پاسخ: این مطلب از سوی فخر الدین رازی منتشر شده است. او در طی بیان فضل و برتری ابوبکر، به نقل روایتی می‌پردازد که در آن تهیه مرکب و زاد و راحله رسول خدا، از سوی ابوبکر و فرزندان وی، یعنی عبدالرحمن و اسماء، صورت گرفته است[1].

اما خريد مركب توسط ابوبكر، سخنى است كه با حقايق تاريخى و ديگر روايات اهل سنت سازگارى ندارد؛ چراكه طبق روايات، ابوبكر صاحب اين مركب‌ها بود و رسول خدا آن را از ابوبكر خريد. چنانچه بخارى در صحيح خود مي‌آورد که پیامبر اکرم پذیرش مرکب ابوبکر را مشروط به پرداخت قیت آن کرد[2].

پس خريدن مركب براى رسول خدا در كار نيست؛ بلكه فروختن مركب به آن جناب است. آيا فروختن مركب به رسول خدا مى‌تواند براى شخصى ارزش محسوب شود؟

آوردن غذا توسط عبد الرحمن و اسماء، نيز اولاً: فضيلتى را براى ابوبكر به اثبات نمى‌رساند و بر فرض صحت، فضيلتى است براى خود آنان!

ثانياً: پيش از اين ثابت كرديم كه عبد الرحمن (عبد العزي) بن أبى‌بكر، از ملحدين و مشركين بود و تا زمان فتح مكه ايمان نياورد و در جنگ بدر و احد نيز از سرداران لشكر كفر بوده و قصد اصلى او نيز از شركت در اين جنگ،كشتن پدرش ابوبكر بوده است؛ بنابراين عاقلانه نيست كه بپذيريم چنين شخصي، خطر افتادن به دست قريشيان خشمگين و زخم خورده را به جان خريده و براى آن‌ها غذا آورده باشد. با شناختى كه از عبد الرحمن وجود دارد، ترديدى وجود ندارد كه اگر دست او به پدرش و يا رسول خدا مى‌رسيد، بى‌درنگ قصد جان آنان را مى‌كرد و يا مشركين را از محل اختفاء آنان با خبر مى‌ساخت.

آوردن غذا توسط اسماء دختر ابوبكر نيز پذيرفتنى نيست. براى اثبات دروغ بودن اين مطلب همين بس كه در روايت مورد استدلال فخررازي، از زبان رسول خدا نقل شده است كه آن‌ها بيش از ده روز در غار بودند و غذائى جز خرما نداشتند؛ در حالى كه به اتفاق شيعه و سني، رسول خدا و همراهش فقط سه شب در غار مانده‌اند نه بيش از ده روز!

از طرف ديگر، دانشمندان سنى نقل كرده‌اند كه اسماء دختر ابوبكر در آن زمان باردار بوده و مدتى بعد كه به مدينه هجرت كرد، عبد الله بن زبير را در منطقه قبا به دنيا آورد. چنانچه بخارى نيز در صحيح خود، ماجراي حمل عبدالله توسط اسماء و طریقه به دنیا آمدن او را  مى‌نويسد و اشاره مي‌كن كه او نخستين فرزندی بود که در مدینه النبی بعد از اسلام، به دنیا آمد[3].

آيا پذيرفتنى است كه زنى حامله؛ به ويژه كه آخرين ماه‌هاى باردارى خود را طى مى‌كند، بتواند هر روز خود را از مكه تا كوه ثور رسانده، از كوه بالا بيايد و غذا را نيز با خود حمل نمايد؟!

حقيقت مطلب آن است كه اميرمؤمنان عليه السلام تنها كسى بود كه از داستان هجرت رسول خدا صلى الله عليه وآله باخبر بود و تنها او مى‌دانست كه رسول خدا به كدام طرف رفته و در كجا بسر مى‌برد. بنابراين آن حضرت هر روز به صورت مخفيانه به غار مى‌آمد و غذاى رسول خدا و همراهش را مى‌آورد و در روز سوم نيز اميرمؤمنان عليه‌السلام بود كه براى آنان مركب تهيه و آن را به كوه ثور آورد. چنانچه جلال الدين سيوطى در الدر المنثور از ابن عباس نقل می‌کند که در سه روزی که رسول خدا در غار ماند، عامر بن فهيره برای ایشان غذا می‌آورد و علی علیه‌السلام نیز در طی این روزها، وسایل سفر را آماده می‌کرد. سپس در شب سوم، راهنما و شترهای خریداری شده را نزد آنان آورد تا از آنجا راهی مدینه شوند[4].

آلوسى نيز همين روايت را نقل و به آن استدلال كرده است[5].

و ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق نیز از ابی‌رافع روایتي را نقل مي‌كند که بیانگر همین مطلب است. او می‌گوید: علی علیه‌السلام در میان این سه روز، وسائل سفر را محیا می‌کرد، برای حضرت غذا می‌آورد. چنانچه سه شتر خرید و ابن اریقط را به عنوان راهنما کرایه کرد. ابن عساکر ضمن اشاره به اقدامات امیرمؤمنان در پس این ایام مبنی بر رساندن امانات به صاحبانش و رسیدگی به سفارشات پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، به شرح رشادت ایشان در شب لیله المبیت می‌پردازد و بیان می‌دارد که وی به دستور پیامبر، مسئول آوردن خانواده حضرت نیز بوده است. و در شرح چگونگی هجرت می‌نویسد که علی علیه‌السلام به همراه خاندان رسول خدا، شب‌ها در حرکت بود و روزها پنهان می‌شد. این روال ادامه یافت تا اینکه بنا بر دستور پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله در مدینه به ایشان ملحق گردید. ابن عساکر در کتاب خویش به دنبال این ماجرا می‌نویسد: وقتی علی علیه‌السلام با همراهیانش به مدینه رسید رسول خدا علی علیه‌السلام را خواست اما به رسول خدا گزارش دادند که علی علیه‌السلام توان راه رفتن را ندارد. سپس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نزد علی علیه‌السلام آمد، گردن او را در بغل گرفت و گریست و سپس آب دهانشان را به پای مبارک مالیدند. این شد که ایشان تا شهادتشان از ناحیه پا دیگر احساس درد نکردند[6].

در نتيجه خريد مركب توسط ابوبكر و نيز آوردن غذا توسط فرزندان وى كذب محض است و تنها به منظور انكار فضائل اميرمؤمنان عليه السلام ساخته شده است.

[1] . « الوجه الحادي عشر: من الوجوه الدالة على فضل أبي بكر من هذه الآية إطباق الكل على أن أبا بكر هو الذي اشترى الراحلة لرسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وعلى أن عبد الرحمن بن أبي بكر وأسماء بنت أبي بكر هما اللذان كانا يأتيانهما بالطعام. روي أنه عليه الصلاة والسلام قال: ( لقد كنت أنا وصاحبي في الغار بضعة عشر يوماً وليس لنا طعام إلا التمر ) وذكروا أن جبريل أتاه وهو جائع فقال هذه أسماء قد أتت بحيس، ففرح رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بذلك وأخبر به أبا بكر. ولما أمر الله رسوله بالخروج إلى المدينة أظهره لأبي بكر، فأمر ابنه عبد الرحمن أن يشتري جملين ورحلين وكسوتين، ويفصل أحدهما للرسول عليه الصلاة والسلام» : (وجه يازهم از وجوهى كه در اين آيه دلالت بر فضل و برترى ابوبكر مى‌كند، اين است كه او كسى بود كه براى رسول خدا مركب خريد و عبد الرحمن بن أبى‌بكر و اسماء بنت أبى‌بكر، كسانى بودند كه براى آن دو غذا مى‌آوردند. روايت شده است كه رسول خدا مى‌فرمود: من و صاحبم بيش از ده روز در غار بوديم و غذائى غير از خرما نداشتيم. و نيز نقل كرده‌اند كه جبرئل پيش آن حضرت آمد در حالى كه گرسنه بود؛ پس گفت: اين اسماء است كه براى شما حيس (غذائى كه از خرما، سرشير و روغن درست مى‌شده) آورده است. رسول خدا با شنيدن اين خبر خوشحال شد و ابوبكر را نيز از اين مسأله با خبر كرد. زمانى که خداوند به پيامبرش دستور هجرت به سوى مدينه را داد، آن حضرت اين امر را با ابوبکر در ميان نهاد. پس ابوبکر به پسرش عبدالرحمن دستور داد که براى آن‌ها، دو شتر و دو کجاوه و دو جامه خريده و يكى از آن‌ها را به رسول خدا اهداء نمايد): ر.ک: تفسیر الکبیر، دار احیاء التراث العربی، بیروت(1420ه‍.ق)، ج16، ص52 و 53

.[2]  « قال أبو بَكْرٍ فَخذْ بأَبي أنت يا رَسولَ اللَّه إحْدَى رَاحلَتَيَّ هَاتَيْن قال رسول اللَّه (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بالثَّمَن»: (ابوبكر گفت: پدرم به فدايت اى رسول خدا، يكى از دو مركب مرا بگير، رسول خدا فرمود: با پرداخت قيمت مى‌گيرم) البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، صلی‌الله‌علیه‌وآله 1418، ذيل حديث 3692،كتاب فضائل الصحابة، بَاب هجْرَة النبي ، وَأَصْحَابه إلى الْمَدينَة، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987

