عطش، خورشید را سیراب می کرد
مدح حضرت اباالفضل العباس علیه السلام؛ شاعر: صمد پرویسعطش، خورشید را سیراب می کردگل شش ماهه را بیتاب می کردتنی بی دست با مشکی پُر از آبوضو در چشمه ی مهتاب می کردشاعر: ...
عطش، خورشید را سیراب می کردگل شش ماهه را بیتاب می کردتنی بی دست با مشکی پُر از آبوضو در چشمه ی مهتاب می کردشاعر: ...
در چشم شرمگین شد ماه و خورشیدحضوری آتشین شد ماه و خورشیدحسین آمد به بالین برادربه یکدیگر قرین شد ماه و خورشیدشاعر: سهیل محمودی ...
چون آتش عشق، شعله ور می گردددر او رخ دوست جلوه گر می گرددتا رفع عطش از لب معشوق کندعاشق ز فرات تشنه بر می ...
هر دم که ز کارزار بر می گردی!شوریده و بی قرار بر می گردی!این بار کدام لاله ات پر پر شد؟کاین گونه شکسته وار بر ...
مزارت عشق را بیتاب کردهفلک را بنده ی سرداب کردهگواهی می دهد این قبر کوچککه مردی را خجالت آب کردهشاعر: حیدر توکلی ...
قربان دو دستی که ز تن گشت جداوان چشم که خورد از ستم تیر جفاوان آبِ رخی که ریخت از اشک به خاکوان فرق که ...
او غربت آفتاب را حس می کرددر حادثه، التهاب را حس می کردبی تابی کودکانش آتش می زدوقتی خنکای آب را حس می کردشاعر: وحید ...
در وادی عشق خضر راهی عباسبر مردم خسته دل پناهی عباسگویند که ماه نورد گیرد از مهرخورشید حسین است و تو ماهی عباسشاعر: مهدی آصفی ...
بر دامن او گرد مدارا ننشستسقا، نفسی ز کار خود وا ننشستهرچند قلم شد عَلَم بازوی اوبا دست بریده باز از پا ننشستشاعر: تقی پور ...
طفلان حرم تو را توان می دادندیعنی به قدمهای تو جان می دادندمی آمدی و فرشتگان بر لب روداعجاز تو را به هم نشان می ...
گلها همه بودند ولی یاس نبودآن راوی عشق و شور و احساس نبودغمناک ترین مرثیه را خواند حسینوقتی که عَلَم در کف عباس نبودشاعر: زکریا ...
در غربت نینوای تو مشک گریستبر دست ز تن جدای تو مشک گریستگر چشم تو را تیر به هم دوخت ولیدریا دریا به جای تو ...
آنان که به راه عشق سرگردانندپیچ و خم این مسر را می داننداز سجده ی بی رکوعشان پیدا بودبی دست نماز عاشقی می خوانندشاعر: شهاب ...
زان دست که چون پرنده بی تاب افتادبر سطح کِرخت آبها، تاب افتاددست تو چو رود تا ابد جاری شدزان روی که در حمایت آب ...