرى حتمى است. آنگاه سر مبارك را پائين انداخت؛ و بعد سر برداشت و فرمود: دولت بنى عباس بر پايه حيله و نيرنگ قرار گرفته، اين دولت طورى از ميان خواهد رفت كه اثرى از آن باقى نماند. آنگاه دوباره حكومت آنها تجديد مىشود بطورى كه گوئى آسيبى بآن نرسيده است.(این بحثی است که حکومت عباسیان در آخرالزمان دوباره پا میگیرد و یا اشاره به همان فراز و نشیبی است که از 132 تا 652 داشته است. پس بازگشت حکومت عباسیان در زمان ظهورامام عجل الله تعالی فرجه اشاره به فراز و نشیب همان دوران است، ظاهرش این است که حکومتشان دوباره تشکیل میشود و امروزه بعضی از محققین بر این عقیده هستند).
***
روایتی در امکان عدم حتمیّت سفیانی
البته روایتی از امام جواد علیه السّلام در کتاب الغیبة نعمانی نقل شده که طبق این روایت، ممکن است سفیانی از حتمیات نباشد و بَدائی در آن حاصل شود:
قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيُّ قَالَ كُنَّا عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الرِّضَا ع فَجَرَى ذِكْرُ السُّفْيَانِيِّ وَ مَا جَاءَ فِي الرِّوَايَةِ مِنْ أَنَّ أَمْرَهُ مِنَ الْمَحْتُومِ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع هَلْ يَبْدُو لِلَّهِ فِي الْمَحْتُومِ قَالَ نَعَمْ قُلْنَا لَهُ فَنَخَافُ أَنْ يَبْدُوَ لِلَّهِ فِي الْقَائِمِ فَقَالَ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَ الْمِيعَادِ وَ اللَّهُ لا يُخْلِفُ الْمِيعاد.[2]
ابو هاشم داود بن قاسم جعفرىّ گويد: «ما در محضر امام جواد علیه السّلام بوديم و سخن از سفيانى به ميان آمد و آنچه در روايات آمده كه كار او از حتميّات است، من به آن حضرت عرض كردم: آيا خدا را در امور حتمى بدائى پديد مىآيد؟ فرمود: آرى، به آن حضرت عرض كرديم: پس با اين ترتيب ما مىترسيم كه در مورد قائم عجل الله تعالی فرجه نيز خدا را بدائى حاصل شود، فرمود: همانا قائم از ميعاد است، و خداوند خلاف وعده خود رفتار نمىكند.
(بدا منظور برگشتن نظر خداوند نمی باشد چون لازمه آن العیاذبالله جهل خداوند است، بلکه بدا یعنی ابداء، یعنی قضیه به گونهاي اظهار شده ولی اراده او چیز دیگر است بحث بدا در اعتقادات است و بعضی بدا را به معناي تغییر سرنوشت گویند كه نتيجه آن تغيير دادن راه و يا انجام پارهاي از كارها است، مثلاً اراده خدا تعلق گرفته بر اینکه فلانی هنگام عبور از خیابان تصادف کند ولی بر اثر صدقه دادن و یا از طرف او صدقه دادن، بلا از او دفع میشود و این یکی از مصادیق بداست، خود سوال از امام علیه السّلام این را میرساند که سفیانی نزد همه از حتمیات و مرتکزات بوده است).