.[3]  «حدثني زَكَريَّاء بن يحيى عن أبي أسَامَةَ عن هشَام بن عرْوَةَ عن أبيه عن أَسْمَاءَ رضي الله عنها أنها حَمَلَتْ بعَبْد اللَّه بن الزّبَيْر قالت فَخَرَجْت وأنا متمٌّ فَأَتَيْت الْمَدينَةَ فَنَزَلْت بقبَاءٍ فَوَلَدْته بقبَاءٍ ثمَّ أَتَيْت به النبي صلى الله عليه وسلم فَوَضَعْته في حَجْره ثمَّ دَعَا بتَمْرَةٍ فَمَضَغَهَا ثمَّ تَفَلَ في فيه فَكَانَ أَوَّلَ شَيْءٍ دخل جَوْفَه ريق رسول اللَّه صلى الله عليه وسلم ثمَّ حَنَّكَه بتَمْرَةٍ ثمَّ دَعَا له وَبَرَّكَ عليه وكان أَوَّلَ مَوْلودٍ في الْإسْلَام» (عروه از پدرش از أسماء نقل كرده است كه او به عبد الله بن زبير باردار شد، اسماء مى‌گويد: از مكه خارج شدم؛ در حالى كه آخرين روزهاى باردارى خود را مى‌گذراندم، به طرف مدينه رفتم و در قباء ساكن شدم و او را در قباء به دنيا آوردم. سپس رسول خدا آمد، او را به دامن او گذاشتم، سپس آن حضرت خرمائى خواست، آن را جويد و در دهان عبد الله تف كرد. پس نخستين چيزى كه وارد شكم او شد، آب دهان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود. سپس خرمائى جويد، عبد الله را خواست و براى او تبرك كرد. عبد الله نخستين فرزندى بود كه در اسلام (در مدينه) متولد شد) ر.ک: البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل ابوعبدالله (256هـ)، صحيح البخاري، ج 3، صلی‌الله‌علیه‌وآله 1422، ح3697، كتاب فضائل الصحابة، بَاب هجْرَة النبي (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وَأَصْحَابه إلى الْمَدينَة، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 – 1987

.[4]  « وأخرج ابن مردويه وأبو نعيم في الدلائل عن ابن عباس رضي الله عنهما… فمكث هو وأبو بكر رضي الله عنه في الغار ثلاثة أيام يختلف إليهم بالطعام عامر بن فهيرة وعلي يجهزهم فاشتروا ثلاثة أباعر من إبل البحرين واستأجر لهم دليلا فلما كان بعض الليل من الليلة الثالثة أتاهم علي رضي الله عنه بالإبل والدليل فركب رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌وآله) راحلته وركب أبو بكر أخرى فتوجهوا نحو المدينة وقد بعثت قريش في طلبه»: (ابن مردويه،‌ أبونعيم در دلائل النبوة از ابن عباس نقل كرده‌اند:… رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ابوبكر سه روز در غار ماندند، عامر بن فهيره در آن سه روز غذا مى‌آ‌ورد. على (عليه السلام) وسائل سفر را آماده كرد، پس سه شتر از نژاد بحرين خريد و يك راهنما كرايه كرد، سپس در يكى از ساعات شب سوم، على (عليه السلام) شتر و راهنما را آورد، رسول خدا مركب خود را و ابوبكر مركب ديگرى را سوار شدند و به طرف مدينه حركت كردند، و قريشيان به دنبال او راه افتادند) ر.ک: الدر المنثور، لسيوطي، ج4، ص196، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1993

.[5] « والمراد بالغار ثقب في أعلى ثور وهو جبل في الجهة اليمنى لمكة على مسير ساعة مكثا فيه ـ‌كما روي عن ابن عباس رضي الله تعالى عنهماـ ثلاثة أيام يختلف إليهما بالطعام عامر بن فهيرة وعلي كرم الله تعالى وجهه يجهزهما فاشترى ثلاثة أباعر من إبل البحرين واستأجر لهما دليلا فلما كانا في بعض الليل من الليلة الثالثة أتاهم علي كرم الله تعالى وجهه بالإبل والدليل فركبوا وتوجهوا نحو المدينة» (مراد از غار، حفره‌اى است در بالاى كوه ثور و اون كوهى است در طرف راست مكه در جهت عقربه ساعت؛ چنانچه از ابن عباس نقل شده است كه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ابوبكر سه روز در آن غار ماندند، عامر بن فهيره براى آنان غذا مى‌آورد و على (عليه السلام) وسائل سفر را آماده مى‌كرد، پس سه شتر از نژاد بحرين خريد) ر.ک: الآلوسي البغدادي، العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود (1270هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، ج 10، ص96 ـ 97، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت

