آن را كه ولايت حسن نيست

طاعات قبول ذوالمنن نيست

از بعد علي قباي لولاك

جز درخور قامت حسن نيست

آن را كه محبت تو اي شاه

چون پاك روان به ملك تن نيست

در حيرتم آن كه اين چنين كس

چون مرغ چرا به بابزن نيست

خاك ره هندوي تو باشد

مشكي كه به خطّه ختن نيست

چون بازوي تو به كَسْر اصنام

نيروي خليل بت شكن نيست

چون است كه دشمن تو اي شاه

بر گردنش از قضا رسن نيست

بي نور تو عرش مستقّر نه

بي راي تو عقل موتمن نيست

اي شاه قرين يك غلامت

صد همچو اويس در قرن نيست

جز مهر تو مايه ي جنان نه

جز مدح تو زينت سخن نيست

بي خاتم مهر تو فرشته

جز جان بليس اهرمن نيست

من بنده دودمان اويم

حقّا كه درين سخن، سخن نيست

بي مهر علي و آل پاكش

آسوده «هما» روان به تن نيست

 

شاعر: همای شیرازی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *