ثقلین
TasvirShakhesshahid660

مادرش را کول می‌کرد

شهید یونس زنگی آبادی

من در طول زندگی‌مان فقط به خاطر یک موضوع، غصه خوردن و ناراحتی عمیق حاج یونس را کاملاً حس کردم. در آن‌جا بود که در ...

TasvirShakhesshaid836

من یک سپاهی هستم

شهید رزاق چراغی

تیرماه ۶۱، پس از عملیّات بیت المقدّس، رضا به اصرار خانواده راضی شد به خواستگاری. آمدند خانه‌ی ما، آقا رضا پایش در گچ بود. او ...

TasvirShakhesshahid830

بیشتر از معنای دوست داشتن

شهید سید ابراهیم کسائیان

یکی از بستگان ما به مکّه‌ی مکرمّه مشرّف شده و برای ما هدیه‌ای آورده بود. یکی از این هدیه‌ها لباس دخترانه‌ی کوچکی بود برای «مهدیه» ...

TasvirShakhesshahid798

 فقط ایمانش کامل باشد

شهید محمد بروجردی

اوّلش جرأت نمی‌کردم به او بگویم، ولی بعد از کلّی فکر کردن، بالاخره خودم را قانع کردم که اگر بفهمد، رضایت خواهد داد؛ چون با ...

TasvirShakhesshahid829

 سرپرست

شهید محمد بروجردی

از همان دوران کودکی، مدیر و مدبّر بود؛ چه در کارگاه و چه در خانه. با وجود این که در خانه، فرزند بزرگتر از او ...

TasvirShakhesshaid829

این‌ها عددی نیستند

شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی

وضعیت خاص استان کهکیلویه و بویر احمد، بعد از انقلاب، حساسیت خاصی را ایجاد کرده بود. بقایای فئودال‌ها و خان‌ها هنوز جای پای قدرتمندی داشتند ...

TasvirShakhesshahid828

به همه سرکشی می‌کرد

شهید حجت الاسلام عبدالله میثمی

عملیاتی نبود که شاهد حضور حاج آقا میثمی در خطرناک‌ترین مناطق نباشیم. هر جا که دشمن پاتک می‌کرد، او حضور پیدا می‌کرد و به مدافعان ...

TasvirShakhesshahid826

 زنبورها!

شهید محمد آرمان

در منطقه‌ی فاو می‌بایست خاکریزی زده می‌شد. حجم آتش بسیار سنگین بود؛ چون از دو محور، هم از محور ام القصر و هم از محور ...

TasvirShakhesshahid826

به نیروها جسارت می‌بخشید

شهید محمّد آرمان

در جزیره‌ی مجنون قرار بود کار بشود؛ امّا به علت آتش سنگین دشمن، راننده‌ها در روز کار نمی‌کردند. آقای موسی‌زاده می‌گوید: «یک روز داخل سنگر ...

TasvirShakhesshahid824

به عقب برنگشت

شهید حجت الاسلام شیخ عبدالله میثمی

در «عملیات بدر» رزمندگان سپاه اسلام، از منطقه‌ی وسیع «هور العظیم» عبور کردند و به شرق «دجله» رسیدند. تقریباً چهل کیلومتر آب بود و نیزار ...

TasvirShakhesshahid820

از خمپاره و توپ نمی‌ترسید

شهید مهدی کازرونی

علمیات والفجر ۳ در منطقه‌ی مهران و ملکشاهی بود. آتش دشمن روی نیروهای ما زیاد شده بود و رزمندگان ما برای مصون ماندن، ناچار بودند ...

TasvirShakhesshahid820

اسیر گرفتن با دست خالی

شهید مهدی کازرونی

ما نمی‌دانستیم حاج مهدی درون گودالی افتاده است. خون زیادی از پای مجروحش رفته بود و قادر به راه رفتن نبود. امّا بیشتر از این‌که ...

TasvirShakhesshahid721

هتل؛ سنگر اصلی ضد انقلابیون

َشهید گمنام

معمولاً ضد انقلاب‌های مهاباد در شب حمله می‌کردند. آن شب هم حمله‌ی شدیدی را آغاز کرده بودند، انگار که از تمام پشت بام‌ها و پنجره‌های ...

TasvirShakhesshahid820

عملیات پاکسازی شهر

شهید مهدی کازرونی

پایگاه ما بر بالای تپه‌ای بود. حاج مهدی با کمک دو نفر از نیروهای اطلاعاتی که کُرد بودند، خانه‌های تجمع ضد انقلاب را شناسایی کرده ...

صفحه 1 از 3123