***
بیان علامه مجلسی در توجیه روایت فوق
علامه مجلسی ذیل روایت بیانی دارد که این بیان در چارچوب حتمیّت سفیانی دور میزند، ايشان با حفظ این معنا که سفیانی از علائم حتمی است، روایت را توجیه میکند:
بيان لعل للمحتوم معان يمكن البداء في بعضها و قوله من الميعاد إشارة إلى أنه لا يمكن البداء فيه لقوله تعالى إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ. و الحاصل أن هذا شيء وعد الله رسوله و أهل بيته لصبرهم على المكاره التي وصلت إليهم من المخالفين و الله لا يخلف وعده، ثم إنه يحتمل أن يكون المراد بالبداء في المحتوم البداء في خصوصياته لا في أصل وقوعه كخروج السفياني قبل ذهاب بني العباس و نحو ذلك.[3]
محتوم چند معنا دارد که ممکن است که بربعضی از معانی محتوم، بدا حاصل شود و قول امام علیه السّلام که قائم عجل الله تعالی فرجه از میعاد است امکان بدا در آن نمی باشد چون خداوند خلف وعده نمی کند.[پس توجیه اول این شد که مساله حتمیت چند معنا دارد که بر بعضی معانی ممکن است بدا حاصل شود] و حاصل این که آمدن قائم وعده خدا به پیامبر و اهل بیت پیامبر به خاطر صبرشان بر سختیها و مشکلاتی که از ناحیه دشمنانشان به آنها رسیده است، میباشد و احتمال دارد که مراد از بدا در محتوم، بدا در خصوصیات محتوم باشد نه این که بدا در اصل وقوع محتوم باشد. مثل خروج سفیانی قبل از بین رفتن بنی العباس، از خصوصیات است، امام کاظم علیه السّلام فرمودند که تا ملک بنی العباس زائل نشده، سفیانی نمی آید، این خصوصیت امکان دارد که بدا در آن حاصل شود و با وجود ملک عباسیان، سفیانی خروج کند. [ مثلاً خروج سفیانی از شام قرار بوده ولی بر اثر بدا از جای دیگر اتفاق میافتد و یا خروج او در ماه رجب قرار بوده ولی بر اثر بدا به ماه شعبان [مثلا] تغییر یافته، پس بدا در خصوصیاتِ محتوم است]
از فرمایشات مجلسی استفاده میکنیم که ایشان سفیانی را از علائم حتمی میداند و روایت امام جواد علیه السّلام که سفیانی را قابل بداء می داند، توجیه میکند.
***
اکنون سراغ بررسی روایات سفیانی در کافی شریف می رویم:
بررسی روایات سفیانی در کتاب کافی
روایت اول کافی در مورد سفیانی
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ لِلْغُلَامِ غَيْبَةً قَبْلَ أَنْ يَقُومَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ يَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِي يُشَكُّ فِي وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ بِلَا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِيهِ بِسَنَتَيْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ غَيْرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ أَنْ يَمْتَحِنَ الشِّيعَةَ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ يَا زُرَارَةُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ الزَّمَانَاي شَيْءٍ أَعْمَلُ قَالَ يَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَكْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي ثُمَّ قَالَ يَا زُرَارَةُ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِ غُلَامٍ بِالْمَدِينَةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ يَقْتُلُهُ جَيْشُ السُّفْيَانِيِّ قَالَ لَا وَ لَكِنْ يَقْتُلُهُ جَيْشُ آلِ بَنِي فُلَانٍ يَجِيءُ حَتَّى يَدْخُلَ الْمَدِينَةَ فَيَأْخُذُ الْغُلَامَ فَيَقْتُلُهُ فَإِذَا قَتَلَهُ بَغْياً وَ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً لَا يُمْهَلُونَ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَقُّعِ الْفَرَجِ إِنْ شَاءَ اللَّه.[4]
زراره گويد: شنيدم امام صادق علیه السّلام ميفرمود: براى آن جوان (اشاره به امام زمان) پيش از آنكه قيام كند، غيبتى است، عرض كردم: چرا؟ فرمود: ميترسد- و با دست اشاره به شكم خود كرد- سپس فرمود: اى زراره! اوست كه منتظَر(چشم براهش) است، و اوست كه در ولادتش ترديد شود، برخى گويند: پدرش بدون داشتن فرزند از دنیا رفت، و برخى گويند: در شكم مادر بود (كه پدرش وفات يافت) و برخى گويند: دو سال پيش از وفات پدرش متولد شد و اوست كه در انتظارش باشند ولى خداى عزوجل دوست دارد شيعه را بيازمايد. در زمان (غيبت) است اى زراره كه اهل باطل شك ميكنند، زراره گويد: من عرض كردم، قربانت گردم، اگر من به آن زمان رسيدم چه كاري كنم؟ فرمود: اى زراره: اگر آن زمان را درک کردی، با اين دعا از خدا بخواه: «خدايا خودت را بمن بشناسان، زيرا اگر تو خودت را بمن نشناسانى، من رسولت را نشناسم، خدايا تو پيغمبرت را بمن بشناسان، زيرا اگر تو پيغمبرت را بمن نشناسانى، من حجت ترا نشناسم، خدايا حجت خود را بمن بشناسان، زيرا اگر تو حجتت را بمن نشناسانى، از طريق دينم گمراه ميشوم.
