میانه‌اش با بچه‌های فامیل خوب بود. کمد اتاقش همیشه پر از هدیه‌های کوچک و بزرگ بود که به بچه‌های فامیل، وقتی می‌آمدند خانه یا می‌رفت به دیدنشان، می‌داد: بسته‌های مداد رنگی و مداد شمعی، کتاب داستان، وسایل کار دستی و … هر کتابی برای بچه‌ها می‌خرید، اول خودش می‌خواند بعد هدیه می‌داد. خلاصه این جناب سروانِ قد بلند، چشم عسلی را که کنار پیشانی‌اش یک خال خوشگل داشت و وقتی می‌خندید، صورتش خیلی مهربان بود، بیشتر بچه‌های فامیل می‌شناختند و هر جا می‌رفت، دورش جمع می‌شدند.


منبع: کتاب «تیک تاک زندگی»- بر اساس زندگی شهید یوسف کلاهدوز، از مجموعه کتب قصه فرماندهان، جلد ۱۸؛   ص ۶۲ و ۶۳٫