ثقلین
TasvirShakhesseyedhasan15

تأسیس حوزه در بعلبک

زندگی نامه خود گفته حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله

نیمه‌ی دوم سال ۱۳۵۸ بود که به بیروت بازگشتیم. وقتی به لبنان آمدیم، بحثی پیش آمد که کجا درس بخوانیم؟ می‌خواستیم درس را ادامه بدهیم.وقتی ...

TasvirShakhesseyedhasan16

 سخت‌گیری و بازگشت به لبنان

زندگی نامه خود گفته حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله

در سال ۱۳۵۸، به مناسبت اربعین امام حسین علیه السلام، سید عباس ما را تشویق کرد تا به صورت گروهی بزرگ، پیاده، به زیارت کربلا ...

TasvirShakhesseyedhasan17

شهریه‌ی طلبگی

زندگی نامه خود گفته حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله

در نزدیکی حرم امیر المؤمنین علیه السلام بازار بزرگی وجود داشت. در این بازار، چند غذاخوری وجود داشت که یکی از آن‌ها «غذاخوری شمس» بود ...

TasvirShakhesseyedhasan18

سال تحصیلی ما، تقریباً سیصد و پنجاه روز بود!

زندگی نامه خود گفته حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله

در همان سال اول طلبگیم، شمار بسیاری از طلاب لبنانی نیز به نجف آمدند. از ما گروهی شکل گرفت که از جمله‌ی آنان، شیخ علی ...

TasvirShakhesseyedhasan19

لباس روحانیت

زندگی نامه خود گفته حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله

در نجف، به طلبه‌ای که معمّم نباشد، حجره نمی‌دادند و من هم از خدا خواسته، پیش آیت الله سید محمد باقر صدر، معمّم شدم.لباس روحانیت ...

TasvirShakhesseyedhasan20

راهی نجف شدم

زندگی نامه خود گفته حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله

بیست و چهارم آذر ۱۳۵۵ در حالی که پانزده سال و نیم داشتم، به تنهایی راهی نجف شدم.اولین دیدار من با سید عباس، در دومین ...

TasvirShakhesseyedhasan21

می‌خواهم طلبه شوم

زندگی نامه خود گفته حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله

آرزوی من برای طلبه شدن، زمانی محقق شد که با «سید محمد غروی»[۱] آشنا شدم. او ایرانی الاصل بود، اما در نجف زندگی کرده و ...

TasvirShakhesseyedhasan22

عشقم طلبگی بود!

زندگی نامه خود گفته حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله

از کودکی هرگاه در محضر برخی مشایخ می‌نشستم، برای مدتی طولانی به عمّامه‌ی آنان نگاه می‌کردم، یعنی به خود عمّامه و چین و پیچش. آن ...

TasvirShakhesseyedhasan23

 خانواده‌ی من

زندگی نامه خود گفته حجت الاسلام و المسلمین سید حسن نصرالله

من، سید حسن نصرالله، فرزند «سید عبد الکریم» و «مهدیه صفی الدین»، جمعه نهم شهریور ۱۳۳۹ (سی‌ام اوت ۱۹۶۰ م) در یکی از محلات حومه‌ی ...

TasvirShakhesSharafkhanlou

تنهاترین آدم دنیا

صفحاتی از زندگی شهید علی شرفخانلو

دوچرخه‌هامان را بستیم به درخت و نشستیم روی نیمکت کنار حوض بزرگ مسجد که فواره‌اش باز بود. حیاط پر از درخت و لب حوض پر ...

TasvirShakhesSharafkhanlou

اشتباه می‌کنید من زنده‌ام!

صفحاتی از زندگی شهید علی شرفخانلو

رفتم داخل سردخانه تا برای آخرین بار ببینمش. با دوربینی که هدیه‌ی خود او بود و عکاسی را با آن یادم داده بود، از او ...

TasvirShakhesSharafkhanlou

مأمور برگرداندن شهدا

صفحاتی از زندگی شهید علی شرفخانلو

حرف اولی که زد موضوع انتقال شهدا بود. گفت «الآن است که هواپیماهای عراقی بیایند و منطقه را بمباران کنند. اگر نجنبیم اجساد شهدا زیر ...

TasvirShakhesSharafkhanlou

 شهید آب‌آور (سقا)

صفحاتی از زندگی شهید علی شرفخانلو

می‌‌گفتند عملیات لو رفته و بچه‌ها در محور ابوقریب زمین‌گیر شده‌اند. دشمن محورهای مواصلاتی را زیر آتش مستقیم گرفته بود و عملاً امکان انتقال تدارکات ...

TasvirShakhesSharafkhanlou

علی بالا! مبارکت باشد رخت شهادت!

صفحاتی از زندگی شهید علی شرفخانلو

رفتم بالای سرش، قول داده بودم بی‌تابی نکنم. صورتش را باز کردند. کلاه پشمی سبز رنگی که پدر برایش گرفته بود، سرش بود. یک آن ...

صفحه 93 از 122« بعدی...102030...9192939495...100110120...قبلی »