طرح شبهه

وجوب اطاعت از پيامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله در آيات قرآن در كنار وجوب اطاعت از خداوند متعال به آن تصريح شده است و اين در حالي است كه در قرآن، هيچ‏گونه اشاره‏اي به اطاعت غير از رسول نشده است؛ چراکه در آیه 69 سوره مبارکه نساء اطاعت رسول اکرم به همراه اطاعت خداوند قرار داده شده و پیروان این دو را همراه انبیا و صدیقین قرار داده است[1].  و همچنین در آیه هفدهم سوره مبارکه فتح نیز به پیروان خدا و رسول، وعده بهشت برین داده شده است[2]. پس اگر امامت از اركان ايمان و جزء اصول دين و موجب قبولي طاعات و دخول در بهشت بود، حتماً خداوند متعال، آن را در كنار نبوّت ذكر مي‏فرمود.

جواب اجمالي:

اوّلًا: مطاع بودن، معيار اصول دين نيست و اگر هم باشد در آية 59 سوره مبارکه نساء اطاعت اولی الامر نیز در کنار اطاعت از خدا و رسول قرار داده شده است[3]. بنابرین خداوند متعال،  به اطاعت از ائمه اطهار علیه‌السلام نیز امر نموده است.

ثانياً شواهدي در دست است كه مي‏توان با توجّه به آن‏ها، امامت را از اصول دين برشمرد:

1- قرآن در آیه تبلیغش و رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در آنجا که مرگ بدون امام را مرگ جاهلی خوانده اند[4]، امامت را به عنوان محور دين معرفي کرده است.

2- طبق حديث منزلت، امام از تمامي مراتب پيامبر، جز نبوّت برخوردار است.

3- حديث ثقلين و حديث سفينة، تمسك به اهل بيت علیهم‌السلام را ماية نجات معرفي کرده است.

4- از قصّة ابتلاي حضرت ابراهيم و رسيدنش به مقام امامت، برتري مقام امامت از نبوّت استفاده مي‏شود.

جواب تفصيلي:

دلیل اول: بررسی معیار اصول دین برای واجب الاطاعه بودن

 در شبهه، مطاع بودن (اطاعت شدن) معيار اصول دين فرض شده است. در حالي‏كه اطاعت امر والدين با اين‏كه جزء اصول دين نيست، در قرآن مطرح شده است[5]. و از سوي ديگر، مطاع بودن معاد اصلًا بي‏معني است، با اين‏كه مسلماً جزء اصول دين است.

پس استعمال اطاعت برای یک شخص، معيار اصول دين نمي‏باشد. و اگر هم بر فرض چنین چیزی  معيار اصول دين باشد، اطاعت از امام نيز در قرآن مطرح شده است، چنانچه در پنجاه و نهمین آیه سوره مبارکه نساء، خداوند متعال به اطاعت از اولی الامر همانگونه امر می کند که به اطاعت از رسول امر کرده است[6]. یعنی در اين آيه، اطاعت از اولي الامر، هم رديف اطاعت از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ‏آمده و خدای متعال، توسط يك صيغه امر، دستور به اطاعت بي‏قيد و شرط آنها داده است. چنین خطابی، نشان از يكساني اطاعت آنها و نیز بیانگر عصمتشان مي‏باشد. چنانچه حتّي بعضي از مفسّران بزرگ سنّي نيز از آيه، عصمت اولي الامر را فهميده و به آن تصريح كرده‏اند[7]. و طبق آيه تطهير[8]، اين مقام (عصمت)، مخصوص ائمه اهل بيت علیهم‌السلام مي‏باشد.

و از سوی دیگر طبق روايات شيعه[9] و سنّي[10] مراد از اولي الأمر در آيه شريفة ائمه اهل‏بيت علیهم‌السلام مي‏باشد كه در برخي از آن‏ها نام همه آن‏ها هم به ترتيب ذكر شده است.

دلیل دوم: امامت، از اصول دین است

بعضي از علماي شيعه امامت را جزء اصول دين مي‏شمارند و بعضي هم جزء اصول مذهب، ولي طبق ادله و شواهدي، مي‏توان امامت را از اصول دين برشمرد كه عبارتند از:

الف) امامت؛ محور دين

خداوند متعال در آيه تبليغ[11] انجام وظيفه رسالت توسط پيامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را به ابلاغ مسئله مهمّي منوط كرده است که عدم ابلاغ آن را مساوي با انجام ندادن وظيفه‏اش دانسته است؛ و آن مسئله مهم حتي طبق نقل فخر رازي، امامت امام علي علیه‌السلام مي‏باشد. چنانچه او در ذيل این آیه بیان می دارد که این آیه در شأن فضیلت امام علی بن ابی طالب علیه‌السلام نازل شده است و به ماجرای غدیر اشاره می کند[12].

