درباره ى آقايى كه كرامت هاى بسيار از او نقل مى كردند، گفته اند:در مسافرتى وقتى به نزديك اصفهان رسيد، شب بود و هوا تاريك، فرمود:من در اين شهر بسترهاى فحشا مى بينم. صبح شد، وارد شهر شدند، فرمود: وقت سحر بساط عيش فلان و فلان را مى ديدم. تا اين كه داخل شهر رفتند و…

آرى، آنها آينده را مى ديدند، ولى ما گذشته را نمى بينيم، و نمى فهميم كه چه خبر بود! تا از آن عبرت بگيريم و همانند گذشتگان در دام و فريب بيگانگان گرفتار نشويم.

منبع: کتاب در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت- جلد1 / محمد حسین رخشاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *