رسد از حدیقه‌ی زینبی، ز دو عندلیب این صلا  
سرگل سلامت اگر شود، پربلبلان سپر بلا

دو پسر به قامتشان کفن، دو سمن، دو یاس، دو یاسمن
به مثال نقره‌ی خام، تن، که طلاست طینتشان، طلا

دو نهال گلشن فاطمی، دو چراغ دوده‌ی هاشمی
دو نگین ناب مُلازمی، به رکاب یوسف کربلا

دو سپیده‌ی مشرق حیدری، دو ستاره‌ی ماه مُشتری
دو مِهین محفل مهتری، دو فروغ انجمن ولا

دو شهنشه شُهره‌نگین، دو شَه، دو ستاره‌ی زهره‌جبین، دو مَه
به چمن دو نرگس خوش‌نگه، به دَمن دو لاله‌ی مبتلا

دو هُژَبْرو معرکه‌ی یلی، دو هدیّه بهر یکی ولی
دو نهفته راز دل علی، که به کربلا شده برمَلا

ز دو دیده مدّ نگاهشان، به هلال ابروی شاهشان
که دهد به چهره‌ی ماهشان، به اشاره رُخصت ابتلا

به فدای دو ماه پاره‌ای! که به یک هلال اشاره‌ای
به دو چشم پُر ز ستاره‌ای، همه جلوه‌اند و همه جلا

ز دو میوه‌ی دل زینبی، دل من گرفته عجب تبی!
تر، از آن دو چشمه نما لبی، به ایاغ مرثیه‌ای، دلا!

من و داغ آن دو شقایقی، که هلاکشان شده رازقی
به فدای آن دل عاشقی! که هلاک عشق شود، هلا!

چو گذر نمود ز باغشان، جگر «یتیم» ز داغشان
به مثال غنچه و لاله شد، همه تو به تو، همه لابه‌لا

 

شاعر: مرتضی جام‌آبادی(یتیم)