آن رهبري که روح شکيب مدينه بود
گريم به غربتش که غريب مدينه بود
صلحي که کرد عزّت اسلام را خريد
صبري که داشت راز عجيب مدينه بود
شيرين لبش ز بوسهي زهرا و تلخ کام
از زهرِ ناسزاي خطيب مدينه بود
از آب آتشين جگرش پاره پاره شد
ريحانهي علي که حبيب مدينه بود
با قاتلان مادر خود روبرو شدن
اين درد جانگداز طبيب مدينه بود
روزي بدوش احمد و روزي شهيد زهر
بين تا کجا فراز و نشيب مدينه بود
خون کرد و سوخت قلب صبور حسين را
داغ مصيبتش که لهيب مدينه بود
با چند تير بدرقه شد پيکر حسن
اين آخرين وداع غريب مدينه بود
شاعر: سیدرضا مؤید