بعد از این که از معبرها گذشتیم، به زیر دژ دشمن رسیدیم. نزدیکیهای صبح به ما خبر رسید که باید برگردید. بیسیمهای ما از کار افتاده بود و تنها به وسیلهی پیک میتوانستیم خبرها را از مافوق بگیریم. بچّههای گروهان من در میدان مین گرفتار شدند. درگیر و دار حوادث و در آن شرایط سخت، ایشان دست مرا گرفت و گفت: «بنشین! میخواهم خاطراهای تعریف کنم.»
من با تعجّب گفتم: «الآن که وقت خاطره نیست.» گفت: «آقای علیپور! در عملیّات والفجر خدا میداند که ما سه نفر بودیم و در مقابل یک تیپ عراق ایستادگی کردیم. من چهل روز پوتین را از پایم درنیاوردم.»
منبع: کتاب رسم خوبان 4 ـ صبر و استقامت ـ صفحهی 70/ تا آخرین ایثار، ص 141.