ثقلین
TasvirShakhesshahiid3

سفیر ۲

شهید یوسف کلاهدوز

نزدیک غروب بود که یوسف به استودیوی گلستان آمد. سراغ حسن را گرفت، گفتند توی محوطه، با سیاهی لشکرها تمرین می‌کند. خواستند صدایش کنند، اجازه ...

TasvirShakhesshahid2

سفیر ۱

شهید یوسف کلاهدوز

حسن جلایر قبل از انقلاب برای کودکان کتابی نوشته بود به اسم «سفیر» که داستان رفتن مسلم بن عقیل به کوفه و شهادتش بود. انقلاب ...

TasvirShakhesshahid1

تلفیق هنر و مذهب

شهید یوسف کلاهدوز

سال‌های ۵۶-۱۳۵۵ یوسف با حسن جلایر آشنا شد. حسن جلایر عضو کانون کتاب کودک و نوجوان بود. نویسنده‌های این کانون بیشتر مفاهیم مذهبی را در ...

TasvirShakhesshahiid11

بچه‌های فامیل

شهید یوسف کلاهدوز

میانه‌اش با بچه‌های فامیل خوب بود. کمد اتاقش همیشه پر از هدیه‌های کوچک و بزرگ بود که به بچه‌های فامیل، وقتی می‌آمدند خانه یا می‌رفت ...

TasvirShakhesshahiid10

ماشین ریو ارتشی

شهید یوسف کلاهدوز

خیل وقت بود حامد می‌گفت: «بابا جون برام ماشین بخر!» یک روز که دوربین به دست می‌خواست برود سراغ مونتاژ فیلم‌هایی که گرفته بود، باز ...

TasvirShakhesshahiid9

تحت تعقیب

شهید یوسف کلاهدوز

یک شب در حالی که یوسف و زهرا داشتند از رستوران برمی‌گشتند، زهرا چشم از آینه برنمی‌داشت و متوجه نکته‌ای شده بود. یوسف دستی بر ...

TasvirShakhesshahiid7

باشگاه افسران

شهید یوسف کلاهدوز

باشگاه افسران هر شب برنامه داشت: شام، فیلم، بیلیارد، بولینگ. اما یوسف دلش نمی‌خواست زهرا و حامد را ببرد باشگاه. خودش گاهی می‌رفت. کت و ...

TasvirShakhesshahiid5

منتقل شدیم تهران

شهید یوسف کلاهدوز

یک سالی از ازدواجشان می‌گذشت که یوسف را برای افسری گارد شاهنشاهی انتخاب کردند. با استاد نامجو و چند نفر دیگر که جلسات مخفی داشتند، ...

TasvirShakhesshahiid4

حس عجیب

شهید یوسف کلاهدوز

یک روز که یوسف از مرکز زرهی برگشت، یک کتاب از کیفش درآورد، گذاشت روی میز و گفت: وقت کردی این را بخوان.» زهرا با اشتیاق ...

TasvirShakhesshahiid3

تئاتر متفکرانه!

شهید یوسف کلاهدوز

تئاتر هم می‌رفتند. حتی یک بار که جشنواره تئاتر کشوری در شیراز برگزار شد، یوسف برنامه هر روز را گرفت و مرتب می‌رفت. زهرا فقط ...

TasvirShakhesshahid2

مهم مزه است نه ظاهر غذا!

شهید یوسف کلاهدوز

اولین باری که همسرش تاس کباب درست کرد، تاس کباب تبدیل به آش شد، و همه چیزش وا رفت. او هم نشست کنار حوض توی ...

TasvirShakhesshahiid8

چقدر عجیب است!

شهید یوسف کلاهدوز

چند روزی بیشتر از ازدواجشان نمی‌گذشت. خندید و به زهرا گفت: «شخصیت‌های این داستان هم مثل من و تو اسمشان یوسف و زهرا است.»زهرا کتاب ...

TasvirShakhesshahiid7

خواستگاری

شهید یوسف کلاهدوز

چند هفته‌ای بود که عزیزه (مادر یوسف) و خواهرش حوری، برای دیدن یوسف به شیراز آمده بودند و چند صباحی را در خانه‌ آن‌ها زندگی ...

TasvirShakhesshahid1

تیک تاک، زندگی

شهید یوسف کلاهدوز

سال ۱۳۴۷ یوسف و حسن برای گذراندن دوره‌ی آموزش عالی به شیراز منتقل شدند. شیراز شهر گرم و  زنده‌ای است. یوسف برای خواهرش حوری می‌نویسد: ...

صفحه 444 از 688« بعدی...102030...442443444445446...450460470...قبلی »