کاراتهکار
صفحاتی از زندگی شهید محمد بروجردی«میرزا لره تویی؟»میرزا گفت «این جوری صدام میکنن توی بازار. فرمایش؟»احد گفت «میگن خیلی زرنگی، خیلی خوش تیپی، خیلی هوای بچههات رو داری راست میگن؟»میرزا ...
«میرزا لره تویی؟»میرزا گفت «این جوری صدام میکنن توی بازار. فرمایش؟»احد گفت «میگن خیلی زرنگی، خیلی خوش تیپی، خیلی هوای بچههات رو داری راست میگن؟»میرزا ...
بهترین اسباببازی میرزا یک جور کلت بود که فشنگ پلاستیکی میخورد. شلیک که میکرد، عین تفنگ پلیسها، تیر میخورد به هر جا که نشانه گرفته ...
از راه نرسیده رفت پیش پیکر گفت «اون رادیو رو خاموش کن.»رادیو صبح تا شب روشن بود. ترانه پخش میکرد. میرزا تازگیها از ترانه هم ...
میرزا پی حرف حق بود. هر کاری را که میدانست درست است انجام میداد. حتی اگر شده یواشکی. آن شبها تلویزیون سریالهای «مراد برقی» و ...
میرزا هر روز با موتور گازی میآمد سر کار. آن روز که از راه رسید، دیدم پیراهن سفیدش غرق خون است، یک گوشهی موتورش قُر ...