سپس فرمود: اى زراره! بناچار جوانى در مدينه كشته مىشود، عرض كردم: قربانت گردم، مگر لشكر سفيانى او را نميكشند؟ فرمود: نه، بلكه او را لشكر آل بنى فلان بكشند، آن لشكر مىآيد تا وارد مدينه مىشود و آن جوان را ميگيرد و ميكشد، پس چون او را از روى سركشى و جور و ستم بكشد، مهلتشان بسر آيد، در آن هنگام اميد به گشايش داشته باش ان شاء اللَّه.
امام علیه السّلام می فرماید: «فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَقُّعِ الْفَرَج» هنگام قتل این غلام منتظر فرج باش، آیا منظور، فرج و گشایش [در امور] است و یا مقصود، منتظر ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه بودن است؟ آیا فرج ملازم با ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه است؟[مطلب مذکور مورد بحث است]
در اصل سفیانی بحثی نمی باشد، چون قریب به 300 روایت در مورد سفیانی وارد شده است؛ ولی در مورد خصوصیات سفیانی باید به بررسی سندی و دلالی پرداخت. آیا این غلام مقتول همان نفس زکیه است؟ با این که او در مکه کشته می شود.
بررسی سندی روایت:
مرحوم مجلسی این روایت را در مرآة العقول[5] ذکر کرده و سپس می فرماید که روایت مشکل دارد [مجهول است]
مجهول بودن روایت ظاهراً به خاطر عبدالله بن موسی است. ما دو عبدالله بن موسی داریم یکی از آن دو عبدالله بن موسی بن جعفر علیه السّلام می باشد که وثاقتش ثابت نشده است [مگر برمبنای بعضی از اساتید ما که اگر راوی از امامزادگان باشد نیاز به توثیق ندارد) و دیگری عبدالله بن موسی بن عبدالله است که طبق بیان مرحوم خویی، شیعه بودن وی ثابت نبوده و در سند روایتی هم دیده نشده است.
آقاي خویي ميفرمايد: «أقول: لم يظهر كون الرجل من الإمامية الاثني عشرية، و لم نر وقوعه في سند رواية، و ما ورد في الروايات من ذكر عبد الله بن موسى يحتمل أن يكون غيره. و كيف كان، فالرجل غير ثابت الوثاقة و لم يذكر له كتاب، فلا وجه لما فعله الشيخ من ذكره في كتاب الفهرست، و طريق الشيخ إليه مجهول».[6]
ولی قطعاً، مراد همان اولی[ عبدالله بن موسی بن جعفر علیه السّلام است که در نتیجه روایت از نظر سند مشکل دارد.
اما متن روایت:
وقتی امام علیه السّلام فرمود: «اى زراره! به ناچار نوجوانى در مدينه كشته مىشود، زراره می گوید: قربانت گردم، مگر لشكر سفيانى او را نميكشند؟ فرمود: نه، بلكه او را لشكر آل بنى فلان بكشند» منظور از آل بنی فلان چیست؟ مرحوم مجلسی در این مورد دو احتمال می دهد:
أي أصحاب بني فلان… و المراد ببني فلان (احتمال اول) إما بنو العباس و يكون المراد غير النفس الزكية بل رجلا آخر من آل رسول الله يقتله بنو العباس مقارنا لانقراض دولتهم، فيكون هذا [کشته شدن مردی از آل رسول خدا ص] من العلامات البعيدة [چون بنی عباس در سال 656 ه. ق سقوط کردند و اکنون سال (1432 ه. ق) است، مرحوم مجلسی برای علامت بعیده بودن و این که شخص مذکور غیر از نفس زکیه است، شاهد می آورد که ] و في إرشاد المفيد عن أبي جعفر علیه السّلام قال: ليس بين قيام القائم عجل الله تعالی فرجه و بين قتل النفس الزكية أكثر من خمسة عشر ليلة.
