هزاران سر تراشیده
شهید حسین خرازیاو نمیتوانست زورگویی را – فقط به خاطر اینکه دستور است تحمل کند، به همین خاطر با آنکه بهترین تک تیرانداز شناخته شده بود، به ...
او نمیتوانست زورگویی را – فقط به خاطر اینکه دستور است تحمل کند، به همین خاطر با آنکه بهترین تک تیرانداز شناخته شده بود، به ...
بعد از پیروزی انقلاب به «کمیتهی دفاع شهری اصفهان» رفت. باید از آرزوهایش محافظت میکرد. شهر در دست مردم بود؛ از حفظِ امنیت شهر تا ...
آخرین بار بود که از این جاده میگذشت. از کنار این درختها، بوتهها، سنگها که در سنگینی عذابآور آن همه خاطرات تلخ با او شریک ...
زمانی من وظیفهی دژبانی در مقابل در ورودی شهرک دارخوین را عهدهدار بودم. یکی از همان روزها که من در مقابل در پادگان مشغول انجام ...
خطاب به غوّاصان خط شکن در عملیّات والفجر هشت گفت:باید از همین الان کمربندها را محکم ببندید، بند پوتینهایتان را محکم کنید، فشنگ اسلحههایتان آماده ...
«عراقیها هنوز گلولهای نساختهاند که انفجار آن بتواند پلکهای چشم حسین را بهم بزند.»این جمله در میان بچّههای لشکر معروف بود، زیرا او در شدیدترین ...
از یک فرصت کوتاه استفاده کردیم و برای مرخصی به اصفهان آمدیم. مدتی بود با حاجی همسفر نشده بودم. نماز صبح را در مسجد ازنا ...
حاج حسین که با سر و روی خاکی از خط برگشته بود و میخواست برای شرکت در جلسه به قرارگاه برود، ناچار بود سر وصورت ...
حسین ساده بود. هیچگاه از مقامش برای پیشبرد کارهای شخصی استفاده نکرد. فرماندهی لشکر برای او به معنی مسؤولیت بزرگتر و کار بیشتر بود؛ به ...
در عملیات کربلای چهار که روزهای متمادی با شهید حسین خرازی بودم، جز از انجام تکلیف نسبت به دین و انقلاب از او حرفی نشنیدم ...
«شهید حاج حسین خرازی» پیش از هر عملیّات، ساعتها در بالای دکل به دیدهبانی میپرداخت. وقتی در عملیّات خیبر مجروح گردید و دست راست خود ...