رأی اکثریت، ملاک خوبی نیست

يكي از امتيازات و ويژگي هاي منحصر به فرد شيعه كه به خاطر دارابودن منطق غالب و جهت قاطع در مقام مخاصمة و استدلال با مخالفان خود، از آن برخوردار بوده و موجب برتري و اثبات حقانيت اش گرديده است، استدلال و احتجاج با دلائل و مسائل مورد قبول مخالفان اش، مي باشد.

شيعه به آنچه مي گويند، اعتقاد دارند و قاطعانه پاي بند است. اما متأسفانه اهل سنت به آنچه مي گويند و در كتب معتبر روائي و تاريخي آنان وجود دارد از حقايق و حقانيت اهل بيت و امير المومنين عليهم السلام و از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل نموده اند، معتقد نبوده و عملا پاي بند نيستند و همواره در پي توجيه و انكار آنچه كه خودشان در كتب معتبره خود از صحابه نقل نموده و خوشبختانه در منابع معتبر فعلي شان موجود است بر آمده و چه بسا كه در بسياري موارد علماء و بزرگان آنان براي توجيه و انكار حقايق موجود در منابع خودشان در تعجب و رنج افتاده اند به گونه اي كه در برخي موارد مستبصر گرديده و ناگزير از پذيرش حق شده اند و در خيلي موارد مانند دكتر سيّد محمد تيجاني تونسي و افراد زياد ديگري، كتاب ها در حقانيت شيعه و بطلان نظريه اهل سنّت، نوشته اند .

شيعه در اثبات حقانيت خود و فضائل بي شمار امير المومنين علیه‌السلام نياز به سياهي لشكر و توده عوام ندارد و رأی اكثريت را نيز دليل بر حقانيت و راستگوئي نمي داند؛ چراکه همیشه تعداد صالحان و راستگويان، از انبياء، اوصيا و پيروان آنها در اقليت بوده اند و تاريخ و سرگذشت پيشينيان گواه صادق بر اين مدعا مي باشد. چنانچه در حديث شريف نبوي افتراق امت نیز گوشزد شده است[1].  بنابراین تعداد افراد جبهه باطل و دروغ گويان بيشتر تعداد افراد صالح هستند.

بنابرین شيعه بر اساس ادله عقلي و نقلي موجود در منابع معتبر فريقين كه در جاي خودش تواتر و قطعيت آن به اثبات رسيده استدلال مي كنند؛ بلكه اصولا با توجه به كثرت و فراواني دلائل موجود مبني بر اثبات امامت و فضيلت علي علیه‌السلام در منابع اهل سنت، نيازي به مراجعه به منابع متقن و متواتر وجود ندارد.

تواتر برخی از فضایل اصحاب در کتب اهل سنت

اما باید دانست که اهل سنت، روايات و ادله فراوانی در جهت خلافت اميرالمومنين علیه‌السلام را در منابعشان ذکر کرده اند. به تعبیر دیگر، اتفاقاً بسیاری از فضایل از سوی توده بزرگی از اصحاب، نقل شده است.

مثلاً بيش از صد نفر صحابي و دهها نفر تابعي روايت معروف غدير كه پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله در بازگشت از آخرین سفر حج خود ذکر نموده است را نقل نموده اند[2]. و هم اكنون در كتاب هاي متعدد آنان از قبيل:

1ـ الخصايص نسائي ، 2ـ مجمع الزوايد، هيثمي، ج2. 3ـ تاريخ دمشق،ابن عساكر، ج2. 4ـ الحاوي للفتاوي سيوطي، ج1. 5 ـ انساب الاشراف، بلاذري،ج2. 6ـ المناقب خوارزمي، 7ـ كنز العمال، متقي هندي، ج13. 8ـ الفصول المهّمه، ابن صباغ مالكي، 9ـ وفاء الوفاء، سمهودي ج2. 10ـ الصحيح، ترمذي، ج5. 11ـ السنن ابن ماجه، ج1. 12ـ تاريخ الكبير، بخاري، ج1. 13ـ تاريخ الاسلام، ذهبي، ج2. 14ـ مفاتيح الغيب، فخر رازي ج12. 15ـ الكشف و البيان، ثعلبي. 16ـ فرايد السمطين، حمويني، ج1. و دهها كتاب ديگر.

تنها حاكم حسكاني در شواهد التنزيل، ج2، ص256، نزول آيه تبليغ درباره علي علیه‌السلام  را با هشت طريق مختلف نقل كرده است. اگر به گفته اهل سنّت، شيعه توده اي بزرگ از اصحاب را كه قرآن آنها را مي ستايد، عيب جوئي مي كند، اهل سنت كه عدالت صحابه را قبول دارند و از آنها تجليل مي كنند، با نقل اين توده عظيم از اصحاب مبني بر فضيلت و حقانيت علیه‌السلام  چه مي كنند؟! چرا جرئت تعمّق و تأمل و تحقيق بيشتر درباره نقل اين توده بزرگ، به خود نمي دهند؟! از چه مي ترسند؟ از آشكار شدن حقيقت؟ يا از آگاهي پيدا كردن توده مردم و مسلمانان اهل تسنن كه به خاطر كتمان حقايق توسط عالمان و دانشمندان شان به گمراهي و بي خبري به سر برده اند؟!

اين اهل سنت است كه يا بايد سخنان اين توده بزرگ اصحاب را درباره امامت علي علیه‌السلام  بپذيرند و يا همه آنها را متهم به دروغگوئي نمايند، نه شيعه كه هميشه حقيقت را از هر كس كه شنيده قبول كرده اند.!

شيعه وقتي فضائل علي علیه‌السلام را نقل مي كند، عملا متعهد آن است و به به خاطر وجود آن فضائل، از علي عليه السلام به عنوان امام و پيشواي برتر بعد از رسول خدا اقتداء می کند.

تأیید کتمان فضایل علی علیه‌السلام، توسط یک دانشمند سنی

برخی از اهل سنت هم چون ابن ابي الحديد گفتند: فضائل علي علیه السّلام به حدي است كه نياز به بيان و تفصيل آن نيست… و چه بگويم درباره مردي كه دوست و دشمن او، به فضل و برتري او اعتراف نموده اند و كتمان فضائل و مناقب او براي كسي ممكن نيست. بني اميه در زمان حاكميتشان بر مسلمانان تمام تلاش شان را بر خاموش كردن نور (فضايل) او به كار بردند و (توسط عده اي جيره خوار) براي او عيب و نقص ساختند و او را بر منبرها لعن كردند، و ستايش گران او را ترساندند؛ بلكه زندان نموده و به قتل رساندند، و نقل فضايل او را ممنوع نمودند. به گونه اي كه ديگر كسي جرأت نداشت نام او را بر زبان آورند. همه اين كارها جز رفعت و عظمت براي او چيزي نيافزودند، و فضايل او چون مشك بود كه هر چه او را مستور نگه داشت، معروف تر گرديد… و او چون خورشيد است كه با انگشت پنهان نمي شود… چه بگويم درباره مردي كه سرچشمه همه فضائل و منبع تمام فضيلت هاست…»[3]

وقتي در بحث خلافت و امارت مسلمين بعد از رسول خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله  و مقايسه اصحاب با يكديگر و ملاحظه ويژگي ها و لياقت و شايستگي آنان نسبت به خلافت رسيده اند، با محذور بزرگي مواجه شده اند؛ زيرا از يك طرف همان گونه كه اشاره شد علي علیه‌السلام را از نظر شايستگي، علم و عمل و قرابت به رسول خدا، مجمع الفضائل و برتر از همه مي دانند، و از طرف ديگر افرادي مانند ابوبكر و عمر و امثال آنان را شايسته رهبري و خلافت مي دانند.

چنین مسأله ای تناقض آشكار است، لذا در توجيه اين كار عجيب شان توسل به قضا و قدر پيدا كرده و مي گويد: «ستايش خدائي را كه مفضول را بر افضل مقدّم گردانيد»[4]؛ يعني ابوبكر را كه مفضول است بر علي عليه السلام كه برتر از اوست مقدم داشت.

تناقضی دیگر

راستي مگر اهل سنت همه نمي گويند كه خدا و رسول اش بعد از رحلت پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌وآله امّت بيچاره را رها و به خودشان واگذار نمودند و هيچ خليفه و اميري بر آنان نگماشت؛ پس چگونه انتخاب ابوبكر را به خدا نسبت مي دهند و مي گويند خدا او را كه مفضول بود بر كسي كه برتر از هر جهت بود يعني علي علیه‌السلام   مقدم داشت؟ اين كاري بود كه خود اهل سنت در سقيفه انجام دادند و امام الفضائل و يعسوب الدين را رها كردند و به دنبال كساني راه افتادند كه به فرموده امير المومنين علیه‌السلام   جز بر گمراهي امت چيزي نیافزود.[5] فاعتبروا يا اولي الابصار.

[1]. «… و انّ امتي ستفرّق بعدي علي ثلاث و سبعين فرق، فرقه ناجيه، و اثنان و سبعون في النار..» بحارالانوار، ج8، ص2 ـ 5

[2] رجوع شود به الغدير،علاّمه اميني، ج1 ـ 2

[3] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص17

[4] شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص3

[5] نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص49

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *