سیزده آیینه میرویید از تابیدنش
مدح حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام؛ شاعر: محمود تاریسیزده آیینه میرویید از تابیدنش غنچه میشد آسمان، در لحظهی خندیدنشگونههای خشک او وقت وداعِ با عمو جرعهجرعه تشنگی نوشید از بوسیدنشمرگ را میگفت «اَحلی ...
سیزده آیینه میرویید از تابیدنش غنچه میشد آسمان، در لحظهی خندیدنشگونههای خشک او وقت وداعِ با عمو جرعهجرعه تشنگی نوشید از بوسیدنشمرگ را میگفت «اَحلی ...
ز فرط شوق، شد آن خسته، مرتعش بدنش شرار عشق خدا، شعله زد به جان و تنشمیان معرکه آن سرو بوستان حسن شکفته بهر رجز ...
اگرچه لعل تو، آب و تن تو، تاب ندارد دلت هوای دگر، غیر روی باب نداردتو آن نهای که جواب عموی خویش نگویی لَبت ز ...
سلام باد به ماهی که در مُحاق افتاد! گُل مدینه که در دامن عراق افتادسلام بر حسن بن علی و قاسم او! که بین این ...
این پسر کیست ؟ که گل صورت از او دزدیده است سیزده بار زمین ، دور قدش گردیده است وقت میدان شدنش ،کاش حسن آنجا بود ...
این گُلِ تَر ز چه باغی است؟ که لب خشکیده است نوشکفته است و به هر غنچه، لبش خندیده استروبهرو همچو دو مصراع، دو ابرویش ...
در سرخی غروب، نشسته سپیدهات جان بر لبم ز عمر به پایان رسیدهاتآخر دل عموی تو را پاره پاره کرد آوای نالههای بریده بریدهاتدر بین ...
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش یک دم سپر شوند، برای برادرشخون عقاب، در جگر شیرشان پُر است از نسل جعفرند و علی، ...
فرصت کم است، دامن من را رها کنید وقتش رسیده نذر پدر را، ادا کنیدوقتش رسیده، نوبت جانبازی شماست جان را فدای خامس آلعبا کنیدشیران ...
رسد از حدیقهی زینبی، ز دو عندلیب این صلا سرگل سلامت اگر شود، پربلبلان سپر بلادو پسر به قامتشان کفن، دو سمن، دو یاس، دو ...
سلام باد به «عابس»، به حُسن عادت او! که بود عشق خدا، سرخط سیادت او به خاندان علی، خاندان او، عاشق ز جاننثاری او، ...
از آن زمان که به میخانهات، مقام گزیدم دو چشم مست تو، ساقی! دو بار کرده شهیدم چو از تو جام گرفتم، «حبیب» نام ...
سلام ما به «زُهیر» و دلاوریهایش! که بود شاهد عشق حسین و مولایش هر آن چه خواست که سرپیچد از کمند حسین نشد که ...
سلام ما به شُکوه آفرینِ بزم جلال! بزرگزادهی آزاده، «نافع بن هلال» از او که خوانده حسینش ز بهترین اصحاب چگونه مدح سرایم که ...