وجود علم غیب در نزد معصومین

بر اساس احاديث و روايات شيعي، پيامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله و امامان علیه‌السلام از علم غيب موهبتي از سوي خداوند بهره‏مندند. چنانچه خداوند متعال در آیه 26 و 27 سوره مبارکه جن، علم غیب را به پیامبرانی خاص، اختصاص می دهد[1]. اين آيه نشان مي‏دهد كه علم غيب اختصاص به خداوند دارد و كسي جز خدا آن را نمي‏داند. اما ممكن است پيامبری با رضايت پروردگار متعال، آن را بداند و نيز ممكن است. ديگر انسان‏ها از سوي خدا و يا به تعليم پيامبران، از آن آگاهي يابند.

اين آيه شريف به ضميمه روايات بسياري، حاكي از آن است كه خداوند، علم غيب را به ائمه علیه‌السلام نيز داده است. البته قلمرو علم مزبور تا اندازه اي است كه خداوند صلاح دانسته و مطابق شؤون و مأموريت آنهاست تا براي رهبري بشر بر روي زمين، آمادگي داشته باشند.

همان گونه كه پس از معين كردن عزرائيل براي قبض ارواح، هنگام مردن، انسان ها را در اختيار او گذاشته و يا فرشتگان ديگري را كه براي هر كاري معين كرده، علم مربوط به آن كار را در اختيار ايشان گذاشته است[2].

علم خداوند، تأثیری در جبر ندارد

بايد توجه كرد كه علم قطعي امام به رويدادها، مستلزم جبر نيست؛ همان طور كه علم خداوند به افعال انسان، مستلزم جبر نيست؛ چرا كه خداوند اراده كرده است افعال اختياري انسان، از راه اراده و اختيار او انجام پذيرد؛ يعني، خداوند علم دارد كه انسان با اختيار و اراده خود كدام كارها را انجام مي‏دهد. آگاهي مزبور نيز، از علم بي پايان الهي سرچشمه مي گيرد. خلاصه آن كه دانستن خداوند موجب مجبور بودن انسان نمي شود.

 

برخی از پیشگویی های اهلبیت تواتر دارد

درباره امام حسين علیه‌السلام نيز مي‏دانيم و به نقل متواتر ثابت است كه رسول اكرمصلی‌الله‌علیه‌وآله و امام علي علیه‌السلام از شهادت ايشان خبر داده بودند و اين اخبار در معتبرترين كتاب‏هاي تاريخ و حديث ضبط شده است.

همچنين وقتي امام حسين علیه‌السلام عازم هجرت از مدينه به مكه معظمه شد و هنگامي كه در مكه تصميم به سفر عراق گرفت؛ شخصيت ها و رجال اسلام در بيم و تشويش افتاده و سخت نگران شدند. زيرا مي‏دانستند بر طبق اخبار پيغمبرصلی‌الله‌علیه‌وآله شهادت در انتظار حسين علیه‌السلام است و هم با توجه به اوضاع روز و استيلاي بني‏اميه بر جهان اسلام و رعب و هراسي كه از ظلم و ستم‏شان در دل‏ها افتاده و خفقاني كه قلوب مسلمين را فرا گرفته بود؛ از اينكه بتوان با حكومت ستمكار بني‏اميه به مبارزه برخاست، مأيوس و نااميد بودند؛ وانگهي با امتحاناتي كه مردم كوفه در عصر حضرت اميرالمؤمنين علیه‌السلام و امام حسن علیه‌السلام داده بودند، روشن بود كه امام حسين علیه‌السلام به سوي مرگ و شهادت سفر مي‏كند و احتمال اينكه جريان به طور ديگر خاتمه يابد، بسيار ضعيف بود.

امام حسين علیه‌السلام نيز به طور مكرر از قتل خود خبر مي‏داد و شهادت خود را به مردم اعلام مي‏كرد. گاهي در پاسخ كساني كه از آن حضرت مي‏خواستند سفر نكند و به عراق نرود مي‏فرمود: «من رسول خدا را در خواب ديدم و در آن خواب به كاري مأمور شدم كه اگر آن كار را انجام دهم سزاوارتر است[3]».

لقب «اشقي الاشقيا» را نيز اولين بار رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به ابن ملجم داد. در روايتي آمده است: همان طور كه كشنده شتر صالح، شقي ترين افراد زمان خود بود، ابن ملجم نيز بدبخت ترين و شقاوت مندترين افراد عصر خود به حساب مي آمد. در روايت ديگري حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله به حضرت علي  علیه‌السلام مي فرمايند: «گويا مي بينم كه تو در حال نماز براي پروردگارت هستي كه اشقي الاولين و الاخرين، رفيق كشنده ناقه ثمود، مي آيد و ضربتي بر سر تو مي زند كه محاسنت با خون سرت خضاب مي گردد»[4].

سرچشمه اخبار غیب؛ علم بی پایان خداوند

آن علم غيبي كه پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و ائمه علیه‌السلام در آيينه آن، رويدادهاي آينده را ديده و از آن خبر مي دادند، به هيچ وجه با اختيار انسان ناسازگار نيست. از اين رو، شمر، ابن ملجم و افرادي مانند آنها در انجام رفتار حاكي از خبرهاي غيبي مزبور، هيچ گونه اجباري نداشتند. آن علم غيبي که سرچشمه گرفته از علم بي پايان الهي باشد، با توجه به ظرفيت هاي وجودي اشخاص ياد شده و به دليل آگاهي از ظرفيت هاي مزبور، از اقدامات آينده آنان خبر مي داد. بنابرین آنها در انجام امور، كاملا مختارانه و آزادانه عمل می کنند و علوم غیبیه، هيچ گونه تأثير نمي گذاشت؛ چراكه پيامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله و ائمه علیه‌السلام در پرتو اين علم غيبي الهي، حتي از تشخيص رفتارهاي اختياري آينده خویش توانمند بودند.

.[1] «عالم الغيب فلا يظهر علي‏ غيبه ‏أحداً إلا من ارتضي‏ من رسول». (داناي نهان است و كسي را بر غيب خود آگاه نمي‏كند جز پيامبري كه از او خشنود باشد): سوره مبارکه جن، آيه 26 و 27

[2] الكليني، اصول كافي، ج 1، صلی‌الله‌علیه‌وآله 381، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت( علیه‌السلام(

[3] تاريخ طبري، ج 4، صلی‌الله‌علیه‌وآله 292؛ الحسن و الحسين سبطا رسول‏الله، صلی‌الله‌علیه‌وآله 91 و 92

[4] بحارالانوار , ج 42 , صلی‌الله‌علیه‌وآله 190 , باب 126 , ح 1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *