اين پرسش را مىتوان به بيان ديگرى نيز مطرح كرد و آن اينكه چگونه شرور ـ  و از جمله شرور طبيعى  ـ به قلمرو قضاى الهى وارد مىشوند؟ براى پاسخ به اين پرسش، توجّه دقيق به نكات ذيل ضرورى است:

يكم. ما معتقديم كه چون خداوند عالم، قادر و خيرخواه مطلق است، نظام جهان هستى را به بهترين وجه خلق كرده است. به بيان ديگر، تمام جهانهايى كه خداوند آفريده، شريفترين و كاملترين هستند؛ به صورتى كه بهتر از آن قابل تصور نيست و نخواهد بود؛ يعنى، هر جزئى از اجزاى جهان آفرينش ، به بهترين وجهى كه امكان داشته، خلق شده است و به همين جهت، خداوند را احسن  الخالقين مىدانيم.[1]

دوم. همچنين معتقديم، خداوند جهان هستى را با يك سلسله نظامها و قوانين ثابت و پايدار ـ كه ذاتىِ جهان هست ـ اداره مىكند. به بيان ديگر، پديدههاى جهان، محكوم به يك سلسله قوانين ثابت و سنتهاى تغييرناپذير الهىاند؛ يعنى، خدا در جهان شيوههاى معينى دارد كه گردش كارها را هرگز بيرون از آن شيوهها انجام نمىدهد.

اين قوانين، مانند قوانين موضوعه و از قبيل تعهدات و قراردادهاى اجتماعى  و الزامات ذهنى مرسوم در ميان انسانها نيست؛ بلكه يك حقيقت تكوينى است كه بر اساس چگونگى جهان و موجودات آن انتزاع شده و به همين دليل، تبديل و تغيير براى آن محال است.

سوم. در يك ديدگاه، خداوند متعال سه عالَم (تجرد، مثال و ماده) آفريده كه بر اساس سنخيت اين عوالم و مرتبه وجودىشان در نظام هستى، هر يك قوانين و سنن مخصوص به خود دارند؛ يعنى، در عالم ماده، احكام و آثارى هست كه در عالم مثال نيست و برعكس در عالم مثال، سننى حاكم است كه در عالم ماده نيست و همين طور عالم تجرد نسبت به عالم مثال و عالم ماده. آفرينش اين سه عالم و حاكميت آثار و احكام خاص آنها، ناشى از همان نكته دوم است؛ يعنى، قضا و قدر الهى چنين حكم كرده كه عالم مجرد و موجودات مجرد، در مجراى خاصى باشند و عالم مثال و موجودات مثالى در طريقى ويژه و عالم ماده و موجودات آن نيز در مسيرى مخصوص به خود.[2]

چهارم. عالم ماده به دليل سنخ و ماهيت مخصوص به خود و با توجه به مرتبه وجودىاش در نظام هستى، داراى احكام ويژه خود است كه اگر اين احكام، قوانين و سنن نباشد، عالم ماده ديگر عالم ماده نخواهد بود. در اين عالم تزاحم، تضاد، محدوديت و زوال و بطلان هست. جهان طبيعت آكنده از قطعها و وصلها و بريدنها و پيوند زدنها است؛ آميخته با نشاط و غم، شادى و رنج و اميد و شكست. تمامى اين آثار، لازمه ساختمان مخصوص اين عالم است. به هر روى، عالم ماده به دليل اين احكام و سنن، منشأ بلاها، رنجها، محنتها، بيمارىها و… است كه ما از آن به «شُرور» ياد مىكنيم و همچنين منشأ خوشوقتىها، موفقيتها، شادىها، پيروزىها و مانند اينها است كه ما آن را  «خيرات» مىناميم.

با توجه به نكات پيش گفته، معلوم مىشود كه آنچه شما درباره انسانهاى نابينا، ناشنوا و … مثال زديد. لازمه و از آثار و احكام جهان طبيعت است و از آن گريزى نيست. عالم ماده، به دليل وجود تزاحمها و تضادها، برخى از مسائل و امور را از مجراى صحيح خود خارج مىسازد و فرزندى را نابينا، كودكى را ناشنوا، خردسالى را فلج و … به جهان مادى عرضه مىدارد. اين تفاوتها كه شخصى سالم، شخصى مثلاً فلج باشد، به دليل قوانين تغييرناپذير حاكم بر عالم مادى است و ذات عالم مادى به دليل مرتبه وجودىاش، چنين سننى را اقتضا مىكند. اين تفاوتها ـ نظير خواص اشكال هندسى ـ ذاتىِ موجودات است. مثلاً وقتى شما مىگوييد خاصيت مثلث اين است كه مجموع زاويههايش برابر با دو  قائمه است و خاصيت مربع اين است كه مجموع زوايايش برابر با چهار قائمه است؛ معنايش اين نيست كه به آن، خاصيت دو قائمه داشتن، به اين، خاصيت چهار قائمه داشتن را اعطا كردهاند تا اين پرسش پيش آيد كه چرا به اين مثلث مثلاً ستم شده و خاصيت چهار قائمه را ندادهاند. مثلث جز همان خاصيت معين را نمىتواند داشته باشد. مثلث را كسى مثلث نكرده است؛ يعنى، چنين نيست كه مثلث قبلاً در وضع ديگرى بوده و خواصى ديگر داشته است و كسى آمده او را تبديل به مثلث كرده است؛ و يا مثلث و مربع و غير اينها در يك مرحله از مراحل هستى و واقعيت خود، فاقد همه خواص بودهاند و بعد، يك قدرت قاهرهاى آمده است و اين خواص را ميان آنها تقسيم كرده است؛ و دلش خواسته كه به مجموع زواياى مثلث خاصيت تساوى با دو قائمه را بدهد و به مجموع زواياى مربع خاصيت تساوى با چهار قائمه را!

بر اين اساس، اينكه مثلاً جمادات، رشد و درك ندارند و گياهان رشد دارند و درك ندارند و حيوانات هم رشد دارند و هم درك، ذاتى مرتبه وجودى جماد و  نبات و حيوان است؛ نه آنكه همه نخست يكسان بودهاند و بعد خداوند به يكى خاصيت درك و رشد داده و به ديگرى هيچكدام را نداده و به سومى يكى را داده و يكى را نداده است. همچنين اينكه انسانى نابينا و ديگرى بينا، يكى ناشنوا و آن ديگرى شنوا است؛ ذاتى مرتبه وجودى جهان مادى است كه بر اثر يك سلسله قوانين تغييرناپذير چنين رقم زده است كه برخى دچار مصايب و آلام فيزيكى و جسمى باشند و برخى ديگر چنين نباشند.

به هرحال، اين حقيقتى است كه هر موجودى از موجودات و هر جزئى از اجزاى جهان، حظّ و حق خود را ـ كه امكان داشته دريافت دارد ـ دريافت كرده است.[3]

با اين توضيح، مشخص مىگردد كه خداوند خالق و منشأ اين مصيبتها و «شرور» نيست؛ بلكه خاصيت نظام مادى، چنين اقتضايى دارد كه نمىتواند خير محض را قبول كند؛ بر خلاف عالم تجرّد كه چنين است و تنها خير محض را مىپذيرد. با توجه به مثالى كه مطرح مىكنيم، اين مطلب بيشتر روشن مىشود. شما نور خورشيد را در نظر بگيريد. اين نور وقتى به اشياى گوناگون مىتابد، با توجه به سنخيت متفاوت اشياء، به صورت مختلف در مىآيد. براى مثال نور وقتى به فضا و جسم تيره برخورد مىكند، مبدّل به تيرگى شده و رو به تاريكى مىگذارد؛ به خصوص كه در محل برخورد تابش نور با آن محل يا شىء، حرارتى نيز پديد مىآيد. حال اگر همين نور به مكانى روشن بتابد، اندازه زيادى از روشنايى خود را از دست نمىدهد و حرارت چندانى نيز بر اثر اين برخورد، پديد نمىآيد. نور، نور است؛ هم بر شىء تيره تابيده و هم بر شىء روشن. تابيدنِ خود را از هيچيك از آنها دريغ نكرده و تابش خود را يكسان به آنها ارزانى داشته؛ پس چرا نور بر اثر برخورد با اشياء گوناگون گشته است؟ آيا اين به دليل  درونى خود نور است؟ آيا منشأ اين گوناگونى نور است يا اشيائى كه نور با آنها برخورد كرده است؟ كاملاً روشن است كه نور به جهت ظلمت شىء تيره، مبدل به تيرگى شد، و يا به جهت روشنى شىء، روشنايى خود را حفظ كرده است.

عوالم وجود نيز نسبت به خداوند متعال چنين است. او فيض و عنايت خود را يكسان به جهان هستى عرضه داشته است؛ ولى تفاوت و اختلاف مرتبه وجودى و جنبه قابلى عوالم، باعث مىگردد كه اين فيض و عنايت گوناگون جلوه نمايد. اين فيض، در عالم مجرد به دليل سنخيت وجودى اين عالم و احكام و قوانين خاص آن به صورت خير يا خيرات محض جلوه مىكند و در عالم مادى به دليل سنخيت وجودى اين عالم و سنن و آثار مخصوص آن، به صورت اختلاط خير و شر و امتزاج آن دو ظهور مىكند.[4]

به هر روى، از آنجا كه ما معتقديم خداوند متعال جهان را به بهترين وجه آفريده و عالم را بر اساس سنن و قوانين تغييرناپذير قرار داده است، بر اين باوريم كه وجود «شرور» همراه «خيرات» در جهان طبيعت، لازمه سنت و قانون تغييرناپذير جهان مادى است؛ از اين رو منشأ شرور را عالم ماده و قوانين ضرورى حاكم بر آن مىدانيم.

