آماده
شهید حسن خطیبیما با هم به جبهه اعزام شدیم. برایم تعریف کرد: «گفت آقا سید مجروح شده بودم. و در مشهد بستری بودم. حالم خوب نبود، باید ...
ما با هم به جبهه اعزام شدیم. برایم تعریف کرد: «گفت آقا سید مجروح شده بودم. و در مشهد بستری بودم. حالم خوب نبود، باید ...
او به آرزویش رسیده بود. همیشه در دعاهایش میگفت: «خدایا اگر من توفیق شهادت داشتم، دوست دارم مثل امام حسین (علیه السّلام) شهید بشوم!»یک روز ...
علی ارادت و علاقهی خاصی به مراسم عزاداری اباعبدالله (علیه السّلام) داشت. در اوایل محرم سال ۱۳۵۹ از جبهه نامه نوشته بود که به هر ...
برای مرحلهی ۵ عملیات رمضان آماده میشدیم. درگیریهای سخت چندین روز گذشته با دشمن، راهپیماییهای طولانی و استحکامات عجیب دشمن تحت عنوان خاکریزهای مثلثی طرح ...
سهم من از ارث تو، تمام هستیات بود، همان که تو را در سالهای خون و تظاهرات کوچه به کوچه میبرد، همان که طاغوت نتوانست ...
ساعت ۵/۲ تا ۵ صبح وقت نگهبانی من بود. هوا ابری و سرد بود و من با چراغ قوهای کم سو هر حرکتی را زیر ...
روزی از ناحیهی پا و شکم مجروح شده بودی و مدت زیادی را در بیمارستانی در تهران بستری شدی. پیش خود گفتم: دیگر با شهادت ...
من درست میدیدم، هادی تو بودی که با لباس خانه میآمدی و با همان لبخند همیشگیات و صدای مهربانت میگفت: نترس همسرم، من هستم و ...
این شهید غلام حسین عیدیان بود که طلسم مرگ و زندگی را با شهامت خود شکست. او با فریاد الله اکبر، خود را به روی ...
هر چه به عملیات نزدیکتر میشدیم، فرماندهان بیشتر نماز شب میخواندند. یک پتو برمیداشتند و یک فانوس، میرفتند توی سنگر و چاله، و راز و ...
در عملیات بدر مجروح شد. حالش خیلی وخیم بود. موقعی که او را به کرمان آوردند، ماه رمضان بود. از او پرسیدم: «روزه را چه ...
شب به شهرستان نائین رسیدیم. برای نماز و شام توقف کردیم. بعد از شام دیدم هم او خسته است و هم خودم.گفتم: «بهتر است شب ...
از عملیات که برگشتیم، عدهای از دوستانمان شهید شده بودند و عدهای هم مجروح. عقدهای در دلمان بود که باید میترکید و اشک دلهایمان را ...
عملیات والفجر سه بود. از دهلران حرکت کردیم به سمت منطقهی عملیات. وقت اذان صبح شده بود، ولی نمیتوانستیم بایستیم. باید زودتر خودمان را میرساندیم. ...