ثقلین
TasvirShakhesshahidkave9-(1

مغز عملیاتی

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

مانده بودیم عملیات را ادامه بدهیم یا نه.– حالا دیگر فهمیده‌اند هدف‌مان جاده‌ی پیرانشهر به سردشت ست.از کمین‌هاشان مشخّص بود. یا از مین‌گذاری‌هاشان در جاده‌هایی ...

TasvirShakhesshahidkave8-(1

طول جاده

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

سریع رفت برامان بلیت قطار گرفت فرستادمان، بدون این‌که پرونده‌ی پرسنلی تشکیل بدهد یا خودمان اصرار داشته باشیم یا اصلاً بلد باشیم. آوردمان توی همان ...

TasvirShakhesshahidkave7-(1

می‌گیرمشان

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

گمانم نزدیک عملیات بود. آن هم در شب، که هیچ کس نمی‌رفت توی جاده. خطر کمین بود. تا آمدیم رسیدیم به جاده‌ی اصلی دیدیم آمبولانسی، ...

TasvirShakhesshahidkave6-(1

امان نامه

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

وسط تیراندازی محمود از راه رسید. بی‌سیم‌چی شهید شده بود و من دست‌هام می‌لرزیدند.محمود گفت «چت شده؟»به خون بی‌سیم‌چی نگاه می‌کردم.دید. گفت «بلند شو برو ...

TasvirShakhesshahidkave18-(

خطبه عقد

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

خطبه‌ی عقد را امام برامان خواند.آقای آشتیانی رفت نزدیک گفت «دامادمان آقای کاوه‌ست. محمود کاوه. می‌شناسیدشان که؟»امام نگاهش کرد، لبخند زد، سرش را گرفت طرف ...

TasvirShakhesshahidkave-(1)

مقر فرماندهی

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

پاش که می‌رسید خانه نمی‌توانست آرام بنشیند. یا مطالعه می‌کرد، یا می‌رفت نیرو جمع می‌کرد می‌فرستاد کردستان، یا می‌نشست تلفن می‌زد به هر جا که ...

TasvirShakhesshahidkave3-(1

شما چرا عجله دارید؟

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

هر چه به در نگاه کردم نیامد.بچّه آمد و او نیامد.پرستار گفت «خیلی شانس آوردید سالم ماندید.»گفتم «به احترام باباش نمردیم.»گفت «باباش؟»نگاه کرد به آن‌ها ...

TasvirShakhesshahidkarimi1-

عروس امام

صفحاتی از زندگی شهید محمود کاوه

همیشه آرزوم بود با یک سید ازدواج کنم. شاکی بودم از این‌که محمود سید نبود و من عروس حضرت فاطمه نشده بودم. تا این‌که خوابی ...

صفحه 5 از 512345