(احتمال دوم) و يحتمل أن يكون المراد بنو مروان، و يكون إشارة إلى انقراض دولة بني أمية و بالفرج[مراد از فرج در روایت ] الفرج منهم و من شرهم [7].منظور از فرج، رهایی از شر بنی امیه می باشد لذا مراد از فرج، ظهور امام زمان نمی باشد.
***
روایت دوم کافی در مورد سفیانی:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تَرَوْنَ مَا تُحِبُّونَ حَتَّى يَخْتَلِفَ بَنُو فُلَانٍ فِيمَا بَيْنَهُمْ فَإِذَا اخْتَلَفُوا طَمِعَ النَّاسُ وَ تَفَرَّقَتِ الْكَلِمَةُ وَ خَرَجَ السُّفْيَانِي.[8]
اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السّلام روايت كند كه فرمود: آنچه را دوست داريد نخواهيد ديد مگر وقتى كه بنو فلان در ميان خود اختلاف كنند، و چون اختلاف كنند مردم به طمع مي افتند و دو دستگى و تفرقه ايجاد شود و (آن وقت است كه) سفيانى خروج كند.
روایت از نظر سند مشکلی ندارد، مرحوم مجلسی هم از روایت تعبیر به حسن یا موثق می کند، ما (آیت الله طبسی) نسبت به متفردات اسحاق بن عمار [روایاتی که تنها خود اسحاق راوی آنها می باشد از قبیل روایت بلوغ دختر در 13 سالگی] در درس خارج فقه، تاملاتی داشته ایم [البته بزرگانی مثل تستری در قاموس به این نکته اشاره کرده اند] ولی این روایت از متفردات اسحاق بن عمار نمی باشد و جزو مسائل غير فقهي است که روایات متعددی در این زمینه وارد شده است. مشکل در دلالت و فهم روایت است.
مرحوم مازندرانی فقرات روایت را توضیح می دهند، ایشان می فرماید:
وله: (لا ترون ما تحبون) هو ظهور القائم (عليه السلام) ورواج دين الحق (حتى يختلف بنو فلان فيما بينهم)اي يجيء بعضهم عقيب بعض حتى ينتهي دولتهم، أو المراد بالاختلاف ضد الاتفاق فيكون كناية عن زوال ملكهم ولعل المراد بهم بنو عباس كما في أحاديث أخر حتى يختلف بنو عباس منها ما سيجيء بعيد هذا (فإذا اختلفوا طمع الناس) في السلطنة والدولة الملكية وقامت طائفة من كل ناحية واختلطت الرايات (وتفرقت الكلمة كناية عن تفرقهم واختلاف أهوائهم والكلمة تطلق على القول والأمر والحكم والعهد والبيعة والحال والشأن (وخرج السفياني) وهو الدجال وفيه دلالة على أن خروجه بعد ما ذكر وأما أنه قريب منه أو بعيد فلا دلالة فيه عليه.[9]
منظور از«مَا تُحِبُّونَ» ظهور مهدی عجل الله تعالی فرجه و رواج دین حق[اسلام] می باشد. پس معنای روایت این است که شما ظهور امام زمان و گسترش دین اسلام را نخواهید دید مگر بنو فلان در بین خود اختلاف کنند که طبق این روایت، اختلاف و تفرقه بنو فلان از علائم حتمی ظهور امام عجل الله تعالی فرجه می شود.
اما معنای بنو فلان و اختلاف چیست؟ آیا اختلاف به معنای پی در پی آمدن [حاکمان تا زوال حکومتشان] و یا منظور درگیری و تفرقه بین آنها می باشد، مرحوم مازندرانی هردو احتمال را دادهاند:
اما مراد از بنو فلان شاید بنی عباس باشند چون [شاهد براین مطلب] در روایات دیگری آمده که «حتی یختلف بنو عباس» پس به قرینه روایات دیگر، مراد از بنو فلان در این روایت بنی عباس می باشد.
