قصه شب های دهه فجر
به مناسبت ایام دهه فجر؛ بهمن ماه 1401...
مسؤول تدارکات از جا بلند شد. رنگ از صورتش پریده بود. علی به دستهای لرزان او نگاه کرد:- برادر باقری به خدا من تقصیری ندارم.حسن ...
معمولاً توی چادر فرماندهی هفت – هشت نفر بیشتر نمیخوابند. ولی توی چادر آقای پایدار اینقدر افراد مختلف جمع میشدند که دیگر جای سوزن انداختن ...
با حملهی بچّهها خط شکسته شد. اگرچه به خاطر خیانت جاسوسان عدهی زیاد شهید شدند، ولی نیروهای گردان ما آنطور عمل کردند که از یک ...
در این عملیّات ما خیلی اطلاعاتی عمل کردیم. کل افرادی که از جریان عملیّات خبر داشتند، چند نفر بیشتر نبودند. همه طوری عمل میکردند که ...
یک روز آقای مؤذنزاده را صدا کردم کنارم و در مورد توپهای ۱۰۶ مسائلی را از او پرسیدم. مؤذنزاده گفت باید سؤال کنم. نصر اللهی ...
در عملیّات «بستان»، حاج رضا مسؤول عملیّات در یک محور بود. ما در واحد اطلاعات بودیم و حدود بیست روز پیش از عملیّات، ما را ...
اوّلین گردانی که به شکل منظم در سال ۱۳۵۹، پس از آموزش به جنوب رفت، گردان «مسلم» بود. ما در خط «شیر» مستقر بودیم. خط ...
به جرأت باید گفت علی رغم اینکه حاج رضا سنّ کمی داشت و دورهی کلاسیک نظامی را نگذرانیده بود؛ امّا از زمان خود خیلی جلوتر ...
این یکی از قانونهای مهم حاجی بود که مدام روی آن تأکید میکرد: «باید پیش از اینکه دشمن به سراغ ما بیاید، ما سراغش برویم.» ...
آن روز غروب، نماز را در پادگان خواندیم. کریمی و توسلی دربارهی پاکسازی تجزیهطلبان صحبت میکردند. کومله، دمکرات و خلاصه همهی کسانی که باید ریشهکن ...
پانزده نفر از بسیجیان ستاد سپاه پاوه بودیم. در حلقهی محاصره افتاده بودیم و راه به جایی نداشتیم. روزهای اوّل زمستان بود و برف زیادی ...
ده تا اسپلت دادند به تیپ ما. اسپلت از آن بادگیریهای درجه یک بود و مخصوص زمستان. تا حد زیادی از نفوذ سرما به بدن ...
با علی میشدیم چهار نفر؛ رفته بودیم شناسایی، توی عمق مواضع دشمن.توی کولهپشتی خوراکیهایمان، چند تا سیب و چند تا کمپوت سیب بود. روز اوّل، ...