ب) مرگ بدون داشتن امام، مرگ جاهلی

طبق نقل ابن ابي الحديد سنّي، پيامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله مرگ جاهلیت را از آن کسی دانسته است که بدون امام دنیا را ترک گزیند[13]. حال، آيا مي‏توان پذيرفت چيزي كه نبودش در حال مرگ، موجب مرگ جاهلي (بدون اسلام) مي‏شود جزء اصول دين نباشد؟ ج) امامت ستون دین است

امام علي علیه‌السلام، امامت را ستون و اساس دين مي‏دانند[14] و اهل بیت رسول خدا علیهم‌السلام را جزو داعیان اسلام می‌شمارد[15].

 د) امام نازل منزله پیامبر است

 حديث منزلت در كتب شيعه و اهل سنت شده است[16]؛ بلكه به گفته ابن ابي الحديد همه فرق اسلامي آن را نقل كرده‏اند[17]. همان‏گونه كه ابن ابي الحديد از آن حديث فهميده، امام به منزله پيامبر است؛ یعنی در تمام مراتب همانند پیامبر اس و تنها وحي قرآني دريافت نمي‏كند[18]. حال این حديث چنين است كه پيامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نسبت امام علي علیه‌السلام به خودش را همانند نسبت هارون به موسی علیهما السلام ذکر می کند[19]. ه‍)اهل بیت، ثقل اکبر امت اسلام

 در حديث معروف ثقلين كه در كتب شيعه و اهل سنت نقل شده است[20]، پيامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله، امامان را قرين جدائي ناپذير قرآن قرار داده كه تمسك به آن دو را ماية نجات از گمراهي معرفي كرده است. پيامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هم‏چنين در حديث معروف سفينه كه باز در كتب شيعه و اهل سنت نقل شده[21] است، ائمه اطهار علیهم‌السلام را به مانند كشتي نوح علیه‌السلام، مايه نجات دانسته‏اند.

و) برتری امامت نسبت به نبوت

مسأله آخر این است که امامت بالاتر از نبوّت است؛ زیرا طبق آية 124 سورة بقره، ابراهيم نبي علیه‌السلام با وجود برخورداري از مقام نبوّت، ابتدا از مقام امامت برخوردار نبود و بعد از پشت‏سر گذاردن آزمايش‏هايي خدا او را به مقام امامت منصوب كرد و او را امام قرار داد[22].

چنانچه امام رضا علیه‌السلام نیز به این مطلب اشاره می کند و بیان می دارد که مقام امامت، مقامی است که پس از نبوت به ابراهیم خلیل علیه‌السلام عرضه شد[23].

پس امامت جزء اصول دين است و اطاعت از او موجب قبول طاعات و دخول در بهشت است.

 «والسّلام»

.[1]  «من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين» سورة نساء، آية 69

.[2]  «و من يطع الله و رسوله يدخله جنات تجري من تحتها الانهار» سورة نساء، آية 13 و سورة فتح، آية 17

[3] . «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم»

[4] . «من مات و لا امام له مات ميتة جاهلية»

[5] سورة عنكبوت، آية 8

.[6]  «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامرمنكم» سورة نساء آية 59

[7] ر. ك: فخر، رازي، التفسير الكبير، (بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ سوّم، بي‏تا)، ج 10، ص 144؛ الشيخ محمّد، رشيد رضا، تفسير المنار، (بيروت: دار المعرفة، چاپ دوّم، 1393 ه-. ق)، ج 5، ص 185

[8] ر. ك: سورة احزاب، آية 33

[9] ر. ك: علّامه سيّد محمّد حسين طباطبائي، الميزان في تفسير القران، (قم: اسماعيليان، چاپ پنجم، 1371)، ج 4، ص 412- 409؛ السيد هاشم، البحراني، البرهان في تفسير القرآن، (قم: اسماعيليان، چاپ دوّم، بي‏تا)، ج 1، ص 387- 381؛ عبد علي بن جمعة العروسي الحويزي؛ (قم: اسماعليان، چاپ چهارم، 1412 ه-. ق)، ج 1، ص 508- 497

[10] ر. ك: عبيد الله بن احمد المعروف بالحاكم الحسكاني، تحقيق و تعليق محمّد باقر، المحمودي، (تهران: موسسة الطبع و النشر التابعة لوزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، چاپ اوّل، 1411 ه. ق)، ج 1، ص 191- 189؛ سليمان بن ابراهيم، القندوزي، ينابيع المودة، (كاظميه؛ دار الكتب العراقيه و قم: مكتبة المحمدي، چاپ هشتم، 1385 ه-. ق)، ص 117- 114

