بانو کمر به کشتن خورشید بسته اند
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام؛ شاعر: عادل سالمبانو کمر به کشتن خورشید بسته انداین بار چندم است دلت را شکسته اند؟این طشت، طشت خون جگر گوشه ی تو نیست؟این تار و پود ...
بانو کمر به کشتن خورشید بسته انداین بار چندم است دلت را شکسته اند؟این طشت، طشت خون جگر گوشه ی تو نیست؟این تار و پود ...
جز تو ای داغ غمت بر دل زهرا ماندهکیست در خانه خود این همه تنها ماندهماه در پیش تو حیرانی زانو زده ایستچشم در چشم ...
لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بودآتشی در دل سودا زده افروخته بودشرم دارم که بگویم تن مسموم تو راخصم با تیر به ...
ز آن طشت پر ز لخت جگر در مقابلش پیدا بود که زهر چه کرده است با دلشمظلوم چون علی و به مظلومیش گواهآن پاره های ...
ای دیده گریه کن که عزای حسن رسیدداغ جگر گداز غریب وطن رسیدگلچین به هر چه بود، بر آن گل امان ندادتا پای غارتش به ...
آن رهبری که روح شکیب مدینه بودگریم به غربتش که غریب مدینه بودصلحی که کرد عزّت اسلام را خریدصبری که داشت راز عجیب مدینه بودشیرین ...
مهرت به کاینات برابر نمی شودداغی ز ماتم تو فزونتر نمی شود از داغ جانگذار تو ای گوهر وجود سنگ است هر دلی که مکّدر نمی شود ظلمی ...
گفت : در می زنند مهمان استگفت: آیا صدای سلمان است؟این صدا، نه صدای طوفان استمزن این خانه ی مسلمان استمادرم رفت پشت در، اماگفت:آرام ...
من جگر پاره زهرایم و پاره جگرمهمه را یارم و خود از همه مظلومترمخانـهام قتلگـه و یـار ستمگر قاتلسوخته از شرر زهر، ز پا تا ...
تو شمعی و بزمت دل انجمنتو سروی و مُلک وجودت چمنحجاز از بویِ عطر گیسوی توخُتن در خُـتن در خُتن در ختنجبین و رخ و ...
اَبر، زصبرِ دلم به گریه درآیداشک جگرگون نه، بر رُخم جگر آیدقصّهای از غصّههای صبر گدازمکوه اگر بشنود ز پای درآیدنیست دگر شوق زندگی به ...
حسین اِستاده و گویی که از رازی خبـر داردکه بر چشم حسن با یک جهان حسرت نظر داردزمرّدگون شده یاقوت لـــــبهای دُر زهراکه از لـــخت ...
زتوای زهر ممنونم که خود را کارگر کردیتو آخر، بار من بستی و راهیِّ سفر کردیاگر آبی بر آن ریزند بنشانند آتش راچه آبی تو؟ ...
بیا خواهر که از کارم گره دست اجل وا کردبرادر عَزم دیدار بهشت روی زهرا کردسراپا درد بودم، کس به درمانم نمی کوشیدز رَه مرگ ...