اما معنای «طمعَ الناسُ» طمع مردم در سلطنت و حکومت است و حکومتها تجزیه و خودمختار می شوند و احزاب و گروهها به راه می افتند. معنای «تَفَرَّقَتِ الْكَلِمَةُ» روایت، کنایه از تفرق و تشتت آراء و نظریات می باشد، کلمه گاهی بر قول، امر، حکم، بیعت، عهد، حال و شأن اطلاق می شود.
شاهد بحث ما در کلمه «وَ خَرَجَ السُّفْيَانِي» می باشد. پس تشکیل حکومت حق و ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه که مورد علاقه شماست تا زمانی که اختلاف در بنو فلان رخ ندهد و سفیانی خروج نکند، اتفاق نمی افتد. از این روایت استفاده می شود که خروج سفیانی از علائم حتمی است.
مرحوم مازندرانی سفیانی در روایت را دجال می داند.( در نوشتارهای قبلی بحث کردیم که آیا سفیانی و دجال یکی است [دو عنوان برای یک معنون] و یا این که سفیانی و دجال دو عنوان برای دو معنون هستند؟ در سیر بحث به این نتیجه رسیدیم که دجال و سفیانی دو عنوان جداگانه هستند که هر کدام ماموریت خاص خودشان را دارند ضمن این که سفیانی از علائم حتمی ظهور می باشد ولی در مورد دجال این گونه نمی باشد. صراحتی هم در روایات بر حتمی بودن دجال از علائم نیافتیم هرچند بعضی مثل مجلسی اول قائل به خروج دجال قبل از قیام امام عجل الله تعالی فرجه شده اند)
مرحوم مازندرانی بعد از نقل این مطالب می فرمایند که ظهور امام عجل الله تعالی فرجه بعد از انقراض و سقوط حکومت بنی عباس و خروج سفیانی می باشد، ولی بعد از خروج سفیانی چه فاصلهای بین حکومت امام عجل الله تعالی فرجه و خروج او صورت می گیرد؟ [ از زمان انقراض عباسیان تاکنون فاصله زیادی بوده است. پس لازمه انقراض حکومت عباسیان، ظهور سریع امام عجل الله تعالی فرجه نبوده است] از این روایت نمی توان فهمید که بعد از خروج سفیانی، بلافاصله و یا با تاخیر ظهور امام عجل الله تعالی فرجه صورت می گیرد.
بیان مرحوم مجلسی ذیل روایت:
قوله علیه السّلام: حتى يختلف بنو فلان ؛اي بنو العباس و هذا أحد أسباب خروج القائم عجل الله تعالی فرجه و إن تأخر عنه بكثير، قال الفاضل الأسترآبادي: المراد أن بعد بني العباس لم يتفق الملوك على خليفة و هذا معنى تفرق الكلمة، ثم تمضي بعد ذلك مدة مديدة إلى خروج السفياني ثم إلى ظهور المهدي.[10]
مقصود از بنوفلان، بنى عباس است، و این یکی از علامات ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه است هرچند تاخر ـ و فاصله ـ حکومت امام زمان از انقراض حکومت عباسیان بسیار است.
فاضل استرآبادی می فرماید:
بعد از حکومت بنی عباس، حکومت واحدی پا نمی گیرد، سپس بعد از آن به مدت طولانی، سفیانی خروج کرده و بعد از خروج سفیانی، امام زمان عجل الله تعالی فرجه ظهور می کند.
مصب بیانات این بزرگواران تقریباً این است که انقراض حکومت بنی عباس و خروج سفیانی از علائم ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه است.
منبع: اقتباسی از متن درس خارج مهدویت حضرت آیت الله طبسی.
[1] – الغيبة للنعماني، ص:302/ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، علامه مجلسي، ج52، ص 250
[2] – الغيبة للنعماني، ص 303 ، باب 18/بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج52، ص 251
[3] – بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج52، ص 251
[4] – اصول کافي ، کليني ، ج 1 ، ص 337.
[5] – مرآة العقول، ج4، ص 37.
[6] – معجم رجال الحديث، ج11، ص: 378
[7] – مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج4، ص: 42
[8] – الكافي، کليني، ج8، ص 209.
[9] – شرح أصول الكافي ، مولي محمد صالح المازندراني ، ج 12 ، ص 278
[10] – مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج26، ص: 128.