علامهی مجلسی به نقل از برخی تألیفات متأخّرین از قول دعبل خزاعی چنین نقل میکند:در مثل چنین روزهایی خدمت مولایم علیّ بن موسی الرّضا (ع) ...
طنازی و رقص آب را می دیدیعطشان لب آفتاب را می دیدی می سوختی اما تو در آئینه ی آبتصویر گل رباب را می دیدیشاعر: جاریانی ...
دست قلمت را ز قلمدان برداشتبر صفحه ی خاک سطری از عشق نگاشتبا شبنم اشک روی دشت بدنتیک باغ پر از لاله ی عباسی کاشتشاعر: ...
چون باد خزان باغ گلش پرپر کردبلبل ز الم سر به سوی داور کرددر ساحل رود با دو چشم خونبارخورشید غروب ماه را باور کردشاعر: ...
با تیشه ی روشنی به شب تاخت، حسینبتخانه ی شرک را برانداخت، حسینآنگه که عَلَم ز دست عباس افتادجانسوزترین قصیده را ساخت، حسینشاعر: عبدالمحمد جمالی ...
از پلک سیاه شب شرر می باریدبر دامن دشت شور و شَر می باریداز چشمه ی مه سرشک حسرت نم نمبر دست فرات تا سحر می ...
ای کنز حیا کان ادب ادرکنیعباسِ علی میر عرب ادرکنیای رفته به بحر تشنه، وز عشق حسینبرگشته ز بحر تشنه لب ادرکنیشاعر: صغیر اصفهانی ...
خود عین صعود است اگر پاک افتدانگور شراب است چو از تاک افتدبگذار عمودها به پرواز آیندعباس عَلَمی نیست که بر خاک افتدشاعر: امید مهدی ...
تو منشأ خیر و برکاتی عباسسکّان سفینه النجاتی عباسعالم همه سیراب ز دستت، امالب تشنه برابر فراتی عباسشاعر: علی شکاری ...
تو بگشا چشم پیکان بسته ات رانظر کن زائر دلخسته ات راالهی بشکند دستی که با تیغگسسته ابروی پیوسته ات راشاعر: سید فرید احمدی ...
نوای العطش باشد به نایشعمو رفته که آب آرد برایشچه کش گوید به این طفل عطشناکعمو آمد، ولی کو دست هایش؟!شاعر: محمود سنجری ...
عطش، خورشید را سیراب می کردگل شش ماهه را بیتاب می کردتنی بی دست با مشکی پُر از آبوضو در چشمه ی مهتاب می کردشاعر: ...