[11]ر. ك: سورة مائده، آية 67

.[12] «نزلت الاية في فضل علي بن ابي‏طالب علیه‌السلام و لما نزلت هذه الاية اخذ بيده و قال: «من كنت مولاه فعلي مولاه» ؛ (اين آيه در فضيلت امام علي بن ابي‏طالب علیه‌السلام نازل شده، است و وقتي اين آيه نازل، شد پيامبر اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دست حضرت علي علیه‌السلام را گرفت و فرمود: هر كسي را كه من مولايش هستم علي (عليه السلام) مولاي اوست) فخر، الرازي، پيشين، ج 12، ص 49

.[13]  «من مات و لا امام له مات ميتة جاهلية» ؛ (هركسي بميرد و در حالي كه امامي برايش نيست، به مرگ جاهلي مرده است). ابن ابي الحديد، شرح نهج‏البلاغه، (بيروت: دار الحياء التراث العربي، چاپ سوّم، بي‏تا)، ج 13 م ص 242

.[14]  «هم اساس الدين» نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتي، خطبه 2

.[15]  «هم دعائم الاسلام».نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتي، خطبه 239

[16] ر. ك: محمّد بن محمّد بن النعمان، (الشيخ المفيد)، الارشاد، (قم: بصيرتي، بي‏نوبت چاپ، بي‏تا)، ص 83؛ ابومنصور، احمد بن علي بن ابي‏طالب، الطبرسي، الاحتجاج، تحقيق ابراهيم بهادري و محمّد هادي، (تهران: اسوه، چاپ دوّم، 1416 ه-. ق)، ج 1، ص 117؛ ابو عبدالله محمّد بن اسماعيل بن ابراهيم بن المغيرة، النجاري، صحيح بخاري، (بيروت: دار احياء التراث العربي)، ج 4، ص 24؛ مسلم بن الحجاج، القشيري النيشابوري، صحيح، مسلم، (بيروت: دار الفكر)، ج 4، ص 187 و 870 ابن ابي الحديد، پيشين، ج 13، ص 211

[17] ر. ك: ابن ابي الحديد، پيشين، ج 13، ص 211

[18] ر. ك: ابن ابي الحديد، پيشين، ج 13، ص 211

.[19] «انت مني بمنزلة هارون من موسي الا انه لانبي بعدي» (تو نسبت به من همچون هارون به موسي هستي جز اين‏كه پس از من پيامبري نيست). ر. ك: ابن ابي الحديد، پيشين، ج 13، ص 211

[20] ر. ك: فضل بن الحسن، الطبرسي، مجمع البيان، تصحيح و تحقيق السيد هاشم الرسولي المحلاتي و السيد فضل الله اليزدي الطباطبائي، (بيروت: دار المعرفة)، ج 2 و 1، ص 805؛ فخر، رازي، پيشين، ج 8، ص 163، مسلم بن الحجاج، القشيري النيشابوري، صحيح مسلم، (بيروت: دار احياء التراث العربي، چاپ دوّم، 1972 م)، ج 4، ص 1871 و 1873

[21] ر. ك: الشيخ عباسي، القمر، سفينة الحار، (تهران: اسوه، چاپ اوّل، 1414 ه. ق) ج 4، ص 185، المبارك ابن محمّد، الجزري المعروف بابن الاثير، النهايه في غريب الحديث و الاثر، (بيروت: المكتبة الاسلاميه، 1383 ه-. ق)، ج 2، ص 298، ماده زخخ

[22] . « اني جاعلك للناس اماماً»

.[23]  «… ان الامامة خص الله عزّوجلّ بها ابراهيم الخليل بعد النبوة و الخلّة مرتبة ثالثة و فضيلة شرّفه بها و اشار بها ذكره فقال: «اني جاعلك للناس اماما» … يعني همانا امامت مقامي است كه خداي عزّوجلّ بعد از رتبه نبوّت و خلت در مرتبه سوّم به ابراهيم خليل علیه‌السلام اختصاص داده و به آن فضيلت مشرفش ساخته و نامش را بلند و استوار نموده و فرموده: «همانا من تو را امام مردم گردانيدم». محمّد بن يعقوب، الكليني، اصول كافي، ترجمه و شرح سيّد جواد مصطفوي، (تهران: عليه اسلاميه، بي‏نوبت چاپ، بي‏تا) ج 1، ص 285- 284

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *