ﺷﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻬﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩ
شهادت امام حسین علیه السلام؛ شاعر: فتحعلی شاه قاجارﺷﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻬﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﻝ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺑﮕﺬﺍﺷﺖ ﻗﺪﻡ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﻝ ﺟﺎﯼ ...
ﺷﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﯿﻦ ﺑﻬﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺍﺯﻝ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺩﺭ ﻧﻈﺮﺵ ﺑﻮﺩ ﺑﮕﺬﺍﺷﺖ ﻗﺪﻡ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﻝ ﺟﺎﯼ ...
بگذار زیر پای تو نقاشی ام کننددر دومین هجای تو نقاشی ام کنند مثل کبوتران شب جمعه ی حرمبگذار در هوایِ تو نقاشی ام کنند مثل کتیبه ...
ازپشت زین به خاک چو خورشید دین نشست بر خاست شورشی که فلـک بر زمین نشست از شش جـهت بـلــــنـد شـد آهـــــی که دود آن بـر ...
لبانمان همه خشکند و چشمها چه ترند!درون سینهی من شعرها چه شعلهورند! نیامد آن که سبویی عطش بنوشدمان هزار سال گذشته است و چشمها به ...
از زین فتاد و سر به سر خاک بر نهاد خاکم به سر چو او به سر خاک سر نهاد هر جا که سر نهاد بر ...
عشق سر در قدم ماست ،اگر بگذارندعاشقان را سر سوداست، اگر بگذارند ما و این کشتی طوفان زده درموج بلاساحل ما دل دریاست اگر بگذارند دشت از ...
چون بهر شاه تشنه جگر ، یاورى نماند عبّاس و قاسمى و على اکبرى نماند از کید و کین اخترو بى مهرى سپهر از بهر یاوریش، ...
بر حالت غریبی او، آسمان گریستتنها نه آسمان، همه کون و مکان گریست چون سوی مقتل آمد و بر کشتگان گذشتبر هر جوان و پیر؛ خروشان، ...
آنان که ، دوستیّ خدا ادعا کنندباید که کار در خور این مدّعا کنند بشکته شد چو زورق هستی به بحر عشقبایست تا شنا به محیط ...
ای آن که در عزای تو چشم جهان گریستوز درد جانگزای تو هفت آسمان گریست تنها نه آدمی زغمت خون زدیده راند در ماتم تو ...
این اشک ها به پای شما آتشم زدندشکرخدا! برای شما آتشم زدند من جبرییل سوخته بالم ،نگاه کن!معراج چشم های شما آتشم زدند سر تا به پا ...
زان روز که بر خاک فِتاد آن قد و قامت بر خویش فرو رفت ز غم ، صبح قیامت آفاق به سر ، خاک سیه ریخت ز ...
ماه شب از غبار غم زینبم گرفتاز داغم آفتاب، چون ماه شبم گرفت چسبید کام من ز عطش، بر زبان من راه سخن به ...
دختر شه با ادب تا دامن بابا گرفت کار عشق و عاشقی در کربلا، بالا گرفت گفت: ای جان پدر! دیدی که چرخ بیوفا ...