مشک برداشت که سیراب کند، دریا را
مدح حضرت اباالفضل العباس علیه السلام؛ شاعر: سیدحمیدرضا برقعیمشک برداشت که سیراب کند، دریا را رفت تا تشنگیاش آب کند، دریا راآب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب ماه میخواست که ...
مشک برداشت که سیراب کند، دریا را رفت تا تشنگیاش آب کند، دریا راآب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب ماه میخواست که ...
مشک برداشت که سیراب کند، دریا را رفت تا تشنگیاش آب کند، دریا راآب روشن شد و عکس قمر افتاد در آب ماه میخواست که ...
شاهی که بُوَد ساقی کوثر، پدر او دردا! که بریدند لبتشنه، سر اوداغ پسر لاله عذارش، علیاکبر داغی است که تا حشر بُوَد بر جگر ...
رفتی و از دل برون شد، صبر و قرار و توانم ای روشنای دل من! تاریک شد دیدگانمگفتم که در سایه سار، قد رسایش نشینم ...
ای مـرتـضـی خـصـایل و احمد شمایـلـم ! وی پیش دیــده چیــده شده! میوه ی دلــم! بگشای دیده و به دلم ، راه غـــم ...
میزند نیشِ سکوتت به دل من، پسرم! لبگشا، کشت مرا خندهی دشمن، پسرم!چشم خود وا کن و یک بار دگر حرف بزن از لب تشنه ...
غم به من چیره شد و تیره جهان در نظرم خیز و کن یاریام، ای چشم و چراغم! پسرم!تا نوای تو شنیدم ز رُخم رنگ ...
گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم نفس شمرده زدم، همرهت پیاده دویدممحاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم گهی به ...
به هر نحوی که یاد از جدّ خود «خیرالبشر» کردم نظر بر قامت دلجوی تو، زیبا پسر کردمتسلّابخش دل بودی و بگْرفتندت از دستم ز ...
تا کفن بر قد و بالای رسایت کردم سوختم وز دل پُردرد، دعایت کردمآخرین توشهام از عمر تو این بود، علی! که غمانگیز نگاهی ز ...
سلام ما به حسین و به پاره ی جگرش! که پاره شد جگرش، از شهادت پسرش به ُخلق و خو علی آیینه ی پیمبر بود صدف ...
گریه کردم به تو و از تو ، نوایی نرسیدهر چه گفتم پسرم ! هیچ صدایی نــرسید بوسه دادم به لبت تا که لــبــی بگشایــیاز لبِ ...
خورشید بود و جانب مغرب، روانه شد چون قطره بود و غرق شد و بیکرانه شدآیینه بود و خُرد شد و تکّهتکّه شد تسبیح بود ...
روان به جانب میدان، علی اکبر شد جهان به دیدهی لیلا ز شب سیهتر شدچون بر شد از افق خیمه همچو بدر منیر جهان ز ...