.[6]  « قال ونا ابن شاهين نا أحمد بن محمد بن سعيد الهمداني نا أحمد بن يوسف نا محمد بن يزيد النخعي نا عبيد الله بن الحسن حدثني معاوية بن عبد الله بن عبيد الله بن أبي رافع عن أبيه عن جده رافع قال عبيد الله بن الحسن وحدثني محمد بن عبيد الله بن علي بن أبي رافع عن أبيه عن جده عن أبي رأفعت قال عبيد الله بن الحسن وحدثني محمد بن عبيد الله بن علي بن أبي رافع عن أبيه عن جده عن أبي رافع أن عليا كان يجهز النبي صلى الله عليه وسلم حين كان بالغار ويأتيه بالطعام واستأجر له ثلاث رواحل للنبي صلى الله عليه وسلم ولأبي بكر ودليلهم ابن أريقط وخلفه النبي صلى الله عليه وسلم فخرج إليه أهله فخرج وأمره أن يؤدي عنه أمانته ووصايا من كان يوصي إليه وما كان يؤتمن عليه من مال فأدى أمانته كلها وأمره أن يضطجع على فراشه ليلة خرج وقال إن قريشا لن يفقدني ما رأوك فاضطجع علي على فراشه فكانت قريش تنظر إلى فراش النبي صلى الله عليه وسلم فيرون عليه رجلا يظنونه النبي صلى الله عليه وسلم حتى إذا أصبحوا رأوا عليه عليا فقالوا لو خرج محمد خرج بعلي معه فحبسهم الله عز وجل بذلك عن طلب النبي صلى الله عليه وسلم حين رأوا عليا ولم يفقدوا النبي صلى الله عليه وسلم وأمر النبي صلى الله عليه وسلم عليا أن يلحقه بالمدينة فخرج علي في طلبه بعدما أخرج إليه أهله يمشي من الليل ويكمن من النهار حتى قدم المدينة فلما بلغ النبي قدومه قال ادعوا لي عليا عليا قيل يا رسول الله لا يقدر أن يمشي فأتاه النبي فلما راه النبي اعتنقه وبكى رحمة لما بقدميه من الورم وكانتا تقطران دما فتفل النبي في يديه ثم مسح بهما رجليه ودعا له بالعافية فلم يشتكهما علي حتى استشهد»

(أبى رافع نقل شده است كه على علیه‌السلام وسائل سفر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را در آن هنگام كه در غار بسر مى‌برد، آماده كرد، غذا براى آن حضرت مى‌آورد، سه مركب براى آن حضرت و ابوبكر و راهنماى آن‌ها ابن اريقط اجاره كرد.

رسول خدا، على (عليهما السلام) را در مكه گذاشته و به او دستور داد كه خانواده‌اش را به مدينه بياورد،‌ امانت‌ها و اموال مردم كه پيش از آن حضرت بوده را به صاحبانش برگرداند، سفارش‌هايى كه رسول خدا براى افراد داشت، به آن‌ها برساند. و نيز دستور داد كه در شب خروج رسول خدا از مكه در بسترش بخوابد و به او فرمود: تا زمانى كه قريشيان تو را مى‌بيينند به دنبال من نخواهند گشت. پس على علیه‌السلام در بستر آن حضرت خوابيد، قريشيان به بستر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نگاه مى‌كردند و مى‌ديدند كه مردى در آن خوابيده است، فكر كردند كه او رسول خدا است. وقتى صبح شد، على علیه‌السلام را در‌ آن ديدند و گفتند: اگر محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله خارج شود، على علیه‌السلام نيز با او خارج خواهد شد؛ پس على را زندانى كردند تا پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را بيابند در آن هنگام كه على (عليه) را ديدند و پيامبر را پيدا نكردند.

همچنين رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به على علیه‌السلام دستور داد كه در مدينه به آن حضرت ملحق شود، على علیه‌السلام بعد از آن خانواده رسول خدا با خود همراه كرد، به دنبال آن حضرت راه افتاد، شب‌ها راه مى‌رفت و روزها استراحت مى كرد تا اين كه به مدينه رسيد. وقتى به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله رسيد، آن حضرت على علیه‌السلام را پيش خود خواست. گفتند: على نمى‌تواند راه برود، پس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله پيش على علیه‌السلام آمد، وقتى او را ديد گردن او را در بغل گرفت و براى ورم‌هاى پاى او كه از شدت ورم خون مى‌چكيد، گريه كرد. سپس رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله آب دهان مبارك خويش را بر پاى اميرمؤمنان علیه‌السلام ماليد و براى شفاى او دعا كرد، بعد از آن على علیه‌السلام تا هنگام شهادتش از پاى خود نناليد). ر.ک: ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج 42، صلی‌الله‌علیه‌وآله 68، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – 1995

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *