تو بگشا چشم پیکان بسته ات را
مدح حضرت اباالفضل العباس علیه السلام؛ شاعر: سید فرید احمدیتو بگشا چشم پیکان بسته ات رانظر کن زائر دلخسته ات راالهی بشکند دستی که با تیغگسسته ابروی پیوسته ات راشاعر: سید فرید احمدی ...
تو بگشا چشم پیکان بسته ات رانظر کن زائر دلخسته ات راالهی بشکند دستی که با تیغگسسته ابروی پیوسته ات راشاعر: سید فرید احمدی ...
نوای العطش باشد به نایشعمو رفته که آب آرد برایشچه کش گوید به این طفل عطشناکعمو آمد، ولی کو دست هایش؟!شاعر: محمود سنجری ...
عطش، خورشید را سیراب می کردگل شش ماهه را بیتاب می کردتنی بی دست با مشکی پُر از آبوضو در چشمه ی مهتاب می کردشاعر: ...
در چشم شرمگین شد ماه و خورشیدحضوری آتشین شد ماه و خورشیدحسین آمد به بالین برادربه یکدیگر قرین شد ماه و خورشیدشاعر: سهیل محمودی ...
چون آتش عشق، شعله ور می گردددر او رخ دوست جلوه گر می گرددتا رفع عطش از لب معشوق کندعاشق ز فرات تشنه بر می ...
هر دم که ز کارزار بر می گردی!شوریده و بی قرار بر می گردی!این بار کدام لاله ات پر پر شد؟کاین گونه شکسته وار بر ...
مزارت عشق را بیتاب کردهفلک را بنده ی سرداب کردهگواهی می دهد این قبر کوچککه مردی را خجالت آب کردهشاعر: حیدر توکلی ...
قربان دو دستی که ز تن گشت جداوان چشم که خورد از ستم تیر جفاوان آبِ رخی که ریخت از اشک به خاکوان فرق که ...
او غربت آفتاب را حس می کرددر حادثه، التهاب را حس می کردبی تابی کودکانش آتش می زدوقتی خنکای آب را حس می کردشاعر: وحید ...
در وادی عشق خضر راهی عباسبر مردم خسته دل پناهی عباسگویند که ماه نورد گیرد از مهرخورشید حسین است و تو ماهی عباسشاعر: مهدی آصفی ...
بر دامن او گرد مدارا ننشستسقا، نفسی ز کار خود وا ننشستهرچند قلم شد عَلَم بازوی اوبا دست بریده باز از پا ننشستشاعر: تقی پور ...
طفلان حرم تو را توان می دادندیعنی به قدمهای تو جان می دادندمی آمدی و فرشتگان بر لب روداعجاز تو را به هم نشان می ...
گلها همه بودند ولی یاس نبودآن راوی عشق و شور و احساس نبودغمناک ترین مرثیه را خواند حسینوقتی که عَلَم در کف عباس نبودشاعر: زکریا ...
در غربت نینوای تو مشک گریستبر دست ز تن جدای تو مشک گریستگر چشم تو را تیر به هم دوخت ولیدریا دریا به جای تو ...