ثقلین
TasvirShakhesshahidkave4-(1

فرمانده‌ی روحیه‌بخش

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

کاوه در عملیات بدر رفته بود نشسته بود روی کاپوت جیپ، زیر آتش توپخانه و ادوات عراقی‌ها، داشت به بچّه‌ها می‌گفت چی کار کنند.کارد می‌زدی ...

TasvirShakhesshahidkarimi2-

دیدار با امام

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

در جاده‌ی صعب العبوری که کنارش جنگل آلواتان قرار داشت. یعنی جاده‌ی پیرانشهر به سردشت. قاسملو به لوموند فرانسه در مهرآباد گفته بود «اگر این‌ها ...

TasvirShakhesshahid20-(1)

اعلام عزای عمومی

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

سد بوکان برای خود ما غیر قابل تصوّر بود، ولی با سماجت محمود رفتیم گرفتیمش.بعد از آن بود که حزب دمکرات مثل مار زخمی شده ...

TasvirShakhesshahidkave23-(

پیشمرگ

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

 پاش که به شهر می‌رسید می‌رفت توی مردم، باید می‌آمدی از نزدیک می‌دیدی‌اش. خیلی‌ها به اسم صداش می‌زدند. یا دست براش تکان می‌دادند. یا می‌آمدند ...

TasvirShakhesshahidkave14-(

خستگی ممنوع

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

صد متر بیش‌تر فاصله‌مان نبود؛ نه دیواری، نه سنگری، نه چیزی. یک پل بود و دو طرفش رودخانه؛ و رگباری کور از گلوله. تا چشم‌مان ...

TasvirShakhesshahidkave18-(

نمی‌دانستیم بخندیم یا گریه کنیم؟

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

«به بچّه‌های سپاه بانه کمین زده‌اند.»– کجا؟– توی گردنه‌ی خان. در حوالی شهر بانه.– کسی هم طوریش شده؟آمده‌ایم همین را بگوییم. بگوییم نتوانستیم جنازه‌هاشان را ...

TasvirShakhesshahidkave13-(

احساس خطر

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

اوایل سال راحت می‌آمدند توی دهات رفت و آمد می‌کردند می‌رفتند. حتّی توی شهر هم می‌آمدند. امّا با آمدن محمود و برف و آن ضد ...

TasvirShakhesshahidkave11-(

توی قتلگاه

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

گفتم «می‌خواهم دامادت کنم. چون و چرا هم نمی‌خواهم بکنی. فقط بگو خودت کسی را سراغ داری؟»داشت.گفت «می‌تواند پا به پام بیاید.»رفتیم خواستگاری. اذنش را ...

TasvirShakhesshahidkave10-(

دلم تنگ شده

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

یادم‌ست آقاش می‌خواست برود جبهه.بش گفت «قدمت روی چشم. ولی با خرج خودت بیا. نشنوم یک وقت با بچّه‌ها آمده باشی آ.»یک بار دیگر آمدیم ...

TasvirShakhesshahidkave8-(1

ناغافل

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

نمی‌گذاشت برویم بدرقه‌اش. بدش می‌آمد. می‌گفت «مگر کجا دارم می‌روم که همه باید بفهمند؟»عکس‌هاش هنوز هست که هیچ وقت از جلو نگرفته. اصلاً نمی‌گذاشت کسی از ...

TasvirShakhesshahidkave6-(1

خیالمان راحت است

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

بیش‌تر عملیات‌های آن منطقه باید با مشارکت ارتش انجام می‌شد و مسؤول هماهنگی و پشتیبانی ارتش صیاد شیرازی بود. آن بار دعوتش کرده بودیم بیاید ...

TasvirShakhesshahidkave5-(1

این هم سهم من

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

روی ارتفاع و خسته از سه شب ماندن؛ و تشنه و گرسنه از بی‌غذایی و تنهایی. دوازده سیزده نفر بیش‌تر نبودیم. غذامان فقط انجیرهایی بود ...

TasvirShakhesshahidkave-(1)

جریمه شکار

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

هیچ کس نمی‌دانست کی شکار را زده.می‌گفتند از جنگل که رد می‌شده‌اند، کاوه یا یکی دیگر، شلیک می‌کند می‌زندش. و این کار از نظر قانون ...

TasvirShakhesshahid22-(1)

این‌ها امانت است

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

کلاس اوّل بود یا دوم دبستان –درست یادم نیست- که آقام پسته می‌آورد خانه و ما می‌شکستیم که کمک خرج‌مان باشد. محمود صبح‌ها می‌رفت مدرسه، ...

صفحه 21 از 28« بعدی...10...1920212223...قبلی »