البته براى تكميل پاسخ توجه به دو نكته ضرورى است:

نخست آنكه شرور طبيعى از جمله ـ كه از اراده و اختيار انسان نشأت نمىگيرد؛ بلكه اقتضاى جهان طبيعت است ـ نسبت به خيرات جهان بسيار كم و ناچيز است. اگر آمارى گرفته شود و افراد نابينا، ناشنوا، فلج و … شمارش گردند، نسبت به افرادى كه از سلامت كامل جسمى برخوردارند، بسيار اندكاند و اين نيز از لطف خداوند است كه در جهان مادى كه اقتضاء امتزاج خير و شر دارد،  شرور طبيعى كمتر از خيرات طبيعى باشد.

دوّم آنكه، بر اساس آيات قرآن و روايات، شرور طبيعى براى امتحان و آزمايش انسان است؛ همچنان كه مىفرمايد: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الَّثمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِينَ»؛[5] «و قطعا شما را به چيزى از [قبيل] ترس و گرسنگى، و كاهش در اموال و جانها و محصولات مىآزماييم؛ و مژده ده شكيبايان را». چرا كه گوهر اصلى انسان در امتحانات هويدا مىشود.

گر چه خود را بس شكسته بيند او

آب صافى دان و سرگين زير جو

چون بشوراند تو را در امتحان

آب، سرگين رنگ گردد در زمان

در تك جو هست سرگين اى فتى

گر چه جو صافى نمايد مر تو را[6]

و در آيهاى ديگر مىفرمايد: «وَ لَقَدْ أَخَذْنا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَ نَقْصٍ مِنَ الَّثمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ»؛[7] «و در حقيقت ما فرعونيان را به خشكسالى و كمبود محصولات دچار كرديم، باشد كه عبرت گيرند».

همچنين شرور طبيعى وسيلهاى است براى كيفر اعمال انسانها و انتقام و قهر الهى؛ مانند نزول عذاب الهى بر قوم عاد، لوط، فرعون، اصحاب ايكه و حجر و…[8].

از ديدگاه احاديث نيز، خداوند در مقابل رنجها، دردها و مصايبى ـ كه برخى از انسانها ناخواسته دچار آنند و ما از آن به شرور طبيعى ياد مىكنيم ـ در سرا و عالم ديگر (قيامت)، جزاى برترى اعطا مىفرمايد. به دليل مجال كم تنها به ذكر  دو روايت بسنده مىشود:

1 – امام صادق (علیهالسلام) (در توجيه نقصهاى بدنى مانند نابينايى و ناشنوايى) تأكيد مىفرمايد كه خداوند در آخرت به چنين اشخاصى در صورت بردبارى و صبر، چنان پاداشى اعطا مىكند كه اگر ميان بازگشت به دنيا و تحمل دوباره همين مصايب و باقى ماندن در آخرت مخيّر باشند، بازگشت به بلايا را انتخاب مىكنند، تا اجرشان افزوده گردد.[9]

2 – امام رضا (علیهالسلام) مىفرمايند: «بيمارى مؤمن موجب پاك شدن او از گناهان و لغزشها و رحمت الهى در حق مؤمن است و براى كافر عذاب و لعن است. بيمارى در حالت مؤمن پايدار است تا اينكه گناهان او پاك گردد».[10]

دان كه نَبْوَد فعل همرنگ جزا

هيچ خدمت نيست همرنگ عطا

مزد مزدوران نمىماند به كار

كان عرض وين جوهر است و پايدار

آن همه سختى و زور است و عرق

وين همه سيم است و زرّ است و طبق[11]

 

پرسش و پاسخ های دانشجویی پیرامون خداشناسی/ مؤلف:محمدرضا کاشفی

دفتر نشر معارف


پی نوشت ها

[1]– مؤمنون 23، آيه 14 ؛ تين (95)، آيه 4.

[2] – نگا: محمد شجاعى، معاد يا بازگشت به سوى خدا، ج 1، ص 212 ـ 241.

[3] – نگا: مرتضى مطهرى، عدل الهى، صص 172 ـ 169.

[4] – نگا: محمد صدرالدين شيرازى، تفسير القرآن الكريم، ص 399.

[5] – بقره 2، آيه 155.

[6] – مثنوى، دفتر اول، ابيات 3219 – 3217.

[7]– نگا: الميزان، ج 14، ص 287.

[8] – نگا: اعراف 7، آيه 136 ؛ هود (11)، آيه 82 ؛ فيل (105)، آيه 4 و…

[9] – بحارالانوار، ج 3، ص 71.

[10] – محمدبن علىصدوق، ثوابالاعمال و عقابالاعمال، ترجمه و تصحيح علىاكبر غفارى، ص  429.

[11] – مثنوى، دفتر سوم، ابيات 3445 ـ 3447.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *