آن روز غریبانه و تنها جان داد
مدح حضرت اباالفضل العباس علیه السلام؛ شاعر: سید محمد حسین مؤمنی تنکابنیآن روز غریبانه و تنها جان دادپرورده ی آسمان، به صحرا جان داداسرار شگفت عشق معنا می شدوقتی که عطش کنار دریا جان دادشاعر: سید ...
آن روز غریبانه و تنها جان دادپرورده ی آسمان، به صحرا جان داداسرار شگفت عشق معنا می شدوقتی که عطش کنار دریا جان دادشاعر: سید ...
هنگام سفر، پیشقدم شد دستمقربانی قامت علم شد دستمتا نامه ی عشق را به خون بنگارمدر محضر وصل او قلم شد دستمشاعر: جلال احمدی ...
افراشت به کوی عشق، پرچم عباساز عهده فشرد پای محکم عباسبی آب از او گلشن دین شد سیراببی دست گرفت دست عالم عباسشاعر:فاطمه دهقانی ...
با دست بریده شکوه آغاز نکردبا فرق شکسته نوحه ای ساز نکرداما زخجالت نگاه طفلانچشمان به خون نشسته را باز نکردشاعر: عبدالعلی صادقی ...
پیراهنی از زخم به تن دوخته استاین رسم ز حضرت غم آموخته استاس سرو تماشایی ایمان، عباسدل، شعله به شعله در غمت سوخته استشاعر: مجتبی ...
می رفت و به راه، چشم می دوخت فراتآن روز که چون ستاره افروخت فراتای کاش که عباس لبی تر می کرد!در آتش این عطش، ...
در گلشن عشق از گل یاس بگوبر من خبری زخسرو ناس بگواز قحطی آب و کودکان عطشاناز علقمه و دست عباس بگوشاعر: صفا تویسرکانی ...
گر سر ندهد حسین با سر چه کندبا خرمن لاله های پرپر چه کندگیرم که به خیمه مشک آبی هم بردبا دست بریده ی برادر ...
از عطر گل یاس بگو ای دل مناز آیه ی احساس بگو ای دل منوقتی که به آب می رسی با لب خشکیا حضرت عباس ...
ناگاه ماه در یم خون ناپدید شدصحرا پر از شکوفه های یاس سپید شدسقا، پناه، یار، برادر شهید شدیعنی امید اهل حرم نا امید شدشاعر: ...
خود، آب به پیچ و تاب گشته اینجایک قبر به آب قاب گشته اینجاآن قامت و این مزار، یعنی مردممردی ز خجالت آب گشته اینجاشاعر: ...
آه، ای دل، ز چه مجنون نشدیواله تشنه لبان چون نشدیمشک بر خجلت عباس گریستآه ای آب چرا خون نشدیشاعر: کلامی زنجانی ...
از رفعت جاهت، شهدا رشک برندوز بهر نثارت گوهر اشک برندمشکی که پر آب کردی از کوثر عشقخلق دو جهان فیض از آن مشک برندشاعر: ...
تا خشک لب آمدی ز شط از بَرِ آبخون رفت ز حسرتت ز چشم تَرِ آبآتش ز دلت چو بر هوا شعله کشیدزین واقعه گشت ...