تو کیستی؟ شده غلتان به خاک وخون بدنی
شهادت امام حسین علیه السلام؛ شاعر: مفتون همدانیتو کیستی؟ شده غلتان به خاک وخون بدنی تنی جدا ز سری و سری جدا زتنی تو کیستی؟ بدن قطعه قطعه ای که از او ...
تو کیستی؟ شده غلتان به خاک وخون بدنی تنی جدا ز سری و سری جدا زتنی تو کیستی؟ بدن قطعه قطعه ای که از او ...
فاش ار فلک، بر آن تن بی سرگریستی ز آنروز تا به دامن محشر گریستی زاشک ستاره، دیدهی گردون تهی شدی بروی بقدر زخم تنش،گر ...
می وزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه می کند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه برگ ریزان است و پاییزان، درین توفان رنگ کاروانی می کند ...
زینب چو دید پیکری اندر میان خونچون آسمان و زخم تن از انجمش، فزون بی حد جراحتی، نتوان گفتنش که چندپامال پیکری، نتوان دیدنش که چون خنجر ...
مادر! بیا به حال حسینت، نظاره کنیک دم نظر بر این بدن پاره پاره کن زخم تنش اگر چه بُوَد بی حساب لیکبا چشم دل، نگاه ...
ای مصحف ورق ورق! ای روح پیکرم!آیا تویی برادر من؟ نیست باورم با آنکه در جوار تو یک عمر بوده امنشناسمت کنون که تو هستی برادرم پامال ...
گفتا به ناله کای تن مجروح چاک چاک!آیا تویی حسین؟ «فَیا لَتَنی فِداک»! آیا تویی برادر زینب؟ که این چنینبا پیکرر برهنه، بَرم خفته ای به ...
گفت: ای به خون تپیده! مکرّم برادرم! کافتاده ای به روی زمین، در برابرم آیا تو آن حسین منی؟ کز شرف نمود بر دوش خود ...
گذار ساعتی ای شمر بد مَنِش! به منش کز آب دیده کنم چاره، زخم های تنش بده اجازه برم سویِ سایه، پیکر او که آفتاب ...
اندر جهان عیان شده غوغای رستخیزای قامت تو شور قیامت به پای خیز! زینب برت بضاعت مزجات جان به کفآورده با ترانه ی “یا ایها العزیز!” هر ...
عزم رحیل چون به سر کوفیان فتاداز نو نفیر و غلغله در آسمان فتاد از کینه خصم؛عترت پاک رسول رابرد آن چنان که ره به صف ...
آن جسم پاره پاره چو در خون تپان فتادلشگر به خیمه گاه وی از هر کران فتاد از سوز آه و ناله ی اطفال خشک لبآتش ...
چون راهشان به معرکه ی کربلا فتادگردون به فکر وقعه ی روز جزا فتاد اجزای چرخ منتظم از یکدگر گسیختاعضای خاک متصل از هم جدا فتاد تابان ...
مرهم به زخم دل به جز از سوز آه نیستروزی چو روزگار من از غم سیاه نیست خواهم که سیر بینمت ، آن گه سفر رومباید ...